بیوگرافی و زندگینامه ملیکا شریفی نیا + عکس
عکس های جدید و جذاب ملیکا شریفی نیا و بیوگرافی ملیکا
عکس های جذاب و جدید ملیکا شریفی نیا
“ملیکا شریفی نیا” بازیگر سینما و تلویزیون متولد ۲۱ آبان ۱۳۶۵ در تهران هنرآموختهٔ رشتهٔ گرافیک است. او فرزند آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفی نیا بازیگران سینما و تلویزیون و خواهر مهراوه شریفی نیا می باشد.
عکس جدید ملیکا شریفی نیا
عکس جدید ملیکا شریفی نیا
ملیکا شریفی نیا
بیوگرافی ملیکا شریفی نیا
ملیکا شریفی نیا و مادرش آزیتا حاجیان
بیوگرافی و زندگینامه آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده + عکس
بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)
بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)
نام اصلی : آماندا میشل سایفرد
تولد : ۳ دسامبر ۱۹۸۵
ملیت : ایالات متحده آمریکا
پیشه : بازیگر، خواننده، مدل
سالهای فعالیت : از سال ۱۹۹۵-تاکنون
آماندا میشل سایفرد (Amanda Michelle Seyfried) زاده ۳ دسامبر ۱۹۸۵ بازیگر و خواننده آمریکایی است. آماندا سایفرد در شهر آلنتاون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمدهاست، نام پدر او جک سیفرید و مادرش نی ساندر است.
آماندا سایفرد فعالیتهای هنری خود را از سن ۱۱ سالگی بعنوان یک کودک مدل آغاز کرد و در سن ۱۵ سالگی شروع به بازیگری کرد.
بازی در فیلم تلویزیونی به نام (همه فرزندان من) موفقیت شایان توجهی برای وی به همراه داشت. او در سال ۲۰۰۴ نخستین فیلم سینمایی خود به نام دختران پست را بازی کرد. آماندا سایفرد فارغالتحصیل از دانشگاه فوردهام نیویورک میباشد.
جدیدترین عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
منبع : fa.wikipedia.org
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
رعنا آزادی ور | بیوگرافی و عکس های رعنا آزادی ور
عکس های جدید و دیدنی رعنا آزادی ور بازیگر خوب کشورمان را به همراه بیوگرافی رعنا آزادی ور مشاهده می کنید.
عکس های رعنا آزادی ور بیوگرافی رعنا آزادی ور در تاپ ناز
بیوگرافی رعنا آزادی ور
رعنا آزادی ور بازیگر ۳۲ ساله (متولد ۱۷ فروردین ۱۳۶۲ در تهران) سینما ، تلویزیون و تئاتر ایران است. وی با بازی در فیلم مارمولک (کمال تبریزی، ۱۳۸۲) فعالیت در سینما را آغاز کرد و با یک سال دوری از سینما با بازی در سه فیلم در سال ۱۳۸۴ موقیعت خود را در سینما تثبیت کرد.
رعنا آزادی ور با بازی در فیلم پارک وی (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) برای بار نخست بازی در نقش اول را همراه با نیما شاهرخ شاهی تجربه کرد. او در فیلم درباره الی نقش همسر یکی از زوج های جوان فیلم را بازی می کند که در داستان سه روزه سفر این زوج ها به شمال در گیر است و با بازی در این نقش در سیر داستان هم پای سایر شخصیت های داستان با اتفاقات روبرو می شود.
رعنا آزادی ور | عکس های جذاب و بیوگرافی رعنا آزادی ور
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
علنی شدن ماجرای ازدواج سحر قریشی و امید علومی
ماجرای ازدواج سحر قریشی و امید علومی
گاهی در چشم بر هم زدنی مسیر زندگیات تغییر میکند. مجبوری همهچیزی را که برای خودت نگه داشتهای رو کنی تا شایعات و پچپچها دست از سر زندگیات بردارد. این اتفاق برای سحر قریشی هم افتاد. یک روز تصمیم گرفت مقابل دوربین برنامه «دید در شب» بنشیند و به سوالات عجیب و غریب و چالشی رشیدپور پاسخ دهد. او بیترس و اضطراب این کار را کرد. تازه اما داستان شروع شده بود. به محض پخش برنامه در اینترنت حاشیههای زیادی برای او به وجود آمد؛ از داستانهایی که برای نشناختن کاپولا و تارانتینو و رئیس سازمان صدا وسیما شکل گرفت و تا ستایش رئیسجمهور پیشین و البته آشنایی با امید علومی کشیده شد.
قبلتر البته حرفهای درگوشی از اینستاگرام خود سحر قریشی ایجاد شده بود و رشیدپور آن را قاپیده بود تا سحر قریشی را غافلگیر کند. سحر قریشی با خونسردی درمورد امید علومی سخن گفت. همین شد که سحر قریشی و امید علومی سوژه مصاحبه ما شدند تا برای اولینبار از زندگی مشترک و عشقشان بگویند و از حرف و حدیثها خلاص شوند؛ البته نه فقط عشقشان که از حاشیهها و حضور در برنامه رشیدپور و اتفاقات آن هم گفتند.
شما شایعه را رها نمیکنید یا شایعه دست از سرشما برنمیدارد؟
قریشی: به نظرم این ویژگی شغل من است که با حاشیه همراه باشد. همه هنرمندان در هر عرصهای چه بازیگری، چه خوانندگی و حتی بازیکنان عرصه ورزشی چون زندگیشان زیر ذرهبین است دچار یکسری حواشی میشوند. از طرفی هرچه پیشرفت شما در کارتان بیشتر باشد، حاشیههایتان نیز بیشتر میشود.
این ماجرا، شما را در طی این سالها دلزده نکرده است؟
قریشی: اوایل بازیگریام چرا، این اتفاق افتاد چون خیلی حساس بودم. تازه از یک محیط متفاوت وارد جامعه بازیگری به اسم سینما شده بودم که فکر میکردم همه همکارانم هستند. اصلا به این فکر نمیکردم که حتی از سوی آنها هم زیر ذرهبین باشم. این مسئله حتی در زندگی شخصیام تاثیر گذاشت چون روحیهام با آن سازگار نبود اما الان اصلا برایم مهم نیست و رویش فکر نمیکنم. برای این حواشی وقت نمیگذارم و شاید همان بهتر که سایرین برای حاشیههای کاریام وقت بگذارند.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاده که اینقدر نسبت به رفتارها و زندگی شخصی یکدیگر کنجکاو شدهایم و حتی از مرز کنجکاوی رد شده و کار به فضولی کشیده است؟ البته منظورم فقط هنرمندها نیست؛ درواقع بهراحتی در مورد همدیگر نظر میدهیم و یکدیگر را قضاوت میکنیم.
قریشی: این ماجرای قضاوت کردن نکته مهمی است که به نظرم به بیایمانی بازمیگردد. ما انگار خیلی چیزها را فراموش کردهایم و تا به مشکلی برنخوریم یاد خدا نمیافتیم. همیشه صبر میکنیم تا مشکل به قول معروف همسایه، برای ما هم پیش بیاید تا به خدا نزدیک شویم و خودمان را در شرایط همسایه ببینیم و درک کنیم. شاید چون یکسری آدمها مسلمان هستند و یکسری آدمها مسلمانزاده هستند.
