مصاحبه با هنرمندان ایران و جهان
مصاحبه ای خواندنی با امید علومی و سحر قریشی + عکس
مصاحبه ای خواندنی با امید علومی و همسرش سحر قریشی (+تصاویر)
بیوگرافی امید علومی، همسر سحر قریشی
امید علومی متولد ۲۳ آبان ۱۳۶۶ می باشد. امید علومی یکی از خواننده های جوان ایرانی است که تا امروز کارهای مجاز زیادی منتشر کرده است. از او تا کنون ۲ آلبوم به نام “بهونه” و “استرس” منتشر شده است.
بخشی از گفتگویی خواندنی با امید علومی و همسرش سحر قریشی
شما شایعه را رها نمیکنید یا شایعه دست از سرشما برنمیدارد؟
سحر قریشی: به نظرم این ویژگی شغل من است که با حاشیه همراه باشد. همه هنرمندان در هر عرصهای چه بازیگری، چه خوانندگی و حتی بازیکنان عرصه ورزشی چون زندگیشان زیر ذرهبین است دچار یکسری حواشی میشوند. از طرفی هرچه پیشرفت شما در کارتان بیشتر باشد، حاشیههایتان نیز بیشتر میشود.
سحر قریشی
این ماجرا، شما را در طی این سالها دلزده نکرده است؟
سحر قریشی: اوایل بازیگریام چرا، این اتفاق افتاد چون خیلی حساس بودم. تازه از یک محیط متفاوت وارد جامعه بازیگری به اسم سینما شده بودم که فکر میکردم همه همکارانم هستند. اصلا به این فکر نمیکردم که حتی از سوی آنها هم زیر ذرهبین باشم. این مسئله حتی در زندگی شخصیام تاثیر گذاشت چون روحیهام با آن سازگار نبود اما الان اصلا برایم مهم نیست و رویش فکر نمیکنم. برای این حواشی وقت نمیگذارم و شاید همان بهتر که سایرین برای حاشیههای کاریام وقت بگذارند.
امید علومی، خواننده و بازیگر ایرانی
فکر میکنید چه اتفاقی افتاده که اینقدر نسبت به رفتارها و زندگی شخصی یکدیگر کنجکاو شدهایم و حتی از مرز کنجکاوی رد شده و کار به فضولی کشیده است؟ البته منظورم فقط هنرمندها نیست؛ درواقع بهراحتی در مورد همدیگر نظر میدهیم و یکدیگر را قضاوت میکنیم.
سحر قریشی: این ماجرای قضاوت کردن نکته مهمی است که به نظرم به بیایمانی بازمیگردد. ما انگار خیلی چیزها را فراموش کردهایم و تا به مشکلی برنخوریم یاد خدا نمیافتیم. همیشه صبر میکنیم تا مشکل به قول معروف همسایه، برای ما هم پیش بیاید تا به خدا نزدیک شویم و خودمان را در شرایط همسایه ببینیم و درک کنیم. شاید چون یکسری آدمها مسلمان هستند و یکسری آدمها مسلمانزاده هستند.
این آدمها سطحی به دنیا نگاه میکنند. جوانی را در نظر بگیرید که پشت فرمان یک خودرو بدون اهمیت دادن به دیگران و برای فخر فروختن پایش را روی پدال گاز میگذارد، قطعا جانش هم برایش مهم نیست. چنین آدمی چه اهمیتی برایش دارد که پشت سحر قریشی چه حرفی زده شده و چه نظراتی زیر پستهای او گذاشته میشود. به نظرم این ماجراها تنها به خاطر کمرنگ شدن ایمان آدمهاست.
عکس های جدید امید علومی
یعنی فقط مسئله این است؟
سحر قریشی: ببینید ما انگار به نوعی خودمان را محق هم میدانیم؛ مثلا طرف میگوید یا کامنت میگذارد که چرا فلان کار را کردی؟ انگار باید راه بیفتیم قبل از هر تصمیم و کاری از همه اجازه بگیریم و به میل آنها رفتار کنیم. اینکه چرا با فلانی ازدواج کردی؟ چرا فلان فیلم را بازی کردی؟
چرا با فلانی دوست هستی و … . اصلا انگار فراموش میکنند بعضی مسائل جزو مسائل شخصی افراد است. به نظرم چنین افرادی مسائل شخصی در زندگی خودشان ندارند وگرنه به حیطه خصوصی افراد دیگر احترام میگذاشتند. شاید بهتر باشد از همان اول دبستان این آموزش را به همه بدهند که زندگی هر کسی متعلق به خودش است. درواقع اینکه شما چیزی را دوست ندارید دلیل بر بد بودن آن نیست و دلیلی نیست شخص دیگری هم آن را دوست نداشته باشد.
آقای علومی این حواشی شما را هم آزار میدهد؟
امید علومی: نه آنقدرها اما این ماجرا روی من هم اثر گذاشته و باعث تاسف است.
خودتان هم دچار چنین مشکلاتی شدهاید؛ مثلا اینکه بگویند امید علومی که خواننده بود، ای بابا! این هم که آمد بازیگر شد.
امید علومی: تا دلتان بخواهد و حرفهای مشابه که همگی فقط قضاوت بدون شناخت و آگاهی است.
امید علومی و سحر قریشی
در مواجهه با آن چه کار میکنید؟
امید علومی: فقط تحمل میکنم. چه کاری میشود کرد؟! بازیگر هستی میروی یک آلبوم موسیقی میدهی میگویند همه بازیگرها میخواهند خواننده شوند. خواننده هستی میروی سمت بازیگری، میگویند همه خوانندهها بازیگر شدند.
و شاید این حرف که مثلا بچه پولدار است و… .
امید علومی: دقیقا؛ اینکه مثلا امید علومی بچه مایهدار است و پول داده تا بازی کند وگرنه خودش چیزی برای ارائه ندارد یا با پول خواننده و بازیگر شده وگرنه نه صدا دارد و نه قیافه و… . تا دلتان بخواهد این حرفها را شنیدهام.
فکر میکنید چقدر از این ماجرا به حسادت ما نسبت به موقعیت یکدیگر بازمیگردد؟
امید علومی: حسادت هم نقش دارد. به نظرم آدمی که چشم دیدن پیشرفت دیگران را ندارد، به راحتی در مورد آنها حرف میزند و نظر میدهد. به نظرم اطراف همه ما آدمهای حسود وجود دارد.
شما خودتان به موقعیت کسی حسادت کردهاید؟
امید علومی: بله ولی خیلی کم پیش آمده است. همیشه سعی میکنم اینگونه به مسئله نگاه نکنم بلکه یاد بگیرم خودم را به موقعیت بهتر و بالاتری برسانم.
به خاطر این قضاوتها و دخالتها، چقدر زندگیتان دور از چشم مردم است؟
امید علومی: متاسفانه مجبور هستی که این کار را بکنی؛ حتی کمی باعث شده دور از افراد بوده و به نوعی منزوی باشم؛ اینگونه بسیار راحتتر است.
جدیدترین تصاویر امید علومی
این موضوع در روابط دوستانهتان هم اثر گذاشته؟ مثلا از ترس اینکه یک عکس در مهمانی برای شما ماجرا و حاشیه به وجود بیاورد، به هر جمعی نروید؟
امید علومی: صددرصد این اتفاق میافتد؛ هم تعداد دوستان کم میشود و هم اینکه شما مجبورید خود را نسبت به خیلی چیزها محدود کنید. برای همین ما خیلی از کارها را نمیکنیم، خیلی جاها نمیرویم و رفت و آمدمان هم محدود و گزیده میشود.
این باعث شده از زندگی کمتر لذت ببرید؟
امید علومی: سعی کردهام جایگزینی پیدا کنم و سرم را با چیزهای دیگری گرم کنم.
خانم قریشی شما هم نسبت به قبل از زندگی کمتر لذت میبرید؟
سحر قریشی: فکر میکنم این واقعیت ـ که پشت سر آدمهایی که در چشم هستند حرف زده شودـ فقط مختص هنرمندان نیست؛ حتی پشت سر رئیسجمهور کشور هم حرف میزنند؛
رئیسجمهوری که با رأی اکثریت مردم به این جایگاه رسیدهاند. ما که در مقابل ایشان کسی نیستیم. من خودم را میگویم، خود سحر قریشی که به کسی هم برنخورد. من یک شغل دارم که بازیگری است و در کنارش زندگی شخصی خودم هم هست. چقدر ممنون میشوم که بگذارند بدون مشکل به زندگی خودم برسم؛ مثلا در مورد حسادت که گفتید، برخی مردم فکر میکنند هنرمندان حق آنها را خوردهاند.
همین حس بد را به شکل و قالب کلمه و انرژی منفی به تو منتقل میکنند تا به قول خودشان دلت را بسوزانند. اینکه مسیر زندگی هر کسی به سمتی است به نظرم یا لیاقتش را دارد یا ندارد. باید زحمت کشید تا به جایگاهی رسید.
سحر قریشی و همسرش امید علومی
آقای علومی دغدغه این روزهای شما چیست؟
امید علومی: فعلا درگیر آلبوم جدیدم هستم که اولین آلبوم مجاز من است. دوست داشتم که دیگر به شکل مجاز کار کنم؛ البته نسبت به کارهای قبل تفاوتهایی خواهد داشت اما نه آنقدر که بگویم کارهایم را عوض کردهام. این مسئله باعث شده حرفهایتر و با دقت بیشتری به موسیقی نگاه کنم. به همین خاطر کارم سختتر شده است.
سینما و موسیقی را موازی جلو میبرید؟
امید علومی: بله و به هر دوی آنها علاقه و توجه دارم.
یعنی سینما برایتان مقوله سرگرمی نیست؟
امید علومی: اصلا برایم در حد یک سرگرمی نیست و کاملا جدی برایش برنامه دارم؛ البته حتی قبل از خوانندگی دوست داشتم بازیگر شوم؛ حتی به کلاس آموزش بازیگری هم رفتم اما دیدم مسیر بسیار دشواری است.
بعد پشیمان شدید؟
امید علومی: پشیمان که نشدم اما زمینهاش فراهم نبود. در همان دوره رفتم کلاس گیتار و بعد از مدتی موسیقی و آهنگسازی را شروع کردم. وقتی وارد دنیای موسیقی و خوانندگی شدم از فضای سینما دور ماندم.
جدیدترین عکس های امید علومی
در دانشگاه موسیقی خواندید؟
امید علومی: اول در دانشگاه رودهن رشته کامپیوتر خواندم و بعد از مدتی رفتم دانشگاه هنر و بعد هم چند ترم رشته موسیقی خواندم و بعد از آن سینما پیش آمد.
شما هر دو شهرت را در سن کم تجربه کردهاید. به دنیا و زندگی بدون شهرت هم فکر کردهاید؟
سحر قریشی: من خیلی به این موضوع فکر کردهام و حس میکنم اتفاقا خیلی هم خوب است. دستکم در دنیای بدون شهرت میتوانم خیلی از کارهایی را که میخواهم انجام بدهم؛ بدون اینکه کسی به من توجه کند یا از کارهایم متعجب شود. گاهی دوست دارم بروم مثلا فلافل بخورم اما یکجوری نگاه میکنند که انگار بازیگرها نباید فلافل بخورند! میپرسند خانم قریشی اینجا چیکار میکنید!؟ آنها فکر میکنند باید رستوران گرانقیمت و لوکس بروم.
نمیدانم تکلیفمان چیست!؟ طوری رفتار میکنند که انگار کار بدی میکنیم و اگر بد است پس شما آنجا چه میکنید!؟ من بیشتر به این فکر میکنم که ایکاش بعضی از مردم درک بالاتری داشتند که به کار ما کاری نداشتند. من پشت ترافیک بوق میزنم، طرف میگوید خانم قریشی شما هم بوق میزنید!؟ بعد خودش دستش را یک ثانیه از روی بوق برنمیدارد!
تصاویر جدید امید علومی
آقای علومی برخی میگویند که خانم قریشی شما را بازیگر کرده است. این موضوع صحیح است؟
امید علومی: ورود من به بازیگری اینطور بود که یک دوست خانوادگی من را برای ساخت موسیقی یک فیلم از آقای داوود توحیدپرست معرفی کردند. آنجا آقای توحیدپرست که بسیار هم دوستداشتنی هستند از من پرسیدند که آیا کار بازیگری هم انجام میدهم و من هم ابراز علاقه کردم چون از بچگی عاشق بازیگری بودم و ایشان هم نقش اول کار را به من پیشنهاد کردند ولی متاسفانه آن کار توقیف شد.
کار بعدیام در بازیگری با سحر قریشی بود و آن کار دیده شد و به همین دلیل است که همه فکر میکنند خانم قریشی من را به دنیای بازیگری وارد کرده است. البته که خانم قریشی در این کار به من کمکهای زیادی کرده است اما در انتخاب کارگردانها که دست نمیبردند! حتی در کار «شانس، عشق، تصادف» در آخرین لحظه و بعد از ماهها از شروع کار، به پروژه ملحق شدم.
سحر قریشی بازیگر ایرانی
شما ورزش هم میکنید؟
امید علومی: تنیس و کمی هم بدنسازی کار میکنم و مدتی هم ورزشهای رزمی را دنبال میکردم.
سحر قریشی: سالها قبل از رفتن به مدرسه، رزمی کار میکردم که به خاطر مشکل پا، برایم ممنوع شد. در حال حاضر در حد معمولی ورزش میکنم و رشته خاصی را به صورت حرفهای دنبال نمیکنم. البته زمانهایی که پیک کاریام باشد، حتی فرصت باشگاه رفتن هم ندارم.
به لباس و خرید علاقه دارید؟
امید علومی: عاشق خرید کردن هستم و رسیدگی به خودم را خیلی دوست دارم. لباس پوشیدن و خوشپوشی برایم مهم است. حضورم در کار مادلینگ باعث شد که به استایل و مرتب بودن اهمیت بدهم. حضورم در هر کاری تجربه خوبی برای کارهای بعدیام شده است.
اهل کتاب خواندن هم هستید؟
امید علومی: نه زیاد، اما حتما در هر فرصتی بشود کتاب میخوانم، مخصوصا به رمان علاقه زیادی دارم.
روزهای شما چطور سپری میشود؟
امید علومی: یا در استودیوی شخصیام کارهای موسیقی را دنبال میکنم و یا در باشگاه مشغول ورزش هستم.
علنی شدن ماجرای ازدواج سحر قریشی و امید علومی
ماجرای ازدواج سحر قریشی و امید علومی
گاهی در چشم بر هم زدنی مسیر زندگیات تغییر میکند. مجبوری همهچیزی را که برای خودت نگه داشتهای رو کنی تا شایعات و پچپچها دست از سر زندگیات بردارد. این اتفاق برای سحر قریشی هم افتاد. یک روز تصمیم گرفت مقابل دوربین برنامه «دید در شب» بنشیند و به سوالات عجیب و غریب و چالشی رشیدپور پاسخ دهد. او بیترس و اضطراب این کار را کرد. تازه اما داستان شروع شده بود. به محض پخش برنامه در اینترنت حاشیههای زیادی برای او به وجود آمد؛ از داستانهایی که برای نشناختن کاپولا و تارانتینو و رئیس سازمان صدا وسیما شکل گرفت و تا ستایش رئیسجمهور پیشین و البته آشنایی با امید علومی کشیده شد.
قبلتر البته حرفهای درگوشی از اینستاگرام خود سحر قریشی ایجاد شده بود و رشیدپور آن را قاپیده بود تا سحر قریشی را غافلگیر کند. سحر قریشی با خونسردی درمورد امید علومی سخن گفت. همین شد که سحر قریشی و امید علومی سوژه مصاحبه ما شدند تا برای اولینبار از زندگی مشترک و عشقشان بگویند و از حرف و حدیثها خلاص شوند؛ البته نه فقط عشقشان که از حاشیهها و حضور در برنامه رشیدپور و اتفاقات آن هم گفتند.
شما شایعه را رها نمیکنید یا شایعه دست از سرشما برنمیدارد؟
قریشی: به نظرم این ویژگی شغل من است که با حاشیه همراه باشد. همه هنرمندان در هر عرصهای چه بازیگری، چه خوانندگی و حتی بازیکنان عرصه ورزشی چون زندگیشان زیر ذرهبین است دچار یکسری حواشی میشوند. از طرفی هرچه پیشرفت شما در کارتان بیشتر باشد، حاشیههایتان نیز بیشتر میشود.
این ماجرا، شما را در طی این سالها دلزده نکرده است؟
قریشی: اوایل بازیگریام چرا، این اتفاق افتاد چون خیلی حساس بودم. تازه از یک محیط متفاوت وارد جامعه بازیگری به اسم سینما شده بودم که فکر میکردم همه همکارانم هستند. اصلا به این فکر نمیکردم که حتی از سوی آنها هم زیر ذرهبین باشم. این مسئله حتی در زندگی شخصیام تاثیر گذاشت چون روحیهام با آن سازگار نبود اما الان اصلا برایم مهم نیست و رویش فکر نمیکنم. برای این حواشی وقت نمیگذارم و شاید همان بهتر که سایرین برای حاشیههای کاریام وقت بگذارند.
فکر میکنید چه اتفاقی افتاده که اینقدر نسبت به رفتارها و زندگی شخصی یکدیگر کنجکاو شدهایم و حتی از مرز کنجکاوی رد شده و کار به فضولی کشیده است؟ البته منظورم فقط هنرمندها نیست؛ درواقع بهراحتی در مورد همدیگر نظر میدهیم و یکدیگر را قضاوت میکنیم.
قریشی: این ماجرای قضاوت کردن نکته مهمی است که به نظرم به بیایمانی بازمیگردد. ما انگار خیلی چیزها را فراموش کردهایم و تا به مشکلی برنخوریم یاد خدا نمیافتیم. همیشه صبر میکنیم تا مشکل به قول معروف همسایه، برای ما هم پیش بیاید تا به خدا نزدیک شویم و خودمان را در شرایط همسایه ببینیم و درک کنیم. شاید چون یکسری آدمها مسلمان هستند و یکسری آدمها مسلمانزاده هستند.
