مصاحبه با هنرمندان ایران و جهان
مصاحبه با رضا عطاران + نه سیگارم را ترک می کنم و نه بچه دار می شوم
خیلی ها در سینما سیگاری هستند، اما کمتر کسی اینقدر صداقت دارد که این نقطه ضعف را جلوی مردم اعتراف کند.
رضا عطاران اما از معدود چهره هایی است که با ضعف هایش صادقانه برخورد می کند و دنبال ریاکاری و ظاهرسازی نیست.
این کمدین مشهور در گفت و گویی که به تازگیانجام داده است در پاسخ به این پرسش که آیا با بالا رفتن سن همچنان می خواهد به کشیدن سیگار ادامه بدهد و قصد ترک آن را ندارد می گوید: «نه، همچنان همان روال سابق را دارم! (خنده)» شاید برایتان جالب باشد که بدانید عطاران سیگار ایرانی بهمن می کشد. البته اینطوری نیست که آقای طناز سینما اصلا به سلامتی خودش اهمیت ندهد. او به تازگی پیرو همسرش گیاهخواری را در خانه شروع کرده و می گوید: «خیلی احساس سبکی می کنم. این اواخر احساس کسلی می کردم اما این رژیم باعث شده هم وزنم را کم کنم و هم خیلی سرحال تر شوم.» البته او اضافه می کند: «بیرون از خانه و زمان هایی که سر کار هستم خیلی نمی توانم به آن رژیم وفادار باشم اما زمان هایی که کار ندارم و خانه هستم چون همسرم گیاهخوار است و من هم بهش قول دادم با او همراه باشم به رژیم مان وفادار هستم.» رضا عطاران در بعضی مسائل مسیر متفاوتی را در زندگی اش پیش گرفته است و البته در این مسیر با همسرش، فریده فرامرزی، توافق کامل دارد.
این دو که هر دو بازیگر هستند و از تئاتر آشنا شدند و سال هاست در کنار هم زندگی می کنند فرزندی ندارند و تصمیم گرفتند هیچ وقت بچه ای نداشته باشند. از عطاران پرسیدیم که آیا همچنان تصمیم شان این است که بچه دار نشوند و او می گوید: «بله، همچنان تصمیم مان همین است.» رضا عطاران و همسرش به تازگی در آخرین ساخته سینمایی عبدالرضا کاهانی جلوی دوربین رفته اند. «استراحت مطلق» همکاری جدید این زوج هنری است که در جشنواره فیلم فجر امسال رونمایی خواهد شد. برای این زوج خوشبخت آرزوی موفقیت های بیشتر می کنیم.
مصاحبه جنجالی احسان علیخانی مجری برنامه ماه عسل
مجری و تهیهکننده برنامه «ماه عسل» با انتقاد از برخی مطالب درباره انتخاب مهمانان «ماه عسل» توسط اسپانسر، این گفتهها را شایعه خواند و تاکید کرد: این مطلب که «ماه عسل» به انتخاب اسپانسرش مهمانان را دعوت میکند، اصلا صحت ندارد؛ حتی اگر بمیرم هم اجازه نمیدهدم این اتفاق بیفتد.
شب گذشته – بیستم تیرماه – علیخانی در اواسط برنامه به بحث اسپانسر و همچنین انتخاب مهمانان برنامه اشاره و چندین بار تاکید کرد که میگویند مهمانان «ماه عسل» را اسپانسر انتخاب میکند، در حالی که من همین جا این مساله را تکذیب میکنم که اصلا چنین خبری صحت ندارد و مهمانان برنامه اصلا ربطی به اسپانسر برنامه ندارند.
وی عنوان کرد: شایعات حضور مهمانها در برنامه «ماه عسل» بر اساس انتخاب اسپانسر، از جایی نشات گرفت که طی چند روز اخیر ما در برنامه چند مهمان دعوت کردیم که توسط برخی شرکتها، برنده اتومبیل شده بودند؛ در حالی که حضور این افراد اصلا بر اساس انتخاب اسپانسرمان نبوده است.
علیخانی گفت: اگر روزی مهمانان «ماه عسل» توسط اسپانسر برنامه انتخاب شوند، روز مرگ من است و اگر بمیرم هم این کار را نمیکنم.
مجری «ماه عسل» همچنین اعلام کرد: برنامهی «ماه عسل» اسپانسر دارد و این را همه میدانند و کاملا مشخص است، اما من تا به حال با اسپانسر برنامه نه صحبت کردهام و نه با آنها راجع به مهمانان برنامه مذاکره و مشورت داشتهام.
احسان علیخانی در برنامه روز گذشته پس از توضیحاتی که در جهت اسپانسر و نحوه انتخاب مهمانان برنامه به بینندگان ارائه داد، از مهمانان حاضر در استودیو عذرخواهی کرد.
مصاحبه با احسان علیخانی + طرح قصه های تلخ تاثیرگذارتر است
احسان علیخانی تهیه کننده و مجری ویژه برنامه “ماه عسل” با تاکید بر سوژه محور بودن این برنامه گفت: ما در ماه عسل مبتنی بر سوژه ها پیش می رویم. من هیچ تفکیکی بین قصه ها قائل نیستم. ممکن است قصه ای مخاطب را به خنده وادار کند. قصه ای باعث بغض مخاطب شود. در ذهن او سوال ایجاد کند یا اساسا هیچ احساسی را برای او به دنبال نداشته باشد. مثل این که بخواهیم ده فیلم را ده شب ببینیم. طبیعی است که نسبت به هر یک واکنش خاصی خواهیم داشت.
وی درباره تلخ بودن روایت بعضی از سوژه ها در این برنامه ادامه داد: به دلیل این که مبتنی بر قصه پیش می رویم، ممکن است در جاهایی احساس کنیم که بعضی قصه ها بیش از حد مخاطب را آزرده خاطر می کند و از آن ها صرف نظر کنیم اما باز هم خود من اعتقاد ندارم که قصه ای تلخ است بنابراین باید از آن پرهیز کرد. چراکه فکر می کنم طرح قصه های تلخ اتفاقا تاثیرگذارتر است.
تهیه کننده و مجری برنامه «سه ستاره» در پاسخ به این که چرا برنامه با تغییرات بسیار کم نسبت به سری های قبل روی آنتن رفته است، بیان داشت: ماه عسل یک برنامه برند است و بینندگان ما را با یک شاکله نسبتا ثابت پذیرفته اند و برنامه برایشان با ویژگی های مشخصی تعریف شده است. تغییر آن ریسک پذیری بالاتری دارد تا حفظ این ثبات. ضمن این که خود برنامه بستری است برای این که سوژه های مختلفی در آن اتفاق بیافتد. این برنامه فضایی کلی در ذهن مخاطب ایجاد کرده است که دستکاری آن ریسک دارد.
وی همچنین درباره این که بعضی از موضوعات برای دومین یا چندمین بار در برنامه طرح می شوند، توضیح داد: این یک اتفاق طبیعی است. ما تنها چند تم محدود در سینما داریم اما از همان چند تم هزاران قصه کار می شود. زیرا داستان ها نامحدودند و درام های متفاوتی را می توان به واسطه شان خلق کرد. در اینجا هم همین است. هر قصه را می توان زیر پرچم یک تم جای داد و یک عنوان برای دسته بندی آن پیدا کرد. اما قصه ها متفاوتند.
مصاحبه با سیروس مقدم کارگردان سریال «مدینه»
سیروس مقدم، کارگردان سریال «مدینه» درباره شخصیت محوری این مجموعه گفت: مدینه متعلق به طبقه متوسط روبه پایین جامعه است که بر اثر تلاش و کوشش و همتش، خودش را از طبقهاش جدا میکند.
دو سریال مناسبتی ماه مبارک رمضان با وجود برنامههای جام جهانی و مسابقات والیبال از همان قسمتهای نخست مورد توجه مخاطبان تلویزیونی قرار گرفت. در این میان «مدینه» سیروس مقدم سریال ماه رمضانی شبکه یک سیما نوید یک کار جذاب و پرمخاطب را میدهد.
مقدم این روزها در گرمای طاقتفرسای تابستان همچنان مشغول تولید و ساخت سریال ملودرام «مدینه» در گوشه و کنار شهر تهران با یک تیم خوب و درجه یک و هماهنگ است.
ساخت سریالهای مناسبتی چه جذابیتی دارد؟
در مناسبتهای مختلف دست سازنده برای طرح موضوعات اجتماعی بازتر است و کارها مخاطبان بیشتری دارند. همیشه علاقه دارم برای ایام ماه رمضان و نوروز سریال بسازم.
در تلویزیون شخصیتهای اصلی اغلب سریالها مردها هستند، اما در «مدینه» شخصیت اصلی یک زن است. این مساله برایتان چه جذابیتهایی داشت؟
قهرمان یا ضدقهرمان زن به دلیل جنسیتشان در ارائهشان در قاب تصویر کارگردان را با محدودیتهایی روبهرو میکنند. این محدودیت برای من کارگردان جذابیت ایجاد میکند و میتوانم مسائل تازهتر و متفاوتتری را در کارم مورد استفاده قرار بدهم. از نگاه دیگر حضور شخصیت زن در سریال باعث میشود کار مورد توجه بیشتر مخاطبان خانم قرار بگیرد و موقعی که خانمها پای دیدن سریال بنشینند همه افراد خانواده نیز کار را میبینند. شخصیتهای زن در قصه به دلیل عدم وجود آزادی عمل در جامعه مرد سالارانه موقعی که موتور محرک داستان میشوند خود باعث ایجاد چالشهایی میشوند.
شما اعتقاد دارید که هنوز خانمها در جامعه به حق و حقوق واقعیشان نرسیدهاند؟
هنوز در جامعه نگاه مردسالارانهای وجود دارد. یادم میآید موقعی که سریال «رستگاران» را میساختم و شخصیت خجسته از شخصیتهای اصلی کار بود و این زن به جاهایی سرک میکشید و گرههایی را باز میکرد که باعث شد شورای نظارت در سیما ایراداتی به فیلمنامه وارد کنند. آنان اظهار میکردند که یک زن به تنهایی چگونه میتواند در نیمه شب در لوکیشنهای خیابانی حضور پیدا کند و چگونه میتواند با آدمهایی در قصه درگیر شود که آدمهای درست و حسابی نیستند و این رویه در جامعه عرف نیست. به همین دلیل متقاعدکردن این دوستان برای استفاده از این ویژگیها و اینکه بگویم جامعه ما جامعهای امن و سالم است و خانمها میتوانند بدون هراس در نیمه شب در خیابانها رفت و آمد کنند و به مشکلاتشان برسند و نباید جلوی ارائه این نگاه را گرفت، بسیار دشوار بود.
شخصیت اصلی زن سریال «مدینه» چقدر در جامعه مابه ازای بیرونی دارد؟
شک نکنید آدمهایی که مابه ازایی در جامعه ندارند برای مخاطب جذابیتی ندارند. بهطور حتم در قصه کارهایم سراغ آدمهایی میروم که دارای مابه ازای عینی و بیرونی هستند و چون مخاطب این آدمها را دیده با حضورش در سریال همذاتپنداری میکند. در «نرگس»، «رستگاران»، «ریحانه» همین اتفاق افتاد. از طرفی ممکن است این سوال پیش بیاید که چرا نمونههایی از جنس «مدینه» را کم میبینیم. معتقدم وظیفهمان این است که آن چیزی که کم اما ارزشمند است را برجستهتر نشان دهیم و حتی در ارائهاش غلو کنیم. برای اینکه اگر چیزی درست است و کمکم مهجور میشود باید دوباره به نشان دادن آن نقش کمک کنیم. مفاهیمی مثل اخلاق نیکو، مروت، مهربانی، احترام به بزرگترها که این سالها در جامعه کمرنگ شده است را باید دوباره برجسته کرد.
خاستگاه اجتماعی«مدینه» متعلق به چه گروهی از جامعه است؟
این زن متعلق به طبقه متوسط روبه پایین جامعه است که بر اثر تلاش و کوشش و همتش، خودش را از طبقهاش جدا میکند. اما همچنان خلق و خو، ویژگیها و نوع ادبیاتی که در زندگی دارد متعلق به طبقه گذشتهاش است. آدمی نیست که به طبقهاش پشت کرده باشد و تازه به دوران رسیده نیست.
آیا دیدن سریال مدینه میتواند برای مخاطبان مرد هم دارای «جذابیت» باشد؟
سریال «مدینه» زنانهترین سریالی است که تا به حال ساختهام. در کارهای دیگرم تعادلی وجود داشت میان شخصیتهای زن و مرد. در «مدینه» قهرمان و ضد قهرمان قصه خانمها هستند. آقایان هم حضور دارند، اما مدیریت قصه را خانمها انجام میدهند. بهمن یکی از شخصیتهای مرد، داستان خاص خودش را دارد. منتهی در سایه و در زیر کنترل زنها این کار را انجام میدهد.
یکی از امتیازهای سریالهایی که میسازید استفاده از تیمهای متفاوت بازیگری است. در مورد روند انتخاب بازیگران توضیح بدهید.
فیلمنامه به من میگوید که چه بازیگرانی میتوانند نقشهای سریال را بازی کنند و انتخاب بازیگران ربطی به آشنایی قبلی من از بازیگرانی که در گذشته با من کار کردهاند، ندارد. ممکن است بازیگری مثل آتیلا پسیانی در چند کار من بازی داشته باشد و ممکن است بازیگری مثل پریوش نظریه برای اولین بار با من همکاری کند
مصاحبه با احسان علیخانی درباره برنامه ماه عسل ۹۳
بعد از اعلام رسمی پخش قطعی برنامه «ماه عسل» در ماه رمضان امسال، احسان علیخانی در مصاحبه ای راجع به حال و هوای برنامه امسالش صحبت هایی کرد. او به این نکته اشاره کرد که «عوامل تولید برنامه «ماه عسل» به مانند سال های قبل همان گروه قبلی خواهد بود.»
بعد از اعلام رسمی پخش قطعی برنامه «ماه عسل» در ماه رمضان امسال، احسان علیخانی روز قبل از تعطیلات، مصاحبه ای با باشگاه خبرنگاران انجام داده و راجع به حال و هوای برنامه امسالش صحبت هایی کرد. او در بخشی از صحبت ها به این نکته اشاره کرد که «عوامل تولید برنامه «ماه عسل» به مانند سال های قبل همان گروه قبلی خواهد بود.»
این در حالی است که تا یکی دو روز قبل از انجام این مصاحبه، اتاق فکر برنامه «ماه عسل» وضعیت مشخصی نداشت. تیم سوژه یابی سال های قبل این برنامه، به دلایلی پراکنده شده بودند و این احتمال وجود داشت که ماه عسل امسال، با تغییر و تحول های فراوانی همراه باشد.
مهمتر اینکه با پیوستن اتاق فکر قبلی «ماه عسل» به برنامه «شهر باران» شبکه یک، این احتمال وجود داشت که امسال، علیخانی یک رقیب سرسخت داشته باشد. در گزارشی مفصل، این مسئله را مرور می کنیم.