این آدمها سطحی به دنیا نگاه میکنند. جوانی را در نظر بگیرید که پشت فرمان یک خودرو بدون اهمیت دادن به دیگران و برای فخر فروختن پایش را روی پدال گاز میگذارد، قطعا جانش هم برایش مهم نیست. چنین آدمی چه اهمیتی برایش دارد که پشت سحر قریشی چه حرفی زده شده و چه نظراتی زیر پستهای او گذاشته میشود. به نظرم این ماجراها تنها به خاطر کمرنگ شدن ایمان آدمهاست.
یعنی فقط مسئله این است؟
قریشی: ببینید ما انگار به نوعی خودمان را محق هم میدانیم؛ مثلا طرف میگوید یا کامنت میگذارد که چرا فلان کار را کردی؟ انگار باید راه بیفتیم قبل از هر تصمیم و کاری از همه اجازه بگیریم و به میل آنها رفتار کنیم. اینکه چرا با فلانی ازدواج کردی؟ چرا فلان فیلم را بازی کردی؟
چرا با فلانی دوست هستی و … . اصلا انگار فراموش میکنند بعضی مسائل جزو مسائل شخصی افراد است. به نظرم چنین افرادی مسائل شخصی در زندگی خودشان ندارند وگرنه به حیطه خصوصی افراد دیگر احترام میگذاشتند. شاید بهتر باشد از همان اول دبستان این آموزش را به همه بدهند که زندگی هر کسی متعلق به خودش است. درواقع اینکه شما چیزی را دوست ندارید دلیل بر بد بودن آن نیست و دلیلی نیست شخص دیگری هم آن را دوست نداشته باشد.
این ماجرا در فضای مجازی زیاد شده و به نظر میرسد رفتارهای اینچنینی با آمدن برنامههای شبکههای اجتماعی پررنگتر شده باشد.
قریشی: آدمها عادت کردهاند به زندگی هم سرک بکشند. منظورم همه نیست؛ منظورم این طیف افرادی است که در زندگی همه دخالت میکنند و فقط هدفشان سحر قریشی نیست؛ البته بخشی از ماجرا به خاطر بیکار بودنشان است. وقتی سوار آژانس میشوید و میبینید راننده با داشتن مدرک تحصیلی بالا و توانایی کارهای مختلف فنی به خاطر شرایط، جایگاه شغلی خوبی ندارد، ناراحت میشوید ولی از طرفی میبینید غیرت آن را دارد که برای زندگی کردن و تامین حال و آینده خود و خانوادهاش کاری را انجام دهد که تنها از روی اجبار برای کسب درآمد است.
این مسئله نشان میدهد یکسری مشکلات حاد در جامعه داریم. وقتی دانشجوی شهرستانی با امکانات کم در تهران قبول میشود و دانشجوی تهرانی با این همه امکانات در شهرستان پذیرفته میشود، یعنی دچار یکسری مشکلات فرهنگی شدهایم. همه این ماجراها نشان میدهد یک چیزی در حال رخ دادن است.
و بالاتر از همه اینها بازیگرها محکوم به این نوع حواشی هستند.
قریشی: بله و دیواری کوتاهتر از دیوار بازیگرها نیست. جوابی هم نمیشود داد چون هر جوابی بدهی منجر به حاشیه بعدی میشود.
آقای علومی این حواشی شما را هم آزار میدهد؟
علومی: نه آنقدرها اما این ماجرا روی من هم اثر گذاشته و باعث تاسف است.
خودتان هم دچار چنین مشکلاتی شدهاید؛ مثلا اینکه بگویند امید علومی که خواننده بود، ای بابا! این هم که آمد بازیگر شد.
علومی: تا دلتان بخواهد و حرفهای مشابه که همگی فقط قضاوت بدون شناخت و آگاهی است.
در مواجهه با آن چه کار میکنید؟
علومی: فقط تحمل میکنم. چه کاری میشود کرد؟! بازیگر هستی میروی یک آلبوم موسیقی میدهی میگویند همه بازیگرها میخواهند خواننده شوند. خواننده هستی میروی سمت بازیگری، میگویند همه خوانندهها بازیگر شدند.
و شاید این حرف که مثلا بچه پولدار است و… .
علومی: دقیقا؛ اینکه مثلا امید علومی بچه مایهدار است و پول داده تا بازی کند وگرنه خودش چیزی برای ارائه ندارد یا با پول خواننده و بازیگر شده وگرنه نه صدا دارد و نه قیافه و… . تا دلتان بخواهد این حرفها را شنیدهام.
فکر میکنید چقدر از این ماجرا به حسادت ما نسبت به موقعیت یکدیگر بازمیگردد؟
علومی: حسادت هم نقش دارد. به نظرم آدمی که چشم دیدن پیشرفت دیگران را ندارد، بهراحتی در مورد آنها حرف میزند و نظر میدهد. به نظرم اطراف همه ما آدمهای حسود وجود دارد.
شما خودتان به موقعیت کسی حسادت کردهاید؟
علومی: بله ولی خیلی کم پیش آمده است. همیشه سعی میکنم اینگونه به مسئله نگاه نکنم بلکه یاد بگیرم خودم را به موقعیت بهتر و بالاتری برسانم.
به خاطر این قضاوتها و دخالتها، چقدر زندگیتان دور از چشم مردم است؟
علومی: متاسفانه مجبور هستی که این کار را بکنی؛ حتی کمی باعث شده دور از افراد بوده و به نوعی منزوی باشم؛ اینگونه بسیار راحتتر است.
این موضوع در روابط دوستانهتان هم اثر گذاشته؟ مثلا از ترس اینکه یک عکس در مهمانی برای شما ماجرا و حاشیه به وجود بیاورد، به هر جمعی نروید؟
علومی: صددرصد این اتفاق میافتد؛ هم تعداد دوستان کم میشود و هم اینکه شما مجبورید خود را نسبت به خیلی چیزها محدود کنید. برای همین ما خیلی از کارها را نمیکنیم، خیلی جاها نمیرویم و رفت و آمدمان هم محدود و گزیده میشود.
این باعث شده از زندگی کمتر لذت ببرید؟
علومی: سعی کردهام جایگزینی پیدا کنم و سرم را با چیزهای دیگری گرم کنم.
خانم قریشی شما هم نسبت به قبل از زندگی کمتر لذت میبرید؟
قریشی: فکر میکنم این واقعیت ـ که پشت سر آدمهایی که در چشم هستند حرف زده شودـ فقط مختص هنرمندان نیست؛ حتی پشت سر رئیسجمهور کشور هم حرف میزنند؛
رئیسجمهوری که با رأی اکثریت مردم به این جایگاه رسیدهاند. ما که در مقابل ایشان کسی نیستیم. من خودم را میگویم، خود سحر قریشی که به کسی هم برنخورد. من یک شغل دارم که بازیگری است و در کنارش زندگی شخصی خودم هم هست. چقدر ممنون میشوم که بگذارند بدون مشکل به زندگی خودم برسم؛ مثلا در مورد حسادت که گفتید، برخی مردم فکر میکنند هنرمندان حق آنها را خوردهاند.
همین حس بد را به شکل و قالب کلمه و انرژی منفی به تو منتقل میکنند تا به قول خودشان دلت را بسوزانند. اینکه مسیر زندگی هر کسی به سمتی است به نظرم یا لیاقتش را دارد یا ندارد. باید زحمت کشید تا به جایگاهی رسید.