این آدمها سطحی به دنیا نگاه میکنند. جوانی را در نظر بگیرید که پشت فرمان یک خودرو بدون اهمیت دادن به دیگران و برای فخر فروختن پایش را روی پدال گاز میگذارد، قطعا جانش هم برایش مهم نیست. چنین آدمی چه اهمیتی برایش دارد که پشت سحر قریشی چه حرفی زده شده و چه نظراتی زیر پستهای او گذاشته میشود. به نظرم این ماجراها تنها به خاطر کمرنگ شدن ایمان آدمهاست.
یعنی فقط مسئله این است؟
قریشی: ببینید ما انگار به نوعی خودمان را محق هم میدانیم؛ مثلا طرف میگوید یا کامنت میگذارد که چرا فلان کار را کردی؟ انگار باید راه بیفتیم قبل از هر تصمیم و کاری از همه اجازه بگیریم و به میل آنها رفتار کنیم. اینکه چرا با فلانی ازدواج کردی؟ چرا فلان فیلم را بازی کردی؟
چرا با فلانی دوست هستی و … . اصلا انگار فراموش میکنند بعضی مسائل جزو مسائل شخصی افراد است. به نظرم چنین افرادی مسائل شخصی در زندگی خودشان ندارند وگرنه به حیطه خصوصی افراد دیگر احترام میگذاشتند. شاید بهتر باشد از همان اول دبستان این آموزش را به همه بدهند که زندگی هر کسی متعلق به خودش است. درواقع اینکه شما چیزی را دوست ندارید دلیل بر بد بودن آن نیست و دلیلی نیست شخص دیگری هم آن را دوست نداشته باشد.
این ماجرا در فضای مجازی زیاد شده و به نظر میرسد رفتارهای اینچنینی با آمدن برنامههای شبکههای اجتماعی پررنگتر شده باشد.
قریشی: آدمها عادت کردهاند به زندگی هم سرک بکشند. منظورم همه نیست؛ منظورم این طیف افرادی است که در زندگی همه دخالت میکنند و فقط هدفشان سحر قریشی نیست؛ البته بخشی از ماجرا به خاطر بیکار بودنشان است. وقتی سوار آژانس میشوید و میبینید راننده با داشتن مدرک تحصیلی بالا و توانایی کارهای مختلف فنی به خاطر شرایط، جایگاه شغلی خوبی ندارد، ناراحت میشوید ولی از طرفی میبینید غیرت آن را دارد که برای زندگی کردن و تامین حال و آینده خود و خانوادهاش کاری را انجام دهد که تنها از روی اجبار برای کسب درآمد است.
این مسئله نشان میدهد یکسری مشکلات حاد در جامعه داریم. وقتی دانشجوی شهرستانی با امکانات کم در تهران قبول میشود و دانشجوی تهرانی با این همه امکانات در شهرستان پذیرفته میشود، یعنی دچار یکسری مشکلات فرهنگی شدهایم. همه این ماجراها نشان میدهد یک چیزی در حال رخ دادن است.
و بالاتر از همه اینها بازیگرها محکوم به این نوع حواشی هستند.
قریشی: بله و دیواری کوتاهتر از دیوار بازیگرها نیست. جوابی هم نمیشود داد چون هر جوابی بدهی منجر به حاشیه بعدی میشود.
آقای علومی این حواشی شما را هم آزار میدهد؟
علومی: نه آنقدرها اما این ماجرا روی من هم اثر گذاشته و باعث تاسف است.
خودتان هم دچار چنین مشکلاتی شدهاید؛ مثلا اینکه بگویند امید علومی که خواننده بود، ای بابا! این هم که آمد بازیگر شد.
علومی: تا دلتان بخواهد و حرفهای مشابه که همگی فقط قضاوت بدون شناخت و آگاهی است.
در مواجهه با آن چه کار میکنید؟
علومی: فقط تحمل میکنم. چه کاری میشود کرد؟! بازیگر هستی میروی یک آلبوم موسیقی میدهی میگویند همه بازیگرها میخواهند خواننده شوند. خواننده هستی میروی سمت بازیگری، میگویند همه خوانندهها بازیگر شدند.
و شاید این حرف که مثلا بچه پولدار است و… .
علومی: دقیقا؛ اینکه مثلا امید علومی بچه مایهدار است و پول داده تا بازی کند وگرنه خودش چیزی برای ارائه ندارد یا با پول خواننده و بازیگر شده وگرنه نه صدا دارد و نه قیافه و… . تا دلتان بخواهد این حرفها را شنیدهام.
فکر میکنید چقدر از این ماجرا به حسادت ما نسبت به موقعیت یکدیگر بازمیگردد؟
علومی: حسادت هم نقش دارد. به نظرم آدمی که چشم دیدن پیشرفت دیگران را ندارد، بهراحتی در مورد آنها حرف میزند و نظر میدهد. به نظرم اطراف همه ما آدمهای حسود وجود دارد.
شما خودتان به موقعیت کسی حسادت کردهاید؟
علومی: بله ولی خیلی کم پیش آمده است. همیشه سعی میکنم اینگونه به مسئله نگاه نکنم بلکه یاد بگیرم خودم را به موقعیت بهتر و بالاتری برسانم.
به خاطر این قضاوتها و دخالتها، چقدر زندگیتان دور از چشم مردم است؟
علومی: متاسفانه مجبور هستی که این کار را بکنی؛ حتی کمی باعث شده دور از افراد بوده و به نوعی منزوی باشم؛ اینگونه بسیار راحتتر است.
این موضوع در روابط دوستانهتان هم اثر گذاشته؟ مثلا از ترس اینکه یک عکس در مهمانی برای شما ماجرا و حاشیه به وجود بیاورد، به هر جمعی نروید؟
علومی: صددرصد این اتفاق میافتد؛ هم تعداد دوستان کم میشود و هم اینکه شما مجبورید خود را نسبت به خیلی چیزها محدود کنید. برای همین ما خیلی از کارها را نمیکنیم، خیلی جاها نمیرویم و رفت و آمدمان هم محدود و گزیده میشود.
این باعث شده از زندگی کمتر لذت ببرید؟
علومی: سعی کردهام جایگزینی پیدا کنم و سرم را با چیزهای دیگری گرم کنم.
خانم قریشی شما هم نسبت به قبل از زندگی کمتر لذت میبرید؟
قریشی: فکر میکنم این واقعیت ـ که پشت سر آدمهایی که در چشم هستند حرف زده شودـ فقط مختص هنرمندان نیست؛ حتی پشت سر رئیسجمهور کشور هم حرف میزنند؛
رئیسجمهوری که با رأی اکثریت مردم به این جایگاه رسیدهاند. ما که در مقابل ایشان کسی نیستیم. من خودم را میگویم، خود سحر قریشی که به کسی هم برنخورد. من یک شغل دارم که بازیگری است و در کنارش زندگی شخصی خودم هم هست. چقدر ممنون میشوم که بگذارند بدون مشکل به زندگی خودم برسم؛ مثلا در مورد حسادت که گفتید، برخی مردم فکر میکنند هنرمندان حق آنها را خوردهاند.
همین حس بد را به شکل و قالب کلمه و انرژی منفی به تو منتقل میکنند تا به قول خودشان دلت را بسوزانند. اینکه مسیر زندگی هر کسی به سمتی است به نظرم یا لیاقتش را دارد یا ندارد. باید زحمت کشید تا به جایگاهی رسید.
شما زحمت کشیدید؟
قریشی: اگر از بازیگری بیاییم بیرون، من سحر قریشی در زندگی شخصیام زحمت بسیاری کشیدهام. قبل از آنکه مردم مرا به عنوان یک بازیگر بشناسند، زندگی سخت خودم را داشتهام. شاید الان خدا خواسته در جواب سکوت و سختی و… در مرحلهای از زندگی در شغلی به اسم بازیگری به من نگاهی داشته باشد.
اگر به زندگی خیلی از بازیگران ما نگاه کنید با زحمت و سختی به این جایگاه فعلیشان رسیدهاند. ما فقط حال امروز آدمها را میبینیم. شما به جای آنکه چشم دیدن خوشحالی و موفقیت دیگری را نداشته باشید و فکر کنید دیگری حقتان را خورده به این فکر کنید که خودتان واقعا چه کار کردهاید؟ شمایی که بهراحتی به دیگری توهین میکنید اگر به جایی برسید میخواهید چه کار کنید؟
اما گاهی عوامل بیرونی هم به جز خواست و تلاش شما هست که مانع میشود.
قریشی: بله صددرصد. من خودم وقتی وارد این عرصه شدم و در کارهایی بازی کردم که با پخش آن کارها به شهرت رسیدم، خیلی سریع در اوج شهرت ممنوعالکار شدم. این یعنی همیشه کسی هست که جلوی شما را بگیرد؛ یکی که قدرت دارد و با امضای یک نامه مانع پیشرفت شما میشود.
یکی دیگر مثل همان قشری که آن قدرت را ندارند اما با حرف و شایعاتی که برای شما ایجاد میکنند، شما را آزار میدهند. یکی که از ریشههای حسادت و کمبودهاست. چون جوانها وارد فضای مقایسه میشوند، میگویند فلانی دارد چرا من ندارم؟ این برای آن آدم مانند یک فشار روانی است و ما به شکل توهین آن را میشنویم.
به این توهینها فکر هم میکنید؟
قریشی: گاهی بله. بعضی از آنها شبیه نوعی درددل کردن است. علت دارد، همه این کامنتها هم مغرضانه نیست اما واقعا برخی خیلی خیلی عجیب هستند. مدام میگویند تو که قیافه نداری چرا بازیگر شدی؟ چند وقت بعد همان آدمها میآیند کامنت میگذارند بازیگری هنر میخواهد نه چهره، تو فقط به خاطر چهرهات وارد بازیگری شدهای!!! تو نمیدانی بالاخره باید قیافه داشته باشی یا نه؟ از تو خوششان نمیآید بعد فیلم تو را میبینند و شروع میکنند به کامنتهای توهینآمیز و مغرضانه.
اگر از سحر قریشی خوشتان نمیآید، خب کاری ندارد فیلمهایش را تماشا نکنید. به نظرم این نگاه مغرضانهای است که بگوییم فلانی بازیگر نیست، من قطعا استعدادی در این عرصه داشتهام که در این جایگاه هستم. کسی نمیآید در این سینما یا عرصه موسیقی یا هر شاخهای از هنر، روی نداشتههای شما سرمایهگذاری کند. طرف میگوید چون فلانی پول دارد در سینما بازی میکند اما اگر سینما اینقدر پولکی باشد باید تاسف خورد برای مردمی که میروند فیلمها را میخرند و میبینند.
اگر اینطور فکر میکنید، اعتصاب کنید و فیلمها را نبینید اما این اعتصاب برای کار هنری بد وجود ندارد. اگر فلانی را دوست ندارید فیلم او را نبینید. وقتی قدرت انتخاب دارید چرا خودتان را آزار میدهید و فیلم بازیگری را تماشا میکنید که به او علاقه ندارید. به جای سحر قریشی که وقتی او را میبینید حرص میخورید، سراغ بازیگری بروید که کارهایش به شما انرژی خوب میدهد.
قطعا پس از ویدئوی تاکشویی که از شما پخش شد، برخوردهای بد زیادی دیدید. نگاه شما نسبت به آدمها چطور شده؟ مثلا وقتی کسی سمت شما میآید چقدر نگرانید که ممکن است بخواهد توهین کند یا چیزی بگوید که دوست ندارید؟
قریشی: من معمولا بابت هر آدم و هر واکنشی خودم را اذیت نمیکنم اما بارها شده که خیلی ناراحت شدهام؛ مثلا برای خرید به پاساژی رفتهام، یکی میآید میگوید: «وای خانم قریشی یعنی شما واقعا عکس فلانی را نشناختید؟» میگویم: «نه، مگر شما شناختید؟ چقدر خوب، آفرین» و برایش دست زدم. راستش من هیچوقت برای آدمها زندگی نکردهام اما برایم مهم بوده که نگاهشان به من چیست. برایم مهم بوده در این فرصتی که خدا به من داده و موقعیتی که برایم فراهم کرده توانستهام کاری انجام دهم. آنهایی که طرفدارم بودند مرا دوست داشتند، با این ماجرا دلیتر برخورد کردهاند و همیشه با من هستند اما بعضی رفتارها و حرفها بوده که حس کردم در مقابلشان سکوت کنم بهتر است.
مثلا چه حرفی؟
قریشی: یکی از من میپرسد: اصلا چرا به برنامه رشیدپور رفتی؟ چه بگویم؟ بگویم ببخشید که از قبل از شما اجازه نگرفتم. میگویند: شما که رفتید حداقل از قبل سوالات را با هم هماهنگ میکردید که جلوی مردم آبرویتان نرود! خیلی جالب است من بروم و با دروغ یک برنامه اجرا کنم برای مردم خیلی بهتر است. خب، دروغ که بدتر است. انگار داریم به دروغ گفتن و دروغ شنیدن عادت میکنیم. انگار فراموش شده که دروغ یک گناه کبیره است. دغدغههای زندگیمان آنقدر زیاد شده که یادمان رفته دروغی که مثل نقل و نبات میگوییم، فخری است که به دیگران میفروشیم، پشت سر یکدیگر غیبت میکنیم و… همه و همه گناه است و یک روزی باید جوابگوی همه آنها باشیم.
خیلی خوشحال میشوم این افراد را سر پل صراط که همه به آن اعتقاد داریم، ببینم. شده بارها در خلوت خودم از خدا خواستهام به من صبر دهد که از این همه بار انرژی منفی که به سمت من میآید، خم نشوم. آن هم فقط برای یک مصاحبه؛ مصاحبهای که دلی رفتم و دلی جواب دادم. دوست دارم بعضی از همان برنامهها را ببینید که آدمها چطور شو اجرا کردهاند، دیالوگهای از پیش تعیین شده گفتهاند، مونولوگی را حفظ کردهاند و جلوی دوربین گفتهاند. چرا مردم نسبت به آنها واکنش نشان نمیدهند؟ اگر گوش شما به دروغ شنیدن عادت کرده من عذرخواهی میکنم که جلوی دوربین دروغ نگفتم. من بهراحتی میتوانستم به آقای رشیدپور بگویم آن بخش از مصاحبه را دربیاورد اما این کار را نکردم.
خب، چرا این کار را نکردید؟
قریشی: دلم میخواست همه بدانند من و آنها با هم فرقی نداریم. من هم نقطه ضعفها و کمبودهایی دارم. همه ما کمبود داریم. من اگر در این موقعیت هستم شاید برای این است که جایی خوب کار کردهام یا دست کسی را گرفتهام که حالا خدا دست مرا گرفته است. با خوردن حق و پول مردم بالا نیامدهام. برای من هنوز خیلی چیزها همان معنای خودش را دارد. دزدی، دزدی است.
حق مردم، حق مردم است. دوست ندارم دروغ را پشت صحنه تبدیل به مصلحت کنم و بیایم جلوی دوربین برنامه آقای رشیدپور. کار همان کار است و فقط اسمش عوض میشود. الان طرف خیانت میکند اسمش را میگذارد پیچاندن. فکر میکند از گناه ماجرا کم میشود. وقتی اسم گناه را عوض کنیم، ترسمان هم برای انجام آن گناه کم میشود. من واقعا برای این شکل نگاهها و آدمها متاسفم. بعضیها همان آدم یک ماه محرم هستند. در یک ماه عزاداری میکنند بعد به زندگی پر از گناه خود بازمیگردند. همیشه و در همه حال باید انسان بود.
الان از آن مصاحبه پشیمان نیستید؟
قریشی: نه. من نه از آن مصاحبه ناراحتم و نه از جایگاهی که دارم. هرکسی از من ناراحت است حق با اوست. هرکسی نظر خودش را دارد و نظر همه برای من محترم است. هیچ گاردی نسبت به کسی ندارم.
من یک خبرنگار هستم و ممکن است کارم با شما ارتباط داشته باشد اما آقای رشیدپور یکی از بدنه و به نوعی همکار شماست. چقدر این برنامه باعث شد نگاه شما به آدمهای همصنف خودتان عوض شود و مثلا اگر برای تاکشوی دیگری دعوت شدید، درنگ کنید؟
قریشی: آقای رشیدپور به اندازه سن من تجربه کاری دارند و من احترام زیادی برای ایشان قائل هستم. من از رفتن به این برنامه و زمانی را که با همکارم گذراندم، پشیمان نیستم؛ همکاری که پیشکسوت من هستند و از ایشان یاد گرفتهام. اتفاقا حس میکنم او زمینه اتفاقی را برایم پیش آورد که بیشتر به حرفه خودم فکر کنم؛ حتی به این فکر کنم اگر این حیطه و کار مال من نیست از آن بیرون بروم. راستش دغدغه من این نیست که پیش چشم مردم زندگی کنم.
بخشی از سوالات در آن برنامه سوالات مردمی بود و من خواستم کاملا صادقانه جواب مردم را بدهم، با اینکه میتوانستم جواب ندهم یا اگر جواب دادم بعدا از ایشان بخواهم حذف کنند. دوست داشتم روراست باشم و به نظرم افرادی با روراستی مشکل دارند که خودشان اهل تظاهر کردن باشند. من معجزهوار وارد این حرفه شدم و همان کسی که مرا به این جایگاه رسانده هوای مرا هم دارد.
به جز مردم، همکاران خودتان هم واکنش بد نشان دادند؟
قریشی: به هر حال همکاران من نیز بخشی از همین مردم هستند. ما همه مثل همین هستیم؛ فقط نوع کارمان متفاوت است. بله برخی از همکاران و همصنفهای خودم نیز واکنشهای بدی نشان دادند.