یک مصاحبه، یک سوءتفاهم
قضیه از زمانی شروع شد که ماه رمضان سال گذشته، هفته نامه همشهری جوان، مصاحبه ای با مریم نوابی نژاد، مسئول اتاق فکر برنامه «ماه عسل» انجام داد. نوابی نژاد در این مصاحبه، داستان میهمان هایی را تعریف کرد که برای پیدا کردن آنها باید از هفت خان سازمان ها و آدم ها گذر می کرد تا نهایتا بتواند آنها را روی صندلی دکور برنامه بنشاند
مسئول سوژه یابی ماه عسل، خاطرات جالبی از هر کدام از داستان ها تعریف کرده بود و مثلا گفته بود با خواهر و برادری که مشکل پوستی داشتند، چند سال است که رابطه دوستانه دارد، پسری که خودش و پدرش معتاد بوده اند را از طریق یکی از دوستانش پیدا کرده، با صاحب آسایشگاه پیرمردی که روی آنتن از پیرزنی خواستگاری کرد آشنایی داشته، زوج سرطانی که پنج روز بود بچه دار شده بودند را از قبل می شناخته و … صحبت های نوابی نژاد و تاکیدش روی چگونگی پیدا کردن سوژه ها، نهایتا باعث بروز یکسری سوءتفاهم میان او با علیخانی شد.
بعدها از این مصاحبه اینطور استنباط شد که نوابی نژاد، قدرت تیم سازنده «ماه عسل» را نادیده گرفته و صرفا علت اصلی موفقیت برنامه را، تلاتش های خودش معرفی کرده است.
جذب اتاق فکرهای جدید
البته علاوه بر این سوءتفاهم، همزان بحث دیگری هم وجود داشت. هر کدام از سوژه های «ماه عسل»، توسط خبرنگاران مطرح حوزه های اجتماعی به اتاق فکر پیشنهاد می شود و حتی برخی از آنها پیش از این به عنوان گزارش، در یکی از نشریه ها به چاپ رسیده اند.
طبق توافقات اولیه اتاق فکر با علیخانی، قرار بود منبع هر سوژه اعلام شود اما عملا چنین اتفاقی نیفتاد و حتی اسمی هم از اعضای اتاق فکر در تیتراژ نیامد. همه این اتفاق ها باعث شد تا بعد از چند سال همکاری پیاپی، نوابی نژاد از تیم علیخانی خارج شود.
بعد از این قطع همکاری، هر کدام از این دو، کارهای خودشان را پی گرفتند. علیخانی با چند گروه که همگی از خبرنگاران شناخته شده اجتماعی و حوادث نشریات مختلف بودند وارد مذاکره شد و به طور موازی، کار سوژه یابی را پیش برد، نهایتا توانست چندین سوژه مختلف برای این برنامه تهیه کند.
سوژه جذاب و علاقه به همکاری با نوابی نژاد
یکی از مهمترین دلایل موفقیت برنامه «ماه عسل» دست گذاشتن روی سوژه های جذابی است که معمولا از چشم برنامه سازان دیگر دور می ماند. درست است که علیاخانی با شیوه پرسش و به حرف آوردن میهمان ها تیر خلاص را می زند و نهایتا تاثیر اصلی را روی مخاطبان می گذارد اما این مسئله چیزی از اهمیت سوژه یابی کم نمی کند. در واقع می شود گفت که سوژه و اجرا، دو رکن اصلی موفقیت ماه عسل بودند و به همین دلیل هم بعد از قطع همکاری اتاق فکر قبلی، آنها هم جذب برنامه های دیگر شدند.
دعوت «شهر باران» و «شب های ماه رمضان»
بعد از اعلام خبر قطع همکاری نوابی نژاد با «ماه عسل»، مدیر گروه معارف شبکه یک هم از تهیه کننده برنامه «شهر باران» خواست تا برای اتاق فکر با او مذاکره کند. این در حالی است که این برنامه از مدت ها قبل، با گروه دیگری برای تشکیل اتاق فکر صحبت کرده بود و گروه مذکور داشت کار سوژه یابی را شروع می کرد. به هر حال تهیه کننده با تیم نوابی نژاد وارد مذاکره شد و تیم قبلی از پروژه کنار کشید.
آن زمان قرار بود مجری معروفی اجرای «شهر باران» را به عهده داشته باشد و این اتاق فکر، حضور این مجری را به عنوان یکی از شروط حضورشان در این برنامه قرار دادند. برنامه به مجری مورد نظر پیشنهاد همکاری داد اما این همکاری میسر نشد. دلیل این مجری برای نپذیرفتن پیشنهاد هم این بود که مردم در ساعات منتهی به افطار، مشغول تماشای «ماه عسل» هستند و هر برنامه ای که بخواهد در این ساعت روی آنتن برود، عملا امکان جذب مخاطب ندارد. بنابراین او هم حاضر نیست مجری برنامه ای باشد که از همین ابتدا مخاطبانش را واگذار کرده است. از طرف دیگر همزمان کاظم احمدزاده، تهیه کننده و مجری برنامه «شب های رمضان» هم از این اتاق فکر دعوت به همکاری کرده بود.
تردید در ادامه راه یک غول
علیخانی با اینکه آن زمان چندین سوژه را برای برنامه امسال به دست آورده بود اما انگار هیچکدام از سوژه ها با سلیقه اش همخوانی زیادی نداشتند. یک جورهایی گویا با این سوژه ها نمی توانست آن تاثیری که مدت نظرش بود روی مخاطبان بگذارد. حالا دیگر «ماه عسل» آنقدر قدرت پیدا کرده و تبدیل به برند شده که اگر خود علیخانی هم بخواهد، مخاطبان به او اجازه نمی دهند که دست روی سوژه های دم دستی و معمولی بگذارد. مسئله ای که اتفاقا خودش هم به آن واقف است.
او سال گذشته در بخشی از مصاحبه اش خیلی صادقانه گفت: «الان بعد از ۶ سال باید اعتراف کنم چیزی را که ساختم و بزرگ کردم، دیگر زورم بهش نمی رسد. آنقدر سطح توقع مردم ازش رفته بالا که واقعا نمی دانم برایش چه کار کنم. من «ماه عسل» را ساختم و به دنیا آوردم اما آن، من را بزرگ کرده. اصلا نتوانستم بزرگش کنم.»
سوژه یابی موفق اتاق فکر «ماه عسل» به همراه اجرای خود علیخانی باعث شد «ماه عسل» به اصطلاح به یک جور غول تبدیل شود؛ غولی که بدون حضور یکی از این دو عنصر سوژه و اجرا، به جایی نمی رسد.
بازگشت تیم قبلی
همین دلایل باعث شد که علیخانی بار دیگر به تیم قبلی پیشنهاد کند تا در کنار گروهش قرار بگیرند و پذیرفت علاوه بر اینکه نام اعضای اتاق فکر را در تیتراژ بیاورد، آخر هر برنامه منبع سوژه را هم اعلام کند. نوابی نژاد هم از آنجایی که به شرط حضور مجری مورد نظرش با «شهر باران» قرارداد بسته بود، به محض اینکه متوجه شد قرار است مجری دیگری برنامه را اجرا کند، پیشنهاد علیخانی را پذیرفت و «شهر باران» را واگذار کرد.
البته قضیه این قطع همکاری فقط هم به شرط و شروط نوابی نژاد برنمی گشت چون آنطور که شنیده می شود، خود مجید زین العابدین، مدیر شبکه سه هم در این رابطه به میدان می آید و رسما از شبکه یک می خواهد که با قطع همکاری او موافقت کنند.
سوژه و اجرا، دلایل قوت برنامه
مسئله مهمی که در رابطه با احسان علیخانی و «ماه عسل» وجود دارد، قدرتی است که این برنامه به دلیل سوژه ها و شیوه اجرای او به دست آورده. حذف چندباره علیخانی از «ماه عسل» و شکست جایگزین های او در مقاطع مختلف نشان داد که انتظارها بیش از پیش از این برنامه بالا رفته، به همین دلیل هم هست که علیخانی، بعد از پیدا کردن چندین سوژه توسط گروه های مختلف که اتفاقا همگی از خبرنگاران باسابقه نشریات بودند، دستش به اجرایی کردن سوژه ها نرفت و تصمیم قطعی درباره آنها نگرفت.
قطعا تهیه کننده و مجری «ماه عسل» به این نکته رسید که پیدا کردن سوژه هایی که مردم از این برنامه انتظار دارند و به سرانجام رساندن آنها، زمانی به دست می آید که مثل قبل، علیخانی و تیم سوژه یابی قبلی بار دیگر کنار هم قرار بگیرند. (روزنامه هفت صبح)
مصاحبه با آناهیتا نعمتی از ازدواجش با پورعرب
آناهیتا نعمتی بازیگر زن سینمای ایران، به تازگی در گفت و گویی مفصل درباره همه اتفاقات مهم زندگیاش از ابتدا تا کنون صحبت کرده است.
او از زندگی مشترک با ابوالفضل پورعرب گفت تا این روزهای مادر بودن، سفرهای هیجان انگیزش و حتی حضور در کلاس های بازیگری آمریکا. این گفت و گو را حتما بخوانید.
–اوایل فعالیت تان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟ این امر قبل از انقلاب خیلی باب بود اما بعد از انقلاب کمتر این اتفاق میافتد.
دلیلش تشابه اسمی با خانم آناهیتا همتی بود که قبل از من و در سال ۱۳۷۲ وارد این عرصه شده بود، در حالی که من سال ۷۶ وارد سینما شدم. خب خانم همتی قدیمیتر از من بود. اسمشان هم جا افتاده بود و شناخته شده بودند. سه – چهار سال اولی که وارد این عرصه شدم، اغلب مصاحبه هایی که از من چاپ میشد، اطلاعات غلط داشت! در حقیقت اطلاعات خانم همتی جای من نوشته میشد! از سال تولد بگیرید تا اطلاعات فیلمها و سریالها. و همینطور عکس! حتی گاهی در تیتراژها هم این اشتباه پیش می آمد. به همین خاطر احساس کردم که باید یک تفاوتی ایجاد شود. از فیلم «پارک وی» به بعد بود که تصمیم گرفتم اسمم را به آنا تغییر دهم.
–پس خانواده و دوستانتان همچنان آناهیتا خطابتان میکنند؟
بله. آناهیتا صدایم میکنند. -کمی از دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانوادگیتان بگویید. پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند. مادربزرگم هم همینطور. در کودکی بسیار شیطنت میکردم و در فضای ورزش و نقاشی و خطاطی سیر میکردم. چون پدرم همزمان نقاشی و خطاطی هم درس می دادند. ولی زیاد در فضای نمایش و بازیگری و… نبودم. بیشتر علاقه ام سمت موسیقی بود. موسیقیهای مختلف و به خصوص موسیقی های شرقی. کنکور دادم و در حقیقت انتخاب پنجم من هنرهای دراماتیک نوشهر بود و قبولیام در آنجا شاید یک جرقه برای ورود به عالم بازیگری. البته چون شهرستان بود نرفتم و در تهران دورههایی مثل کلاسهای بازیگری استاد سمندریان و… را دیدم. حدودا ۱۸-۱۷ سالم بود که وارد این حوزه شدم و به صورت حرفهای با فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلی پور به سینما معرفی شدم. وقتی وارد فیلم هیوا شدم، تابلویی را از آقای ملاقلی پور کادو گرفتم که انگیزهام را بیشتر کرد. همینطور منتقدان و اهالی رسانه و مطبوعات که آن سال استقبال خیلی خوبی از من کردند. یادم می آید یک منتقد در گزارش فیلم مطلبی نوشتند و از من به عنوان پدیدهی جدید سینمای ایران یاد کردند. همه ی اینها انگیزه ای شدند برای علاقه ی بیشتر من به این حرفه.
–خانواده تان مخالفتی نداشتند؟
نه، پدر و مادرم خیلی حمایت و تشویقم کردند و خیلی خوشحال بودند. حتی تابلویی را که آقای ملاقلی پور برایم امضا کردند به خوبی نگه داشتیم.
–کنار امضایشان، نکته یا یادداشتی هم نوشتند؟
بله… نوشتند که: «من قول میدهم ۵ سال آینده آناهیتا نعمتی جزو ۵ بازیگر زن اول ایران خواهد بود.» و امضاء و تاریخی که به یادگار برایم گذاشتند. البته بعد از هیوا و دو فیلم دیگری که بازی کردم، ۴- ۳ سالی بازیگری را به دلیل ازدواج و به دنیا آمدن فرزندم کنار گذاشتم و آن چیزی که ایشان گفت محقق نشد تا اینکه مجدد به طور جدی با «پارکوی» شروعی دوباره داشتم.
–البته سریال مسافر هم خیلی با استقبال مواجه شد.
سریال مسافر را بعد از سه فیلم سینمایی اولم هیوا، دلباخته و زندانی ۷۰۷ کار کردم. بعد از زندانی ۷۰۷ ازدواج کردم و بلافاصله سریال مسافر را بازی کردم و دیگر کار نکردم. زمانی که کار نمیکردم این سریال پخش شد و با استقبال ۹۸ درصدی بیننده ها مواجه شد. طوری که رسانه ها میگفتند پنجشنبه ها و زمان پخش این سریال، ترافیک خیابانها کم میشود.
–چرا بعد از مسافر، چند سالی کار نکردید؟
به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و زندگی خانوادگی. می خواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطه ای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
–پس این تصور اشتباهی است که می گویند شما به دلیل ازدواجتان خیلی شناخته شدید؟
دقیقا. خیلی ها ادعا کردند که آناهیتا نعمتی بعد از ازدواجش هنرپیشه شد ولی خب، اصلا اینگونه نبود. من کار می کردم و پیشنهادهای خوبی داشتم و حتی فرصت همکاری با چند کارگردان مشهور را هم از دست دادم. دقیقا زمانی که ازدواج کردم دیگر کار نکردم.
–در آن برهه ای که مشکلاتی بر سر زندگی شخصی تان پیش آمد و از همسرتان جدا شدید، آن اتفاقات به زندگی حرفه ای شما آسیب زدند؟ در حقیقت اگر آن اتفاق ها نمی افتاد الان خودتان را جلوتر می دیدید یا اینکه فرقی نمی کرد؟
من اگر ازدواج نمی کردم الان قطعا مسیر دیگری را در کارم پیش می گرفتم. صددرصد پیشرفت می کردم چون پیشنهادات خیلی خوبی از کارگردان های خوب داشتم، ولی خب آن زمان همسرم دوست نداشت من کار کنم. تنها کاری که فقط در همان اوایل ازدواج انجام دادم سریال مسافر بود که خود ایشان هم حضور داشتند.
–یک مقدار اطلاعات غلط در مورد شما در ویکی پدیا و دیگر منابع اینترنتی وجود دارد. مثلا اینکه در سال ۷۲ و با بازی در نمایشی از آقای مرزبان وارد عرصه ی نمایش شدید یا اولین فیلمتان، یک فیلم به نمایش درنیامده است یا در فیلم کوتاهی از آقای مخملباف شرکت داشتید. کمی در مورد این اشتباهات توضیح می دهد.