شما زحمت کشیدید؟
قریشی: اگر از بازیگری بیاییم بیرون، من سحر قریشی در زندگی شخصیام زحمت بسیاری کشیدهام. قبل از آنکه مردم مرا به عنوان یک بازیگر بشناسند، زندگی سخت خودم را داشتهام. شاید الان خدا خواسته در جواب سکوت و سختی و… در مرحلهای از زندگی در شغلی به اسم بازیگری به من نگاهی داشته باشد.
اگر به زندگی خیلی از بازیگران ما نگاه کنید با زحمت و سختی به این جایگاه فعلیشان رسیدهاند. ما فقط حال امروز آدمها را میبینیم. شما به جای آنکه چشم دیدن خوشحالی و موفقیت دیگری را نداشته باشید و فکر کنید دیگری حقتان را خورده به این فکر کنید که خودتان واقعا چه کار کردهاید؟ شمایی که بهراحتی به دیگری توهین میکنید اگر به جایی برسید میخواهید چه کار کنید؟
اما گاهی عوامل بیرونی هم به جز خواست و تلاش شما هست که مانع میشود.
قریشی: بله صددرصد. من خودم وقتی وارد این عرصه شدم و در کارهایی بازی کردم که با پخش آن کارها به شهرت رسیدم، خیلی سریع در اوج شهرت ممنوعالکار شدم. این یعنی همیشه کسی هست که جلوی شما را بگیرد؛ یکی که قدرت دارد و با امضای یک نامه مانع پیشرفت شما میشود.
یکی دیگر مثل همان قشری که آن قدرت را ندارند اما با حرف و شایعاتی که برای شما ایجاد میکنند، شما را آزار میدهند. یکی که از ریشههای حسادت و کمبودهاست. چون جوانها وارد فضای مقایسه میشوند، میگویند فلانی دارد چرا من ندارم؟ این برای آن آدم مانند یک فشار روانی است و ما به شکل توهین آن را میشنویم.
به این توهینها فکر هم میکنید؟
قریشی: گاهی بله. بعضی از آنها شبیه نوعی درددل کردن است. علت دارد، همه این کامنتها هم مغرضانه نیست اما واقعا برخی خیلی خیلی عجیب هستند. مدام میگویند تو که قیافه نداری چرا بازیگر شدی؟ چند وقت بعد همان آدمها میآیند کامنت میگذارند بازیگری هنر میخواهد نه چهره، تو فقط به خاطر چهرهات وارد بازیگری شدهای!!! تو نمیدانی بالاخره باید قیافه داشته باشی یا نه؟ از تو خوششان نمیآید بعد فیلم تو را میبینند و شروع میکنند به کامنتهای توهینآمیز و مغرضانه.
اگر از سحر قریشی خوشتان نمیآید، خب کاری ندارد فیلمهایش را تماشا نکنید. به نظرم این نگاه مغرضانهای است که بگوییم فلانی بازیگر نیست، من قطعا استعدادی در این عرصه داشتهام که در این جایگاه هستم. کسی نمیآید در این سینما یا عرصه موسیقی یا هر شاخهای از هنر، روی نداشتههای شما سرمایهگذاری کند. طرف میگوید چون فلانی پول دارد در سینما بازی میکند اما اگر سینما اینقدر پولکی باشد باید تاسف خورد برای مردمی که میروند فیلمها را میخرند و میبینند.
اگر اینطور فکر میکنید، اعتصاب کنید و فیلمها را نبینید اما این اعتصاب برای کار هنری بد وجود ندارد. اگر فلانی را دوست ندارید فیلم او را نبینید. وقتی قدرت انتخاب دارید چرا خودتان را آزار میدهید و فیلم بازیگری را تماشا میکنید که به او علاقه ندارید. به جای سحر قریشی که وقتی او را میبینید حرص میخورید، سراغ بازیگری بروید که کارهایش به شما انرژی خوب میدهد.
قطعا پس از ویدئوی تاکشویی که از شما پخش شد، برخوردهای بد زیادی دیدید. نگاه شما نسبت به آدمها چطور شده؟ مثلا وقتی کسی سمت شما میآید چقدر نگرانید که ممکن است بخواهد توهین کند یا چیزی بگوید که دوست ندارید؟
قریشی: من معمولا بابت هر آدم و هر واکنشی خودم را اذیت نمیکنم اما بارها شده که خیلی ناراحت شدهام؛ مثلا برای خرید به پاساژی رفتهام، یکی میآید میگوید: «وای خانم قریشی یعنی شما واقعا عکس فلانی را نشناختید؟» میگویم: «نه، مگر شما شناختید؟ چقدر خوب، آفرین» و برایش دست زدم. راستش من هیچوقت برای آدمها زندگی نکردهام اما برایم مهم بوده که نگاهشان به من چیست. برایم مهم بوده در این فرصتی که خدا به من داده و موقعیتی که برایم فراهم کرده توانستهام کاری انجام دهم. آنهایی که طرفدارم بودند مرا دوست داشتند، با این ماجرا دلیتر برخورد کردهاند و همیشه با من هستند اما بعضی رفتارها و حرفها بوده که حس کردم در مقابلشان سکوت کنم بهتر است.
مثلا چه حرفی؟
قریشی: یکی از من میپرسد: اصلا چرا به برنامه رشیدپور رفتی؟ چه بگویم؟ بگویم ببخشید که از قبل از شما اجازه نگرفتم. میگویند: شما که رفتید حداقل از قبل سوالات را با هم هماهنگ میکردید که جلوی مردم آبرویتان نرود! خیلی جالب است من بروم و با دروغ یک برنامه اجرا کنم برای مردم خیلی بهتر است. خب، دروغ که بدتر است. انگار داریم به دروغ گفتن و دروغ شنیدن عادت میکنیم. انگار فراموش شده که دروغ یک گناه کبیره است. دغدغههای زندگیمان آنقدر زیاد شده که یادمان رفته دروغی که مثل نقل و نبات میگوییم، فخری است که به دیگران میفروشیم، پشت سر یکدیگر غیبت میکنیم و… همه و همه گناه است و یک روزی باید جوابگوی همه آنها باشیم.
خیلی خوشحال میشوم این افراد را سر پل صراط که همه به آن اعتقاد داریم، ببینم. شده بارها در خلوت خودم از خدا خواستهام به من صبر دهد که از این همه بار انرژی منفی که به سمت من میآید، خم نشوم. آن هم فقط برای یک مصاحبه؛ مصاحبهای که دلی رفتم و دلی جواب دادم. دوست دارم بعضی از همان برنامهها را ببینید که آدمها چطور شو اجرا کردهاند، دیالوگهای از پیش تعیین شده گفتهاند، مونولوگی را حفظ کردهاند و جلوی دوربین گفتهاند. چرا مردم نسبت به آنها واکنش نشان نمیدهند؟ اگر گوش شما به دروغ شنیدن عادت کرده من عذرخواهی میکنم که جلوی دوربین دروغ نگفتم. من بهراحتی میتوانستم به آقای رشیدپور بگویم آن بخش از مصاحبه را دربیاورد اما این کار را نکردم.
خب، چرا این کار را نکردید؟
قریشی: دلم میخواست همه بدانند من و آنها با هم فرقی نداریم. من هم نقطه ضعفها و کمبودهایی دارم. همه ما کمبود داریم. من اگر در این موقعیت هستم شاید برای این است که جایی خوب کار کردهام یا دست کسی را گرفتهام که حالا خدا دست مرا گرفته است. با خوردن حق و پول مردم بالا نیامدهام. برای من هنوز خیلی چیزها همان معنای خودش را دارد. دزدی، دزدی است.