خب، کمی فضا را عوض کنیم. آقای علومی دغدغه این روزهای شما چیست؟
علومی: فعلا درگیر آلبوم جدیدم هستم که اولین آلبوم مجاز من است. دوست داشتم که دیگر به شکل مجاز کار کنم؛ البته نسبت به کارهای قبل تفاوتهایی خواهد داشت اما نه آنقدر که بگویم کارهایم را عوض کردهام. این مسئله باعث شده حرفهایتر و با دقت بیشتری به موسیقی نگاه کنم. به همین خاطر کارم سختتر شده است.
سینما و موسیقی را موازی جلو میبرید؟
علومی: بله و به هر دوی آنها علاقه و توجه دارم.
یعنی سینما برایتان مقوله سرگرمی نیست؟
علومی: اصلا برایم در حد یک سرگرمی نیست و کاملا جدی برایش برنامه دارم؛ البته حتی قبل از خوانندگی دوست داشتم بازیگر شوم؛ حتی به کلاس آموزش بازیگری هم رفتم اما دیدم مسیر بسیار دشواری است.
بعد پشیمان شدید؟
علومی: پشیمان که نشدم اما زمینهاش فراهم نبود. در همان دوره رفتم کلاس گیتار و بعد از مدتی موسیقی و آهنگسازی را شروع کردم. وقتی وارد دنیای موسیقی و خوانندگی شدم از فضای سینما دور ماندم.
جواب شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
پاسخ های شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
گفتگوی شقایق فراهانی و رضا رشید پور
شقایق فراهانی روبه روی رضا رشیدپور نشست و به پرسشهای مجری برنامۀ «دید درشب» پاسخ گفت.
او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکسها بود و میترسید که چهره ها را نشناسد در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می کنند تو پارتی بازی کردهای و تصاویر چهره های خیلی آشنا را برای من نمایش دادی.
بخشی از صحبتهای شقایق فراهانی در این برنامه، بدین شرح است:
– امسال پر کار بودم اما ۴ کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفشهایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی»به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه.
– درباره ی خانم اسکویی اطلاعی ندارم، مگر از ایران رفتهاند.
– من جای هیچکدام [از بازیگرانی که به خارج رفتهاند] نبودم، آنها دنبال آرزوهایشان میروند، برای برخی [این آرزوها] بر آورده میشود، برای برخی نه.
– [درپاسخ به سوالی دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما] در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان. اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم.
– اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمیشدم.
– [در پاسخ به سوالی دربارۀ سوء استفاده کردن از نام پدر] یکبار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش میشد، من گفتم دختر معاویهام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه آمدند و…
– بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم.
– دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق سیمرغ میگیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده، پیِ سیمرغ نگرفتن را به تنمان مالیدهایم.
– زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می گرفتند.
– مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشتهم، سه سال ممنوع کار بودم.
– وقتی آقای ملاقلیپور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می لرزیدم. نه این که ازش بترسم تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلیپور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم میخکوب شدم و بعد با خودم می گفتم که این آدم دیگر میخواهد چی بسازد.
– [درپاسخ به سوالی در مورد این که اگر جای گلشیفته بود از ایران میرفت؟] من جای گلشیفته نبودم، سال ۸۸ زمانی که به خیلی از هنرمندان [برای انتخابهایشان] انتقاد میشد، می گفتم خدایا من را در شرایط آنها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم.
– یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در نقشی که بازی کرده، بلکه به آن شرایطی که برایش پیش آمد.
– زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بود، خشمهایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگیام بود.
– این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در ۲۳ سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در ۱۴ سالگی، و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد.
– الان برخی از کارها[انتخاب نقش و پیشنهاد سینمایی] را دلی نجام می دهم، برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودبایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه میگویم.
– تاریخ یک حافظه ای دارد که کارهای خوب را نگه میدارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار[بازی نقش در فیلم] را انجام دادی. برخی از فیلمهای بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلمها را دوست دارند.
– چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و میدانند زندگیشان زمان پیری و از کار افتادگی هم تامین هست.
– تعداد بازیگرانی که دستمز بالا میگیرند زیر ۱۰ نفر است.
– سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می شود، خودش جاذب پیشنهاد هست.
– سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکس است در واقع. برخی از بازیگرای مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند. من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازیگر، یه عقیدهۀ من آشنایی با روانشناسی و جامعه شناسی هم مهم است.
– من عاشق برتولوچی[کارگردان ایتالیایی] هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی دانم چه ریختی هستند، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد.
– هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی و فائقه آتشین هستند.
– فوتبالی نسیتم و واقعا تیمها و بازیکنان را نمیشناسم، اما به خاطر پدرم استقلالیام.
– خانوادهام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار میکرد و پیانو میزد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم.
– [من و گلی] برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم.
– سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری میکردم نمیتوانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد.من در واقع خرد شدم، شکستم، و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می کردم. فردای آن روز نهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش میاید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته ام و گفتهام امروز نمیتوانم بازی کنم.
– خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یکسال هست که موبایل تاچ گرفتهام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک میکنند.
– پدرم همیشه تا صبح کتاب می خواند و مدام می زد تو سرمن که من هم یه مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خوندن، اما در این دنیا مجازی خیلی چیزها را دارم میخوانم، به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم اینقدر که دارند از آن بد می گویند.
– سال ۸۲ ممنوع کار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید.
– [در پاسخ به این سوال رشیدپور که گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟] غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس میدهد. پدر و مادرم مارا طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث میکنیم و حرف میزنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را میگیریم و همه هم به این تصمیم احترام میگذاریم.
– من آقای روحانی را مثل اقای خاتمی دوست دارم، وقتی ایشان رئیس جمهور شدند احساس امنیت کردم و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین [برطرف شدن] تحریمها.
علت جدا شدن آزاده نامداری و فرزاد حسنی + مصاحبه با آزاده نامداری
هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید.
هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید. این دو چهره تلویزیونی که مثل چهرههای دیگر مورد توجه رسانهها و مخاطبانشان بودند، روزهای اول با اشتیاق در مورد عشقشان مصاحبه میکردند و با خبرنگاران گپ میزدند. هنوز مدت زیادی از مصاحبههای متعددشان نگذشته بود که خبر طلاقش ان نقل محافل رسانهای شد. این بار آزاده نامداری پیشقدم شد و در مصاحبهای تلویحا شایعات گفته شده را به خبر داغ روز تبدیل کرد.
فرزاد حسنی مدتهاست با مطبوعات مصاحبه نکرده و خلاف همسر سابقش سکوت اختیار کرده است اما آزاده نامداری با روزنامهها و مجلات مصاحبههای متعددی داشته و به قول خودش در مورد کار، فلسفه، عشق، دنیا و همه چیز حرف زده است. آنچه در مورد زندگی مشترک کوتاه این دو مجری در مصاحبههایشان منعکس شده را با هرایر دانلیان، روانشناس و زوجدرمانگر در میان گذاشتیم. حرفهای آزاده نامداری در مورد زندگی خصوصی و باورهایش و تحلیل این روانشناس از گفتههای او را در ادامه میخوانید.
آزاده نامداری و فرزاد حسنی در روزهای اول ازدواجشان، دعوت ما را پذیرفتند. نامداری در این مصاحبه گفت: «من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد بلکه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم. اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او مرا دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم.»
نظر کارشناس: خودخواهی الزاما صفت ناپسندی نیست. در مراحل رشد، انسان از خودخواهی است که به دگرخواهی میرسد. کودک در دنیای خودش وقتی چیزی بخواهد، دیگر ملاحظه نمیکند که پدر و مادر پولش را دارند یا نه. نمیتواند فکر و تحلیل کند که آیا چیزی که میخواهد به نفعش هست یا نه. هر قدر هم بزرگتر در این باره حرف بزند، فایدهای ندارد چون در آن مرحله از رشد، بیش از این مقدار توقع نمیرود اما به مرور و در مراحل بعدی رشد، انسان قدرت تحلیل پیدا میکند. در بزرگسالی هم مواقعی خودخواهی باعث نجات فرد میشود.
اگر واقعبینانه به مسئله ازدواج نگاه کنیم، میبینیم بر پایه منفعتطلبی ذاتی انسان بنا میشود؛ یعنی به طور طبیعی مرد و زن به کسی علاقهمند میشوند که بتواند از عهده تامین نیازهای اصلی آنها برآید. برای زن و مرد یافتن چنین کسی، با یکسری هیجانات شدید همراه است که به اشتباه آن را عشق تلقی میکنند. ممکن است بعد از بین رفتن هیجانات یک کدام از طرفین ببیند احساس قبلیاش واقعی نبوده است و از این نظر احساس خسران به او دست بدهد؛ چرا که مدام فکر میکند طرف مقابلش خوشبختتر است.
او عاشق حقیقت من شد
چند ماه بعد در برنامه «زندهباد زندگی» این زوج در هم کنار قرار گرفتند. نامداری در مقابل دوربین گفت: «مشابهتهای ما خیلی زیاد بود. برای من تفکر مشترک خیلی اهمیت داشت.» او گفته بود: «من آن آزاده نامداری که تصور بیرونی مردم است، نیستم. تصور بیرونی این است که من خیلی شیطونم و زیاد حرف میزنم اما من آدم آرامتری هستم. فرزاد با حقیقت من ازدواج کرده است نه تصویر بیرونیام.»
نظر کارشناس: در جامعه امروز ما جوانها به ازدواج یک دید تخیلی و غیر واقعی دارند که معمولا بعد از ازدواج اصلاح میشود و آسیبهایی را با خود به دنبال میآورد. مثال بارزش آشنا شدن با کسی است که به هر دلیلی به نظر جذاب میرسد. درست در این مقطع باید احساسات مدیریت و یک تصمیم عاقلانه اخذ شود. رابطه جدی مشترک اگرچه شاید در شروع برحسب تصادف پیش بیاید اما یک تصادف صرف نیست بلکه دوطرف باید بر اساس گفتوگو و شناخت همهجانبه به یک سناریوی مشترک دست پیدا کنند. تفکر مشترک در ازدواج مهم است ولی در مواقعی اگر زن و شوهر مکمل هم باشند، زندگی خوب پیش میرود. هوشمندی در این است که طرفین تشخیص بدهند کجا چطور عمل کنند.
من فقط یک مجری هستم
نامداری در مصاحبه بعد از جداییاش با روزنامه صبا که واکنشهای زیادی را همراه داشت به صحبتهایی که در مورد حضورش در ویژهبرنامه عید در کنار فرزاد حسنی مطرح میشد، اینطور پاسخ داد: «قبل از اینکه همسر کسی باشم، مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد شود.» او پیش از این مصاحبه و در ماههای اولیه زندگیشان در یک برنامه تلویزیونی گفته بود: «میخواهم همهچیز صادقانه باشد. یک دهه زندگی نکردهایم که خیلی تجربه داشته باشیم. به نظر من دو تا آدم باید با هم رفیق بمانند و به همین خاطر نباید «من» شان خیلی بزرگ باشد. وقتی «من» بزرگ باشد به اشتراک رسیدن با یک آدم سخت است. کابوس من این است که یک روز احساس کنم مهم شدهام و همه فلشها به سمت من برمیگردد. الان یک مایی تشکیل شده و دیگر «من» مهم نیست.»
نظر کارشناس: هیچ رابطهای بدون تنش قابل تصور نیست. هر رابطهای تنشهای خاص خودش را دارد و این روش برخورد با تنشهاست که موفقیت یا شکست یک رابطه را میسازد. یکی از تنشهای طبیعی، جنگ بر سر قدرت است حتی در رابطه مادر و کودک رقابتی هست بر سر در دست گرفتن قدرت. طبیعتا انتظار میرود مادر بتواند اوضاع را تحت کنترل دربیاورد چون اگر این اتفاق نیفتد، کودک مادر را کنترل میکند که دردسرساز است. در ارتباط دو انسان بالغ اوضاع کمی فرق میکند. اگر هر دو طرف خودخواه باشند و هیچ کدام حاضر نشوند کوتاه بیایند، آن وقت اختلاف پیش میآید. وقتی یکی از طرفین قدرت را در دست بگیرد و از خودش انعطاف نشان ندهد، آرامش از زندگی مشترک رخت برمیبندد. اگر قبلا زن و شوهر سر موضوعات مختلف به توافق نسبی برسند، یک جاهایی زن کوتاه میآید و یک جاهایی مرد و دیگر نزاعهای بیمورد شکل نمیگیرد.
ثبات را دوست ندارم
تصویری که رسانهها از این زوج نشان میدادند، از شباهتهایشان حکایت میکرد اما به هر دلیلی آنها مجبور به بستن پرونده زندگی مشترکشان شدند. نامداری اوایل ازدواجشان در مصاحبهای گفته بود: «تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.»
نظر کارشناس: ثبات داشتن یا ثبات نداشتن مسئله این نیست! نمیتوانیم بگوییم ثبات خوب است یا بد است. این ویژگی در کنار سایر ویژگیهای فردی و اجتماعی معنا پیدا میکند؛ مثلا کسی تصادف شدیدی کرده و به کما رفته است. دربارهاش میگویند به کما رفته و از اینکه فوت نکرده است، خوشحال هستند اما یک ماه بعد در کما بودن دیگر نشانه خوبی محسوب نمیشود و نوعی پسرفت است چون شرایط فرق کرده و تعریف از کما هم تغییر میکند. بعضی افراد ثبات را دوست ندارند. اینکه ثبات را دوست ندارند یعنی از ثبات میترسند ولی زندگیشان در مسیر طبیعی پیش میرود؛ یعنی این مسئله باعث نشده روابط شخصی، شغلی و اجتماعی فرد دچار مشکل شود.
اشتباه میکنم
نامداری که در مصاحبه با روزنامه صبا حالش را چیزی بین خوب و بد تصویر کرده بود، گفت: «کاراکتری دارم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام دهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.»
نظر کارشناس: مفهوم ریسک کردن خودش به تنهایی یعنی به استقبال خطر رفتن و پذیرش خطر. حالا وقتی با صفت «های» همراه باشد میشود زیاد با خطر دست و پنجه نرم کردن. کسانی که روحیه خطرپذیری بالایی دارند باید بیش از بقیه مراقب خودشان باشند چون این ریسک کردنها یا
به نفعشان تمام میشود یا به ضررشان پس در زندگی یا خیلی اشتباه میکنند و خیلی شکست میخورند یا خیلی موفق میشوند. آدمهای خلاق معمولا بیش از بقیه به دل خطر میزنند. اینها همان گروه دوم هستند اما از آن جایی که شکست خوردن تبعات روحی فراوانی دارد، گروه اول باید چارهای بیندیشند. در مجموع خود فرد میتواند زندگی و حالش را بررسی کند و بفهمد به کدام گروه تعلق بیشتری دارد.
نمیتوانم بگویم دوستت دارم
باز هم میخواهیم به مصاحبههای این زوج در روزهای اول ازدواجشان بازگردیم. مصاحبهای که آزاده نامداری در آن گفته بود: «هیچ وقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی بگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی هم ندارم. بهطور کل سختم است با کسی که برای اولینبار میبینم، شروع به حرف زدن کنم. شاید عجیب باشد اما من برخلاف خیلی از دوستهای مجریام، اصلا نقل مجلس نیستم و اصولا جایی ساکت مینشینم و به آدمها نگاه میکنم تا یخم آب شود.»
نظر کارشناس: انسان یک موجود اجتماعی است و خواسته یا ناخواسته روابط متعددی را در زندگی تجربه میکند. بعضی از روابط انتخابی نیستند؛ مثلا روابط خانوادگی به طور طبیعی ایجاد میشود و کسی پدر و مادر و خواهر و برادرش را انتخاب نمیکند اما سایر روابط براساس انتخابهای فردی شکل میگیرد. دوستان، همکاران و شریک زندگی را خود فرد انتخاب میکند. بعضیها نمیتوانند روابط اجتماعیشان را درست تنظیم کنند که دلایل مختلفی برایش وجود دارد. از جمله دلایل شایع این است که فرد اعتماد به نفس کافی ندارد. در این صورت باید عواملی را که در کاهش اعتماد به نفس موثر هستند، شناسایی کنیم و بعد راهحل متناسب با آن را در پیش بگیریم.
میترسم
«آدمی هستم که ۹۰ درصد زندگیاش خودش هست و ۱۰ درصد زندگیاش کس دیگری.» این ادعایی است که آزاده نامداری در دوران مجردیاش مطرح کرده بود. او در مصاحبهای که در سال ۱۳۹۱ داشت، گفته بود: «من خیلی آدم ترسویی هستم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود. من هیچوقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی میگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.»
نظر کارشناس: به طور طبیعی در زندگی هر کسی پیش میآید که نسبت به کسی از جنس مخالف گرایش پیدا کند. حالا ممکن است این احساس خوش آمدن از کسی مورد جدیای نباشد ولی به هر حال بخشی از داستان را طبیعت و هورمونها رقم میزنند. بعضیها چنین تجربههایی ندارند. یعنی خیلی بهندرت پیش میآید که از کسی (جنس مخالف) خوششان بیاید یا _ به تعبیر عام _ عاشق شوند. بخشی از این مسئله شاید به این برگردد که فرد در زندگیاش با آدمهای مناسب و دلخواه برخورد نکرده است یا کمتر برخورد کرده است اما ممکن است مشکل در طرز تفکر شخص به مسائل باشد. در هر صورت مسئله مهمی است و باید بررسی شود چون وقتی این احساسات طبیعی ضبط میشوند ممکن است یک دفعه برای یک فرد خاص آزاد شوند.
در قبل گفتیم فرد ناخودآگاه جذب کسی میشود که بتواند به نیازهایش پاسخ بدهد. وقتی این نیازها قرار باشد همه توسط یک نفر برطرف شوند، در روند رابطه مشکل ایجاد میشود.