بله… متاسفانه این اشتباهات وجود دارد. این اطلاعاتی که گفتید هم مربوط به خانم همتی است که امیدوارم در منابعی که گفتید تصحیح شوند. حتی گاهی سال تولد من را ۱۳۵۲ می زنند که باز هم اشتباه است آنقدر که گاهی می پرسند چرا آناهیتا نعمتی پیر نمی شود؟!! (می خندد) در حالی که من تیرماه ۵۶ به دنیا آمده ام. در ۲۶ سالگی نقش چند سال بزرگتر از خودم را در پارک وی بازی کرده ام، در زن دوم اجازه دادم که پیرترم کنند و فیلم هایی مثل شیش و بش که در سن و سال خودم بازی کردم اغلب تعجب کردند که چرا نقش از سن خودم پایین تر است! الان هم در فیلم های آخرم با گریم های سنگین حاضر شده ام یا در یکی می خواد باهات حرف بزنه که ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم، برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند و از این قبیل مسائل
اولین بار که جلوی دوربین رفتید و اولین بار که پا روی صحنه ی تئاتر گذاشتید چه حسی داشتید؟
اولین بار که روی صحنه ی تئاتر رفتم مثل یک سقوط آزاد بود! آن هم در سالن چهار سو، در جشنواره تئاتر فجر با آن ازدحام جمعیت، خانم ثمینی، زمانی که می خواستم از پشت صحنه به روی صحنه بیایم. وقتی جمعیت را از پشت پرده دیدم، ناخودآگاه دیگر نتوانستم قدم بردارم. چند بار بلند شدم و نشستم و نفس عمیق کشیدم اما باز هم نشد و دیگر نتوانستم بلند شوم. به قول معروف کُپ کرده بودم. نور صحنه هم داشت می آمد.
به هر حال با کمک دوستان و عوامل بلند شدم و زمانی که می خواستم وارد صحنه شوم احساس یک سقوط آزاد را داشتم. انگار پاهایم روی زمین نبود و هیچ استقامتی نداشتم. وقتی قدم برمی داشتم، خدا خدا می کردم که بتونم استقامتم را حفظ و ضربان قلبم را کنترل کنم تا بتوانم شروع کنم به دیالوگ گفتن. خیلی حس عجیبی بود! هر طور بود توانستم به خودم مسلط بشوم و روی صحنه حاضر شوم. ولی برای سینما، آنقدر سخت نبود و راحت با دوربین و… کنار آمدم. یادم می آید وقتی اولین بار که دوربین را گذاشتند و من قرار بود در یک پلانی از هیوا حاضر شوم، باید یک ری اکشن می دادم به یک پایی که از قبر درآمده بود.
آقای ملاقلی پور جلوی من نشست و دستش را جلو آورد و گفت: «دست من را می بینی، فکر کن همین پایی ست که بعد از سال ها از قبر بیرون کشیده اند؟ چه حسی نسبت به آن داری؟ ری اکشنت به آن چیست؟ خب، من تصور می کردم که الان خیلی باید چندشم بشود و حالم بد. صورتم را به هم ریختم و خلاصه یک ری اکشن دادم. آتیلا پسیانی سریع آمد و گفت: «نه، نه… اصلا اینطوری نیست. دارند از تو کلوزآپ می گیرند و لازم نیست اووراکت بکنی و…»
توضیحاتی از این قبیل داد و تاکید کرد که باید یک برداشت این پلان را بازی کنی. با اینکه کم سن و سال بودم اما خیلی ساپورتم می کردند. نمی گذاشتند بترسم. همه در پشت صحنه به من امیدواری می دادند. انرژی می دادند. درهر حال، راهنمایی های درست آقای پسیانی باعث شد راحت تر باشم و از پس نقش بربیایم. با یک برداشت اجرا کردم و بعد همه دست زدند و تشویقم کردند. از آنجا به بعد بود که شور و شوقی درونم ایجاد شد و همش می گفتم پس کی نوبت من می شود (می خندد) خلاصه سعی کردم حرفه ای باشم، حرفه ای برخورد کنم، همیشه اخلاق را مدنظر بگیرم. در سینمای ایران و درکارم همیشه مدیون هیوا و عوامل حرفه ای آن هستم.
–تلاش های شخصی هم داشتید برای ارتقاء سطح بازیگری تان؟ گویا در کلاس های بازیگری در آمریکا شرکت داشتید؟
بله، بعد از فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» حالم زیاد مساعد نبود و ۳-۲ ماهی سفری داشتم به آمریکا؛ هم سفر شخصی بود و هم شرکت در فستیوال فیلم نور که برای فیلم های ایرانی است و من به جای آقای میهندوست که آن زمان مادرشان به رحمت خدا رفته بودند، شرکت کردم و به کلاس های هالیوود اکتینگ استلا ادلر معرفی شدم.
یک شیوه ی بازیگری متفاوت که با آنچه در ایران آموخته بودم کاملا فرق می کرد. گرچه در ایران باز هم آنچه را آموخته ای نمی توانی کامل به نمایش بگذاری. به دلیل محدودیت هایی که برای یک زن بازیگر وجود دارد. استاد ادلر نقطه ی مقابل شیوه ی استانیسلاوسکی است که با آقای سمندریان کار می کردیم. در کل باید بگویم خیلی دنیای متفاوتی دارد. نکته اینجاست که اگر بتوانی از هر دو شیوه ی بازیگری بهره ببری، موفق خواهی شد.
–شما در حرفه های مختلف هنری دستی بر آتش دارید. از مزون لباس گرفته تا طراحی دکوراسیون و دیزاین. این کارها را برای درآمدزایی انجام می دهید یا علاقه ی شخصی؟
نمی شود گفت درآمدزایی، چراکه مثلا در دکوراسیون با تعدادی از جوانان تحصیلکرده داخل و خارج کار می کنم و به نوعی درکنار آنها هستم. خب، حرفه ی اصلی من هم نیست و تخصص های لازم را می خواهد و به واسطه ی سفارش هایی که می گیریم، کارها را تقسیم بندی می کنیم و انجام می دهیم. در مورد مزون لباس عروس هم باید بگویم که الان به دلیل وقت کمی که دارم بیشتر کارها را واگذار کرده ام، چراکه طرح ها و لباس ها از آن طرف می آمد و رسیدگی زیادی را می طلبد. در حال حاضر بیشتر تمرکزم را روی سینما گذاشته ام و امیدوارم آن اتفاق و آن نقشی را که دوست دارم برایم پیش بیاید، محقق بشود
اهل ورزش هم هستید؟
بله، خیلی زیاد. از کودکی همه اش در حیاط و کوچه بودیم و ورزش می کردیم. دوچرخه سواری و والیبال حتی فوتبال! الان رایکا را هم سعی می کنم همین گونه تربیت کنم. چند رشته همزمان البته نه به صورت تخصصی که حرفه اش بشود. از کودکی دوست داشتم ورزش های مختلف را در حد بلد بودن یاد بگیرم. بعد از فیلم «هدف اصلی» رفتم کیک بوکسینگ کار کردم و…
–در وبسایت تان هم عکس با اتومبیل دارید.
بله، یک دوره ای در رالی شرکت می کردم که به دلیل عدم ایمنی در پیست دیگر ادامه ندادم. البته الان شنیدم که پیست را درست کرده اند. ضمن اینکه هزینه های بالایی داشت. آماده سازی ماشین و تجهیز کردنش با خودت بود و باید می رفتی اسپانسر جذب می کردی.
–گویا خیلی اهل سفر هستید.
بله… زیاد… به قول شاعر: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک می کند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و… از چند سال پیش و به خصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی هم بهتر شده و می توان همه جا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدم های مختلف، شکل ها و قیافه های مختلفشان، فرهنگشان، سبک زندگی هایشان، تنوع غذایی شان و… همه ی اینها را بسیار دوست دارم. شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت می کنند.
–به چه زبان هایی مسلط هستید؟
یک مدت فرانسه را به خاطر فیلمی شروع کردم اما چون فیلم لغو شد رهایش کردم، سخت هم بود واقعا. انگلیسی را هم دست و پا شکسته در حدی که امور روزمره ام در سفر بگذرد. متاسفانه نتوانستم زبان را کامل فرا بگیرم.
–معمولا سفرها را تنهایی انجام می دهید یا با دوستان؟
هم تنهایی بوده و هم با رایکا. با دوستان کمتر ولی پیش آمده.
–هیجان انگیزترین سفری که رفته اید؟
سفرهای هیجان انگیز زیادی داشته ام اما… والت دیزنی خیلی خوب بود. هیجان انگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم. (می خندد(
–از رابطه ی مادر و دختریتان با رایکا بگویید.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آورده ام، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم می گویم ای کاش در ۱۷-۱۸ سالگی به دنیا می آوردمش. رایکا انگیزه ی زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهای من. یکی از دلایلی که بعضی از فیلم ها را بازی نکردم رایکا بود
چطور؟
چند تا از کارهای من را دید و گفت خجالت نمی کشی اینها را بازی کرده ای؟ این چه بازی است کردی؟ (می خندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده. خیلی بیشتر از سن اش می-فهمد.
–شغل بازیگری و این که مجبور است تنها بماند اذیتتان نمی کند؟
تنها که نمی ماند. چون با پدر و مادرم زندگی می کنیم، همه ی خانواده با همیم.
مصاحبه با آناهیتا نعمتی
مصاحبه با حدیث میر امینی بازیگر نقش نازگل سریال ستایش ۲
بازیگر سریال های «گیلعاد»، «گل های گرمسیری»، «سراب»، «زن بابا» و….. که با مجموعه «دلنوازان» حسین سهیلی زاده بیش از پیش دیده شد و حضورش در فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» (رامبد جوان) به چشم آمد به اعتماد موفقیت سری اول «ستایش» در سری دوم این مجموعه حضور پیداکرد تا با شخصیت نازگل بتواند سریال پرمخاطب دیگری را به کارنامه اش اضافه کند. اتفاقی که خودش معتقد است رخ نداده است.
حدیث میر امینی حضور در این سریال را یک اشتباه بزرگ از سوی خودش قلمداد میکند و معتقد است «ستایش۲» نتوانسته موفقیت سری اول را تکرار کند، او همه چیز را به گردن قصه می اندازد….
بعد از «ستایش» یکی دو کار انجام دادید…
-بله، سریال «ستایش» قبل از شروع امسال به پایان رسید و من بعد از آن در دو کار بازی کردم. یکی فیلمی که هنوز تکلیفش معلوم نیست…
یعنی چه؟ گنگ صحبت می کنید…
-یعنی اینکه معلوم میشود سینمایی است یا تلهفیلم، راست می گویید برای خودم هم گنگ است اجازه بدهید تکلیفش معلوم شود بعداً در مورد آن صحبت می کنیم. این طرف سال هم سر فیلمی بودم به نام «مورچه ها» کار آقای محمدی که لوکیشن آن کاملاً در اصفهان بود. فکر می کنم چند وقت دیگر وارد بازار شود.
صحبتی برای کار جدید نداشته اید؟
-من تازه دو سه روز است از اصفهان آمده ام. صحبت هایی برای کار جدید داشته ام. ممکن است کار کمی به لحاظ زمانی و فصلی دچار مشکل باشد. در تماسی که با ما داشتند مردد هستند که کار کلید بخورد یا خیر….
بعد از یکی دو سینمایی موفق مثل «ورود آقایان ممنوع» این توقع می رفت که حضور پررنگ تری در سینما داشته باشید.
-خب امسال قرار است این اتفاق رخ دهد. صحبت این هست که امسال بیشتر در سینما حضور داشته باشم. برای چند کار صحبت کرده ام. ضمن اینکه احتمالاً امسال مدتی مسافر باشم و ایران نباشم و همین مسئله باعث شده یک مقدار تکلیفم معلوم نباشد.
موفقیت سریال «ستایش» در فصل اول انگیزه ای بود که هر بازیگری پیشنهاد حضور در فصل دوم آن را در شرایط مساعد می پذیرفت.
-دقیقاً همین طور است.
شخصیت نازگل و قصه این کاراکتر هم برای شما آنقدر وسوسه کننده بود که از کنارش به راحتی نگذرید؟
– درست می گویید. همان طور که شما به درستی اشاره کردید فصل اول سریال آنقدر جذاب بود که من هم دوست دارم در فصل دوم حضور داشته باشم، اما متأسفانه توقع من برآورده نشد. آن اتفاقی که فکر می کردم رخ نداد.
مگر فیلمنامه را نخوانده بودید؟
-نه، در کشور ما یک سیستم است که کارها بدون فیلمنامه کلید می خورد. اگر هم سراغ فیلمنامه را بگیری می گویند مگر تو به ما اعتماد نداری؟ یک سریال ۵۰قسمتی قرار است ساخته شود اگر قرار باشد حقت را بخواهی و فیلمنامه را برای مطالعه بگیری، ناراحت می شوند و بعد می پیچد که فلانی چقدر بازیگر بی اخلاقی است! (می خندد) جالب اینکه حق نداری به عنوان یک بازیگر سراغ فیلمنامه ای را که قرار است بازی کنی بگیری!
یعنی بدون مطالعه حتی۴-۵ قسمت از سریال با پروژه «ستایش» قرارداد بستید؟
-چرا حدود ۵-۴ قسمت اول را خواندم. در آن چند قسمت ابتدایی، نازگل کاراکتری جذاب داشت. شخصیتی که مشخصا جای کار داشت و می توانست خوب از آب دربیاید. من اصلاً فکرش را هم نمی کردم که بشود این شخصیت را کوتاه کرد یا از آن به راحتی گذشت و کمرنگش کرد. باور کنید موضوع شخص من نیست، من به دنبال این نبودم که نقش مرا زیاد کنند. فکر می کنم این عدم پرداخت به کاراکتر نازگل به کار خودشان لطمه وارد کرد!
از چه نظر؟
به این خاطر که تمام جذابیت دوم ساختن فصل یک سریال در این است که یک سری کاراکتر جدید با قصه های نو رو کنیم. از سوی دیگر ما تعدادی شخصیت در سری اول معرفی کرده ایم، به اندازه کافی به آنها پرداخته ایم و حالا می آییم برای آنها قصه پردازی می کنیم.
و معتقد هستید این اتفاق در سری دوم «ستایش» رخ نداده است؟
-به نظرم این اتفاق رخ نداده و همین مسئله به کار اصلی لطمه وارد کرده است. همان طور که شما می بینید سری دوم «ستایش» کار خوبی نشده، چون قصه ندارد. ما فقط یک سری دیالوگ می شنویم. در واقع بدون اینکه قصه ای داشته باشیم، به همان شخصیت های قبلی تکیه شده است. یک سری کاراکتر هم آمده اند اضافه کردند که به نظر من خیلی کار ناهوشمندانه ای بوده است (می خندد)
البته پذیرفتن فصل دوم یک سریال در حالی که شخصیت های اصلی دیگر در فصل قبل به اندازه کافی دیده شده و شناخته شده اند، یک ریسک محسوب میشود؟ در واقع شخصیت جدید باید از قصه محکم و درستی برخوردار باشد که….
-من فکر می کنم بازیگری که در فصل دوم یک سریال قرار است حضور داشته باشد، اتفاقاً باید خیالش راحت باشد. چرا که با خود می گوید حتماً دلیلی دارد که قرار است این شخصیت به کار وارد شود، مگر میشود بدون طراحی قصه یک شخصیت اصلی به قصه اضافه شود. به هر حال برای این نقش شما بازیگر آورده اید، حتماً حضور وی علتی دارد. شما یک قسمت اعتماد می کنی، دو قسمت اعتماد می کنی و مدام فیلمنامه می آمد و هیچ خبری نبود!