حق مردم، حق مردم است. دوست ندارم دروغ را پشت صحنه تبدیل به مصلحت کنم و بیایم جلوی دوربین برنامه آقای رشیدپور. کار همان کار است و فقط اسمش عوض میشود. الان طرف خیانت میکند اسمش را میگذارد پیچاندن. فکر میکند از گناه ماجرا کم میشود. وقتی اسم گناه را عوض کنیم، ترسمان هم برای انجام آن گناه کم میشود. من واقعا برای این شکل نگاهها و آدمها متاسفم. بعضیها همان آدم یک ماه محرم هستند. در یک ماه عزاداری میکنند بعد به زندگی پر از گناه خود بازمیگردند. همیشه و در همه حال باید انسان بود.
الان از آن مصاحبه پشیمان نیستید؟
قریشی: نه. من نه از آن مصاحبه ناراحتم و نه از جایگاهی که دارم. هرکسی از من ناراحت است حق با اوست. هرکسی نظر خودش را دارد و نظر همه برای من محترم است. هیچ گاردی نسبت به کسی ندارم.
من یک خبرنگار هستم و ممکن است کارم با شما ارتباط داشته باشد اما آقای رشیدپور یکی از بدنه و به نوعی همکار شماست. چقدر این برنامه باعث شد نگاه شما به آدمهای همصنف خودتان عوض شود و مثلا اگر برای تاکشوی دیگری دعوت شدید، درنگ کنید؟
قریشی: آقای رشیدپور به اندازه سن من تجربه کاری دارند و من احترام زیادی برای ایشان قائل هستم. من از رفتن به این برنامه و زمانی را که با همکارم گذراندم، پشیمان نیستم؛ همکاری که پیشکسوت من هستند و از ایشان یاد گرفتهام. اتفاقا حس میکنم او زمینه اتفاقی را برایم پیش آورد که بیشتر به حرفه خودم فکر کنم؛ حتی به این فکر کنم اگر این حیطه و کار مال من نیست از آن بیرون بروم. راستش دغدغه من این نیست که پیش چشم مردم زندگی کنم.
بخشی از سوالات در آن برنامه سوالات مردمی بود و من خواستم کاملا صادقانه جواب مردم را بدهم، با اینکه میتوانستم جواب ندهم یا اگر جواب دادم بعدا از ایشان بخواهم حذف کنند. دوست داشتم روراست باشم و به نظرم افرادی با روراستی مشکل دارند که خودشان اهل تظاهر کردن باشند. من معجزهوار وارد این حرفه شدم و همان کسی که مرا به این جایگاه رسانده هوای مرا هم دارد.
به جز مردم، همکاران خودتان هم واکنش بد نشان دادند؟
قریشی: به هر حال همکاران من نیز بخشی از همین مردم هستند. ما همه مثل همین هستیم؛ فقط نوع کارمان متفاوت است. بله برخی از همکاران و همصنفهای خودم نیز واکنشهای بدی نشان دادند.
خب، کمی فضا را عوض کنیم. آقای علومی دغدغه این روزهای شما چیست؟
علومی: فعلا درگیر آلبوم جدیدم هستم که اولین آلبوم مجاز من است. دوست داشتم که دیگر به شکل مجاز کار کنم؛ البته نسبت به کارهای قبل تفاوتهایی خواهد داشت اما نه آنقدر که بگویم کارهایم را عوض کردهام. این مسئله باعث شده حرفهایتر و با دقت بیشتری به موسیقی نگاه کنم. به همین خاطر کارم سختتر شده است.
سینما و موسیقی را موازی جلو میبرید؟
علومی: بله و به هر دوی آنها علاقه و توجه دارم.
یعنی سینما برایتان مقوله سرگرمی نیست؟
علومی: اصلا برایم در حد یک سرگرمی نیست و کاملا جدی برایش برنامه دارم؛ البته حتی قبل از خوانندگی دوست داشتم بازیگر شوم؛ حتی به کلاس آموزش بازیگری هم رفتم اما دیدم مسیر بسیار دشواری است.
بعد پشیمان شدید؟
علومی: پشیمان که نشدم اما زمینهاش فراهم نبود. در همان دوره رفتم کلاس گیتار و بعد از مدتی موسیقی و آهنگسازی را شروع کردم. وقتی وارد دنیای موسیقی و خوانندگی شدم از فضای سینما دور ماندم.
سلفی گرفتن نیکی کریمی به همراه مادرش در لندن
عکس سلفی و جدید نیکی کریمی و مادرش در لندن
نیکی کریمی بازیگر ۴۴ ساله کشورمان عکس جدیدی از خودش و مادرش را در لندن منتشر کرده است.
نیکی کریمی بازیگر و کارگردان محبوب کشورمان به لندن سفر کرده است.
پدر و مادر نیکی کریمی در لندن زندگی کرده و او برای مدتی به سفری کوتاه رفته است.
در ادامه عکس جدید نیکی کریمی و مادرش را مشاهده خواهید کرد.
****
با مادر نازنینم ، لندن ، امروز…
Gعکس رابعه اسکویی بعد از کشف حجابش و حضور در شبکه GEM
جدیدترین عکس های رابعه اسکویی بعد از کشف حجابش!
عکس بی حجاب رابعه اسکویی در GEM TV
چند روزی بود که شایعه پیوستن رابعه اسکویی به شبکه ماهواره ای جم گاه گاه به گوش می رسید.
اولین گزارش را سایت بانی فیلم در خصوص این مساله منتشر کرد و نوشت: رابعه اسکویی که بیشتر به واسطه حضورش در آثار کمدی شناخته می شود به تازگی از ایران مهاجرت کرده تا در تولیدات شبکه ماهواره ای جم حضور یابد.
با اینکه این خبر رسانه ای شده و تقریبا همه جا شایعه رفتن او بود این بازیگر خود نیز با قطع تمامی راه های ارتباطی به این شایعه ها قوت بخشید تا اینکه امروز اولین تصاویر از حضور او در شبکه جم بدون داشتن پوشش حجاب منتشر شد.
او حالا سومین بازیگری است که بعد از چکامه چمن ماه و مانی کسرائیان راضی شده برای شبکه های ماهواره ای فعالیت کند. رابعه اسکویی بازیگر چندان مطرحی نبود و مانند طاهریان معمولا در نقش های فرعی ظاهر می شد اما بهر حال شنیدن اخباری از این دست ناخوشایند است.
جواب شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
پاسخ های شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
گفتگوی شقایق فراهانی و رضا رشید پور
شقایق فراهانی روبه روی رضا رشیدپور نشست و به پرسشهای مجری برنامۀ «دید درشب» پاسخ گفت.
او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکسها بود و میترسید که چهره ها را نشناسد در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می کنند تو پارتی بازی کردهای و تصاویر چهره های خیلی آشنا را برای من نمایش دادی.
بخشی از صحبتهای شقایق فراهانی در این برنامه، بدین شرح است:
– امسال پر کار بودم اما ۴ کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفشهایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی»به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه.
– درباره ی خانم اسکویی اطلاعی ندارم، مگر از ایران رفتهاند.
– من جای هیچکدام [از بازیگرانی که به خارج رفتهاند] نبودم، آنها دنبال آرزوهایشان میروند، برای برخی [این آرزوها] بر آورده میشود، برای برخی نه.