مسئولیتش را میپذیرم
مصاحبه نامداری با روزنامه صبا بیشتر از هر چیزی مواضعش در مورد ازدواج و جدایی را روشن کرد. او گفته بود: «آزاده نامداری که الان روبهروی تو نشسته قطعا زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هر جوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد اما من اصلا سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش فرد دیگری بوده. من میخواهم بگویم این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده، بپذیریم. من مسئولیتش را بر عهده میگیرم. من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدهام و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم.»
نظر کارشناس: در زندگی هر کسی اتفاقات مهم زیادی رخ میدهد. فارغ از اینکه چه عواملی باعث وقوعشان شده باشد، نحوه مقابله و حل مشکل ادامه راه را برای شخص سخت یا آسان میسازد. طلاق یا هر نوع شکستی در رابطه ممکن است اتفاق بیفتد اما این سؤال ایجاد میشود که چرا چنین شد؟ برای رسیدن به جواب صداقت لازم است. هر کسی باید سهم خودش را در هر اتفاقی بپذیرد. اگر چنین شد، مطمئنا بعدا مینشیند فکر میکند که در آینده چطور جلوی تکرار این اشتباه را بگیرد. اما در ادامه طبیعی است که هر کسی راه خودش را پیدا کند و به زندگی ادامه دهد.
هیچ فرمولی وجود ندارد که دوره نقاهت پس از شکست عاطفی را تعیین کند؛ سه هفته باشد، سه ماه یا سه سال. بستگی به خود فرد دارد. در گذشته اگر طرفین با هم نمیساختند، به شیوه بسوز و بساز تا آخر عمر زندگی را هر طوری بود ادامه میدادند حتی اگر از همدیگر متنفر بودند، باز کسی اسم جدایی را به زبان نمیآورد چون جرات نداشت خودش را مورد قضاوت دیگران قرار بدهد. نگاه جامعه دید خوبی به این مسئله نداشت. اما امروز دیگر اینطور نیست. اگر طرفین واقعا ببینند که از زندگی در کنار هم لذت نمیبرند و نمیتوانند زندگی مشترک را ادامه بدهند، آن وقت جدا شدن شهامت میخواهد. البته این به شرطی است که دلایل جدایی واقعی و منطقی باشند در غیر این صورت نهتنها تصمیم سازندهای نخواهد بود بلکه به آسیبها دامن خواهد زد.
در این یک سال و اندی بر آزاده نامداری چه گذشت؟
در ماه سوم سال ۹۲، آزاده نامداری و فرزاد حسنی که پیش از این به عنوان دو مجری در کنار هم دیده شده بودند، خبر ازدواجشان را علنی میکنند. «خانومی که شما باشید …. یه قبله پشت چشماته….. که مغناطیس رد کرده….. تو احساسی بهم میدی….شبیه غیرت تختی …» این بخشی از شعری بود که فرزاد حسنی در مقابل دوربینهای برنامه«صبحی دیگر» به همسرش تقدیم کرد.آزاده نامداری همان روزهای اول ازدواج هم اهل مصاحبه کردن بود.
به خبرنگاران مطبوعاتی نه نمیگفت و قصه عشقشان را شجاعانه به زبان میآورد. اسفندماه ۹۲ بود که خبر طلاقشان که علنی اعلام نشده بود در محافل گوش به گوش میپیچید اما حضورشان در ویژهبرنامه نوروز ۹۳ در کنار هم تا اندازهای به این شایعات پایان داد.فرزاد حسنی در ماههای بعد از طلاق میلی به گپ زدن با رسانهها در مورد زندگی خصوصیاش نداشت اما آزاده نامداری کمی با مطبوعات خودمانی شد و از حرفهایی که به قول خودش در مورد موضوع طلاقشان گفته نشده بود و تنها نگاهش به زندگی را روشن کرده بود، حاشیههای بسیاری بیرون آمد.
آزاده نامداری در واکنش به انتقادات ازمصاحبه اش با صبا گفت در این مصاحبهها کلمه «طلاق» را به زبان نیاورده و توضیح داد:«من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خودم و خانوادهام نیست که بروم جار بزنم «من جدا شدهام.» (برترین ها به نقل از سیب سبز)
مصاحبه و گفتگو با سیامک انصاری + زندگی پر از عشق با همسرش
سیامک انصاری که در ۴۲ سالگی ازدواج کرده در این مصاحبه به موضوعات مختلفی چون همکاری اش با مهران مدیری، آرامش بعد از ازدواج و علاقه اش به پلی استیشن اشاره داشته است.
این بار در پنجشنبه اتفاق افتاد. هفت یا هشت بار از همه شنبههای آمده و نیامده. خیلی وقت بعد از آنکه قرار گذاشته بودیم برای گفتوگو با خودش و همسر نازنینش. آن وقتها چیزی از ازدواجشان نمیگذشت و شاید حرف خاصی هم نبود. اما حالا بعد از یکسال میشود روبهروی هر دو آنها نشست و چند ساعت گفتوگو کرد البته نه به سبک مصاحبههای عادی خانوادگی چرا که این دفعه پای سیامک انصاری وسط است؛ آدم مصاحبهگریزی که لابد چند بار با خودش کلنجار رفته تا قانع شود در یک گفتوگوی خانوادگی شرکت کند. چیزی که شاید قبلا به نظرش خوشایند نمیآمده… هرچه که باشد او سیامک انصاری است؛ چهره شناختهشده طنزهای مهران مدیری با کلی اخلاق و رفتار مختص به خودش… .
این گفتوگو در گالری این زوج انجام شد میان چوبهای قدیمی، آینههای نقاشی شده و طرحهای نوستالژیک. جایی که میشد از نقش گفتیم و فرش و لابد کمی عشق. عشق بزرگنمایی نشده و واقعی این زوج دوستداشتنی یکسال بعد از زندگی مشترک و همکاری و غیره.
بعضی ها شغلشان ازدواج است
آقای انصاری شما چند سالتان است؟
۴۳ سال
چرا آنقدر دیر به فکر ازدواج افتادی؟
سیامک: ازدواج که به فکر کردن ربطی ندارد. به نظرم اتفاقی است که ممکن است در هر سنی پیش بیاید. فکر نمیکنم کسی برنامهریزی خاصی برای ازدواج داشته باشد مگر آن افرادی که شغلشان ازدواج است (میخندد).
ولی به هر حال ممکن است هر کسی زمانی را در ذهنش داشته باشد که تصمیم بگیرد زود ازدواج کند یا دیر.
من هیچ موعد ذهنیای نداشتم. در واقع بعد از ازدواجم به این موضوع که میگویند باید وقتش برسد و این اتفاق باید پیش بیاید و سرنوشت است که برای تو تصمیم میگیرد اعتقاد پیدا کردم. به خدا!
ماجرای آشنایی و ازدواجتان را برایمان بگویید. به هر حال این سؤال جزو طبیعت این مصاحبههاست.
طناز: سیامک، دوست یکی از دوستان خانوادگی ما بود. ما چند بار همدیگر را دیده بودیم. من هم مثل سیامک هیچ برنامهریزی برای ازدواج نداشتم. به نظر من ازدواج یک مقوله حسی است. یک احساس است که باید در درون فرد به وجود بیاید. زندگی متاهلی هم احساس مسئولیت است هم حس علاقه… در کل مجموعهای از وظایف و احساسات است که باید پذیرفته شود.
به آرامش رسیدم
چند وقت از ازدواجتان میگذرد؟
یکسال
این یکسال چطور گذشته است؟
طناز: عالی، خیلی خوب. سیامک آدم سخت و پیچیدهای نیست. کسی است که میتوان کنارش احساس خوشحالی کرد. او همه آدمها را درک میکند. مسئولیتپذیر است. واقعیت این است که آن چیزهایی که در زندگی دنبالش میگشتم در سیامک پیدا کردم. نمیگویم همه چیز بیعیب و نقص است اما در کل به هدفهایی که در زندگی میخواستم رسیدهام. در همه شرایط با من همراهی میکند و این اتفاق برای من لذتبخش است.
تو این تعریفها را قبول داری؟
سیامک: بله (میخندد).
در مورد تو چطور بود. چه چیز خاصی در این ازدواج پیدا کردی؟
سیامک: ما به یک تفاهم در همه زمینهها رسیدهایم و این حس برای من خیلی مهم است. در زندگی مشترک همه به دنبال آرامش هستند. این درک متقابل باعث میشود در زندگی ما آرامش وجود داشته باشد و این تفاهم بزرگترین اتفاق زندگی ماست.
همانطور که همسرت گفت به نظر خیلی آدم سختی نیستی؟
سیامک: نه نیستم. بعضی از دوستان میگویند من آدم بداخلاقی هستم اما فکر میکنم با من شوخی میکنند. چون میدانم بد اخلاق نیستم.
طناز: اخلاقهای بد داری… اما بداخلاق نیستی (میخندد).
متولد چه ماهی هستی؟
سیامک: مرداد
میگویند مردادیها وقتی عصبانی میشوند میتوانند توفان به پا کنند؛ با این قضیه موافقی؟
سیامک: من به طالعبینی اعتقاد ندارم.شاید در گذشته اینطور بودم اما الان یاد گرفتهام عصبانیتم را کنترل کنم.
البته شنیدهام که میگویند معقولترین ماه تولد برای مردها مرداد است چون نماد این ماه، شیر است. شیر هم سلطان است و از این حرفها… .
من و امیر ژوله (نویسنده ویلای من) مردادی هستیم با فاصله ۱۲ سال و هر ۲ سال میمون به دنیا آمدهایم. امیر خیلی به طالعبینی اعتقاد دارد اما من واقعا نمیدانم تفاوت متولد مرداد با خرداد در چیست. البته ژوله هر روز این مسائل را با من مرور میکند.
چرا ما همدیگر را درک می کنیم
به نظر سیامک یک تجرد ذهنی و یک درون کودکانه دارد؛ کنار آمدن با این مسئله سخت نیست؟
طناز: این مسئله درهر دوی ما وجود دارد شاید به همین دلیل است که همدیگر را درک میکنیم.
سیامک تو به طور معمول همیشه از اتفاقات به وجد میآیی و هیجانزده میشوی. میخواهم بدانم ماجرای ازدواج هم در راستای اتفاقات هیجانانگیز زندگیات بوده است؟
سیامک: به هر حال قبول مسئولیت همراه با دلهره اولیه است؛ قبول مسئولیت و جدا شدن از یک نوع زندگی و شروع یک زندگی جدید هیجان خاص خودش را دارد. مهمتر از همه اینکه شما نمیدانید چه اتفاقی خواهد افتاد و چه چیز پیش رویتان است. فکر میکنم همین بیخبری از اتفاقات آینده به خودی خود موضوع را جالبتر میکند.
طناز: به نظرم هر کسی به یک سرنوشت خوب فکر میکند اما در ذهنش جزئیات وجود ندارد که بداند چه اتفاقی میافتد.همین وجود نداشتن جزئیات که تصوری از آن ندارید، یک هیجان به وجود میآورد.
وقتی موضوع ازدواج شما جدی شد آیا با شخصیت حقیقی سیامک روبهرو شدی یا آدمی که بازیگر است و مشهور و…؟
طناز: خود واقعی او با سیامک تلویزیون فرق آنچنانی ندارد. سیامک اصلا تحت تاثیر معروفیت قرار نمیگیرد خود واقعیاش هم همانی است که میبینید. البته قبل از ازدواج نگران این قضیه بودم چون همیشه زندگی آرام و عادی را دوست داشتم. فکر میکردم ممکن است شغل او روی زندگی خصوصی ما تاثیر بگذارد اما اصلا اینطور نیست. اساسا زندگی با یک بازیگر شاید برای هر کسی خوشایند نباشد به خصوص برای کسی که یکی از طرفین معروف باشد اما سیامک کسی است که به هیچوجه تحت تاثیر محبوبیتش قرار نمیگیرد و چون سبک زندگی سیامک اینطور بود ما توانستیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم.
سیامک: من هنوز بعد از ۱۸ سال کار کردن فکر نمیکنم بازیگری شغل من است. فکر میکنم خب یک کاری هست میروم بازی میکنم و برمیگردم. اعتقادی نداریم که بازیگری میتواند شغل کسی باشد.
اهل حساب و کتاب نیستیم
شاید یکی از دلایل طولانی بودن ارتباط کاریات با مهران مدیری و اینکه گروه را عوض نکردی همین محتاط بودن توست.
سیامک: این مسئله دلیلی بر اینکه من آدم ریسکپذیری نباشم، نیست. من بیشتر فکر میکنم که موفقیت کدام طرف است. ما ۱۰ سال است با هم کار میکنیم و موفق هم بودهایم. چرا عوضش کنم؟
حساب و کتاب و مدیریت مالی خانواده با کدامتان است؟
طناز: زندگی ما حساب و کتاب ندارد. نه من اهل کنترل وحساب و کتابم، نه سیامک. در واقع هیچ کداممان اهل دو دو تا چهار تا نیستیم. به نظرم آدم باید از زندگی لذت ببرد البته هیچ کدام اهل بریز و بپاش و ولخرجیهای آنچنانی نیستیم اما در لحظه اگر دلمان بخواهد کاری انجام دهیم آن را از خودمان دریغ نمیکنیم. اهل نقشه کشیدن نیستم به هر حال رؤیاپردازی که همه آدمها دارند را داریم ولی اینطور نیست که به خاطر این رؤیاها زندگیمان را متوقف کنیم.
فقط پلی استیشن
هنوز هم عادت سرگرم شدن با بازیهای کامپیوتری را داری؟
سیامک: بله، همسرم هم این عادت را حتی تا حدی بیشتر از من دارد.
پس زدی تو خال!
سیامک: بله، خوشبختانه من و همسرم در مورد بازیهای کامپیوتری و با هم تفاهم داریم.
با هم مسابقه هم میدهید؟
طناز: نه هر کسی با کامپیوتر خودش بازی میکند.
خیلی خوب است که علاقهمان مشترک است. البته در مورد بیشترین چیزی که با هم تفاهم داریم فیلم دیدنمان است فقط با یک اختلاف سلیقه.
این اختلاف سلیقه در چیست؟
طناز: سیامک فیلم علمی-تخیلی دوست دارد و من به فیلم ملودرام علاقه دارم.
آخرین فیلم اکشنی که دیدی چه بود؟
سیامک: اسکای فال. البته از دیدن جانگوی رها شده تارانتینو هم خیلی لذت بردیم. تارانتینو میتواند همیشه آدم را متعجب کند.
گاهی بین مریض هم کار قبول میکنم
آیا وقت کافی برای همنشینی و فیلم دیدن دارید یا بیشتر درگیر کار هستی؟
سیامک: اصولا در این ۱۲ سال خیلی کار شبانه نداشتیم. کارهای ما به صورت روتین از ۱۱-۱۰ شروع میشود تا ۹-۸ شب.
مگر تو فقط با مهران کار میکنی؟
سیامک: وقتی با مهران کار میکنم پروژه دیگری را قبول نمیکنم. البته گاهی بین مریض کار تئاتر قبول میکنم آن هم تئاتر گروه سایه که آقای حداد ارجمند و خانم رشیدی، خانم فرشادجو و خانم پناهیها در آن هستند. در واقع فقط زیر بار مسئولیت کار تئاتر گروه خودمان میروم.
پس کارتان طوری نیست که همسرتان تنها بماند. معمولا شبکار نیستید؟
سیامک: ۴-۳ ماه اول ازدواجمان ۴ ماه اجرا تئاتر«آمدیم، نبودید، رفتیم» داشتیم. پنجشنبه، جمعهها هم دو سئانس نمایش داشتیم و من تا ساعت یک شب خانه نمیرفتم.
درهوای آلوده بچه نمی خواهیم
اولین باری که سیامک را دیدید ، کجا بود؟
در منزل دوست مشترکمان
وقتی سیامک را از تلویزیون می دیدی هیچ وقت فکر می کردی یک روز ازدواج کنی؟
طناز: اصلا … (با خنده)
به سه نفره شدن زندگیتان فکر کردهاید؟
سیامک: نه فعلا به بچهدار شدن فکر نمیکنیم.
کاراکتر سیامک خیلی به کاراکتر پدر نزدیک نیست. در کل علاقهای به بچهدار شدن دارید؟
طناز: بچهدار شدن مسئولیت سنگینی است. به نظرم باید با برنامهریزی مفصل بچهدار شد.
در همه جای دنیا بچهدار شدن سلبریتیها مبحث روز است.
طناز: امکانات آنها را نمیتوان با شرایط ما یکی کرد. فکر میکنم در این هوای آلوده بچهدار شدن به صلاح نیست اما اگر امکانات بزرگ کردن بچه وجود داشته باشد بچهدار شدن واقعا زیباست.
خدارا شکر آتش نشان نشدم
بنابراین از آسیبهای معمول شغل بازیگری در امان هستید.
سیامک: به نظر من نمیتوان گفت آسیب. یک پلیس و آتشنشان هم شیفت شبکاری دارند یا حتی کسی که در پالایشگاه نفت کار میکند ممکن است یک ماه نتواند به خانهاش سر بزند… البته خدا را شکر میکنم که طی این سالها ساعت کاری روتینی داشتهام و درگیر این چیزهایی که شما میگویید نبودم.
طناز: من فکر میکنم کسی که شریک زندگیاش را انتخاب کرده است باید این شرایط را هم قبول کند و چیزهایی مثل ساعت کاری نامنظم نباید مشکلساز شود. قاعدتا طرف با چشم باز ازدواج کرده است و بعدها نباید قبول شرایط برایش سخت باشد.
تحصیلات شما چیست؟
طناز: دو مدرک دارم. یکی لیسانس معماری داخلی و دیگری مدرک معادل لیسانس برنامهنویسی کامپیوتر.
به نظر میآید علاقهتان به معماری داخلی است؟
طناز: بله.
اصالتا کجایی هستید. در کدام منطقه بزرگ شدهاید؟
طناز: تهران. در منطقه دیباجی و دروس بزرگ شدهام.
و شما…
سیامک: من بچه خیابان بهار شیراز هستم.