گویا تعداد قسمت های سریال کم هم شده بود؟
-به طرز شوک آوری، درحالی که قرار بود ما ۵۰ قسمت کار کنیم بعد از ۲۵-۲۴ قسمت گفتند بروید استراحت کنید دوباره خبرتان می کنیم.
یعنی فینالی برای شخصیت ها طراحی نشده بود؟
-راستش برای شخصیت نازگل همچنان قرار بود قصه نوشته شود که نشد.
در این مورد با تصمیم گیرندگان پروژه مذاکره ای نداشتید؟
-چرا، طی زمان تصویربرداری چندین بار با نویسنده و تهیه کننده کار جلسه گذاشتیم و من راجع به این مسئله صحبت می کردم. همان موقع هم بارها اعلام کردم که به عنوان یک بازیگر دارم اذیت می شوم. چون اصلاً به نقش من پرداخته نمی شود.
و چه جوابی می شنیدید؟
-هربار قول می دادند، این قسمت، قسمت بعدی و…. تا اینکه در نهایت دیدم که کار تمام شد و هرگز آن قسمت نیامد!
سریال «ستایش» در واقع با نازگل کلید خورد و با محمد ادامه یافت، پیش بینی هم این بود که نازگل می تواند «ستایش» دیگری باشد و…. .
-دقیقاً، من هم نمی فهمیدم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. وقتی که با خودم می نشستم و راجع به اینکه چه بلایی قرار است سر نازگل بیاید فکر می کردم به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم و حس می کردم امکان ندارد به نازگل پرداخته نشود، چون در این صورت قصه لق می زند!
و به نظر شما الان قصه سریال «ستایش» این ایراد را دارد؟
-بله، الان این اتفاق رخ داده و قصه لق می زند. یک سری کاراکتر می آیند یک سری چیزها می گویند و می روند. ما می رویم دو قسمت راجع به یک موضوع با دو کاراکتر صحبت می کنیم و هیچ داستانی پیش نمی رود.
معلوم است که شما اصلاً سریال را دوست ندارید؟
-به هر حال کار ماست، من هم به آن تعصب دارم اما خودم اصلاً سریال را دوست ندارم. واکنش مردم هم مشخصا خیلی خوب نیست؟ گویا کار از نظر مخاطب هم خیلی خوب نشده است. نمی دانم چه بگویم! فکر می کنم می توانیم یک سریال ۵۰ قسمتی داشته باشیم با دو کاراکتر تأثیرگذار. در واقع دو شخصیت می توانند قصه را خیلی جذاب پیش ببرند. نه اینکه یک سریال ۲۰ قسمتی را با ۵۰ بازیگر و ۵۰ کاراکتر بیاوریم و آن شخصیت ها اصلاً تأثیرگذار نباشند. به هر حال مردم از هر کدام از بازیگران یک سریال یک جورهایی توقع دارند. از خود من می پرسند اصلاً تو چرا در سریال «ستایش»حضور داری؟ کی قصه ات شروع میشود؟
به نظرم می توانستند بازیگری را بیاورند که هم به لحاظ شرایط مالی برای شان بهتر باشد و هم معرف یک بازیگر جدید به سینما باشند. منتهی یک بازی جدید وجود دارد و آن این است که می روند بازیگر می آورند، به نقش پرداخته نمی شود و فقط بازیگر برای شو و تصویرسازی و آنونس به آن پروژه آورده شده است.
در این شرایط که پروژه ضرر مالی خواهد داد؟ فکر نمی کنم با این منطق دست به انتخاب بازیگر چهره بزنند!؟
ـ می خواهند بگویند ببینید ما چقدر بازیگر کنار هم چیده ایم؟ در حالیکه به هیچ یک از این شخصیت ها پرداخته نمی شود. من در مورد کاراکتر خودم می گویم، اگر نازگل از کل کار حذف شود هیچ لطمه ای به قصه نمی خورد!
راجع به این مسئله با سعید سلطانی در راس پروژه صحبتی نداشتید؟
ـ بله، همه می گویند حالا درست می شود. آقای سلطانی هم خیلی مطلع نبود. به هر حال آقای مطلبی قلم شان دست خودشان است.
با سعید مطلبی چرا در این خصوص صحبت نکردید؟
ـ من با آقای مطلبی در این باره صحبت کردم و هر دوی ما راجع به شخصیت نازگل به نتایج خیلی خوبی دست پیدا کردیم. راجع به اینکه چه ویژگی هایی برای کاراکتر نازگل لازم است. چه اتفاقاتی می تواند این شخصیت را جذاب تر کند. قصه او چگونه پیش برود و… صحبت های خوبی داشتیم و من خیالم راحت بود، امّا مدام می گفتند در قسمت های بعدی درست می شود. آقای سلطانی هم متعجب بودند و می گفتند وقتی تو را برای این نقش آورده اند، حتماً قصه این کاراکتر شکل خواهد گرفت. من این مسئله را همان موقع با آقای زرین کوب (تهیه کننده فیلم) مطرح کردم.
ایشان می گفتند خیلی نقش نازگل خوب است، خوب تر هم می شود! (می خندد) می گفتم من می فهمم چرا اینگونه نمی گوئید! کجای این کاراکتر جذاب است؟ جواب می دادند هستی خب! می گفتم بودن من مهم نیست، من حاضرم در چهار قسمت یک سکانس باشم، امّا تاثیرگذار! به نظرم این یک توهین است از سوی تهیه کننده ها که می گویند تو هستی دیگر! یعنی اینکه تو حق نداری تحلیل کنی! یعنی حق نداری راجع به کاراکتر خودت حرف بزنی و بگویی من از حضور در این کار ناراحت هستم! در حالیکه من می گفتم اعتماد کردم که با خواندن ۲ قسمت آمدم سر سریال شما، الان هم که متعهد هستم و باید سر کار بمانم! موضوع این است که هیچ وقت به قول هایی که داده می شود، عمل نمی کنند و جالب تر اینکه این موضوع پیش می آید که چیه دلت می خواهد نقش یک باشی؟! این میشود که بازیگران نمی توانند از حق خودشان دفاع کنند!
مشخصا شما الان دارید از حق خودتان دفاع می کنید.
-بله همان موقع به آقای زرین کوب گفتم! اینکه می بینید الان اینقدر راحت دارم حرف می زنم، به همین دلیل است. گفتم یا نقش من درست میشود یا اینکه من این ماجرا را رسانه ای و مطبوعاتی می کنم تا دلم خنک بشود! (می خندد) شوخی می کنم واقعاً به این دلیل نیست که دلم خنک بشود. می دانید دلیل چیست؟ وقتی من می آیم روشنک «دلنوازان» را کار می کنم، یک مدت کار نمی کنم و دوباره با یک سریال مناسبتی «یه تیکه زمین» بر می گردم مردم از من و نقشی که بازی می کنم توقع دارند! این برایم خیلی ناراحت کننده است که یکی مرا در خیابان ببیند و بگوید (دختر ستایش) این یعنی مردم اسم نقش مرا هم حتی نمی دانند! این آزار دهنده است!
با این همه حساسیت؟
-بله چون این یعنی اینکه من انتخاب اشتباهی داشتم. به هر حال ما برای مردم کار می کنیم و باید تلاش کنیم توقع مردم را برآورده کنیم.
یکی از مواردی که در سریال «ستایش۲» با انتقادهای بسیاری مواجه شده ، انتخاب نرگس محمدی در نقش ستایش است. اتفاقی که حتی اقبال مخاطب از حضور او در سری اول را هم زیر سؤال می برد، شما به عنوان بازیگر نقش مقابل، در برقراری این ارتباط مشکلی نداشتید؟
-واقعاً نه، من در سریال «گل های گرمسیری» چنین موقعیتی را تجربه کردم. در آن سریال هم خانم بهنوش طباطبایی نقش مادر مرا بازی کرد. ما آنجا هیچ مشکلی نداشتیم و هرگز در این باره نقدی هم نشنیدم، اما در «ستایش۲» ما مشکل قصه داریم. در واقع بخش اعظم ماجرا به خلا های قصه در «ستایش۲» مرتبط میشود.
قصه آنقدر فاقد موقعیت دراماتیک است که تماشاگر را خواه، ناخواه به آن سمت رهنمون می کند که ایرادهایی مثل اینکه بازی ها چگونه است سوق می دهد. شک نکنید اگر قصه دارای جذابیت لازم بود ، ذهنیت تماشاگر تا این حد خدشه دار نمی شد. ایراد اصلی سریال را من در قصه می بینم. اتفاقی که در سری اول رخ نداد ، قصه در سری اول پر از موقعیت بود. اگر شما در سری اول یک قسمت را نمی دیدی ، خیلی چیزها را از دست می دادی، فرار داشتیم، مرگ داشتیم، رفت و آمد داشتیم و… اما در سری دوم هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . مردم چقدر بنشینند و ببینند یک سری بازیگر آمدند مدام دیالوگ همینطوری می گویند بدون اینکه قصه ای پیش برود؟ کم کم در این شرایط فوکوس و توجه مردم روی این می رود که چقدر این بازیگرجوان یا گریمش چرا اینگونه است؟ در واقع در این شرایط ایرادهای کار بیرون می زند.
شما سیناپس کلی را خوانده بودید؟
-بله…
در واقع می دانستید درسریال «ستایش۲» از A تا Z چه اتفاقی برای شخصیت نازگل قرار است رخ بدهد؟
-بله، اتفاقاً اصطلاحی داشتند که مرا به شدت دلگرم می کرد و در واقع به همان اطمینان و اعتماد کردم، آنها می گفتند در این قسمت نازگل و محمد پیش برنده قصه هستند. قرار است در سری دوم ما قصه ای از ستایش نبینیم و بقیه ماجرا را نازگل و محمد پیش می برند….
اتفاقی که تا به امروز رخ نداده؟
-بله، قرار بود در ازدواج نازگل، تمام اتفاقات زندگی ستایش مجدداً تکرار شود.
در واقع تاریخ برای ستایش این بار از سوی دخترش تکرار میشود؟
-بله که البته این اتفاق هرگز رخ نداد.
مشخصا حضور داریوش ارجمند به عنوان یک وزنه در نقش حشمت فردوس هم بسیار مؤثر بوده که سمت و سوی قصه تا حدود زیادی به سمت او برود؟ (البته اگر برود)
-در مورد این مسئله من خیلی نمی توانم پاسخگو باشم، اما فکر می کنم سریال با این خصوصیات قابلیت این را دارد که به چند کاراکتر همزمان پرداخته شود، من مشکلی ندارم که قصه به حشمت فردوس به اندازه کافی بپردازد، یا شخصیت محمد حضوری پررنگ داشته باشد این لازمه کار است، اما فکر می کنم ما غیر از این قصه ها باید قصه های دیگر هم داشته باشیم. تمام توانمندی و هوشمندی قصه به این است که هرکس قصه خودش را داشته باشد.
اتفاقات قصه با نازگل در ابتدا نشان از این داشت که کاراکتر محور و تأثیرگذار خواهد بود، اما به یک باره کنار رفت و…
-بله، وقتی این مدلی راجع به کار صحبت می کنم به این خاطر است که من نه پیشنهادهایم کم است، نه مجبورم سرکار بروم. (فکر اشتباهی است که گاه مردم و حتی برخی مواقع همکارانم دارند) باید بگویم این کار انتخاب غلط از سوی خودم بود. در طول این کار پیشنهادهای بسیاری را رد کردم به این خاطر که ما حتی اجازه نداشتیم سر کار دیگر برویم. اگر چه می شد هماهنگ بشود و نشد!
احتمالاً مبلغ قراردادتان خوب بود؟
-نه مبلغ قراردادم هم پایین بود چون حس می کردم پس از مدت ها قرار است در یک کار خوب بازی کنم که متأسفانه نشد. من کارهای بسیاری از جمله «شاهگوش» را به خاطر بازی در این کار رد کردم.
خب چه اتفاقی در این قصه برای نازگل رخ می دهد؟ منظورم این است که قصه فینالی منطقی دارد؟
-هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. شاید باورتان نشود من منتظر فیلمنامه ۲۶ و ۲۷ و شروع داستان نازگل بودم که متوجه شدم سریال تمام شده است. آمدند و گفتند کار تمام شده ….! گفتم چی؟! گفتند بروید یک مقدار استراحت کنید تا برای ادامه همکاری صدای تان کنیم!
در واقع باید منتظر ادامه داستان در سری سوم هم باشیم؟
-بله…
اگر حرفی در پایان مانده؟
-من اعلام می کنم که این کار اشتباه از سمت خود من بود. ای کاش این قانون فیلمنامه نداشتن را از سینما و تلویزیون کنار بگذارند تا بازیگر بتواند با منطق درست پس از خواندن فیلمنامه انتخاب کند.خلاصه مدتی دور هم بودیم کاری کردیم و گپ زدیم و سرکار بودیم (می خندد)
(مجتبی احمدی/ بانی فیلم)
مصاحبه با مهدی سلوکی بازیگر سریال ستایش ۲
سریال «ستایش ۲» هم مثل خیلی از سریال های چند فصلی تلویزیون که گاهی موفق می شوند و گاهی نه، ساخته شد و امروز روی آنتن شبکه سوم سیماست.این مجموعه تلویزیونی به واسطه موفقیت در سری اول هنوز هم به رغم نقاط ضعف و قوتش مخاطبانش را جذب کرده است. از سعید سلطانی کارگردان خوش اخلاق و سعید مطلبی نویسنده با سابقه این مجموعه برای گفت و گو در خصوص این مجموعه و نقدهایی که گاه حتی بازیگران سریال به آن وارد می دانستند دعوت به گفت و گو کردیم که سعید سلطانی ترجیح داد فعلاً با دیگر عوامل صحبت کنیم و در قسمت های پایانی مهمان یک فنجان چای ما باشد. سعید مطلبی هم مقرر کرد خودش با ما در این خصوص ارتباط برقرار خواهند کرد.
پس از گفت و گوی حدیث میرامینی بازیگر نقش نازگل که حواشی بسیاری را هم با خود به همراه داشت، این بار مهدی سلوکی بازیگر نقش محمد مهمان یک فنجان چای ما شد تا نظراتی متفاوت با همکارش که در نقش خواهرش در این سریال ایفای نقش کرده، داشته باشد. بازیگر سریال «پنج کیلومتر تا بهشت» که در آستانه کلید زدن زندگی مشترکش به سر می برد، نوروز امسال با بازی در سریال «خوب، بد، زشت» سال پرکاری را پشت سر گذاشت و با سریال «ستایش» در انتظار تکرار موفقیتش با مجموعه «نرگس» است.