– [درپاسخ به سوالی دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما] در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان. اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم.
– اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمیشدم.
– [در پاسخ به سوالی دربارۀ سوء استفاده کردن از نام پدر] یکبار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش میشد، من گفتم دختر معاویهام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه آمدند و…
– بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم.
– دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق سیمرغ میگیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده، پیِ سیمرغ نگرفتن را به تنمان مالیدهایم.
– زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می گرفتند.
– مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشتهم، سه سال ممنوع کار بودم.
– وقتی آقای ملاقلیپور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می لرزیدم. نه این که ازش بترسم تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلیپور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم میخکوب شدم و بعد با خودم می گفتم که این آدم دیگر میخواهد چی بسازد.
– [درپاسخ به سوالی در مورد این که اگر جای گلشیفته بود از ایران میرفت؟] من جای گلشیفته نبودم، سال ۸۸ زمانی که به خیلی از هنرمندان [برای انتخابهایشان] انتقاد میشد، می گفتم خدایا من را در شرایط آنها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم.
– یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در نقشی که بازی کرده، بلکه به آن شرایطی که برایش پیش آمد.
– زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بود، خشمهایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگیام بود.
– این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در ۲۳ سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در ۱۴ سالگی، و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد.
– الان برخی از کارها[انتخاب نقش و پیشنهاد سینمایی] را دلی نجام می دهم، برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودبایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه میگویم.
– تاریخ یک حافظه ای دارد که کارهای خوب را نگه میدارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار[بازی نقش در فیلم] را انجام دادی. برخی از فیلمهای بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلمها را دوست دارند.
– چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و میدانند زندگیشان زمان پیری و از کار افتادگی هم تامین هست.
– تعداد بازیگرانی که دستمز بالا میگیرند زیر ۱۰ نفر است.
– سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می شود، خودش جاذب پیشنهاد هست.
– سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکس است در واقع. برخی از بازیگرای مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند. من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازیگر، یه عقیدهۀ من آشنایی با روانشناسی و جامعه شناسی هم مهم است.
– من عاشق برتولوچی[کارگردان ایتالیایی] هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی دانم چه ریختی هستند، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد.
– هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی و فائقه آتشین هستند.
– فوتبالی نسیتم و واقعا تیمها و بازیکنان را نمیشناسم، اما به خاطر پدرم استقلالیام.
– خانوادهام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار میکرد و پیانو میزد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم.
– [من و گلی] برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم.
– سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری میکردم نمیتوانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد.من در واقع خرد شدم، شکستم، و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می کردم. فردای آن روز نهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش میاید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته ام و گفتهام امروز نمیتوانم بازی کنم.
– خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یکسال هست که موبایل تاچ گرفتهام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک میکنند.
– پدرم همیشه تا صبح کتاب می خواند و مدام می زد تو سرمن که من هم یه مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خوندن، اما در این دنیا مجازی خیلی چیزها را دارم میخوانم، به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم اینقدر که دارند از آن بد می گویند.
– سال ۸۲ ممنوع کار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید.
– [در پاسخ به این سوال رشیدپور که گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟] غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس میدهد. پدر و مادرم مارا طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث میکنیم و حرف میزنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را میگیریم و همه هم به این تصمیم احترام میگذاریم.
– من آقای روحانی را مثل اقای خاتمی دوست دارم، وقتی ایشان رئیس جمهور شدند احساس امنیت کردم و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین [برطرف شدن] تحریمها.
بیوگرافی و زندگینامه نیکولا تسلا + عکس
بیوگرافی نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت ! + عکس
نیکولا تسلا
نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت است. خواه او را نابغه بخوانید، یا یک دیوانهی تمام عیار، نمیتوانید منکر ذهن خلاق و تخیلگرای بینظیر وی باشید. تسلا هزاران ایدهی مختلف را در زمان خود مطرح کرد، که بسیاری از آنها غیرعملی یا بسیار خطرناک بودند. اگر میخواهید بدانید که چرا تسلا به عقیدهی بسیاری یک نابغهی دیوانه است.
۱۰- مهار کردن امواج کیهانی
یکی از تخیلات عجیب تسلا، مهار انرژی آزاد بود. انرژی آزاد میتواند بصورت اتمی، انرژی تابشی یا استاتیکی باشد، که گرفتن انرژی آن مانند گرفتن انرژی بسیار کم از منبع بیکران انرژی است. ایدهی مهار انرژی آزاد توسط بسیاری از دانشمندان در گروه شبهعلم قرار میگیرد، چرا که غیرعملی و غیرقابل توسعه در ابعاد بزرگتر است.
تسلا عقیده داشت اگر بتواند ماشینی مناسب برای مهار این انرژی بسازد، میتواند مشکلات انرژی در دنیای کنونی را برطرف کند. او معتقد بود که اجزا بسیار کوچک با شارژ الکتریکی کم، به صورت روزانه با سرعتی بالاتر از سرعت نور، بصورت باران بر روی زمین میبارند. او تصور میکرد ماشینی ساخته است که میتواند این اجزا را گرفته و آنها را به انرژی قابل استفاده تبدیل کند. او حتی پتنتی برای این دستگاه به نام خود ثبت کرده بود. تسلا ادعا میکرد این اختراع او میتواند یونها را مستقیما به انرژی قابل استفاده تبدیل کند، هر چند این ادعا هیچوقت رنگ واقعیت به خود ندید.
——————————————————————————–
۹- الکترودینامیکهای القائی
با اینکه تسلا پدر جریان متناوب یا AC است، اما همواره رویای دنیایی که بصورت بیسیم انرژی خود را تامین میکند را در سر میپروراند. برای عملی کردن این رویا، او پیشنهاد ساخت سیستم بیسیم جهانی را داد، که در آن برج تسلا انرژی و الکتریسیته را بصورت بیسیم به کل دنیا مخابره میکرد. او سعی در اثبات عملی بودن این ایدهی خود با استفاده از کویل تسلا، که با فاصلهای چند سانتیمتری میتوانست لامپ کوچکی را روشن کند، داشت.
وی عملی کردن رویای خود را با ساخت برج “واردنکلیف” در نیویورک آغاز کرد، اما وقتی تامینکنندهی مالی آن از هدف تسلا برای ارسال انرژی بصورت بیسیم به جای استفاده از آن برای ارتباطات راه دور مطلع شد، حمایت مالی خود را قطع کرد. این اتفاق قدم آخر او برای عملی کردن سیستم بیسیم جهانی تسلا بود و مانند دو اختراع دیگر او یعنی کویل تسلا و مخابرهکنندهی مغناطیسی بدون استفاده ماند. اگر روش تسلا عملی میشد تنها وسیلهای که مردم برای دریافت الکتریسیتهی رایگان و نامحدود نیاز داشتند، یک آنتن ساده بود. سیستم کاملا تجدیدپذیر بود و هیچگونه زیان زیست محیطی یا تاثیر منفی بر سلامتی افراد جامعه نداشت.
عملیشدن این ایده وابستگی زیادی به دولت آمریکا و سرمایهگذاران آن داشت؛ اما به نظر میرسید که سرمایه گذاران تمایلی به عملی کردن ایدهای که برای آنها سودی به ارمغان نیاورد، نداشتند. با شروع جنگجهانیدوم طبیعی بود که دولت علاقهی خود به برج تسلا و رویای عظیم او را از دست بدهد. برج او سریعا تخریب شد و لوازم مصرفی در آن، در جنگ مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود به تازگی گروهی از محققان در MIT توانسته اند ایدهی تسلا را با روشن کردن بیسیم لامپی از فاصلهی دو متری، به اثبات برسانند.