شاید باید تاجر فرش می شدم
قبل از اینکه وارد دنیای بازیگری شوی چه کار میکردی؟
سیامک: من خیلی وقتها با پدرم کار میکردم. کار در مورد فرش و گلیم و تولیدات آن همیشه مورد علاقهام بوده. در حال حاضر هم این کار را دنبال میکنم. البته آن وقتها که محصل بودم به پدرم کمک میکردم اما نه به عنوان شغل… اصولا تمام کسانی که پدرشان در بازار تهران کار فرش یا صادرات داشتند یک دورهای با پدر کار کردهاند. حالا بعضیها جذب کار شدهاند، بعضیها سراغ کارهای دیگر رفتهاند. همین رفت و آمدها باعث شد از بچگی نسبت به صنعت فرش شناخت کافی پیدا کنم.
تعلق خاطر هر دو شما به معماری داخلی در آشنایی و تصمیم ازدواجتان تاثیر داشت؟
سیامک: نه، بعد از ازدواجمان همسرم توجه من را به معماری داخلی جلب کرد. خب من کار خودم را داشتم و به کاری دیگر فکر نمیکردم. پشتکار همسرم باعث شد یک گالری افتتاح کنیم و لوازم قدیمی را جمعآوری کردیم و برای فروش گذاشتیم. یکی از دوستان من، آقای محسن موسوی که از قدیمیهای این کار هستند و به همراه پدرشان شاهنامه را روی فرش آوردند که به نوبت در تمام موزههای دنیا به نمایش گذاشته میشود، پیشنهاد این کار را به من دادند و ما با هم این کار را شروع کردیم. در واقع کمک ایشان عامل اصلی شد برای اینکه ما «پچورک»ها را تولید کنیم و بفروشیم.
تکه های فرش های پوسیده را به هم می چسبانم
کمی راجع به پچورک برایمان توضیح بده.
سیامک: بازیابی تکههای فرشهایی است که پوسیدهاند، چیزی که بهنظر میرسد دیگر به درد نمیخورد. این تکههای فرش کنار هم دوخته میشوند و به پشت آن چسب زده میشود.
درواقع قطعهای از نبوک به آن وصل و شیرازهکاری شده و آماده فروش میشود. به صورت صنعتی نمیتوان روی پچورک کار کرد فعلا به صورت کارگاهی آن را پیش میبریم. نکته جالب این است که پچورکها کنار وسایل قدیمی که ما جمعآوری کردهایم خودشان را نشان میدهند و از ابتدا تصمیم نداشتیم که اینها را با هم برای فروش بگذاریم. در واقع علاقه همسرم به لوازم قدیمی مثل مبلمان و تابلوهای قدیمی باعث ایده اولیه راهاندازی گالری ما شد.
رؤیای من این است …
ایده اولیه این کار از کجا آمد؟
طناز: من ۴ سال کار معماری داخلی انجام دادم. هر وقت برای خرید وسایل برای مشتریها میرفتم درک نمیکردم که چرا باید همه وسایل را چینی یا آمریکایی بخرم. این کار را شروع کردیم که از کارهای خودمان استفاده کنیم. اگر از وسایل قدیمی در خانههایمان استفاده کنیم خانههایمان یک اصالت به خود میگیرد. من دوست دارم یک کارگاه داشته باشم که در سال آینده حتما آن را راهاندازی کنیم. ما فعلا در مرحله شروع کار و آزمون و خطا هستیم.
سیامک چقدر کمکت بود؟
طناز: من و سیامک با هم این کار را شروع و در راستای هم حرکت کردیم. هم سیامک برای کار انرژی گذاشت و هم من. شروع کار با من بود چون سیامک آدم صبوری است که دوست دارد راجع به همه چیز حسابی فکر کند اما من آدم عجولی هستم. سیامک همه جوانب کار را بررسی و بعد آن را شروع میکند در صورتی که من اصلا اینطور نیستم.
چقدر چهره شناختهشده سیامک توانست به جمعآوری مجموعه شما کمک کند؟
طناز: این مسئله خیلی به ما کمک نکرد. ما از اعتبار و شهرت سیامک استفاده نکردیم. یک روال کلی کار وجود داشت که هر کسی باید این مراحل را میگذراند.
سیامک: خود به خود شاید چهره بودن من بتواند به سرعت گرفتن دیده شدن گالری ما کمک کند اما هیچ اصراری به این اتفاق نداریم.
وسایل قدیمی کاراکتر دارند
چطور کسی میتواند هم به گرامافون علاقه داشته باشد و هم آیپد؟
طناز: به نظرم در وسایل قدیمی کاراکتری وجود دارد که شما در وسایل جدید نمیبینید. کاری که سیامک در پچورک انجام داده یک کار جدید است که از دل یک کار قدیمی درآمده است. تکههای فرشهای قدیمی را تبدیل به یک کار جدید با رنگآمیزی کردهایم که بیشتر با دکوراسیون امروز همخوانی دارد. مثل درهای قدیمی که الان تبدیل به میز شدهاند. البته این گالری هنوز به آن ایدهآلی که ما مدنظر داریم، تبدیل نشده است.
در واقع مانیفست کاری شما این است که آثار قدیمی را به مدرن تبدیل کنید؟
طناز: یکسری از وسایل به بازسازی احتیاج دارد. آنها را بازسازی میکنیم. بعضیها را هم تبدیل به یک وسیله جدید و مدرنتر میکنیم.
قیمتهای ما مناسب است
خیلی از آدمها ترس از نزدیک شدن به گالری شما را دارند. فکر میکنند قیمتهای نجومی عتیقهجات روی وسایل گالری شما هم وجود دارد، این ذهنیت درست است؟
سیامک: اصلا اینطور نیست. ممکن است مردم بروند یک مبلمان ترکی یا چینی را به اسم ایتالیایی بخرند و قیمت خیلی بالایی پرداخت کنند، واقعیت این است که قیمت وسایلی که ما در گالری داریم واقعا مناسب است و اقشار متوسط به راحتی میتوانند اجناس ما را خریداری کنند.
این تغییرات اقتصادی روی کار شما هم تاثیر گذاشته است؟
سیامک: بله. فکر میکنم فعلا خرید این اجناس در اولویت خرید مردم نیست. مردم فکر خرید اجناس ضروریتر هستند. ترجیح میدهند فعلا پولشان را صرف خرید اینطور وسایل نکنند. البته ما فروش خودمان را داشتهایم منتها موضوع تورم و بالا و پایینهای اقتصادی را حس کردهایم.
آهسته آهسته معروف شدم
از چه زمانی دیده شدی و مردم دیگر تو را در خیابان میشناختند؟
سیامک: خدا را شکر خیلی آهستهآهسته این اتفاق افتاد و با شیب نرمی این اتفاق برای من به وجود آمد اما از سریال هتل سال ۷۸ کمکم شناخته شدم.
یادت میآید اولینباری که سیامک را در تلویزیون دیدی کدام سریال بود؟
طناز: سریال پاورچین
همیشه ذهنمان خسته است
با این میل به دوری از سر و صدا چرا نمیروید بیرون از تهران؟
سیامک: فکر میکنم تمام مردمی که در تهران درگیر ترافیکهای مدام شهری هستند دنبال یک آرامش نسبی هستند تا بتوانند برای مدتی از حجم صدا فرار کنند. ما ناخودآگاه ذهن خستهای داریم. کاری نکردهایم ولی خسته میشویم که این به دلیل آلودگی صوتی است اما یادمان میرود چقدر رانندگی کردهایم، چقدر صدا شنیدهایم، چقدر دود به حلقمان رفته است… بیجهت همیشه خستهایم. مثل این است که شما را در جایی بنشانند و دائما بوق بزنند یا زمین را با مته سوراخ کنند. ذهنتان خسته میشود. خستگی فقط جابهجا کردن چیزی یا دویدن نیست؛ بنابراین فکر میکنم همه مردم دنبال جایی میگردند که کمی آرامش پیدا کنند. ما به طور نسبی این آرامش را در این خانه ایجاد کردهایم.
طناز: خیلی وقتها فکر میکردم کاش میتوانستیم به جایی نزدیک تهران نقل مکان کنیم. البته منظورم لواسان نیست میگویم اطراف تهران همه ذهنها میرود به سمت لواسانات اما متاسفانه ما عادت کردهایم خودمان را با امکانات تهران تطبیق دهیم.
به نظر من تهران جای زندگی نیست. من آدمی هستم که از تنهایی بدم میآید و خیلی اهل معاشرت هستم اما هرچه میگذرد بیشتر به تنهایی و خلوت فکر میکنم.
ما یک تیم هستیم ستاره هم نمی خواهیم
نکته جالب این است که تو رفتارهای بقیه سلبریتیها را نداری. اساسا چیزی در ذهنت طراحی نمیکنی که بخواهی چطور رفتار کنی.
سیامک: نمیفهمم الگوی رفتار سلبریتی در مملکت ما چیست؟ آیا قانونی وجود دارد؟ خب خیلی از مردم خودشان را میگیرند طبیعی است که بعضی از سلبریتیها هم همین رفتار را داشته باشند. شاید بعضیها دوست داشته باشند یک گاردی داشته باشند. بعضیها یک سپری برای خودشان میسازند که از حاشیه دور باشند که خود سپر تبدیل میشود به حاشیه. خود آن رفتار تبدیل میشود به حاشیه. نه اینکه عاشق حاشیه و باشند نه. معلوم است که کسی دنبال حرف و حدیث نمیگردد.
اما چیزی که وجود دارد این است که شهرت تبعاتی با خود میآورد مثل نگاه از بالا به پایین به دیگران یا مورد توجه قرار گرفتن. ممکن است شما درگیر این مسائل نباشی اما این غرور خواه ناخواه برای خیلیها به وجود میآید.
سیامک: به نظرم اعتمادبهنفس با غرور فرق میکند. ممکن است یک نفر با خود فکرکند، من کاری انجام دادم که دیگران تشویقم کردند و از این بابت به خودش ببالد. اما اینکه اعتمادبهنفس به تو حس برتری بدهد را درک نمیکنم. نکته این است که ما با فرهنگ ایرانی زندگی میکنیم و فرهنگ ما اجازه نمیدهد که بخواهی برای بقیه قیافه بگیری.
ولی ستارههای سینما یا موسیقی حتی حاضر نیستند کنار همدیگر بایستند و با هم عکس بگیرند.
سیامک: علت اینکه ۱۲ سال با گروه مهران مدیری کار میکنیم همین مسئله است، ما یک تیم هستیم.
اما خیلی از بازیگرهای تیمتان از شما جدا شدند مثل شفیعیجم و جواد رضویان.
گروه ما ستاره لازم ندارد. مردم بازیگرها را ستارهدار میکنند. من هر آدمی را در شرایط خودش میسنجم. مگرچه اتفاقی میافتد، آخر این راهی که ما میرویم کجاست؟ همه ما بازنشسته میشویم. بالاخره باید طوری رفتار کنی که چند سال بعد که خانهنشین شدی ۴ نفر جواب سلام تو را بدهند. نمیگویم من آدم دوراندیشی هستم ولی به آخرش فکر میکنم. دوست دارم ۲ نفر هم باشند که در دوران بازنشستگیام به من احترام بگذارند. همه احترامها که نباید برای الان ما باشد.
خانم هادیان به نمایش و بازیگری علاقه ندارید؟
طناز: نه. من روی بازیگری را ندارم. به هنر علاقه دارم اما دوست دارم تماشاچی باشم نه بازیگر.
از بین کارهای سیامک کدام یک را بیشتر دوست داشتی؟
طناز: پاورچین را. سیامک شخصیت بامزهای در آن سریال داشت.
قالتاق مظلوم
شما نقش سیامک در ویلای من را دوست داری؟
طناز: خیلی زیاد.
دوگانگی آدمی که بیعرضه است اما در عین حال زرنگ هم هست در نقشت وجود دارد.
سیامک: بله نقشم یک کاراکتر قالتاق مظلوم است.
طناز: صدای خیلی جذابی هم دارد.
به نظر میرسد نقش تو نسبت به نقشهای قبلی نقش کوتاهی است؟
سیامک: بله. ولی هیچ منطقی در داستان وجود ندارد که من و مهران یکدفعه وارد خانه مشکات شویم. در آینده اتفاقات خیلی جذابی برای کاراکترها پیش میآید. ورود هادی کاظمی و عارف لرستانی هم به داستان سریال اتفاق شیرینی است.
شما چقدر کارهایی که سیامک در آن بازی کرده است را دنبال کردهاید؟
طناز: قهوه تلخ و قسمتهایی از شبهای برره و مرد هزارچهره را دیدم.
شرایط اقتصادی روی بودجه پروژه تاثیر منفی گذاشته؟
خب پروژه به صورت خصوصی ساخته میشود و مشکل مالی وجود ندارد.
مهران مدیری میگفت اگر ویلای من با اقبال عمومی مواجه نشود ممکن است آخرین کاری باشد که گروه شما انجام میدهد.
سیامک: خدا را شکر شرایط خوب است. جایزه اول ویلای من تحویل داده شد. فکر میکنم اعتمادسازی ابتدایی که باید انجام میشد، شکل گرفت. شرکت گلرنگ با تمام وجود تلاش کرد و اعضای آن صد درصد به تمام تعهداتشان عمل میکنند.
دلم نمی خواهد فکر کنم «قهوه تلخ» تمام شده
تا حالا پیش آمده که مردم در خیابان تو را ببینند و از تو درباره قهوه تلخ بپرسند؟
سیامک: بله؛ خیلی این اتفاق میافتد. از من میپرسند چرا قهوه تلخ به اتمام نرسید.
نمیپرسند که داستان قهوه تلخ کجا ختم میشود.
سیامک: این سؤال را راجع به همه کارها میپرسند (میخندد). اما فقط یک قسمت از قهوه تلخ باقی مانده که ما آن را فیلمبرداری نکردهایم. دو قسمت از آن هم ضبط شده که دیویدیهای آن منتشر نشده است. امیدم این است که پروژه قهوه تلخ به اتمام برسد به هر حال هرکدام از ما ۳ سال و نیم برای آن زحمت کشیدیم.
فکر نمیکنی امید واهی داری؟
سیامک: اصلا دوست ندارم به این فکر کنم که قهوه تلخ به پایان نمیرسد.
راجع به جوایز هم از تو سؤال میکنند؟
سیامک: ما که در قهوه تلخ بازی میکردیم نباید جایزه بدهیم. من در آن پروژه شراکتی نداشتم. ما هم مثل شما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است.
خودت هم به دلیل منطقی نمیرسی که چرا قسمت آخر آن سریال ضبط نشد.
سیامک: واقعا هیچ دلیل منطقی برای آن ندارم. فقط یک هفته به پایان پروژه مانده بود
مصاحبه با آزاده نامداری + خانومی که شما باشی
مصاحبه با آزاده نامداری + مدام به خودم تلنگر میزدم
آزاده نامداری با اشاره به گفتگو با بانویی که همسر جانبازش از گردن به پایین فاقد حرکت بوده، تأکید کرد پس از این گفتگوها در سری جدید «خانومی که شما باشی» به دستاوردهای جدیدی رسیده و از خودش انتقاد کرده که چرا اینقدر غر میزند.
آزاده نامداری مجری تلویزیون که ششمین سری از مجموعه «خانومی که شما باشی» را برای پخش از شبکه دو تهیه کرده درباره قسمتی که امشب روی آنتن میرود توضیح داد: امشب مستند مادر شهید مظفر پخش میشود که در یک روز سه پسرش را به صورت همزمان در سه منطقه مختلف جنگ از دست میدهد.
این پیرزن ۷۰ ساله امروز در پاکدشت ورامین زندگی میکند و مستند زندگیاش به کارگردانی علی ملاقلیپور پیش از این در جشنواره عمار هم جایزه گرفته است.
وی افزود: این بار سعی کردیم به زندگی خانوادههای شهدا و جانبازان بپردازیم. افرادی که خاص و ویژه بودند اما ما از آنها غافل بودهایم. آنها بسیار محکم هستند و وقتی من به خانه آنها میرفتم، پس از سالهایی که در استودیو اجرا میکردم، احساس کردم چقدر تفکرم تغییر کرده است.
این مجری تصریح کرد: من از نزدیک مشکلات آنها را دیدم؛ زنی که شوهرش از گردن به پایین حرکت نمیکند و آن وقت من مدام غر میزنم! این دستاورد من از تجربه سری جدید «خانومی که شما باشی» بود و با فعالیت استودیویی خیلی فرق میکرد.
نامداری با اشاره به آغاز پخش این مجموعه از شب گذشته به مدت ۱۵ شب یادآور شد: یکی دیگر از زنانی که در این سری سراغش رفتیم مادری بود که ۲۳ سال منتظر بازگشت فرزندش از جبهه بود و در جنوبیترین نقطه تهران زندگی میکند. خانه او کلا دو اتاق داشت.
وی ادامه داد: با مادر شهید احمدی روشن هم گفتگو داشتیم. یکی از جهاتی که مصاحبه با این افراد ویژه را برای من جالبتر میکرد، این بود که مدام به خودم تلنگر میزدم که من چرا غر میزنم.
نویسنده، تهیهکننده و راوی «خانومی که شما باشی» در پایان تأکید کرد: این برنامه نریشن محور است و من برای نوشتن این نریشنها خیلی تلاش کردم. تصویر من در این گفتگوها نیست و فقط صدایم شنیده میشود. اما این برنامه دارای فرمی است که دوستش دارم. چرا که لطیف و زنانه بودن در آن حس میشود و ما سعی میکنیم در آن از دید خانمها به دنیا نگاه کنیم و رنجهای خانمها را ببینیم.
بازیگر نقش بهار + سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
الناز حبیبی بازیگر نقش بهار در سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
++++++++++++++++++
بازیگر نقش بهار + سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
الناز حبیبی، بازیگر سریال «دردسرهای عظیم» می گوید: خیلی خوشحال هستم از این که نقش بهار نسبت به دیگر نقش هایی که تاکنون بازی کرده ام بیشتر به چشم آمده است.