در کرمانشاه و مشغول بازی در تله فیلم بار دیگر بنگر هستی؟
ـ بله، جای شما خالی…
احتمالاً قصه و نقش کلی وسوسه کننده بوده که تو را به یکی از روستاهای محروم کرمانشاه کشانده است؟
ـ بله نقش پسری است از قشر مرفه جامعه، پدر و مادر او دکتر هستند، تک پسر است،مجادلاتی با پدر و مادرش دارد، تضادهایی بین تفکرات او و خانواده اش وجود دارد. دختری را دوست دارد با او هم به سرانجام نمی رسد. یک جورهایی از خانه بیرون می زند و درگیر اتفاقاتی می شود. با گروهی از بچه های بسیجی آشنا می شود با آنها هر چه می گذرد بیشتر عجین می شود و… اجازه بدهید توضیح بیشتر ندهم. گروه بسیار خوب است. نوشته به نظرم متفاوت بود. با آقای میرحسینی یک آشنایی قدیمی داشتم، حس کردم کار خوبی می تواند باشد و برای من تجربه ای متفاوت خواهد بود. شرایط اینجا قاعدتاً سخت است، امّا تیم تهیه و تولید شرایط مساعدی را برای ما مهیا کرده است که جای تقدیر دارد. امیدوارم نتیجه کار هم آنطور که باید باشد.
و برنامه بعدی ات چه خواهد بود؟
ـ بعد از این کار مراسم عروسی ام برگزار خواهد شد و بعد از آن هم دنبال پیشنهاد متفاوتی خواهم بود.
از طرف «بانی فیلمی ها» آغاز زندگی مشترک ات را تبریک می گویم.
ـ تشکر از لطف ات…
خیلی از هنرمندان و ورزشکاران مسیر زندگی شان پس از ازدواج تغییر می کند گاهی رو به رشد و گاهی هم نه، تصور تو چیست؟
ـ برای من فرقی ندارد. پیدا کردن همسرم برای من بزرگترین اتفاق زندگی ام بوده و خیلی خوشحالم بابت اینکه آن کسی را که قرار است در زندگی همراهم باشد پیدا کرده ام. توکل می کنم به خدا و امیدوارم زندگی مشترک به حرفه ام هم کمک کند. اگر هم این اتفاق رخ ندهد، مهم نیست چون زندگی ام از کارم مهمتر است. هر چه خدا بخواهد همان می شود و من فقط توکل می کنم.
تو تنها بازیگری هستی که در هر دو سری «ستایش» بازی داشتی آن هم با دو نقش متفاوت، در واقع ایفاگر دو شخصیت بودی؟
ـ اگرچه یک مقدار مشکل با تهیه کننده کار داشتم و شرایط را مساعد نمی دیدم، امّا قصه را دوست داشتم. کار با سعید سلطانی همیشه برایم جذاب بوده، خودم جزو طرفداران پر و پا قرص ایشان هستم. خیلی خوشحال شدم که سری دوم هم به من پیشنهاد بازی شد با شرایط سخت و نبودن بودجه لازم پذیرفتم. کار را با قصه خوب آقای مطلبی شروع کردیم و کلاً در شرایط مساعدی کار کردیم. خدا را شکر از بازخورد صحبت با مردم و همکاران خودم متوجه می شوم سری دوم «ستایش» هم جواب داده و مخاطب کار را دوست داشته است.
و امّا تفاوت های دو محمد در سریال «ستایش» (محمد پسر ستایش و دایی اش) که البته قطع به یقین شباهت های زیادی هم با هم دارند؟
ـ درست می گوئید. به دنبال یکسری تفاوت ظاهری بودیم؛ به طور مثال محمد در سری اول لاغرتر بود و ما اینجا محمد را تاحدودی با وزن بیشتر می بینیم…
وزن خودت بیشتر شده بود یا صرفاً برای بازی در این سریال وزن اضافه کردی؟
ـ نه برای این نقش وزن اضافه کردم ولی از شما چه پنهان نتوانستم وزنم را کم کنم! (می خندد) باورکن هر کاری کردم نشد…
آنجا هم که الان اوضاع و احوال خوب است و آب و هوای خوب و…
ـ نه بابا… الان کمی وزن کم کردم نسبت به آن زمان سریال «ستایش»، ولی ما در کشورمان امکانات لازم را برای اینکه بتوانیم در مدت زمان کوتاه (یک یا دو ماه) وزنی را که برای کار بالا بردیم پائین بیاوریم نداریم و این خوب نیست. من که خودم را به خدا سپردم و با مشورت خیلی ها برای سری دوم وزنم را اضافه کردم.
پس الان به وزن ایده آل رسیدی؟
ـ بله اگر چه خیلی ها می گویند هنوز وزنت زیاد است. (می خندد) دارم رژیم می گیرم. باور کن برای یک کار صدایم کردند رفتم گفتند مهدی جان برو الان وزنت زیاد است!
البته من در این مدت سر کار بودم. با این حال یک بازیگر باید از شرایط مساعد و مناسب برخوردار باشد تا بتواند هر نقشی را بپذیرد و به لحاظ فیزیکی مناسب آن کار باشد.
برگردیم سراغ محمد…
ـ همانطور که به درستی اشاره کردی قرار بود شباهت های محسوسی میان هر دو محمد وجود داشته باشد، هم محمد دایی و هم محمد خواهرزاده…
مثل حس استقلال، پیشرفت و کافی نبودن شرایط موجود که البته حس مشترک خیلی از جوانان در ادوار مختلف بوده است؟
ـ دقیقاً این تشابه تفکر هر دو محمد بود. محمد در سری اول به جز نکته ای که گفتی مسئله دیگری هم داشت، او اعتقاداتی دانشت که گاه از منطق فاصله می گرفت. به طور مثال معتقد بود چرا باید من به جنگ بروم؟! امّا محمد در سری دوم می بینیم که دلاوری و شجاعت در رفتارش محسوس است. محمد در سری دوم اصلاً آدم ترسویی نیست. او آدم جسوری است و برای خواسته اش دست به هر کاری می زند. هر دو محمد به دنبال پیشرفت بودند و موقعیت و شرایط موجود در زندگی شان هرگز برای شان راضی کننده نبود. شما در «ستایش ۲» می بینید محمد برای رسیدن به آرزوها و پیشرفت دست به کارهای بزرگی می زند که حتی مسیر داستان را تغییر می دهد.
نظرت درباره سری دوم سریال چیست؟
ـ من احساس می کنم سری دوم «ستایش» هم گرم شده و توانسته مخاطبش را جذب کند. استناد می کنم به آنچه در میان مردم می بینم و می شنوم. فکر می کنم سلیقه مخاطب است که مهم است و ما هم برای مردم کار می کنیم. همکاران ما گاهی یکسری قضاوت دارند که هزاران دلیل دارد و من نمی خواهم وارد آن شوم. تو خودت می دانی که من به هیچ وجه اهل حاشیه نیستم و دنبال این نیستم که در مورد شخص به خصوصی همکارانم حرفی بزنم. من معتقدم سریال «ستایش» توانسته مخاطب خود را جذب کند و این را از بازخورد عمومی می گویم. باور کن بدون هیچ تعصبی از اینکه خودم بازیگر این سریال بودم به شما می گویم. قصه سریال «ستایش» در ادامه هر چه بگذرد گرمتر می شود، پر از تعلیق و گره گشایی خواهد بود. هنوز اتفاقات بزرگ سریال «ستایش ۲» رخ نداده، هنوز کلی ماجرا در راه است. من دعوت می کنم مخاطبان سریال را به دنبال کردن این مجموعه ، که حرف های بسیاری در ادامه خواهد داشت. شک ندارم که با دیدن چند قسمت دیگر شما هم با من هم عقیده خواهید بود. در سری اول کلی اتفاق در قسمت های ابتدایی رخ داد و اصطلاحاً قلاب تماشگر گیر کرد تا شما سریال را تا پایان دنبال کنید.
دقیقاً و این در حالی است که در سری دوم این اتفاق ات و گره افکنی ها به اندازه ای نبوده که…
ـ صبر کنید، زود قضاوت نکنید. من مطمئنم کار به جایی خواهد کشید که شما خودتان می پرسید که چرا سری سوم ستایش ساخته نمی شود!
خیلی مطمئن از کار دفاع می کنی.
ـ من در جایگاهی نیستم که بخواهم سریالی را که خودم بازی کردم نقد کنم، ولی اطمینان دارم که سریال «ستایش» در ادامه جذاب تر هم خواهد شد. متاسفم و خیلی ناراحتم که قرار نیست سری سوم سریال «ستایش» ساخته شود. چون از جایی که قصه سری دوم تمام می شود، خیلی ها سوال خواهند کرد که چرا؟ تکلیف چه شد؟!
شما شک نکنید اگر بازخورد مناسب باشد، مسوولین سیما سفارش سری سوم را خواهند داد و البته قطعاً با استقبال تیم تولید مواجه خواهد شد.
ـ چه بگویم… من فکر می کنم نیاز است این کار ادامه پیدا کند.
قرار بود سری دوم هم ۴۰ ـ ۵۰ قسمت باشد، امّا در بیست و چند قسمت جمع شد. علت را می دانی بحث مالی بود یا… ؟
ـ این را آقای مطلبی صلاح دانستند و با توجه به شناختی که از سلیقه مخاطب دارند می دانستند که قصه باید کجا و با چه کیفیتی به اتمام برسد. اگر چه من نیاز می بینم سری سوم سریال «ستایش» ساخته شود. چون این قصه پتانسیل آن را دارد که بیش از این پرداخته شود و شخصیت هایی که تا به حال خیلی خوب معرفی شده اند، دارای داستان های مستقل و جذاب باشند. یکی از اتفاقات بسیار مهم و تاثیرگذار «ستایش ۲» در اواخر کار رخ می دهد. من معتقدم پس از چند هفته اگر دوباره یکدیگر را ببینیم، شما با من هم عقیده خواهید بود که این سری هم جذابیت های لازم را داشته، حیف که قرار است پرونده این کار زود بسته شود.
در سری دوم سریال «ستایش» با داریوش ارجمند در نقش حشمت فردوس همبازی بودی از کار کنار این بازیگر پیشکسوت هم صحبت کن.
ـ کار کنار استاد ارجمند بسیار برای من لذتبخش بود. کلی ایشان به من سر کار کمک کردند. به هر حال خیلی بیشتر از من سوار بر قصه بودند، فضای کار را خیلی خوب می شناختند. آقای ارجمند ریزه کاری هایی را به من متذکر می شدند که قابل ذکر نیست. انصافاً با جان و دل سعی می کردند به من در مقام شاگردشان کمک کنند. حس بسیار خوبی هنگام کار داشتند، پر انرژی و دلسوز، من حضورشان را سر این کار غنیمت می دانستم و از وجودشان کلی سود بردم. از طریق شما هم از ایشان تقدیر و تشکر می کنم. آدم وقتی که با این اساتید کار می کند، مدام دوست دارد از آنها یاد بگیرد و آموزش ببیند. افرادی همچون استاد ارجمند در بحث بازیگری به نکاتی می پردازند که ما جوان ترها و تازه کارها متوجه آن نمی شویم.
آقای ارجمند گره هایی را راجع به شخصیت محمد برای من باز می کردند که واقعاً در کار من تاثیر دو چندان داشت. کمک های آقای ارجمند و آقای سلطانی در مقام کارگردان آنقدر خوب و موثر بود که من در کار کلی جلو بودم. باید نتیجه کار را ببینید تا نظرتان را راجع به این مسئله بیان کنید. به نظرم محمد و سریال «ستایش ۲» کمی از سری اول آن ندارد.
و نکته دیگر در مورد محمد در سری دوم این است که حالا او عاقل تر، فکورتر و مشخصاً با دقت بیشتری تصمیم می گیرد.
ـ چه اشاره درستی کردید. همین طور است. محمد حالا جسورتر و با دل و جرأت تر شده است. یکسری خصوصیات دایی خودش را هم با خود دارد. او زیاده خواه است و دوست دارد بهترین شرایط را داشته باشد. در رفاه زندگی کند ناگفته نماند او خیلی غیرتمندتر از محمد سری اول است.
البته شرایط زندگی و مسیر خانوادگی او نیز در این روانشناسی شخصیتی موثر بوده است. به هر حال او در مقام تنها مرد خانواده کنار ستایش بوده، رشد کرده است و مستقل بودن او تا حدودی اختیاری نبوده است.
ـ بله همین طور است. به هر حال محمد کاراکتری شبیه به دایی اش هست با یکسری خصوصیات ویژه که به قول شما برخی از آن دیکته شده از شرایط زندگی جدیداش است.
حضور نرگس محمدی در نقش ستایش در سری دوم با نقدهای بسیاری همراه بود؛ حتی از سوی مخاطبان عام که بسیاری خیلی تخصصی راجع به گریم غیر قابل باور او نظر می دادند و بازی او را در نقش ستایش مادر بر نمی تابیدند. تو به عنوان پارتنر مقابل نرگس محمدی در هر دو سری سریال «ستایش»، بگو چقدر با او در نقش مادر محمد راحت ارتباط برقرار کردی؟
ـ باورکن خانم محمدی خیلی این نقش را دوست داشت و خیلی در این راستا تلاش کرد. من تلاش او را می دیدم و اصلاً نمی توانستم بگویم او را در نقش مادر باور نمی کنم. شما گاهی می بینید یک بازیگر در ایفای یک نقش هیچ تلاشی ندارد و نتیجه کارش هم مشخص است، یک کار معمولی از او می بینیم. امّا من می دیدم که خانم محمدی چقدر نقش ستایش را باور دارد برای آن تلاش می کند. من هم خیلی او را در نقش مادر باور کرده بودم. من می دیدم که نرگس محمدی ستایش را زندگی می کرد و کلاً سوار نقش بود.
و کار با سعید سلطانی در مقام کارگردان برای دومین بار چگونه بود؟
ـ من همیشه از کار با ایشان لذت می برم و یاد می گیرم. کار با سلطانی برای من کلاس درس است. آقای سلطانی چه به لحاظ حرفه ای و چه به لحاظ شخصیتی عالی هستند. به شدت سوار کارشان هستند و می دانند چه می خواهند. در کار با سعید سلطانی به هیچ وجه نکته مبهمی برای بازیگر وجود ندارد. یکی از هنرهای ایشان در کارگردانی این است که به شدت می توانند با هنرپیشه ها ارتباط برقرار کنند. با ما خیلی خوب حرف می زدند، نقش و موقعیت را تفهیم می کردند و سپس ضبط آن سکانس را کلید می زدند. ما کارگردانان صاحب نام بسیاری در مملکت داریم که چون نمی توانند با بازیگرانشان ارتباط برقرار کنند نمی توانند آن طور که باید از بازیگرانشان بازی بگیرند. امیدوارم باز هم شرایطی مهیا شود که با ایشان کارکنم. برای من باعث افتخار است.
تو سالها پیش با حضور در سریال «نرگس» ره صد ساله را یک شبه طی کردی و به جایگاهی قابل قبول در این عرصه دست پیدا کردی. به نظرت سریال «ستایش» می تواند یک استارت دیگر برایت محسوب شود؟
ـ امیدوارم. فقط می توانم دعا کنم. من در شرایط خوب این سریال تمام تلاشم را کردم تا به آنچه شما اشاره کردید برسم. به دنبال این بودم که هم تفاوت هر دو محمد را در بیاورم و هم به آنچه مدنظر آقای مطلبی و آقای سلطانی بود برسم. مطمئن بودم که آقای سلطانی به راحتی از آنچه که باید نمی گذرد، حتی یک پلان! باید کار را دید و نظر مردم را شنید.