——————————————————————————–
۸- آتش سرد
دیگر ایدهی رویایی تسلا، یعنی آتش سرد، استفاده از صابون و آب را برای همیشه در حمام ریشه کن میکرد. همه میدانند که آب و الکتریسیته با هم مخلوط نمیشوند، اما اینگونه که به نظر میرسد، الکتریسیته و جِرم روی بدن، ناسازگاری بیشتری نسبت به آب و جِرم روی بدن دارند.
در یک عمل نامتعارف به نام آتش سرد، جریان الکتریسیتهای با ولتاژ ۲/۵ میلیون ولت که دائما در حال تناوب بود، انرژی خود را به بدن انسانی که بر روی صفحهای فلزی ایستاده است، منتقل میکرد. تصور این صحنه خود بسیار شگفتانگیز است. فردی در بین آتش میلیونها ولت الکتریسیته محاصره شده و رعدهای الکتریسیته او را در بر گرفتهاند. این روش با توجه به رسانا بودن بدن انسان به نظر عملی است و حتی میتواند تمیزی بهتری نسبت به صابون و آب را به ارمغان آورد. تسلا مدعی بود که اختراع او نه تنها برای تمیزتر شدن بلکه برای مصارف دارویی نیز کاربرد دارد. تنها کار لازم این بود که فرد روی صفحهای فلزی قرار بگیرد تا تمام چرک و جرم روی بدن او پاک شود و حس بینظیری به وی منتقل کند. همچنین این وسیله میتوانست فرد را در سردترین شرایط گرم نگه دارد و حتی بعد از هر استفاده مقدار قابل توجهی اوزون تولید میکرد. علیرغم مزایای واضحی که این وسیله داشت، بدلیل هزینهی بالا و خطرات زیادی که تحمیل میکرد، مانند بسیاری دیگر از ابداعات تسلا مورد توجه قرار نگرفت.
——————————————————————————–
۷- تسلاسکوپ
نیکولا تسلا ابداعات زیادی برای بهبود شرایط زندگی بر روی زمین داشت، اما یکی دیگر از تلاشهای او ساخت وسیلهای برای ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی بود. تسلا مدعی بود که در موارد مختلف توانسته است با موجوداتی غیرعادی ارتباط برقرار کند، اما این ادعای او هیچوقت به اثبات نرسید. او ادعا میکرد زمانی که در آزمایشگاه خود در کولورادو مشغول کار بود، صداهایی عجیب میشنید که مانند آن را قبلا جایی بر روی زمین نشنیده بود. او این صداهای کلیک مانند را در حال کار بر روی مخابرهکنندهی مغناطیسی خود شنیده بود. کلیکها بصورت واضح و در دستههای یک تا چهار عددی منتقل میشدند، که شباهت زیادی به کدهای مورس داشتند.
دیگر نتیجهی تسلاسکوپ، ابداع جدیدی به نام “اوسیلوسکوپ ماورای ابعاد” بود و اینگونه عمل میکرد که امواج کیهانی با انرژی آزاد را دریافت و آنها را به انرژی قابل استفاده برای انسانها تبدیل میکرد. این وسیله میتوانست انرژی را به هر نقطه از جهان بدون توجه به فاصلهی آن، انتقال دهد. متاسفانه کسی ادعای تسلا مبنی بر ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی را بدلیل نداشتن مدارک قانع کننده، باور نکرد اما وی از پافشاری بر موضع خود دست برنداشت. تسلا همچنین امیدوار بود که با فرستندههای عظیمی که روی سطح زمین قرار میدهد، بتواند وجود موجودات زنده در مریخ را به اثبات برساند.
——————————————————————————–
۶- اشعههای مرگبار تسلا
با اینکه اختراعات تسلا به نظر بسیار خطرناک میآیند، اما تسلا به شدت مخالف جنگ بود و تلاش بسیاری برای ساخت “اشعهی مرگبار” و جلوگیری از وقوع آن به خرج داد. اشعهی مرگبار در اصل به عنوان شتابدهندهای برای ذرات عمل میکرد که میتوانست دستهای از ذرات با انرژی بالا را تا فاصلهی ۴۰۰ کیلومتری پرتاب کند. او مدعی بود این دستگاه میتواند موتورها را ذوب کرده و هرگونه هواپیمایی را منهدم سازد. تسلا مدعی بود اختراع او میتواند با هزینهی دو میلیون دلاری، پدافند هوایی نامحدودی را ایجاد کند.
زمانی که او میخواست اشعهی مرگبار را به پشتیبان مالی خود، P.J Morgan معرفی کند تا بتواند هزینههای پروژهی خود را تامین نماید، با مخالفت وی روبرو شد. با استفاده از ۸۰ میلیون ولت، تسلا مدعی بود امواج حاصل از دستگاه میتوانند به هر چه که در مسیرش قرار میگیرد، نفوذ کنند. علیرغم توضیحات قانعکنندهی تسلا و صرفهجوییهای جانی و مالی که این دستگاه در بر داشت، دولت بریتانیا و آمریکا این پروژه را رد کردند. این دستگاه از طرف دولت روسیه اندکی مورد توجه قرار گرفت و روسیه به او اجازه داد که دستگاه خود را برای آزمایش آماده کند. بسیاری افراد مختلف مدعی هستند که این آزمایشات عامل اصلی “انفجار تونگوسکا” بودند.
——————————————————————————–
۵- کنترل آب و هوا
یکی از بزرگترین چالشهای تاریخ بشریت، ایجاد توانایی کنترل آبوهوا است. تسلا فکر میکرد که راه حلی برای این مشکل پیدا کرده است. او تصور میکرد که میتوان دمای زمین را، با وسیلهای که مانند ترموستات عمل میکند، کنترل کرد. او مدعی بود میتوان با ارسال امواج رادیویی، میدان مغناطیسی زمین را تحت تاثیر قرار داده و امواج رادیویی پایایی ایجاد کرد. سپس میتوان با این امواج، جریانهای باد را تحت تاثیر قرار داد و با تغییر مسیر آنها آب و هوای زمین را کنترل کرد.
تسلا پتنتهای زیادی را در زمینهی کنترل آب و هوا به ثبت رساند و توانست اثبات کند که با امواج رادیویی میتوان آب و هوا را کنترل کرد. عدهای معتقدند که تحقیقهای تسلا به دست افراد نااهلی افتاده و آنها هم اکنون آب و هوای زمین را کنترل میکنند. آنها برای اثبات این ادعا به الگوی غیرمتعارف آب و هوایی کنونی و خشکسالی در برخی نواحی زمین، اشاره میکنند.
——————————————————————————–
۴- اسلحهی اشعهی ایکس
کشف اشعهی ایکس توسط ویلیام رونتگن، بسیاری از جمله تسلا را به وجد آورد. با استفاده از طراحیهای رونتگن، تسلا سعی در توسعهی تجربیات رونتگن داشت. تسلا افراد عادی را برای دیدن نتیجهی کارهایش، به سالنهای کاری خود دعوت میکرد.