می گوید از دوران کودکی، زمانی که فقط ۹ سال سن داشت، فعالیت در حرفه بازیگری را با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. البته « الناز حبیبی» با بازی در سریال« روزگار قریب» به طور حرفه ای بازی در قاب شیشه ای را تجربه کرد. او اندک اندک با تلاش و همکاری با کارگردان های مطرح به جایگاه خوبی در این حرفه رسید. حبیبی ماه مبارک رمضان سال گذشته با نقش عالیه در سریال «دودکش» مهمان قاب شیشه ای بود و اکنون سریال «دردسرهای عظیم» با بازی اش در نقش بهار در حال پخش از شبکه سوم سیماست. در نخستین روزهای ماه جاری که مشغول بازی در قسمت های پایانی این سریال بود، فرصتی دست داد تا درباره بازی اش گفت و گویی انجام دهیم که می خوانید.
چطور شد که بازی در سریال«دردسرهای عظیم» را پذیرفتید؟
برای بازی در این سریال دعوت شدم. بهار نقش خوبی بود و از این که برای ایفای نقش در این سریال دعوت شده، خوشحال بودم و با کمال میل پذیرفتم. البته فیلم نامه و بازیگرانی که برای نقش ها انتخاب شده بودند همگی خوب بودند. کار کردن با این بازیگران حرفه ای راحت است و تا کنون با آن ها کار نکرده بودم. علاوه بر آن «برزو نیک نژاد» را قبول دارم چون کارگردان خوبی است.
شخصیت بهار را با چه ویژگی هایی انتخاب کردید؟
وقتی فیلم نامه را مطالعه می کردم داستان زندگی بهار خیلی زیبا و جذاب بود. صبوری و مسئولیت پذیری بهار را دوست داشتم. شخصیت بهار «دردسرهای عظیم» با عالیه «دودکش» خیلی فرق دارد. من بعد از بازی در سریال «دودکش» پیشنهاد نقش های بسیاری مشابه عالیه را داشتم اما هیچ وقت دوست ندارم خودم را تکرار کنم بنابراین ترجیح دادم نپذیرم بلکه بازی در اثری با گروه و فیلم نامه خوب را قبول کنم که پیشنهاد بازی در سریال «دردسرهای عظیم» به من داده شد و با کمال میل پذیرفتم.
اشاره به درک و تحلیل این شخصیت از سوی خود کردید. با توجه به این که بازی در آثار کمدی دشواری خودش را دارد، برای رسیدن به این شیوه اجرایی از نقش بهار چه کردید؟
لازمه کار حرفه بازیگری این است که بتوانی هر نقشی را در هر قالبی بپذیری و آن را اجرا کنی. وقتی فیلم نامه را مطالعه کردم، به شخصیت پردازی و لحن بیان شخصیت بهار فکر و آن را اجرا کردم.
پس با توجه به صحبت های تان، آیا اعتقاد دارید که بازیگر باید تکنیک های بازیگری را بشناسد و از آن ها برای ارائه نقش های متفاوت بهره بگیرد؟
بخشی از آن به خلاقیت و استعداد افرادی بر می گردد که می آیند و بازیگر می شوند. اما عده ای هم با داشتن علم بازیگری و تحصیلات وارد این حرفه می شوند. معتقدم بازیگر باید درباره آناتومی سینما و علم پشت دوربین اطلاعات داشته باشد چون در روند بازیگری او تاثیرگذار است. من از سن ۹ سالگی وارد این حرفه شدم اما پس از ورود به دانشگاه خیلی از تکنیک های این حرفه را یاد گرفتم که باعث شد دیدگاهم نسبت به حرفه بازیگری تغییر کند. در گذشته و پیش از تحصیل استعداد و خلاقیت در وجودم بود اما یک سری موارد مانند تحصیل در این حرفه موثر است.
پس در زمینه بازیگری تحصیل هم اهمیت دارد؟
بله- البته نه تنها در بازیگری بلکه در هر حرفه دیگری تحصیل مهم است. یعنی در هر کاری باید علم آن حرفه را آموخته باشی.
برخی از بازیگران برای رسیدن به شهرت وارد این حرفه شده اند. شما چطور؟
هنگام ورود به این حرفه به دلیل سن کم به شهرت و علاقه ام فکر نمی کردم. فرار از مدرسه و بازیگری برایم جالب بود و دوست داشتم. البته آن موقع می گفتند استعداد داری و من از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد این حرفه شدم البته علاقه ام از دوران کودکی شکل گرفت و من هم به آن بال و پر دادم وتا به این جا هم که رسیده ام خدا را شکر می کنم. من علاقه ندارم در حرفه ام تند تند راه بروم و علاقه دارم آهسته و درست به کارم بپردازم.
بر گردیم به بهار سریال «دردسرهای عظیم»، آیا این شخصیت را که دارای ابعاد مختلفی در تقابل با مادر، لطیف و دیگر بازیگران است به خوبی شناختید؟
شخصیت را به خوبی نشناختم چون این شخصیتی که می بینید شرایط زندگی آدم هاست که ما آن ها را بازی می کنیم. وقتی شرایط آن ها را به خوبی درک کنی می توانی با شخصیتی که دوست داری آن را چه تلخ و چه شیرین بازی کنی.
هر کارگردانی در کار ایده و سلیقه خود را دارد. برزو نیک نژاد تا چه میزان این موقعیت را برای تان فراهم می کند تا ایده های تان را برای نقش بهار اجرا کنید؟
خدا را شکر او در بازی دست ما را باز می گذارد و سعی نمی کند جلوی خلاقیت بازیگر را بگیرد و پیشنهادهای بازیگران را می پذیرد اما کارگردان سخت گیری است و اگر من از ابتدای کار تا کنون پیشنهاد های بسیاری داده ام تعداد کمی از آن ها را پذیرفته است.
او کارگردان سخت گیری است و معتقدم دلیل موفقیتش ساده نگرفتن کار است؛ یعنی دوست دارد کار را به گونه ای خاص انجام دهد. نیک نژاد کارگردانی بسیار باهوش، خلاق و یک مدیر خوب برای گروهش است که خیلی عالی است.
سریال «دردسرهای عظیم» چه میزان مخاطب را درگیر کرده است؟
خیلی خوشحالم که بینندگان به هر مکانی می روند منتظر پخش این سریال هستند. اظهارنظرهایی که مردم می کنند هم خیلی خوب است. ما هم خستگی از تن مان در می آید و با انرژی سر کار می رویم. وقتی سر صحنه جمع می شویم و عوامل درباره بازتاب ها و اتفاق های رخ داده صحبت می کنند خیلی خوشحال می شوم که کاری انجام داده ام که خیلی موفق است.
فکر می کنید تا چه حد از واقعیت های اجتماع در بازی خود استفاده می کنید؟
هیچ زمان نقشی به من پیشنهاد داده نشده که در شرایط خودم باشد بنابراین جای دیگران بودن اندکی سخت است و من همیشه برای هر دیالوگ و هر سکانس زحمت کشیده ام و برای هر اثر تمرکز و مشورت کرده ام تا نقش خوبی ارائه دهم و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.
جذاب ترین بازی تان مقابل «جواد عزتی» بازیگر نقش لطیف است. تقابل تان با او در سریال چگونه شکل گرفت؟
ما قبل از فیلم برداری به اتفاق کارگردان تمرین داریم و دیالوگ ها را می خوانیم و درباره نقش خود پیشنهاد های مان را ارائه می دهیم تا بهترین اتفاق را طبق نظر کارگردان جلوی دوربین اجرا کنیم. البته خیلی از بده بستان ها و جذابیت ها در حین فیلم برداری اتفاق می افتد. یعنی یک سری ایده ها جلوی دوربین به ذهن مان می آید و آن ها را انجام می دهیم.
در ابتدای گفت و گو اشاره کردید که سریال در حین پخش در حال فیلم برداری است. می خواستم بدانم آیا تاثیری در روند کار و تغییراتی در فیلم نامه دارد؟
برخی از دیالوگ ها از سوی کارگردان تغییر پیدا می کند.
«دردسرهای عظیم» چه جایگاهی در کارنامه تان دارد؟
ابتدا باید بگویم که امیدوارم این سریال مورد پسند مردم واقع شود. همچنین ممنونم که برای این سریال از من دعوت کردند و باعث افتخارم است. هیچ زمان دوست ندارم خودم را تکرار کنم و چون نقش بهار نسبت به دیگر نقش هایی که تاکنون بازی کرده ام بیشتر به چشم آمده است، خیلی خوشحال هستم.
مصاحبه با الناز حبیبی, بازیگر نقش بهار , سریال دردسرهای عظیم
مصاحبه با الناز حبیبی, بازیگر نقش بهار , سریال دردسرهای عظیم
مصاحبه
مصاحبه با نازنین بیاتی + بازیگر فیلم فرشتهها با هم میآیند
گرمی، صمیمیت و راحتی وجه مشترک بازیهای اندکی است که تاکنون از نازنین بیاتی، دختر جوان و تازه وارد سینمای ایران دیدهایم. او بدون ادا و اطوارهای خاص بازیگری موفق شده توانایی اش را به رخ بکشد و تماشاگر را با خود همراه کند.
همکاری با پرویز شهبازی در فیلم «دربند» و در نخستین گام بازیگری همچون چراغ راهی مسیر بازیگری اش را در ادامه روشن کرد و انصافا او هم شاگرد خوب و با استعدادی برای استادش بوده است. در ادامه، گفتوگوی ما را با لیلای فیلم موفق «فرشتهها با هم میآیند» که این روزها بر پرده سینماهاست، میخوانید.
چرا بعد از بازی در فیلم «دربند» تقریبا یکسالی از بازی فاصله گرفتید و هیچ نقشی را نمیپذیرفتید؟
ترجیح میدادم «دربند» اکران شود تا ببینم چه اتفاقی برای این فیلم و بازیام میافتد و واکنشها چگونه است.
اینکه بلافاصله با دو کارگردان فیلم اولی یعنی حامد محمدی (فرشتهها با هم میآیند) و ابراهیم ابراهیمیان (ارسال آگهی تسلیت به روزنامه) همکاری کردید خطر کردن به حساب میآمد. نه؟
تقریبا بله، اما از حامد محمدی، کارگردان «فرشتهها با هم میآیند» پیشینه سینمایی خوبی سراغ داشتم. ایشان فیلمنامههای «طلا و مس» و «حوض نقاشی» را نوشته بود که هر کدام در جایگاه خود آثار خوبی بودند. ضمن اینکه آقای منوچهر محمدی تهیهکننده این اثر هم از تهیهکنندگان خوب سینمای ایران هستند که فیلمهای خوبی در کارنامهشان دارند. با خودم اینطور فکر کردم که برای این فیلم هم اتفاقات خوبی میافتد حتی اگر فیلم عالی نباشد، حداقلش این است که فیلم آبرومندی میشود. این تصور بیشتر به خاطر فیلم «طلا و مس» بود که به نظرم یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر سینماست و خودم هم این فیلم را خیلی دوست دارم.
و ابراهیم ابراهیمیان چطور؟
وقتی با کارگردانی وارد مذاکره در فیلمی میشوی میتوانی تشخیص دهی که او چند مرده حلاج است. با آقای ابراهیمیان وقتی در مورد فیلمشان صحبت کردم خیلی زود متوجه شدم از کار چه میخواهد. وقتی فیلمنامه را هم خواندم از آن بسیار خوشم آمد، برای همین همکاری با ایشان را پذیرفتم.
استرس کار با فیلم اولیها را نداشتید؟
استرس داشتن بخش طبیعی کار است، اما همانطور که آقای شهبازی به منِ جوان برای فیلم «دربند» اطمینان کرد که تا به حال جلوی دوربین نرفته بودم، خودم هم دوست داشتم به کارگردانهای جوان اطمینان کنم.
در رودربایستی که قرار نگرفتید؟
(می خندد) نه.
نقش لیلا با تمام شیرینیهای یک مادر باردار که با فرزندان سه قلو مواجه میشود به همان نسبت شخصیت دشواری برای ایفای نقش است. قبول دارید؟
دقیقا. راستش وقتی فیلمنامه را خواندم و متوجه شدم قرار است نقش دختری با سن و سال کم که سه قلو زایمان میکند را بازی کنم در وهله اول شوکه شدم. بلافاصله گفتم آقای محمدی من چنین تجربهای ندارم. (میخندد) اما ایشان به من گفت مسالهای نیست. تحقیق، تمرین و گفتوگو میکنیم.
از سهیلا گلستانی بازیگردان این فیلم هم راهنماییهای لازم را میگرفتید؟
بله. ایشان خیلی به من کمک کرد و جزئیات یک خانم باردار و مادر را جزء به جزء به من یادآوری میکرد.
شخصیت لیلا در زمان حاملگی با یک نوع لوسی و ناز نازی بودن همراه بود، اما در ادامه داستان و خصوصا وقتی بچهها به دنیا میآیند رفتارش هم تغییر میکند. چنین شخصیتی ما به ازای خارجی داشت؟
اینکه بخواهم از روی شخصیتی آن را بازی کنم نه، اما این روند بازی کاملا تعمدی بوده. ما میخواستیم بازی این دختر در فیلم متفاوت باشد. ابتدای فیلم او قبل از مادر شدن کمی لوس است، چون هنوز از زندگی چیزی نمیداند. یک دختر دبیرستانی بعد از ازدواج قرار است مادر شود اما بعد از به دنیا آمدن فرزندانش این نازنازی بودن را دیگر در او نمیبینیم. او با به دنیا آمدن بچهها تازه میفهمد که زندگی چیست و دیگر شوخیبردار نیست. باید از بچهها و زندگیاش مراقبت کند. از اواسط فیلم شخصیت این دختر متحول میشود و به پختگی میرسد و مانند یک خانم کامل با زندگیاش برخورد میکند.
با بچهها زیاد تمرین داشتید؟
زیاد. اصلا مرحله به مرحله که پیش میرفتیم بزرگ شدن بچهها را میدیدیم. (میخندد) چه قبل از به دنیا آمدن بچهها و چه بعد از به دنیا آمدنشان به همراه آقای عزتی با بچهها زیاد تمرین میکردیم.
مادر سه قلو بودن حتما حس و حال خاصی دارد.
همینطور است. خیلی حس خوبی بود که من در این مدت تجربهاش کردم. زمان فیلمبرداری ماههای آخر حاملگی وقت زیادی را صرف کار با بچهها میکردیم. بچههایی که با آنها کار میکردیم همانطور که در فیلم دیده میشود تازه به دنیا آمده بودند. حتی یکی از بچهها تازه بند نافش پاره شده بود. آنقدر که با بچهها بودم بچهها هم ارتباط عجیبی با من برقرار کرده بودند. بعضی وقتها فقط در بغل من آرام میشدند و میخوابیدند. حتی جالب اینکه احساس میکردم واقعا مادرشان هستم. بعضی وقتها از مادرشان بچهها را میگرفتم و در بغل خودم راه میبردم و مثل بچه خودم با آنها رفتار میکردم. انگار بچه خودم هستند. وقتی هم بازیمان جلو میرفت بزرگ شدن آنها را احساس میکردیم.
لحظه حمام کردن بچهها به نظرم یکی از دشوارترین سکانسها بود، فیلمبرداری این صحنهها چند روز طول کشید؟
یک روز کامل. استرس این را داشتم که بچهها خدای ناکرده سرما نخورند. همان شروع سکانس فشارم افتاد. ترس این را داشتم بچهها از دستم لیز بخورند و به زمین بیفتند. چون شنیده بودم بچههای نوزاد خیلی زود در حمام لیز میخورند. با خودم گفتم اگر لیز بخورند تا آخر عمر عذاب وجدان مرا میکشد. برایم آب قند آوردند و آقای محمدی مدام با من صحبت میکرد و مرا آرام میکرد.
اتفاق خاصی نیفتاد؟
خدا را شکر نه. همه چیز خیلی خوب پیش رفت. یکی از خاطرات جالب من مربوط به پلان اول این صحنه است. بچه را در بغل خودم محکم گرفته بودم و در شروع شستن به جای اینکه روی بچه آب بریزم روی خودم آب میریختم. آقای محمدی خندید و گفت نازنین خودت را میشویی یا بچه را؟ (میخندد) بعد از این پلان کمی قدرتم بالا رفت و با خودم گفتم نازنین این بچه بچه توست. تو الان مادر این بچه هستی. سعی کن بچه ات را خوب بشویی. خیلی به خودم اعتماد به نفس میدادم. اما این نکته را بگویم که در چنین شرایطی واقعا قدرت مادرانه میخواهد که نترسی و کارت را انجام دهی.
تجربه مادر بودن که ندارید؟
نه.
بعد از فیلمبرداری فکر میکنم به لحاظ عاطفی جدا شدن از بچهها برایتان سخت بود؟
بله، ولی الان خیلی دلم میخواهد دوباره آنها را ببینم که چه شکلی شدهاند. سه دختر سه قلو که یکباره دورم را گرفتند. زمانی که نوزاد بودند خیلی برایم عزیز بودند و من خیلی با آنها انس گرفته بودم. دوست دارم بعد از گذشت یک سال و اندی دوباره آنها را ببینم که چقدر بزرگ شدهاند.
حامد محمدی کارگردان پیشنهاد پذیری بود؟ خودتان هم به نقش چیزی اضافه میکردید؟
اگر چیزی به ذهنم میرسید با خانم گلستانی مطرح میکردم و ایشان هم با آقای محمدی در میان میگذاشت. اگر نکته خوبی بود آقای محمدی میپذیرفت، اما در غیر اینصورت نه.
یکی از نکات کمی آزار دهنده فیلم این است که لیلا و احمد خودشان به تنهایی بار مشکلات را به دوش میکشند و خانوادهای که آنها را حمایت کند، در فیلم نمیبینیم.