فینال سریال «ستایش» به نظر تو جذاب از آب در آمده است؟ فینال کاراکتر محمد خود تو را راضی کرده است؟
ـ (می خندد) ای کاش این سوال را از من نمی پرسیدی! (مکث می کند) فکر می کنم هنوز قصه تمام نشده و نیاز است سری بعدی ساخته شود. فکر می کنم بذرهایی که پاشیده می شود و گره افکنی هایی که می شود برای تماشاگر گنگ نخواهد ماند. شک نکنید تماشاگر روی هوا نخواهد ماند. فکر می کنم تماشاگر ما هم نیاز ببیند سری بعدی سریال «ستایش» ساخته شود، اگر چه این اتفاق رخ نخواهد داد. امّا در پایان باید بگویم جداً از سریال «ستایش ۲» دفاع می کنم و سابقه ۱۶ ـ ۱۷ سال کار به من می گوید این سریال می تواند تا پایان مخاطبش را حفظ کند. ای کاش بیننده های عزیز و البته همکاران من حوصله کنند تا قسمت های آتی پخش شود.
به سینما هم فکر می کنی؟
ـ سینما همیشه دغدغه من بوده و همیشه به آن فکر می کنم، امّا شاید تا الان آنطور که باید قسمت من نبود یا شاید هم در توانم نبوده باشد. آرزوی هر بازیگری درخشش در سینماست.
مصاحبه با مصاحبه با هما روستا + استاد در دام ازدواج
برای من گفتوگو کردن با هما روستا مثل ورق زدن بخشی از تاریخ هنر ایران بود. همجواری او با زندگی حمید سمندریان (استاد نام آشنای تئاتر ایران) باعث شده که بینش عمیقتری درباره هنر تئاتر داشته باشد اما او این روزها نسبت به قبل احساس تنهایی زیادی میکند. به قول خودش دستش به انجام هیچ کاری نمیرود مگر اینکه آن کار در راستای خواسته همسرش باشد. در ادامه این مطلب خلاصهای از گفتوگو با او را درباره دوران کودکیاش، سالهای زندگی در غربت، علاقهاش به هنر تئاتر، ازدواجش با استاد سمندریان و… بخوانید.
شاید عجیب به نظر برسد اما این روزها دستم به کاری نمیرود، مگر اینکه برای حمید و در راستای خواسته او باشد. ما بیش از ۴۰ سال در کنار هم عاشقانه زندگی کردیم و من از او چیزی در این سالها، جز احترام و عشق ندیدم. عشق به زندگی، عشق به کار. به همین خاطر سعی میکنم زندگیام را طوری برنامه ریزی کنم که در راستای خواسته او باشد. به همین خاطر مانند او که همیشه علیرغم مشکلات و بیماری برای هنر وقت میگذاشت، برای هنر تئاتر وقت میگذارم و با هنرجویان او ساعتها حرف میزنم و آنچه که در ذهن دارم و از حمید آموختم را به آنها منتقل میکنم اما راستش را بخواهید دلم نمیخواهد هیچ کار شخصی انجام دهم.
حکایت ته لهجه من
بعضیها از من میپرسند این ته لهجه بخصوصی که دارید متعلق به کجاست؟ فکر میکنم این لهجه من از مسکو با من به یادگار مانده است چرا که من از شش سالگی به واسطه شغل پدرم که سیاسی بود به مسکو مهاجرت کردم و تا دوران دیپلمم در آنجا زندگی کردم و بعد به آلمان رفتم.
با سینما خداحافظی کردم
به موازات کار تئاتر دوست داشتم که تجربه کار تصویر را هم داشته باشم اما متاسفانه سینما خواسته من را برآورده نکرد و همین موضوع باعث شد که دیگر به سمت سینما نروم، ترجیح میدهم به تئاتر بپردازم. متاسفانه طی سالهای اخیر قواعد حضور در سینما تغییر کرده است و به همین خاطر، بسیاری از افرادی که دغدغه کار جدی در این عرصه داشتند ترجیح دادند سرشان را با امورات دیگر هنری گرم کنند.
البته این موضوع به آن معنا نیست که من کارهایی که در سینما انجام دادم نظیر مسافران و از کرخه تا راین را دوست نداشته باشم اما خب متاسفانه مسیری که در ادامه باید طی میکردم توقعات من را برآورده نکرد. حضور در سینما برای خودش یک سنی دارد و نقشهایی که امروز در سینما به من بخورد خیلی کم است. نقشهایی هم اگر باشد، شاید مرا ارضا نمیکند. میدانید که همیشه روی انتخاب نقشهایم وسواس داشتم، هر نقشی را بازی نمیکردم و الان هم به نظرم خیلی دیر شده است.
همای بیحمید
برای من زندگی بدون حمید واقعا سخت است چرا که مجبورم نوعی از زندگی را تجربه کنم که تاکنون نظیر آن را تجربه نکرده بودم. حمید برای من تنها یک همسر نبود بلکه یک رفیق و استاد بود و حالا پر کردن جای خالی فردی نظیر او در خانه و آموزشگاه برای من خیلی سخت است.
چهل سال بود که صبحها از خواب بیدار میشدم و از او میپرسیدم «حمید جان قهوه میخوری؟» و حال دیگر کسی نیست که به این سوال من جواب بدهد. پر کردن جای خالی او برای من اصلا راحت نیست.
همه از من میخواهند سمندریان باشم
بعد از اینکه حمید عزیز از میان ما رفت بسیاری از شاگردان او دوست داشتند که من جای خالی او را در محیط آموزشگاه پر کنم و این مکان را هم گسترش دهم. من خودم هم دوست داشتم این کار را انجام دهم اما واقعیت این است که جای خالی حمید را هیچ کسی نمیتواند پر کند.
من فقط دارم تلاش میکنم چراغ این مکان روشن بماند و همچنان هنرجویان به این مکان رفت و آمد داشته باشند و همه چیز آنطور که استاد سمندریان میخواهد پیش برود. به همین خاطر حجم کارها برای من به شدت بالا رفته وگاه از خدا میخواهم که به من توان بدهد تا بتوانم از پس انجام این کارها برآیم.
از دوران کودکی شیفته تئاتر بودم
از کودکی و دوران مدرسه علاقه زیادی به تئاتر داشتم. من در مسکو تحصیل کردم؛ تئاتر در آن کشور خیلی پیشرفته بود و در واقع من با تئاتر بزرگ شدم چون در مدرسه این هنر خیلی جدی دنبال میشد. ما را به تئاترهای مخصوص کودکان میبردند. مرتب تئاتر اجرا میکردیم. برای ساعتهای فوق برنامه رشتههای مختلف داشتیم و من تئاتر را انتخاب کرده بودم و کم کم دنیای نمایش از بازیهای کودکانه و ادا در آوردن مقابل آینه با کفشها و لباسهای مادر، تبدیل شد به یک خواسته درونی و انتخابی برای آینده اما پدرم مثل خیلیهای دیگر، مخالف بود و دوست داشت من پزشک یا مهندس بشوم و بعد هم میگفت، میتوانی در کنار اینها به تئاتر هم برسی.
دو سال را به همین دلیل از دست دادم. به اصرار پدرم رفتم دانشگاه و یک سالی داروسازی خواندم و بعد باز هم با توصیه پدرم رشته شیمی آلی را انتخاب کردم. با وجود اینکه درسم خیلی هم خوب بود و نمرههای خیلی خوبی میگرفتم و استادهایم خیلی راضی بودند اما خودم حال خوبی نداشتم و عشق نمیورزیدم، خستهام میکرد.
روزهای دانشجویی من
در اروپای شرقی تئاتر خیلی جدی است. به هر حال دیگر نمیخواستم زمان را از دست بدهم. چون رومانیایی بلد نبودم، ابتدا باید یک سالی زبان میخواندم و بعد از قبولی در امتحان، میتوانستم سر کلاسهای رشته خودم بنشینم.
برای اینکه فرصتم از دست نرود، نزد رئیس دانشکده رفتم و از او خواستم همزمان با شرکت در کلاسهای زبان، در کلاسهای تئاتر هم شرکت کنم و گفتم اگر ترم اول از پس امتحانها برنیامدم، مرا رفوزه کنید. او هم پس از کمی فکر و با دیدن اشتیاق من، این پیشنهاد را قبول کرد و گفت اگر نتوانی باید این یک سال را دوباره بگذرانی.
به هر حال من سر کلاسهای بازیگری رفتم. زبان اصلا نمیدانستم و خیلی نکات را نمیفهمیدم. از طرفی همکلاسیهایم خیلی سر به سرم میگذاشتند. بچههای هنر هم میدانید که خیلی شیطان هستند، خلاصه یواش یواش زبان رومانیایی را آموختم و ترم هم به پایان رسید، امتحان دادم که اجرای یک مونولوگ بود؛ خیلی خوب اجرا کردم و استادم دیگران را هم دعوت کرده بود تا کار مرا ببینند چون من تنها ایرانی بودم که آنها در طول زندگیشان دیده بودند.
به خاطر فوت پدرم به ایران آمدم
سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشتم. دلیل اصلی این موضوع هم فوت پدرم بود. او همیشه به من میگفت وقتی بزرگ شدی و درست را تمام کردی باید به ایران برگردی. در درونم درباره ایران حس نوستالژیکی داشتم. تصاویر مبهمی از ایران در ذهنم بود و کشش درونی قوی داشتم.
بعد از فارغ التحصیلی به آلمان بازگشتم، خانوادهام بعد از فوت پدر در برلین زندگی میکردند و قرار بود من هم در برلین کارم را شروع کنم ولی چون لهجه داشتم، میخواستند مرا به شهر دیگری بفرستند تا ضمن یکی دو سالی کار کردن، لهجهام بهتر شود اما من تصمیم گرفتم تا به ایران بازگردم. نمیدانم چرا؟ واقعا هنوز هم نتوانستم دلیل خاصی برای این تصمیم پیدا کنم. شاید دلیلش همان کشش درونی به ایران بود. به هر حال آمدم ایران و ماندم.
خودم را با روحیه ایرانیها وفق دادم
خواندن و نوشتن را با پرسیدن کم کم یاد گرفتم و شروع کردم به خواندن نمایشنامهها و در این میان آقای انتظامی برای نمایش «بازرس گوگول» مرا انتخاب کرد. در آن دوران سعی کردم خودم را با خلق و خوی ایرانیها وفق بدهم.
مشکل من در آن دوران در برقراری ارتباط بود. زبان خیلی مهم بود و هنوز فارسی را به درستی صحبت نمیکردم. از طرفی با روحیه ایرانیها هم خیلی آشنا نبودم و برایم سوءتفاهمهایی پیش میآمد. پچ پچ کردنها، تعارفهای زیاد، البته خیلی سخت نبود، شاید بیشتر غریب بود. من آدم زودباوری بودم، سمندریان همیشه میگفت اگر یکی به تو بگوید سر چهار راه فیل هوا میکنند، تو میگویی کجا؟ بدو بریم ببینیم.
به هر حال بچهها سر کار دروغهایی میگفتند که باور میکردم اما کم کم با این خصوصیات آشنا شدم و یاد گرفتم چه را باید باور کنم و چه را نباید. آدم خیلی رکی هم بودم. اگر کسی نظرم را درباره بازیاش میپرسید، اگر خوشم نیامده بود، بیرودربایستی به او میگفتم و طبعا این با روحیه پرتعارف ایرانی سازگار نبود یا ممکن بود به یکی رک بگویم من از شما خیلی خوشم نمیآید، بدشان میآمد؛ در حالی که دوست داشتند من هم مثل خودشان واقعیت را نگویم و تعارف کنم اما یواش یواش یاد گرفتم، نه اینکه دروغ بگویم، یاد گرفتم چگونه از کنار چنین موقعیتهایی رد شوم.
وقتی یقه حمید پیش من گیر کرد
مدتی بعد «باغ وحش شیشهای» تنسی ویلیامز را روی صحنه بردیم که تماشاگران زیادی داشت. یک متن ایرانی هم اجرا کردیم که نوشته خانمی بود و اسمش را به یاد نمیآورم. برای نمایشها بلیت میفروختیم و تماشاگر هم داشتیم. در واقع کارهایی که در بخارست تجربه کرده بودم اینجا هم انجام میدادم، به ویژه دانشجوها تجربه اجرا مقابل تماشاگر را نداشتند، مگر اینکه کارگردانی، آنها را برای بازی روی صحنه تئاترهای رسمی انتخاب میکرد و برای اولین بار بود که این اتفاق در دانشکده هنرهای دراماتیک و برای تئاترهای دانشجویی میافتاد.
اتفاقا آقای شنگله و سمندریان هم به دیدن نمایش ما آمدند. آن موقع آقای سمندریان همسر من نبود. بعد از دیدن تئاتر از کارم تعریف کرد و حتی گفت بهتر و ظریفتر از من کار کردی. حالا نمیدانم یقهاش گیر کرده بود یا اینکه واقعا از نمایش خوشش آمده بود.
فارسی بلد نبودم
وقتی به ایران آمدم برقراری ارتباط برایم سخت بود چون فارسی را خوب بلد نبودم، اگر کسی خیلی تند و غلیظ صحبت میکرد، اصلا حرفهایش را نمیفهمیدم و باید با من شمرده و آهسته حرف میزدند. یکی از آشناها مرا به دکتر فروغ رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک معرفی کرد. وی به من گفت چون فارسی بلد نیستی و با فضای تئاتر ایران هم آشنایی نداری، نمیتوانی الان بازی کنی. او گفت در دانشکده ما استادانی مثل آقای شنگله، سمندریان و… تدریس میکنند، سر کلاس آنها برو و ببین دوست داری با کدام یک همکاری کنی.
سر کلاسها رفتم و بعد به او گفتم روشها با آنچه آموختهام، خیلی متفاوت است. برای همین پیشنهاد دادم زنگ فوق برنامه را به من بدهند و او هم قبول کرد و شروع به کارگردانی کردم. چون خودم هم سن کمی داشتم، با دانشجوها خیلی راحت بودم. البته هنوز هم با جوانها خیلی راحت هستم.
استاد در دام ازدواج افتاد
در این موضوع که دانشجوها خیلی دوست دارند با استادشان ازدواج کنند تردیدی نیست، به همین خاطر در آن دوران سایر بچهها دوست داشتند کاری بکنند که من و حمید با هم ازدواج کنیم، برای همین پیش من همیشه تعریف او را میکردند و میگفتند استاد بهترین مرد دنیاست، خوش تیپ و مهربان و اصلا حرف ندارد. جلوی سمندریان هم تبلیغ مرا میکردند.