در این بازهی زمانی تسلا با مارک توِین ارتباط نزدیکی برقرار کرد. توِین بعد از درمان بیماری یبوست خود توسط تسلا مدام به سالنهای وی میرفت. توین و تسلا بارها در حال بازی با اختراع جدید تسلا به نام اسلحهی اشعهی ایکس، دیده شده بودند. گفته میشود که هر دوی آنها به نوبت نوارهای فیلم را از دیوار آویزان میکردند و در مقابل آنها میایستادند و با این اسلحه سعی در شلیک اشعهی ایکس به سمت این نوارها داشتند. اسلحهی اشعهی ایکس که تسلا ساخته بود میتوانست اشعه را تا فاصلهی ۱۲ متری شلیک کند.
——————————————————————————–
۳- متناوب کردن جریان
نیکولا تسلا در سال ۱۸۸۲ برای کار در شرکت تحت نظر توماس ادیسون با نام شرکت قارهای ادیسون، به پاریس نقل مکان کرد. زمان زیادی طول نکشید که نبوغ تسلا به چشم آمد و از وی خواسته شد تا به آمریکا برود و در کنار ادیسون مشغول به کار شود. ادیسون در آن زمان به تازگی جریان مستقیم یا DC را ساخته بود و آن را راه حلی برای تمامی مشکلات الکتریسیته روی زمین میدانست.
ژنراتور جریان مستقیم مشکلات فراوانی داشت و ادیسون به تسلا وعده داده بود که اگر این مشکلات را رفع کند، به او ۵۰ هزار دلار پرداخت خواهد کرد. تسلا به آنچه که از وی خواسته شده بود عمل کرد، و پتنتهای زیادی برای رفع مشکلات ژنراتور ادیسون به ثبت رساند، اما ادیسون هیچگاه به وعدهی خود عمل نکرد و هیچگونه مبلغی به تسلا پرداخت نکرد. این اتفاق باعث شد تا تسلا شرکت ادیسون را ترک کرده و شرکت جدیدی برای خود تاسیس کند. وی توانست وسیلهی جدید الکتریکی با نام جریان متناوب بسازد. مزایای واضح و فراوانی در استفاده از جریان متناوب وجود داشت، از جمله توانایی تغییر ولتاژ و ارسال جریان به مسافتهای طولانی که صرفهجویی فراوانی در زمینهی انرژی و هزینه، برای مصرف کنند بههمراه داشت.
با این اتفاق، جنگ بزرگ جریانها آغاز شد. ادیسون از اینکه تسلا از او جدا شده بود و با جرج وستینگ هاوس همکاری میکرد، بسیار خشمگین بود و تلاش زیادی برای کم کردن ارزش جریان متناوب انجام میداد. ادیسون نمایشهای بزرگی برای ترساندن مردم از جریان متناوب برگزار کرد. او مدعی بود جریان متناوب میتواند خانهی آنها را به خاکستر تبدیل کند و خود افراد را دچار برق گرفتگی شدید کند. او برای اثبات این ادعا جریان متناوب را به سگ، فیل و انواع حیوانات دیگر و حتی انسانها متصل میکرد!
برای اولین بار ادعای تسلا در خارج از آزمایشگاه نیز نتیجه داد و موفقیتی بزرگ برای وی رقم زد. او توانست در نمایشگاه جهانی سال ۱۸۹۳، با روشن کردن لامپ بدون آسیب رساندن به افرادی که در آن محوطه قرار داشتند، حمایت جامعهی جهانی را به سمت خود جلب کند. نهایتا، جریان متناوب برندهی این نبرد شد و در حال حاضر عمدهی جریان الکتریسیته، به صورت جریان متناوب تامین میشود.
——————————————————————————–
۲- روشن کردن کرهی زمین
چه اتفاقی میافتاد اگر وسیلهای ابداع میشد، که میتوانست کل کرهی زمین را روشن کند؟ این اتفاق باعث کاهش نیاز به لامپها و کاهش صدمات حاصل از کمبود روشنایی میشد. این تخیل، زمینهساز ایدهای در تسلا شد، تا بتواند با آن کرهی زمین را روشن کند. او میخواست با تحریک گازها و نور حاصل از آنها در حالت برانگیختگی، این ایده را عملی کند. تسلا قصد داشت جریان بزرگی از انرژی مانند اسلحهی امواج فرابنفش را به قسمت بالایی اتمسفر کرهی زمین شلیک کند، تا با تحریک گازهای کم فشار موجود در آن ناحیه، کرهی زمین به طور کامل روشن شود.
تسلا معتقد بود با عملی شدن این ادعا، اتفاقاتی مانند تایتانیک به وقوع نخواهند پیوست، اما کسی این ادعای او را جدی نگرفت.
——————————————————————————–
۱- اوسیلاتور تسلا
همه چیز از اتمها تشکیل شدهاند و هر شی یک فرکانس طبیعی دارد که با آن در حال ارتعاش است. اگر دستگاهی فرکانسی معادل فرکانس ارتعاش این ذرهها تولید کند، سیستم پاسخی با دامنهای بزرگتر خواهد داد که این پاسخ میتواند بسیار مخرب باشد. یک مثال برای مخرب بودن امواج مکانیکی، فروریختن پل تاکوما است. این پل وقتی بادی ضعیف، امواجی با فرکانس رزونانس پل تولید کرد، در کمال تعجب فروریخت.
با استفاده از این مفهوم، تسلا مدعی شد که با دستگاه کوچکی میتواند یک ساختمان عظیم را با خاک یکسان کند. او در حال شرح کار خود به یک خبرنگار بود که ناگهان با بالا بردن فرکانس دستگاه، همهی اشیای آزمایشگاه وی در هوا غوطهور شدند، این اتفاق به قدری شدید بود که مجبور به تماس با آتشنشانی و پلیس شدند و در نهایت تسلا قبل از اینکه ساختمان فرو بریزد، دستگاه را با چکش نابود کرد.
وقتی از او سوال شد که برای فروریختن ساختمان Empire State، چه چیزهایی نیاز دارد، وی در پاسخ گفت که فقط نیاز به اختراع خود، ۵ پوند فشار هوا و زمان کافی برای پیدا کردن فرکانس مناسب، دارد. او تصور میکرد اختراعش میتواند امواج مکانیکی را به هر قسمت از دنیا بفرستد، اما تا به امروز کسی نتوانسته این ادعا را رد یا اثبات کند. او همچنین مدعی بود اگر امواج اوسیلاتور با امواج بدن هماهنگ شوند، میتوانند بیماریهای متعددی را شفا دهند. ادعایی دیگر که در دنیایی غیر دنیای دیوانگان به اثبات نرسیده است.
بیوگرافی و زندگینامه کلارک گیبل + عکس
بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس
کلارک گیبل
امروز سالگرد درگذشت ویلیام کلارک گیبل است. او در نخستین روز فوریه در سال ۱۹۰۱ متولد شد و در ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ درگذشت. اهالی سینما و دوستداران سینمای کلاسیک، بازیگر مشهور آمریکایی را به خاطر بازی در نقش رت باتلر در فیلم بربادرفته به خوبی می شناسند. با وجود شهرتی که دارد، در فیلم های ضعیف زیادی بازی کرده است و شاید بتوان گفت همه شهرت او برای فیلم «بربادرفته» است.