در طول داستان این دختر با مادرش زیاد تلفنی صحبت میکند.
فقط تلفنی که نمیشود از یک دختر دبیرستانی که سه قلو به دنیا میآورد، حمایت کرد.
به نظرمن لیلا و احمد تازه با هم ازدواج کرده بودند. جوان بودند و غرور جوانی داشتند و دلشان میخواست خودشان از پس مشکلات بر بیایند. در سکانسی لیلا به همسرش میگوید که به مادرم نگویی که ما سه قلو داریم. لیلا میخواهد خودشان سختیها را تحمل کنند و محکم بایستند.
کمی هم از بازی در فیلمهای «طعم شیرین خیال» و «رخ دیوانه» برایمان بگویید؟ دو فیلم با دو حال و هوای متفاوت.
در فیلم «طعم شیرین خیال» نقش دختری دانشجو به نام شیرین را بازی میکنم. این فیلم دغدغه منابع طبیعی دارد. فیلم «رخ دیوانه» کار ابوالحسن داوودی هم حال و هوای جوانان امروز با اینترنت را روایت میکند.
در رشته تخصصیتان طراحی صحنه هم کاری انجام میدهید؟
بله، برای چند تیزر طراحی انجام دادهام. اما وقتی بازی میکنم سعی میکنم فقط ذهنم درگیر بازی باشد و کار دیگری نکنم.
و صحبت پایانی؟
بازی در فیلم «فرشتهها با هم میآیند» دو هدیه خوب برای من داشت. هدیه اول اینکه تجربه مادر بودن را در این فیلم به دست آوردم و فهمیدم که مادر بودن چه نعمت بزرگی است. هدیه دوم آشنایی با خانم الهام کردا (بازیگر نقش دختر صاحبخانه) بود که تاثیر خوبی بر بازی من داشت. او همچون اسمش در فیلم هدیهای برای من بود.
فرشتهها در نیاوران
فرهنگسرای نیاوران این روزها با راهاندازی یک کانون پویا و فعال در حوزه نقد و نمایش فیلم توانسته است هر از گاه میزبان یکی از فیلمهای خوب اکران و عوامل تولید آن باشد.
کانون فیلم این مرکز فرهنگی، بتازگی چهارمین جلسه اکران و نقد و بررسی خود را به فیلم «فرشتهها با هم میآیند» به کارگردانی حامد محمدی اختصاص داد. این برنامه با حضور حامد محمدی (نویسنده و کارگردان) جواد عزتی، نازنین بیاتی و رضا ناجی (بازیگران فرشتهها با هم میآیند) برگزار شد. این برنامه با نمایش فیلم آغاز شد و پس از آن، عوامل فیلم روی صحنه حاضر شدند تا درباره آن صحبت کنند. در آغاز این نشست محمدی درباره درونمایه فیلم و موضوعی که برای روایت انتخاب کرده، این گونه توضیح داد: در جامعه ما روحانیت نقش مهم و تاثیرگذاری دارد، با این حال تاکنون در عرصه سینما فیلم چندانی با محوریت و موضوع روحانیون ساخته نشده و فعالیتهایی که در این زمینه انجام شده، نسبت به تاثیرگذاری این قشر، اندک است. در فیلم فرشتهها با هم میآیند سعی کردم وارد زندگی خصوصی روحانیت شوم. روحانی در فیلم من روی منبر نمیرود و منبرش عملی است. روحانی قصه فرشتهها با هم میآیند به این درک رسیده که برای حرفزدن با مردم باید بر قلب آنها تاثیر گذاشت. کاراکتر اصلی این فیلم انسان است، مهمترین نکته برای من انسان بودن این شخصیت بوده است.
محمدی در پاسخ به پرسش چند نفر از حاضران درباره شباهت فیلم فرشتهها با هم میآیند با فیلم «طلا و مس» گفت: من نویسنده فیلم طلا و مس هم بودهام، اما از نظر من تنها شباهت این دو فیلم لباس روحانیت بر تن شخصیت اصلی فیلم است. پس از صحبتهای کارگردان فیلم، نوبت بازیگران رسید تا به بیان دیدگاههای خود درباره فیلم بپردازند.
رضا ناجی که یکی از بازیگران این فیلم است گفت: من به نوشتههای حامد محمدی بسیار علاقهمندم و وقتی پیشنهاد حضور در این فیلم را به من داد با کمال میل پذیرفتم.
ناجی در پاسخ به پرسشی درباره برخی از دیالوگهای ترکی در این فیلم اظهار کرد: این دیالوگها با هماهنگی و نظر کارگردان انجام شده است. در این فیلم نقش صاحبخانهای را بازی میکنم که خانهاش را به زوجی جوان اجاره میدهد، اما با تمام سختگیری اش، وقتی این زوج صاحب فرزند سه قلو میشوند، اجاره را افزایش نمیدهد.
نازنین بیاتی یکی دیگر از بازیگران فیلم فرشتهها با هم میآیند که پیش از این با فیلم «دربند» شناخته شده بود، گفت: به دنبال این بودم که در انتخاب نقشهایم دچار کلیشه نشوم و از شخصیتم در فیلم دربند فاصله بگیرم. مادر سه بچه شدن در یک فیلم برایم بسیار جذاب بود.
بیاتی درباره داستان فیلم فرشتهها با هم میآیند اظهار کرد: بنا نیست در همه فیلمها اتفاقی خارقالعاده بیفتد. همین که مینشینیم و فیلمی را میبینیم که حالمان را خوش میکند کافی است.
جواد عزتی که نقش اصلی فیلم را بازی میکند، گفت: مهمترین نکته در فیلم فرشتهها با هم میآیند این بود که با دیدنش احساس آرامش میکنم. سومین بار است که نقش طلبهای جوان را بازی میکنم. پیش از این در فیلم طلا و مس و یک فیلم تلویزیونی نقش طلبه را بازی کردم. وی درباره میزان آشناییاش با قشر روحانیت گفت: به خاطر ارتباط خوبی که با روحانیون دارم، آنها و رفتارشان را خوب میشناسم. من پیش از این برای بازی در فیلم طلا و مس چهار روز به قم رفتم و کنار طلبهها زندگی کردم. به همین دلیل برای بازی در فیلم فرشتهها با هم میآیند، مشکل چندانی نداشتم.
فیلم فرشتهها باهم میآیند نخستین ساخته حامد محمدی است که در جشنواره سی و دوم فیلم فجر نیز حضور داشت و توجه مثبت بسیاری از منتقدان را به همراه داشت، این فیلم یادآور فیلمهایی مانند طلا و مس ساخته همایون اسعدیان و «زیرنور ماه» ساخته رضا میرکریمی است.
مصاحبه با آزاده صمدی بازیگر نقش زیبا در سریال انقلاب زیبا
آزاده صمدی با اولین سریالی که بازی کرد مورد توجه قرار گرفت. اگرچه او در تئاتر تجربیاتی اندوخته بود، اما برای مخاطب تلویزیون چهرهای تازه محسوب میشد؛ چهره تازهای که گویی چندان هم تازهکار نیست.
گاوصندوق، سیامین روز، حیرانی و انقلاب زیبا سریالهایی است که آزاده صمدی از سال ۸۶ تاکنون در تلویزیون بازی کرده است. در سینما ضمن بازی در چند فیلم کوتاه، دو نقش متفاوت در فیلمهای آفریقا و سیزده به کارگردانی همسرش هومن سیدی بازی کرد و چندی پیش طبقه حساس به کارگردانی کمال تبریزی را روی پرده سینماها داشت. فیلم سینمایی آفریقا، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن بخش آثار ویدئویی بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر را نصیب آزاده صمدی کرده و از آن مهمتر اینکه او در اولین تجربه تلویزیونیاش در نقش غزل توتونچی توانست میخش را در دنیای بازیگری بکوبد و جایگاهی برای خودش دست و پا کند.
این شبها او را در سریال« انقلاب زیبا» در نقش زیبا میبینیم که تجربهای متفاوت و دشوار را از سر میگذراند و تا مرز ویرانی پیش میرود. زیبا از معدود نقشهای متفاوتی است که برای یک زن در یک اثر نمایشی نوشته میشود و از این بابت آزاده صمدی خوششانس بوده است؛ اگرچه او بجز شانس به چیزهای دیگری هم اعتقاد دارد.
نقش زیبا شباهتهایی به نقشهای قبلی شما در تلویزیون دارد. با توجه به اینکه معمولا پرکار نیستید و هر نقشی را نمیپذیرید چه ویژگیهایی شما را به اجرای نقش زیبا مشتاق کرد؟
برای اجرای این نقش با من تماس گرفتند، من به دفتر تهیهکننده رفتم، درباره سریال صحبت کردیم و من فیلمنامه را خواندم. آن زمان هشت قسمت از فیلمنامه آماده و چهار قسمت از آن هم به طور کامل بازنویسی شده بود. به نظرم شروع جذابی داشت و وقتی با کارگردان و فیلمنامهنویس صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نقش جذابیتهای زیادی برای بازی دارد. اطلاعاتی که آقای بهرنگ توفیقی بهعنوان کارگردان و آقای حامد عنقا بهعنوان نویسنده درباره شخصیت زیبا و ماجراهای زندگی او به من دادند برایم بسیار جذاب بود.
چه چیزهایی در قصه سریال و شخصیت زیبا شما را جلب کرد؟
در درجه اول به نظرم سریال شروع خیلی خوبی داشت، در درجه دوم احساس کردم شخصیت زیبا تعریف درستی دارد و دم دست و پیش پا افتاده نیست. زیبا دختری است که شرکت خودش را مدیریت میکند، مستقل و محکم است، پدرش بعد از ۳۰ سال برمیگردد و او دچار چالشهای عجیبی میشود. زیبا بعد از ۳۰ سال میفهمد عقبهاش آن چیزی نبوده که همیشه فکر میکرده است. او وارد مسیر دشواری میشود که ناراحتی، افسردگی و غم به دنبال دارد و تا حدی پیش میرود که زیبا خانه، زندگی و همه داراییهایش را از دست میدهد. او دچار مشکلات عجیب و غریبی شده و این مشکلات مدام پیچیدهتر میشود. این روند پرافت و خیز در زندگی یک نقش میتواند برای بازیگران زیادی جذاب باشد.
نقشهایی که تا امروز در تلویزیون بازی کردهاید، عمدتا زنهای جدی، مصمم و در عین حال غمگین و شکننده هستند. در سریال «راه بیپایان» هم همین تصویر را دیدیم، بعلاوه اینکه آنجا هم آتیلا پسیانی نقش پدر شما را بازی میکرد و آنجا هم سایه سنگین پدر بر زندگی دختر احساس میشد. نگران نبودید انقلاب زیبا یادآور همان نقش باشد و جزو بازیگرانی قرار بگیرید که در یک محدوده و دسته خاصی از نقشها میتوانند بازی کنند!
نه، به نظرم قصه و شخصیت زیبا با آنچه در راه بیپایان دیدیم بسیار متفاوت است. حضور آقای پسیانی در این سریال شاید از شانس من بوده که در این سریال هم توانستم با ایشان بازی کنم. این ماجرا کاملا اتفاقی و برای من تجربه لذتبخشی بود که باز هم بتوانم در کنار ایشان بازی کنم. من فکر نمیکنم شباهتی بین شخصیتها و داستان وجود داشته باشد. سریال راه بیپایان یک داستان عاشقانه بود که اتفاقاتی مانند پولشویی و مواردی از این قبیل نیز در بستر آن تعریف میشد، اما در سریال انقلاب زیبا دختری را میبینیم که مدیر یک شرکت است، هویت پدرش بعد از سالها آن هم در جریان یک ماجرای قتل برای او روشن میشود. به نظرم سرنخهای داستان انقلاب زیبا شکل و شمایل دیگری دارد. این روند زندگی زیبا که از شرایط عادی خارج میشود، سقوطش به ورطه نابودی و گیجی و اینکه به او خیانت میکنند، نمیتواند به کسی اعتماد کند و مواردی از این قبیل اصلا طراحی دیگری برای بازیگری نیاز داشته است.
زیبا در این برهه از زندگیاش که ما او را میبینیم، خیلی معرفی نمیشود. اشارات جسته و گریختهای به گذشتهاش میشنویم، اما نمیدانیم چطور زندگی کرده و چرا و چگونه شخصیتش به چیزی که میبینیم بدل شده است، او با فامیل رفت و آمد نکرده و دوستی ندارد. آیا به این وجوه از شخصیت او فکر و شناسنامهای برای او در ذهن خودتان طراحی کرده بودید؟
قطعا به آن فکر کرده و دربارهاش با نویسنده و کارگردان و تهیهکننده حرف زدهایم. اگر ما از گذشته زیبا چیزی نمیبینیم، بخشی از آن به ملزومات قصه برمیگردد و اینکه دلیلی نداشته بیشتر از چیزی که لازم است در سریال به نمایش درآید و بخش دیگر به این مربوط است که ما میخواستیم نشان بدهیم زیبا تنهاست؛ دختری که در تنهایی خودش بزرگ شده، خیلی مستقل است و همسری که انتخاب کرده شاید خیلی شبیه خودش نباشد، پسری با اعتقاد مذهبی جدیتر و از خانوادهای سنتی است. اینها چیزهایی بود که برای زیبا طراحی شده بود و درباره همه اینها باهم گفتوگو کردیم.
زیبا تنهاست، اما با همخانهاش که احتمالا تنها دوست اوست رابطه سردی دارد، به مانیا تهرانی اعتماد میکند در حالی که به درستی او را نمیشناسد و این از دختر عاقلی مثل زیبا بعید است. این چیزها در واکنشهای زیبا چه مبنایی داشته و آیا به نظر شما با ویژگیهای شخصیتی زیبا هماهنگی دارد؟
دختری که در سریال میبینیم همخانه زیبا نیست، دوست زیباست که در خانه او زندگی میکند و ما داستان را از جایی میبینیم که زیبا درگیر ماجرا و همه توجه و حواسش به این اتفاقات گنگ و پی در پی جلب شده است. اعتماد به مانیا و توجه به او هم ناشی از اطلاعاتی است که مانیا از پدر زیبا دارد. درواقع زیبا باید به مانیا اعتماد کند، چون میخواهد اطلاعاتی درباره پدرش به دست آورد و درگیر شرایطی است که ایجاب میکند او با مانیا دوستی کند.
درباره نوع ارتباط زیبا و دیگر آدمهای این مجموعه نمیتوان تحلیلی ارائه داد، چون هر لحظه معادلات قصه عوض میشود و شخصیتها وجوه تازهای از خود را به نمایش میگذارند که قبلا ندیده بودیم و نمیدانستیم مثلا ممکن است در پایان سریال ببینیم همه ماجراها زیر سر زیبا بوده است!
راستش این مساله کار من بهعنوان بازیگر را سخت میکرد. چون من هم نمیدانستم چه اتفاقی میافتد و ممکن بود در طول این روند نظر فیلمنامهنویس عوض شود یا نشود. من هم مثل مخاطب نمیدانستم پایان این داستان چه میشود و این دلشوره را داشتم که نکند بازی من اشتباه دربیاید. ما یک طرح کلی داشتیم و فیلمنامه قسمت به قسمت به دستمان میرسید. من خیلی نگران بودم و نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. برای همین سعی میکردم با کارگردان حرف بزنم و در طول کار با ایشان تعامل داشته باشم. با همه این نگرانیها تلاشم را کردم که به کدهای داستان وفادار بمانم.
برای این شخصیت و براساس ویژگیهای او در سریال، لباس طراحی شده است. این اتفاقی است که کمتر در سینما و تلویزیون ما رخ میدهد. شما بهعنوان بازیگر چقدر از این مساله بهره بردید؛ چون لباس هم از عناصر کمککننده است و بازیگر را به نقش نزدیکتر میکند!
من و آقای توفیقی و خانم نازی پرتوزاده، طراح لباس سریال در اینباره باهم گفتوگوهای زیادی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که زیبا تا جایی از قصه که هنوز مشکلات جدی برایش اتفاق نیفتاده باید لباسهای ویژهای داشته باشد که متناسب با جایگاهش بهعنوان مدیر یک شرکت باشد. همانطور که گفتید خیلی وقتها برای خیلی از شخصیتها لباس طراحی نمیشود، در حالی که این مساله خیلی به بازیگر کمک میکند و من بهعنوان بازیگر خیلی تاکید داشتم که حتما برای او لباس طراحی شود و این لباس در راستای ویژگیهای شخصیتهای زیبا باشد و به معرفی این شخصیت کمک کند. چون همانطور که بازی بازیگر، دکوپاژ کارگردان، گریم و عوامل دیگر به شکلگیری نقش کمک میکنند، لباس هم در ارائه و معرفی نقش تاثیر زیادی دارد.
من و آقای امیدواری بهعنوان گریمور، آقای توفیقی و خانم پرتوزاده مدام در تعامل بودیم و من خانم آنا ثانی را که از دوره دانشجویی میشناختم و کارهای ایشان را در زمینه طراحی لباس دیده بودم به دوستان معرفی کردم. خانم ثانی با هدایت خانم پرتوزاده و طی گفتوگویی که با من و آقای توفیقی داشتند به یک جمعبندی نهایی رسیدند و لباسهای زیبا طراحی شد. زیبا تا جایی از داستان با لباسهایی که فرم ایستا و رسمی دارند ظاهر میشود، اما آرامآرام وقتی بار مشکلات سنگین میشود و او تحت فشار شدید قرار میگیرد، لباسهایش هم از آن فرم ایستا خارج میشود. به عبارتی، طراحی لباس در جهت پیشبرد داستان به کار گرفته شده و در خدمت انتقال حس و حال زیبا به مخاطب قرار گرفته است.
اما ظاهر زیبا به اندازه کافی متنوع نبوده یا بهتر است بگویم ما معمولا زیبا را با لباسهای رسمی میبینیم. در حالی که آدمها هر قدر هم محکم، قوی و مقتدر باشند به هر حال لحظاتی از فرم رسمی و جدی خارج میشوند!