این تعریفها باعث شد که همدیگر را ببینیم و نسبت به هم کنجکاو شویم ولی هنوز به فکر ازدواج نبودیم. به هر حال من و ایشان در جشنوارهای در شیراز با هم آشناتر شدیم اما محدودیت خانوادگی نمیگذاشت خیلی راحت با هم رفت و آمد داشته باشیم. من حتما باید سر یک ساعتی خانه بودم و مادرم خیلی سختگیری میکرد و نگرانم بود. هنوز آن موقعها به او، آقای سمندریان میگفتم؛ پس خواستم که به دلیل این مشکلات ارتباطمان را قطع کنیم. سمندریان دو سه روزی فکر کرد و بعد برای خواستگاری پیش مامانم آمد اما سپرد که ماجرای ازدواجمان را به کسی نگویم. خلاصه ازدواج کردیم و بعد از آن هم دانشجویانش به تبعیت از او خیلی زود ازدواج کردند. (با خنده)
عطر قورمه سبزی و سقلمه زدن مادرم
هیچ وقت یادم نمیرود در آن سالها به همراه مادر و برادرهایم رفته بودیم اسکی، همه جا پوشیده از برف بود و یک خانواده ایرانی سفره بزرگی روی برف پهن کرده بودند و بوی عطر قورمه سبزی و برنج همه جا پیچیده بود. از کنارشان که رد شدم، هم تعجب کرده بودم و هم عطر قورمه سبزی بیتابم کرده بود. همینطور که نگاه میکردم، پدر خانواده گفت بفرمایید و من هم بلافاصله نشستم. خانوادهام که کمی عقبتر از من بودند، مرا دیدند که پای سفره نشستهام، پرسیدند چه میکنی؟ پدر آن خانواده گفت بشین، نرو! برایم غذا هم کشیده بودند، مادرم گفت پاشو، این تعارف است. آنها اصرار کردند اما مادرم به من سقلمه میزد که بلند شو. این تعارفها را نمیفهمیدم.
ازدواج با حمید من را سختگیر کرد
من بازیگر ثابت تئاترهای او شدم و از این همکاری خیلی راضی بودم؛ چرا که او جزو بهترین کارگردانهای تئاتر ایران بود و خیلی خوب با بازیگرها کار میکرد. وقتی در نمایشهای سمندریان بازی میکردم دائم درگیر کار بودم، البته این همکاری هم خوب و هم بد بود. برای اینکه هم شغل بودیم و چون به او عادت کرده بودم نمیتوانستم با کارگردان دیگری همکاری کنم و زمانی که سمندریان ناخواسته از تئاتر دور شد، این کار نکردن برایم سخت بود.
چند باری با کارگردانهای دیگر کار کردم اما راحت نبودم و راضیام نمیکرد، پس رفتم سراغ کارگردانی تئاتر. سال ۶۱ پسرم کاوه به دنیا آمد و عطر رنگ مضاعفی را به زندگی ما بخشید. هر چند که کاوه هیچگاه وارد عرصه هنر نشد و ترجیح داد زندگیاش را در عرصه کامپیوتر سپری کند.
کارهای انجام نداده زیادی دارم
وقتی زندگیام را مرور میکنم میبینم کارهای انجام نداده زیادی دارم. البته فکر میکنم همه آدمها این حس را دارند، آدم دوست دارد در زندگیاش خیلی کارها انجام دهد، نقشهای مهمی وجود دارد که دوست داشتم بازی کنم. دوست داشتم همسرم از دنیا نمیرفت. قطعا اگر او کنارم بود، میتوانستم به برخی از آرزوهایم دست پیدا کنم.(خانواده سبز)
مصاحبه با محسن تنابنده بازیگر نقش نقی در سریال پایتخت
تقریبا کسی نیست که سریال پایتخت را تماشا کرده باشد و نداند که این سریال، بخش قابل توجهی از هویتش را مدیون محسن تنابنده است که به عنوان طراح داستان و شخصیتها، سرپرست نویسندگان، بازیگردان و بازیگر در کنار گروه تولید این سریال بوده است.
او سه بهار در هیات نقی مهمان خانههای ما بوده و این بار در پایتخت۳ باری سنگینتر از همیشه بردوش داشته است. از ماهها پیش، خلق موقعیتهای تازه برای خانواده معمولی را آغاز کرده و همراه نقی از روزهای سرافکندگی تا لحظههای قهرمانی دویده و حالا ۱۱ کیلو وزن کم کرده و یک دوره درمان کوتاه را در بیمارستان گذرانده است.
گفتوگو با محسن تنابنده، کمی بعد از اتمام سریال پایتخت ۳ انجام شد، در حالی که هنوز خستگی ناشی از کار سخت و فشرده چند ماه از تنش بیرون نرفته و گویی رنج افسردگی، بیکاری، زندگی در خانه داماد و بیپولی نقی را هنوز بر شانههای خود احساس میکند و از همین روست که از میان این همه کف و سوت و هورایی که برای قهرمانی پایتخت۳ برخاسته، گوش به معدود معترضان سپرده و گلهمند است.
تنابنده به دلیل کاهش وزن و گذراندن دوره کسالت، از قرار گرفتن مقابل دوربین عکاس روزنامه امتناع کرد، اما کمتر کسی است که او را نشناسد و چهره واقعیاش را در کارناوال تقدیرها و تجلیلها و مصاحبهها ندیده باشد.
میدانیم که سریال پایتخت هر بار شما را راهی مطب پزشک کرده، اما این بار گویا برای مدتی بستری هم شدید. درست است؟
بله! در پایتخت۳ من همزمان با کار، برای رسیدن به وزن متعادل و تناسب باید رژیم میگرفتم تا فیزیکم برای ظاهرشدن در قالب یک کشتیگیر پذیرفتنی باشد. به همین دلیل کارم به بیمارستان کشیده شد. خوشبختانه پزشکان به دادم رسیدند، اما هنوز بهبود کامل حاصل نشده است.
تا جایی که به خاطر دارم ابتدا یعنی زمانی که سری اول سریال پایتخت تولید میشد، قرار نبود هیچ نقشی بازی کنید، اما نه تنها نقش نقی قسمت شما شد بلکه در بخش سوم، هم در بطن داستان و هم در ورزش کشتی، آن را به یک قهرمان بدل کردهاید!
به نظر من در هر سه پایتخت، قهرمان قصهها نقی است.
اما در «پایتخت۱» خانواده قهرمان اصلی بود.
نه، بالاخره خانواده رهبری دارد که اعضای آن را هدایت میکند.
هد فامیل!
بله، هد فامیلی وجود دارد که در پایتخت۱ خانواده را به تهران میآورد، در پایتخت۲ تصمیم میگیرد گنبد و گلدستهای را به جنوب ببرد و در پایتخت۳ همه مسئولیتها را به عهده دارد. در تمام پایتختها قصه طوری طراحی شده که خانواده بسیار اهمیت دارد و در راس همه امور قرار میگیرد. در پایتخت۳ هم همینطور است، اما همیشه یک نفر باید پیشبرنده قصه باشد.
قصدم از طرح این نکته، طرح سوالی درباره دشواری بازی در نقش نقی بود چراکه از سویی کار راحتتری در پیش داشتید چون نقی را دیگر کاملا میشناسید و برای رسیدن به نقش مسألهای نداشتید، اما این بار بخش اجرایی کارتان سختتر از همیشه بود.
نه، اصلا این طور نیست؛ باید حتما این شخصیت را دوباره طراحی میکردم. در اجرای نقشی که بازیگر قبلا ارائه کرده، هم سود هست و هم زیان؛ از سویی میگویند این شخصیتها قبلا معرفی شدهاند و ضررش هم دقیقا از همینجاست که میگویند این شخصیتها قبلا معرفی شدهاند. شناخت مخاطب از شخصیتها به همان اندازه که خوب است، میتواند بد باشد چون ممکن است همه چیز تکراری شود. به همین دلیل، وضع شخصیتها در پایتخت۳ کاملا تغییر کرده. زندگی نقی با مسائلی روبهرو میشود که به افسردگی او میانجامد، ارسطو در یک وضع جدید قرار گرفته، بهبود و همسرش تغییر کردهاند، یکی زخمی شده و دیگری باردار است، هما به خاطر شرایط نقی در وضع جدیدی قرار گرفته و بیماری باباپنجعلی هم پیشرفت کرده است. میبینید که همه چیز در مقایسه با سال گذشته تغییر کرده است. همانطور که آدمیزاد ممکن است از امسال تا سال آینده با حفظ جوهر و بنمایه شخصیتیاش، دستخوش تغییرات کوچک و بزرگ موقعیتی و وضعی بشود و همین تغییرات باعث میشود سریالی که از سری یک به ۲ و ۳ رسیده، دچار افت نشود.
درست است، اما به عنوان بازیگر وقتی نقی را دوبار بازی کردهاید، برای بار سوم میدانید او چطور راه میرود، چطور نگاه میکند، چطور فکر میکند، عکسالعملهایش چیست و همه خصوصیات فیزیکی و رفتاری او را میشناسید. به نظرم تغییر وضع، تاثیر زیادی در تحلیل شخصیت و رسیدن به نقش ندارد!
بله اما وقتی نقش در وضع تازه قرار میگیرد، بازیگر هم باید او را در وضع تازه ببیند و دوباره آن را طراحی کند. من راهرفتن و حرفزدن و دیگر رفتارهای نقی را میشناسم، اما کشتی گرفتن او را نه! برای همین وقتی قرار است نقی کشتی بگیرد، باید ۱۱ کیلو وزن کم کنم. همین یعنی این نقی دیگر نقی سال گذشته نیست و تحت تاثیر شرایط و وضع جدید قرار گرفته است.
شما از ابتدای سریال وزن کم کردید یا بعد از سریال به خاطر بیماری اینقدر لاغر شدهاید؟
از شروع تا پایان پایتخت۳ نقی ۱۱ کیلو وزن کم میکند. این اتفاق آنقدر تدریجی و نرم رخ میدهد که تماشاگر در انتهای سریال، شاهد یک تعادل فیزیکی است و میتواند باور کند که نقی یک کشتیگیر ورزیده است.
جایی خواندم که قبلا بوکس کار میکردید و به همین دلیل برای انجام فعالیتهای ورزشی آماده بودید، اما فکر نمیکنم این مربوط به حالا یا گذشته نزدیک باشد.
بله. این مربوط به زمانی است که خیلی جوانتر بودم ولی بوکس و کشتی دو ورزش کاملا متفاوت است؛ بوکس اصلا منشا ایرانی ندارد و کشتی کاملا یک ورزش ایرانی باستانی و پهلوانی است. جولان دادن در این عرصه خیلی با بوکس فرق دارد.
در این که شما کار سختی را به انجام رساندهاید، حرفی نیست، اما به نظر میرسد آمادگی بدنی لازم را برای صحنههای ورزشی داشتید.
من معمولا در طول سال با تیم هنرمندان فوتبال بازی میکنم و در خانه هم ورزش میکنم که وقتی قرار است سر کاری حاضر شوم که نیاز به آمادگی بدنی دارد، خیلی اذیت نشوم و آماده باشم.
فنون کشتی را میشناختید یا در جریان همین سریال با آنها آشنا شدید و یاد گرفتید؟
همه چیز در سریال پایتخت با تحقیق و بررسی انجام میشود. از روز اول دوستان زیادی در کنار ما بودند و در این زمینه یاریمان کردند که بهتر است اسمشان را نیاورم چون میترسم برخی از آنها را از قلم بیندازم. این دوستان در کنار ما بودند تا همه چیز با نظر ایشان و اصولی انجام شود. نه فقط در این مورد بلکه در همه موارد مدیون دوستانی هستیم که چه برای ارائه نظرات کارشناسانه و چه برای همراهی و حمایت در کنارمان بودهاند. ما خیلی مدیون کشتیگیران کشورمان از جمله رسول خادم و مجید خدایی هستیم که در تمام مدت کنار گروه بودند و خیلی کمکهای عجیب و غریبی به ما کردند؛ همینطور بهرام مشتاقی سرپرست تیم ملی کشتیفرنگی، حمید سوریان و دیگرانی که خیلی به ما کمک کردند. با یاری این دوستان هر آنچه در زمینه کشتی نوشته و در مقابل دوربین اجرا شد، برمبنای اصول کشتی بود. درباره همه جنبههای کشتی گرفتن تحقیق کردیم و من تمام فنون را قبل از اجرا مرور میکردم.
با این همه معرفی یک بازیگر به عنوان قهرمان کشتی در یک سریال تلویزیونی کار پرخطری است!
بله و به همین دلیل همه کارها را با نظر کارشناسان انجام دادیم. سیروس مقدم، هم نگران وضع فیزیکی من بود و هم نگران این که وقتی یک بازیگر نقش یک کشتیگیر را بازی میکند نتیجه مورد قبول در میآید یا نه که خوشبختانه درآمد. حتی ایشان اصرار داشتند در جاهایی از بدلکار استفاده کنیم، اما من ترجیح دادم خودم تمام نقش را بازی کنم.
این که شما اصرار دارید مسئولیتهای متعدد را به عهده بگیرید یا همه بخشهای یک کار را خودتان انجام بدهید و در مورد خیلی چیزها کوتاه نمیآیید، ناشی از چیست؟
بخشی از آن به این مربوط است که به خودم اطمینان بیشتری دارم و میدانم اگر کاری را به خودم واگذار کنم، احتمال این که دقیقتر انجام شود، خیلی بیشتر از آن است که آن را به دیگران واگذار کنم. بخشی از این مسأله هم به خاطر جذابیتهای کار است که باعث میشود خودم انجام آنها را به عهده بگیرم. مثلا ورود به وادی کشتی، تجربه کشتیگرفتن و سرشاخشدن با یک حریف واقعی برایم جذابیت زیادی داشت. به عنوان بازیگر، نقش نقی در پایتخت۳ برایم چالش زیادی داشت. من داشتم این نقش را برای سومین بار بازی میکردم و دلم میخواست این بار همراه با نقی اتفاقات تازهتری را تجربه کنم و وارد چالش بشوم. این طوری هم من با لذت بیشتری کار میکردم و هم تماشاگر میتوانست از تماشای آن بیشتر لذت ببرد چون هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. همیشه ردشدن از برخی مرزها و تجربههای متفاوت برایم جذاب است.
به نظر میرسد بیشتر از این که مسائل اطرافتان را مدیریت کنید، یک ماجراجو هستید!
بله، ماجراجو هم هستم.
گفتید همه چیز در این سریال بر مبنای تحقیق و مطالعه بوده است. این درباره تکیهکلامهایی مثل فداییداری هم صدق میکند؟
همه تکیهکلامها در سریال پایتخت با تحقیق اجرا شده و مطمئن باشید هیچ چیزی در هیچ کدام از پایتختهای۱ و ۲ و ۳ نبوده که به آن فکر نشده باشد. ما تمام این تکیهکلامها را از زبان مازندرانیها شنیدهایم. من دوستان زیادی از خطه مازندران دارم و این تکیهکلامها از جمله فداییداری را بارها از آنها شنیدهام. این تکیهکلام کاملا مودبانه و جذاب است و به جامعه آسیب نمیرساند و اگر هم بین تماشاگران سریال و مردم جا باز کند، چیز بدی نیست.