مادر «کلارک» هنگامی که او ۶ ماهه بود، وی را در کلیسای کاتولیک رم غسل تعمید داد و هنگامی که «کلارک» تنها ۱۰ ماه سن داشت، در پی رشد شدید تومور مغزی از دنیا رفت. پس از مرگ مادر بر سر نحوه تربیت «کلارک» خردسال بین خانوادههای والدینش، اختلاف نظر شدیدی به وجود آمد. هنگامی که «کلارک» پا به دوره نوجوانی گذاشت، زندگی خانوادگی اش در پی ورشکستگی پدر دچار تلاطم و سختیهای بسیار شد. در پی آن وی ترک تحصیل کرد و در کارخانه لاستیک سازی شهر محل سکونتش، آکرن، مشغول کار شد. در این سالها بود که «کلارک» نوجوان پس از دیدن نمایش «مرغ بهشت»، به بازیگری علاقهمند شد. در سن ۲۱ سالگی «کلارک» مادرخوانده مهربان خود را نیز از دست داد و پس از پرسه زدن در شهرهای مختلف و کار کردن در کارخانهها و نیز میدانهای نفتی، سرانجام به سوی گروههای تئاتری کشیده شد.
ازدواج با «لوراهوپ کروز» هم بازی، مربی و مدیر پرنفوذ کلارک پای او را به هالیوود در حال شکوفایی دهه ۱۹۲۰ کشاند. اولین فیلمهای «کلارک گیبل» صامت بود. در ابتدا مدیران استودیوهای هالیوود نظر مثبتی درباره این بازیگر سبزه رو و گستاخ نداشتند. غافل از آن که همین ویژگیها به علاوه صدای بم و چهره مردانه «کلارک گیبل» به شدت مورد اقبال تماشاگران قرار میگیرد.
«مترو گلدوین مایر» استودیوی معتبر هالیوود که «کلارک» را در استخدام داشت، به تدریج و ناباورانه متوجه تاثیرگذاری وی بر تماشاگران سینما شد.
اگرچه مدیران استودیو، باز هم خطر میدان دادن به این جوان گستاخ ولی دوست داشتنی را نپذیرفتند. سال ۱۹۳۱ «گیبل» برای آزمودن بخت خویش، روانه استودیوی برادران وارنر شد. «دارلی اف. زانوک» مدیر اجرایی استودیو، پس از تست اولیه «کلارک»، در حاشیه فرم استخدامی وی نوشت: «گوشهای او بیش از حد بزرگ است و در واقع به یک میمون تنومند شباهت دارد».
به این ترتیب برادران وارنر یکی از ارزشمندترین جواهرات هالیوود را از دست داد، زیرا گیبل نزد «مترو گلدوین مایر» و مدیر جدید و آینده نگر آن «ایرونیگ» بازگشت. تنها ظرف ۲ سال «کلارک گیبل» به یکی از درخشانترین چهرههای هالیوود مبدل شد و ازدواج دومش با «گرتا گاربو» او را در حد یک ستاره سرشناس مطرح کرد.
این در حالی بود که بداخلاقی و ناسازگاری وی با تهیه کنندگان، به سوژه نشریات مبدل شد و جالب آن که محبوبیت او را نیز افزایش داد. در سالهای دهه ۱۹۳۰ حضور «کلارک گیبل» در هر فیلمی، به معنای هجوم تماشاگران مشتاق به سالنهای سینما بود و رسانههای گروهی و تماشاگران به او لقب «سلطان هالیوود» را دادند، لقبی که تا آن زمان به کسی داده نشده بود. پس از آن نیز کسی یارای تصاحب این عنوان را نیافت.
سال ۱۹۳۴ «کلارک گیبل» با نقش آفرینی به یادماندنی خود در فیلم «در یک شب اتفاق افتاد»، علاوه بر کسب اسکار بهترین بازیگر سال، قامت بازیگری اسطورهای را یافت.
براساس گزارشهای مطبوعاتی و نظرسنجیهای آن سالها، نقش آفرینی وی در این فیلم تاثیر چشمگیری بر نحوه لباس پوشیدن، رفتارهای اجتماعی و سبک زندگی مردان در آن سالها و حتی دهههای بعد گذاشت و شکل خاص سبیل او تا چند دهه بین مردان رایج شد.
نقش «گیبل» در این فیلم هم چنین الهام بخش «فرتیس فرلنگ» طراح و کارگردان سرشناس انیمیشن، برای خلق شخصیت کارتونی «باگزبای» شد. یک سال بعد «گیبل» برای حضور درفیلم «شورش در کشتی بونتی» نامزد دریافت اسکار شد، گرچه آن را به دست نیاورد. او خود این فیلم را بهترین اثر کارنامه حرفهای اش توصیف کرد. «گیبل» برای جاودانه شدن نیاز به برداشتن یک گام دیگر و شاید مهمترین گام زندگی اش داشت. این امکان سال ۱۹۳۹ برای او فراهم شد زمانی که «دیوید سلزنیک» بی پروا تصمیم گرفت تا شاهکار عظیم«مارگرت میچل» را به تصویر بکشد. به این ترتیب تولید «بربادرفته» با شکوهترین فیلم تاریخ سینما آغاز شد.
سال ۱۹۴۲ همسرش کارول لومبارد در یک سانحه هوایی کشته شد. همان سال کلارک به ارتش هوایی آمریکا پیوست. در ۲۵ نبرد هوایی شرکت کرد. اگرچه مردم فکر میکردند او در این نبردها کشته میشود اما هنوز شانس با کلارک یار بود. او در سال ۱۹۴۳ با عنوان سرگرد ارتش به امریکا بازگشت.
کلارک گیبل بعد از جنگ به هالیوود بازگشت، اما فیلمهایش دیگر از شهرتی که درگذشته داشت برخوردار نبود. او دوباره در سال ۱۹۴۹ ازدواج کرد.
در این فیلم که سال ۱۹۶۰ ناپل آغاز شد گیبل، سوفیا لورن و ویتوریو د سیکا نقش آفرینی کردند. آخرین فیلم گیبل «بورس» بود که در آن با مریلین مونرو و مونت گومری کلیفت همبازی شد. اما او هیچ وقت شانس تماشای فیلمش را نداشت؛ چراکه دو روز بعد از تمام شدن فیلم درگذشت.
کلارک گیبل نوامبر سال ۱۹۶۰ دراثر یک جمله قلبی که در اثر انسداد شراین ایجاد شده بود در بیمارستانی در لوس آنجلس، کالیفرنیا درگذشت.
پس از اعلام خبر فوت گیبل، نیویورک تایمز نوشت: «سلطان هالیوود مرد. او همتایی نداشت و نخواهد داشت. لقب سلطان هالیوود نیز همراه او دفن شد…» او به لحاظ تکنیکی بهترین بازیگر تاریخ سینما نبود و از ظرافت و کمال تئاتریهای بریتانیایی هالیوود نیز بی بهره بود. اما «کلارک گیبل» اینک یک مقیاس سنجش است و ستارگان سینما چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده با او مقایسه میشوند. او نماد مردانگی بود و خشونت فرهنگ آمریکایی.
لس آنجلس تایمز نیز نوشت: «کلارک گیبل از خصوصیات انسانی نادری برخوردار بود مردانگی و در عین حال شوخطبعی، خوش طینت و برخوردار از درک و فهم بالا، و آسان گیری و در عین حال تکلف و ملاحظه کاری. علاوه بر اینها «کلارک گیبل» به لحاظ حرفهای فردی بااصالت و به لحاظ شخصیتی یک رنگ و صادق بود، خصوصیاتی که در عرصه سینما کمتر مشاهده میشود.