برای اینکه ما کمتر زیبا را در خانه میبینیم. او معمولا یا در فضای رسمی کارش دیده میشود یا وقتی تازه به خانه برگشته یا در حال بیرون رفتن از خانه است. برای زمانهایی که او در خانه است، لباسهای دیگری در نظر گرفته بودیم که راحتتر بودند، اما فضای فیلمنامه کمتر به سمتی رفت که زیبا را در خانه ببینیم؛ بنابراین برای فصلهای نهایی که زیبا غرق در مشکلاتش شده و خودش را رها کرده است، از این لباسها استفاده کردیم. از جایی به بعد میبینید مشکلات زندگی فرم ایستایی شخصیت زیبا و آن شق و رق بودن همیشگی را از او میگیرد و این مساله در لباسهای او هم به چشم میآید.
یکنواختی به نوعی در بازی شما هم دیده میشود. زیبا معمولا جدی یا غمگین است، بنابراین چهرهاش خیلی دچار تغییر نمیشود و حتی هنگام غم و عصبانیت فقط چشمهایش حس او را نشان میدهد و ما انعطاف زیادی در چهرهاش نمیبینیم!
به نظرم هر جا لازم بوده و قصه میطلبیده، شاهد تغییر چهره و حس و حال زیبا هستیم. یک ساختار کلی از شخصیت زیبا تعریف شده که من بهعنوان بازیگر باید در این ساختار نقش را اجرا کنم، اما در همین ساختار ما شادی، شوخی و واکنشهای حسی دیگری هم از زیبا میبینیم. مثل وقتی با همسرش حرف میزند، شوخی میکند و سر به سر هم میگذارند میتوان تغییرات حسی را در چهرهاش دید.
جنس رابطه زیبا و همسرش از جنس رابطه همه زن و شوهرها نیست. آنها به شکل بامزهای سر به سر هم میگذارند که شاید این جنس ارتباط را بین زوجهای جوان در تلویزیون ندیدهایم. او در مواجهه با آدمهای اطرافش واکنشهای متعددی دارد و همانها را بروز میدهد.
زیبا با همه مثلا مادرشوهرش هم خــشک و سرد برخورد میکند!
رابطه او و مادرشوهرش خشک و سرد نیست، رابطه دورادور و محترمانه است. ضمن اینکه همه اینها براساس شخصیت او تعریف شده و شاید چون شبیه بقیه شخصیتها در دیگر سریالهای تلویزیونی نیست، این برداشت ایجاد میشود که او خشک و سرد است، وگرنه من زیبا را یکنواخت و خشک نمیبینم.
سعی کردم به سریال راه بیپایان دسترسی پیدا کنم تا بتوانم بازی شما را در این دو سریال مقایسه کنم. چون آن زمان در سریال راه بیپایان بازی شما خیلی به چشم آمد که نمیدانم به این دلیل بود که چهره تازهای برای مخاطب تلویزیون بودید یا نقش و فضا اینطور ایجاب کرد یا اینکه واقعا هنوز به همان اندازه توانمند هستید. خودتان در اینباره چه فکر میکنید؟
نمیدانم شاید همه اینها دخیل باشد. آقای همایون اسعدیان کارشان را خیلی خوب بلد هستند و سریال راه بیپایان آنقدر سریال خوبی بود و قصه جذابی داشت که طبیعی بود بازی من هم به چشم بیاید. در این سریال یک رابطه جذاب عاشقانه به تصویر کشیده شده بود و من یک چهره جدید و با جنس بازی خودم ظاهر شده بودم. همه این عوامل میتوانست به دیده شدن بازی من کمک کند، چون همیشه مجموعهای از عوامل دست به دست هم میدهد تا یک سریال و یک نقش دیده شود؛ یعنی کاری که من بهعنوان بازیگر ارائه میکنم فقط منوط به خودم نبوده و بازیگری اصلا یک کار فردی نیست. در یک مجموعه بد نمیتوان توقع داشت یک بازیگر بازی خیلی خوب و درخشان ارائه کند و به چشم بیاید. کار ما یک کار گروهی است و حتما باید بازیگر، کارگردان، نویسنده و عوامل با هم تعامل داشته باشند. به هر حال باید سریال حداقل در حد متوسط باشد که یک بازی خوب در آن دیده شود.
البته شما همیشه خوششانس بودید، چون با کارگردانهای خوبی مانند همایون اسعدیان و مازیار میری در تلویزیون همکاری کردهاید!
البته من خیلی وقتها هم انتخاب کردهام. بخشی از چیزی که شما اسمش را شانس میگذارید به انتخابهای من هم ارتباط دارد، چون به من پیشنهادهای زیادی میشد که بسیاری از آنها را برای رسیدن به یک اثر و نقش خوب رد کردم. من سه سال برای تلویزیون کار نکرده بودم و منتظر یک نقش و فیلمنامه خوب ماندم تا اینکه انقلاب زیبا به من پیشنهاد شد، بنابراین علاوه بر خوششانسی خیلی وقتها انتخاب کردنها باعث شده کارهای بهتری نصیبم شود. اگر دقت کنید من خیلی بازیگر پرکاری نیستم؛ ده سال است بازیگرم، اما تعداد کارهایم زیاد نیست.
علاوه بر این شما خیلی دیر هم کارتان را به صورت حرفهای شروع کردهاید، چون کسانی که در رشته تئاتر تحصیل میکنند از همان سالهای اول دانشجویی، کار حرفهای را با نقشهای کوچک و بزرگ آغاز میکنند اما شما این کار را نکردید!
برای اینکه من معتقدم شروع کارم باید شروع خوبی باشد و خیلی مهم است بازیگر کارش را چطور آغاز میکند. شروع کار بازیگر باید مانند نقطه عطف کارش اتفاق بیفتد.
تعداد تئاترهایی را که بازی کردهاید هم زیاد نیست. انگار گاهی به تئاتر سر میزنید که نفسی بگیرید؛ درست است؟
اول اینکه بهعنوان بازیگر خیلی برایم فرقی نمیکند بازیگر سینما باشم، تئاتر یا تلویزیون. من کارم را از تئاتر شروع کردم و اولین کارم با آقای حمید امجد در نمایشی به نام «بیشیر و شکر» بود. در دانشگاه هم تئاتر خواندهام. فکر میکنم برای من لازم است یک یا دو سال یکبار یک تئاتر بازی کنم. این نیاز را در خودم حس میکنم که در فضای تئاتر حضور داشته باشم، تمرین کنم، بازی کنم و فعالیت داشته باشم. تئاتر به من انگیزه و انرژی میدهد. امسال تئاتر «یک کلیک کوچولو» را بازی کردم. بزودی با نمایش «P2» به صحنه میروم و بعد از آن هم در نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه» به کارگردانی اشکان خیرینژاد بازی میکنم. امسال در تئاتر خیلی پرکار بودم و تصمیم دارم همینطور ادامه بدهم.
یعنی قصد دارید بیشتر در تئاتر فعال باشید!
نه، صحبت از بیشتر و کمتر نیست. بحث این است که تئاتر دوباره مرا وسوسه کرده است. اگرچه من همیشه دغدغه تئاتر را داشته و دارم، اما میخواهم خیلی جدیتر در تئاتر فعالیت کنم.
نگران این نیستید که درگیر تئاتر بشوید و پیشنهادهای خوب سینمایی و تلویزیونی را از دست بدهید؟
شاید هم از دست ندهم و قابل هماهنگی باشد و بتوانم در کنار تئاتر، کارهای خوب تلویزیونی هم بازی کنم. تئاتر این خوبی را دارد که بتوان همزمان با آن در یک فیلم سینمایی هم بازی کرد.
جنس صدای آزاده صمدی، نگاه، چهره و فیزیکش برای او، هم یک فرصت است و هم یک محدودیت چون این ویژگیها باعث میشود برای نقش زنهایی که در عین شکنندگی و تنهایی تلاش میکنند روی پای خودشان بایستند و محکم باشند، مناسب به نظر برسید. این مساله زمینهای فراهم میکند تا مدام نقشهایی مشابه و از این جنس به شما پیشنهاد شود. مواردی مانند فیلم «سیزده» هم جزو اتفاقاتی است که شاید همیشه رخ ندهد. این مساله برای شما محدودیت است یا فرصت؟
تا به حال اینطور به ماجرا نگاه نکرده بودم، اما الان که دارید میپرسید باید بگویم این مساله فرصتهای خاص خودش را ایجاد میکند و محدودیتهای خودش را دارد. متاسفانه در تلویزیون و حتی در تئاتر برخوردهای کلیشهای وجود دارد؛ فکر میکنم اگر یک انتخاب یا یک اتفاق مورد توجه قرار گرفته پس باید همیشه همانطور باشد. یک بازیگر باید خیلی خوششانس باشد که بتواند نقشهای متفاوت را تجربه کند. معمولا وقتی یک بازیگر در یک نقش خوب جا میافتد دیگر امکان اینکه نقشهای دیگری به او پیشنهاد شود خیلی کم است؛ یادمان میرود با بازیگر طرف هستیم. ما بازیگران درس خوانده، دوره دیده و تمرین کردهایم تا بتوانیم نقشهای متفاوت را بازی کنیم، اما این اعتماد در میان همکارانمان وجود ندارد یا بهتر است بگویم حاضر نیستند از راهی بروند که قبلا کسی نرفته است. گاهی کارگردانها از انتخاب بازیگر برای نقشی که قبلا مشابه آن را بازی نکرده احساس خطر میکنند.
البته شک نکنید مواردی که شما به آنها اشاره کردید محدودیتهای خاص خودش را به دنبال دارد، اما من بهعنوان یک بازیگر فکر میکنم اگر روزی خواستم فیلم بسازم، حتما انتخابهایم خارج از کلیشه باشد و جرأت این کار را به خودم بدهم.
پس دغدغه کارگردانی هم دارید!
بله، نمیدانم کی این اتفاق میافتد، اما حتما روزی این کار را خواهم کرد چون خیلی وقتها وسوسه میشوم و فکرهایی به ذهنم میرسد. احتمالا از فیلم کوتاه شروع میکنم تا خودم را محک بزنم.
مصاحبه فرزاد حسنی پس از جدایی از همسرش آزاده نامداری
فرزاد حسنی مجری مشهور و البته این روزها خبرساز تلویزیون ایران پنج شنبه صبح مهمان برنامه«رادیو من» بود. او در اولین مصاحبه اش بعد از جدایی از «آزاده نامداری» درباره مضرات فضولی صحبت کرد و این که چرا بعضی ها در زندگی دیگران سرک میکشند
فرزاد حسنی در این برنامه هم غزل خواند وهم به سوالات مردمی پاسخ گفت. او چندین بار به مطالب سایت های خبری اشاره کرد و تلویحا گفت که همه اخبار و گزارش های منتشر شده را دنبال می کند. مثلا یک بار گفت : «در سایت ها نوشته اند من امروز آمدهام بازدید تو را پس بدهم.» در بخشی دیگر از صحبت هایش هم به مهران دوستی گفت: «سایتها عکس من را در عروسی برادرم منتشر کرده بودند. »
فرزاد حسنی در بخشی از برنامه پیشنهاد کرد که یک غزل عاشقانه را با مهران دوستی دو نفره اجرا کنند. او گفت: «من دوست دارم عاشقانه هایمان را با هم تقسیم کنیم. مهران می خواهد به سبک خودش عاشقی کند و من هم به سبک خودم. من و همکار گرانقدرم جناب آقای مهران دوستی روبروی همدیگر نشسته ایم با دو میکروفون مختلف. جفتمان پر از خاطرات عجیب و غریب و تجربه های متفاوت در زندگی هستیم. با دو معنی و نگاه متفاوت از عشق برای شما میخواهیم غزل بخوانیم. یک آدمی با فاصله سنی از من (مهران دوستی) و یک آدمی که ممکن است خام تر باشد. ببینید ما دو تا یک غزل عاشقانه را چگونه میخوانیم.»
این دو مجری در ادامه برنامه این غزل را خواندند:
خوب من حیف است حال خوبمان را بد کنیم
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم
عشق در حالتی خوب است خوب خوب خوب
پس نباید با اگر یا شاید آن را بد کنیم
دل به دریا میزنم من دل به دریا میزنی؟
تا توکل بر هر آنچه پیش می آید کنیم.
می توانی می توانم می شود نه شک نکن
باورم کن تا نباید را فقط باید کنیم
برنامه «رادیو من» پنجشنبه ها با اجرای «مهران دوستی» روی آنتن شبکه «رادیو جوان» می رود. مهران دوستی سال گذشته در برنامه رادیویی«چهل سالگی» فرزاد حسنی حضور پیدا کرده بود.
در ابتدای برنامه مهران دوستی این سوال را مطرح کرد که «چرا بعضی از ما فضولی می کنیم؟»
مشروح صحبتهای «فرزاد حسنی» را که توسط سایت «جام جم سیما» گردآوری شده در ادامه بخوانید:
*مردم وقتی یک نفر را در فاصله ای از خودشان میبینند در عین حال که لذت میبرند دوست دارند برایش یک اتفاقی بیفتد. وقتی یک نفر که از تو بهتر است برایش اتفاقی می افتد پاسخی می شود برای همه فروخوردگی ها و شکست های تو. انگار تو دیگر برای همه ناراحتی هایت عذاب وجدان نداری. دلت خنک می شود. جیمز دین سه تا و نصفه ای فیلم بازی کرده. به جایگاهش کاری ندارم. هر سال برایش جشنواره می گذارند. این قدر نگهش می دارند. اما ما بهترین بازیگران و هنرمندانمان را تخطئه می کنیم. ما آدم های بزرگ را کوچک می کنیم. کشور آمریکا تاریخ نداشته اش را تبدیل به یک تاریخ جهانی می کند.
*عده ای از ما که منظورم اکثریت است زمانی که توفیقی را میبینیم در برابرش واکنش نشان میدهیم. وقتی محمد اصفهانی و خواجه امیری می رود بالا که بخواند برایش دست می زنیم؛ ولی می گوییم اگر پایش در برود و زمین بخورد چه حالی می کنیم. چقدر دوست داریم فیلم یک نفر دربیاید. یک ترانه ای هم داریم که می گوید «بگیر دست فتادگان را به شکر بازوی پرتوان» . همه دوست دارند دست هم را بگیرند. هر وقت ببینند خدای نکرده مهران سرطان گرفته است همه کمکش می کنند. . اگر بگویند مهران جایزه بهترین گویندگی را در آسیا گرفته است نصف همکاران می خواهند خفه ات کنند.
* فضولی و اظهار فضل یا برای داشتن اطلاعات اضافی است و یا برای اظهار نظرهای بیجا و ما آدم هایی هستیم که منتظر این کارهای بیجا هستیم. یک مقدار گوشمان بیشتر از هوشمان است. دوست داریم همه چیز را بشنویم.
*دوستی پیامک فرستاده که نگویید فضولی؛ ما کنجکاو هستیم. آن فرهاد بود که در کتاب دوم دبستان کنجکاو بود؛ ولی ما فضول هستیم.
*گاهی وقت خودمان به بعضی ها اجازه فضولی می دهیم و اجازه می دهیم در مسائل شخصی مان دخالت کنند. ما نباید خودمان فضول باشیم و اجازه بدهیم یک عده به خلوت ما ورود پیدا کنند و چیزی بگویند. وقتی در خانه را باز گذاشتی دزد و سگ و گربه با هم داخل خانه می شود.
*بارها گفتم جذاب ترین سکانس سینمایی عمرم صحنه ای است از فیلم کازابلانکاست که ریک سوار بر قطار نامه ای از ایلسا میگیرد و باران روی نامه می ریزد. در آن نامه نوشته شده است تو برو من نمی توانم با تو باشم. آن سکانس برای من تکان دهنده ترین سکانس عالم است. هر بار که این صحنه را میبینم گریه میکنم.
*این را به خاطر خودشیرینی نمی گویم. خیلی وقت ها ممکن است دیگران از من تعریف کنند و بگویند برنامه هایت خیلی پرمخاطب است. به خدا وقتی کار قدیمی ها را گوش میکنم می فهمم چقدر کم هستم. ملت ایران میدانند که من تا به حال به آنها دروغ نگفته ام. کارهای قدیمی را گوش میکنم؛ میفهمم که من چقدر کم و کوچکم. وقتی مهران دوستی در ابراز صدایش این قدر درست عمل می کند، واقعا آدم احساس میکند خیلی باید بدود.
*ما وظیفه داریم غم های مردم را در دستگاه خودمان خرد و تبدیل به شادی کنیم. این وظیفه ما مجری هاست.
*من برای مرضیه برومند می میرم؛ ولی تازگی چیزهای عجیب و غریب می گوید. مثلا به مهریه مهناز افشار هم کار دارد!
*آدم قبل از این که بخواهد پیکاسو شود باید کمال الملک شود. خیلی از مخاطبان می گویند ما می خواهیم فن بیان مان خوب شود. فن بیان به چک و چونه و تلفظ ربط پیدا می کند. ما یک فن خطابه هم داریم که آموزش دادنش خیلی سخت است. ما نمی توانیم یاد بدهیم که مردم چطور فکر کنند. واقعا گوینده و مجری کم داریم. نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
*این که می گویند در رادیو موسیقی تنوع ندارد حرف الکی است. من نمی خواهم از ممیزی ها دفاع کنم. ولی هر چیزی نباید از رادیو پخش شود. چون رادیو جای مقدسی است.
*مهران دوستی: من و فرزاد حسنی خیلی با هم رفیق هستیم. همدیگر را در اداره و جشنواره می بینیم. همفکر هستیم. تلفن های زیادی راجع به فرزاد شده است. فرزاد گواهینامه رانندگی ندارد. اگر بخواهند شمال بروند ۱۲۰ هزار تومان می دهند با آژانس می روند. واقعا آدم دوست داشتنی است. خیلی خوب حرف می زند.