بعد از پخش سه سری از سریال پایتخت و بخصوص بعد از پایتخت۳ حالا شما با نقش نقی به یک فرد محبوب برای همه ایرانیها بدل شدهاید. این محبوبیت برایتان چقدر جذاب است؟
در شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فعلی بهوجود آوردن قهرمان، مانا شدن و اسم پیداکردن به شکل درست و صحیح آن کار بسیار بسیار بسیار سختی است. من از این بابت خوشحالم که کار آبرومند و باشرفی انجام دادهایم. خیلی از بازیگران از برچسب خوردن میترسند، از این که بگویند فلانی فقط کمدی بازی میکند یا فقط بازیگر تلویزیون است، اما این مساله در عین حال میتواند بسیار دوست داشتنی باشد، به شرط آن که بازیگر جوهره یک بازیگر بزرگ را در وجودش داشته باشد و تحت تاثیر نقش و شخصیتی که خودش ساخته، قرار نگیرد و بتواند بسادگی یک نقش متفاوتتر در یک رسانه دیگر را بازی کند. یک بازیگر اگر به اندازه کافی توانمند باشد، میتواند افقهای جدیدی برای خودش تعریف کند.
به نظرم زمانی احتمال وقوع این امر برای یک بازیگر وجود دارد که در همه رسانهها چه تئاتر، چه سینما و چه تلویزیون فیلمنامههای خوب نوشته شود چون در غیر این صورت بازیگر اگر هم بخواهد، خیلی قدرت ارائه یک تصویر متفاوت از خود و توانمندیهایش را نخواهد داشت!
دلیل اصلی رسیدن پایتخت به سری سوم، متن خوب و شخصیتهایی است که پاهایشان درست روی زمین است؛ مثل بعضی سریالها شخصیتها پا در هوا نیستند که خیلی نشود چیزی روی آنها سوار کرد و برایشان موقعیتهای تازه به وجود آورد. شخصیتهای پایتخت از پایه آنقدر خوب طراحی شدهاند که راحت بتوان موقعیتهای زیادی برایشان طراحی کرد و گستره قابل توجهی از رویدادها را رقم زد.
منظور من دقیقا همین است؛ اگر قرار باشد به عنوان بازیگر از زیر سایه نقی در بیایید، باید باز هم متنهایی به این خوبی نوشته شود.
یکی از ضعفهای ما در کل بخشهای نمایشی این است که نمیفهمیم شروع کار زمانی است که ایدهای روی کاغذ میآید و نگارش متن آغاز میشود، نه زمانی که پیش تولید آغاز میشود و همه میدوند که مقدمات را آماده کنند. هر اثر نمایشی یک بار زمانی که نویسنده آن را خلق میکند در ذهن نویسنده ساخته میشود، یعنی داستانش، لحنش و شخصیتهایش شکل میگیرد. البته ممکن است همه اینها در رویارویی با کارگردان دچار تغییراتی بشود، اما همیشه متن اصل بوده است. شما اگر زمین خوبی نداشته باشید، حتی اگر بهترین بذر را بکارید فایده ندارد؛ در شورهزار هیچ چیز نمیروید.
یعنی باید منتظر بمانید تا معدود نویسندههای خوبمان فیلمنامهای بنویسند و این فیلمنامه را به کارگردانی بسپارند که شما را دعوت به کار کند، اما احتمال وقوع این امر زیاد نیست!
معتقدم مهمترین چیز شکل گرفتن گروه کاری است. ما در پایتخت بسیار تلاش کردهایم که تبدیل به یک گروه بشویم و معمولا کمترین تغییرات را داشتهایم. همه تلاش کردهایم داشتههایمان را با چنگ و دندان نگه داریم. خشایار الوند در پایتخت یک همراه ما بود و در سری سوم او را دعوت کردیم، اصلا چه کسی بهتر از او. امیر معقولی تصویربردار خوبمان را در پایتخت۲ نداشتیم، اما در پایتخت۳ توانستیم او را در کنار خودمان داشته باشیم. ما یک گروه هستیم و همه حرف همدیگر را میفهمیم. باور کنید نمیشود دقیقا گفت چه کسی سریال را نوشت، چه کسی دقیقا کارگردانی کرد و چه کسی بازیگری کرد. در گروه تولید پایتخت، تصویربردار راجع به بازیها نظر میدهد، من راجع به نور و زوایای دوربین حرف میزنم، کارگردان راجع به ریزترین مسائل اظهارنظر میکند. همه به هم آمیخته هستیم و طبیعی است چندین فکر بهتر از یکی است.
یعنی قصد دارید همیشه در همین گروه بمانید؟
تا وقتی که بشود. بخش مهمی از تصمیمگیری در این باره به سیاستگذاران بر میگردد، نه به انتخاب من. پایتخت سریالی است که برایش زحمت کشیده شده و مورد توجه قرار گرفته است و باید دید سیاستگذاران و مدیران تلویزیون دوست دارند، این سریال تکرار بشود یا نه.
مهمترین چیزی که میخواهم به جامجم بگویم، این است که مهندس ضرغامی، آقایان دارابی و فرجی خیلی به ما کمک کردند، اما ما واقعا به حمایتهای دولتی در حد وسیعتر احتیاج داریم! متاسفانه الان به جایی رسیدهایم که من پذیرفتهام دشمنهای بسیار زیادی داریم؛ دشمنانی که به بدترین شیوه یعنی در پوست بره ظاهر میشوند و مهمترین شیوه دشمنی آنها تفرقهافکنی است. همه چیز را دشمنانه میبینند و روی دو چیز دست میگذارند که وحدت و انسجام یک ملت را حفظ میکند؛ یکی از این دو چیز مذهب است و دیگری وحدت اقوام. این دشمنان فهمیدهاند در این دو مقوله میتوانند رخنههایی ایجاد کنند و به هدفشان برسند.
این دشمنان دقیقا چه کسانی هستند؟
کسانی هستند که به تلاشها و زحمات یک گروه مانند سازندگان سریال پایتخت اعتراض میکنند، بدون این که اعتراضشان منبعی داشته باشد و قابل توضیح و قبول باشد. آنها هیچ دلیلی برای اعتراضهایشان ندارند و برخی از آنها حتی با ما سر کارمان حاضر شدند و چلوماهیچه خوردند و بهبه و چهچه کردند و چند قدم که دور شدند، احساس کردند شاید اگر نقش معترض را ایفا کنند، به نفعشان باشد یا مثلا شرایط سیاسی میطلبد که خودی نشان بدهند و فضای بهتری برای خودشان بهوجود بیاورند. با این کارها سعی میکردند وحدت و انسجام ما را مخدوش کنند.
این افراد جزو نهادهای سیاسی و مسئولان هستند؟
بگذارید اصلا این بحث را باز نکنم. پایتخت معترضانی دارد که بر اساس منابع و دلایل درست و موثق اعتراض میکنند، با این دسته از مخالفان میتوان حرف زد و سوءتفاهمها را از بین برد، اما دسته دیگری از معترضان هم هستند که به خاطر نداشتن دلیل و مدرک موثق به فکر جمعکردن طومار هستند! این در حالی است که پایتخت به فرهنگ مازندران خدمت کرده است. یادم هست زمان نقد و بررسی سریال پایتخت۲ نماینده مردم بابل گفت، شرایط به جایی رسیده که در خانوادههای مازنی، فرزندان ما با والدینشان مازنی حرف نمیزنند و خودمان داریم این لهجه را از بین میبریم. البته پایتخت گویشی از زبان مازنی یا نوعی فارسی با لحن و پیرنگ مازنی را ارائه میکند، اما به هر حال توانسته قدمی بردارد تا توجه به فرهنگ و زبان مازندران جلب شود. از دست دادن این داشتههای فرهنگی خطرناک است.
آقای مقدم اعلام کرده پایتخت۴ ساخته نمیشود، ولی انگار…
آقای مقدم بیش از همه تحت فشار بوده است. آقایان مسئول دولتی، خوب نیست ما این همه برای فرهنگ کشورمان زحمت بکشیم و مورد توهین قرار بگیریم و هیچ کسی از شما پا پیش نگذارد و حمایت نکند.
به نظرم شما بیشتر از آقای مقدم تحت تاثیر برخی واکنشها قرار گرفتهاید، چون آقای مقدم در این فکر است که در آینده سریالی درباره یکی دیگر از اقوام ایران بسازد!
من میگویم قبل از این که چنین سریالهایی ساخته شود، باید ریشهیابی کنیم و ببینیم چرا عدهای هر اتفاقی رخ میدهد، بیخود و بیجهت بدون این که منتظر نتایج بمانند، از جا میپرند تا قومی را بشورانند؟ این افراد چه کسانی هستند و چه دلیل و مدرکی دارند؟ واقعا ما این همه سختی و گرفتاری به جان میخریم برای این که هموطنان خودمان را مسخره کنیم؟ این طرز تلقی با کدام عقل سلیم جور در میآید؟ من این افراد را ارجاع میدهم به فردوس حاجیان که از همان خطه شمال است، دکترای یونسکو را دارد و انسان فرهیختهای است و هزاران نفر دیگر که پایتخت را با دقت دیده و تحلیل کردهاند. ما این سریال را در مازندران ساختهایم و هر روز و شب جمعیت کثیری از مردم همین استان شاهد کار ما بودند. اصلا چطور ممکن است این همه آدم این سریال را دیده و دوست داشته باشند و از میان آنها فقط چهار نفر شعورشان برسد و بفهمند و دلسوز جامعه باشند!
برای شما نظر این چهار نفر مهم است؟!
برای من خدمت به جامعهام در حدی که توان دارم و در کنار آن، لذتی که خودم از یک کار میبرم، اهمیت دارد. من داشتم سریال شاهگوش را بازی میکردم که شرایط بهتری برای من داشت و میتوانستم بازی در پایتخت را قبول نکنم تا حجم کارم اینقدر سنگین نشود، مریضی نکشم، در شرایط سخت کار نکنم، اما این کار را کردم به خاطر عشقی که به این کار داشتم و خدمتی که میتوانستم به جامعه بکنم؛ حضور در پایتخت۳ را پذیرفتم، اما بعضی رفتارها خیلی توهینآمیز است؛ ما داریم کار فرهنگی میکنیم و این گناه نیست.
از همان موقع میدانستید نقی قرار است کشتی بگیرد و وارد این همه ماجرای پرافت و خیز شود؟
بله، از اول قرار بر همین بود و طبق صحبتهایی که با خشایار الوند داشتیم، او پیشنهاد کرد نقی وارد ماجرای کشتی شود. دیدیم خیلی ایده خوبی است و آن را گسترش دادیم. من میدانستم برای بازی در این نقش کار سختی پیشرو دارم و اگر کار سختی نبود، اصلا آن را قبول نمیکردم. مهمترین جذابیت بازی در نقش نقی در پایتخت۳ سختی و چالشبرانگیزبودن این نقش بود وگرنه بازی نمیکردم.
ارتباط شما با کشتیگیران دیگر چطور بود؟
این کشتیگیران از قهرمانان جهان بودند یا از پیشکسوتان و همه آنها کشتیگیران نامداری بودند که خیلی پهلوانانه به من و در واقع به کشتی کمک کردند.
تصاویر سریال حاکی از آن است که شما هر کشتی را به صورت کامل اجرا کردهاید و نماها جداگانه ضبط نشده است.
بله. بین هر کشتی ما حسابی فنها را مرور میکردیم و بعد روی تشک واقعا کشتی میگرفتیم و حتی گاهی فنهایی اجرا میکردم که همه میگفتند این خیلی بهتر است، اما همه اینها نتیجه کمکهای کشتیگیرانی چون بهرام مشتاقی، مجید خدایی و دیگران بود.
چند سال از زندگی خودتان را صرف کاری کردهاید که سخت، اما ماندگار بوده است. چه احساسی نسبت به این سالها دارید؟
تمام این سالها پربارترین سالهای عمرم بودهاست. نمیتوانم به این فکر کنم که اگر در پایتخت همکاری نمیکردم، کار مهمتری انجام میدادم. آنقدر از این کار لذت بردهام و آنقدر خدمتگزارانه بوده که آن را مهمترین اتفاق زندگیام بدانم و دارم میبینم که مردم هم از پایتخت لذت بردهاند و دوستش دارند. همین برای من کافی است.
شما خیلی جدی و تا حدودی بداخلاق به نظر میرسید. پس این همه کمدی که در آثارتان میبینیم از کجا میآید؟
سوال عجیبی است؛ الزامی ندارد بازیگر پشت دوربین هم همان شکلی باشد که جلوی دوربین هست.
بله اما مسأله این است که این نگاه کمدی از کجا نشات میگیرد؟ چون شما فقط بازی نمیکنید، کمدی هم مینویسید!
هر قصهای را که نوشتهام و شیرین و کمیک به نظر میرسد، در حقیقت یک قصه تلخ است که فقط شیرین روایت شده چون روایت شیرین یکی از کارکردهای مهم طنز است.
شما به فرهنگ مازندران آشنایی داشتید و همین شد که پایتخت به قصه یک خانواده مازنی بدل شد. اگر قرار باشد آقای مقدم سریال دیگری درباره خانوادهای از یکی دیگر از اقوام ایرانی بسازد، شما با ایشان همکاری میکنید؟
اگر به آن فرهنگ تسلط داشته باشم و آن را خیلی خوب بشناسم، حتما این کار را میکنم.
اگر نشناسید واقعا همکاری نمیکنید؟
در این صورت باید فرصت کافی داشته باشم تا بتوانم درباره آن فرهنگ خوب تحقیق و بررسی کنم، ابعادش را بشناسم و اگر برایم جذاب باشد، حتما همکاری خواهم کرد.
استشهادی برای بازیگر
محسن تنابنده متولد ۱۳۵۴، فارغالتحصیل رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری است. او که پس از ورود به دانشگاه، بازیگری را در صحنه تئاتر تجربه کرده در فیلمها و سریالهای بسیاری حضور داشته و گاه به عنوان نویسنده و بازیگردان نیز ظاهر شده است. از جمله فیلمهایی که تنابنده در آنها بازی داشته میتوان به لامپ ۱۰۰ به کارگردانی سعید آقاخانی، محمد(ص) (مجید مجیدی)، ندارها (محمدرضا عرب)، سنگ اول و زمانی برای دوست داشتن (ابراهیم فروزش)، سنپترزبورگ (بهروز افخمی)، هفت دقیقه تا پاییز، دانههای ریز برف، کنار رودخانه و استشهادی برای خدا (علیرضا امینی)، اگه میتونی منو بگیر و چند میگیری گریه کنی (شاهد احمدلو) و… چند کیلو خرما برای مراسم تدفین (سامان سالور) اشاره کرد.
او همچنین در سریالهای متعددی بازی داشته که از آن جمله میتوان به پایتخت ۱ و۲ و ۳، چاردیواری و پیامک از دیار باقی به کارگردانی سیروس مقدم، سرزمین کهن به کارگردانی کمال تبریزی و مامور بدرقه سعید سلطانی اشاره کرد. این بازیگر در نگارش فیلمنامه نیز دستی دارد و فیلمنامه سهگانه پایتخت، سریالهای چاردیواری و پیامک از دیار باقی، فیلمهای هفت دقیقه تا پاییز، اگه میتونی منو بگیر و چند میگیری گریه کنی را نگاشته است. او همچنین در پایتخت و فیلم کنار رودخانه، وظیفه بازیگردانی را نیز به عهده داشته است.
فعالیتهای این بازیگر در سینما به دو جایزه از جشنواره فیلم فجر منجر شده است؛ او در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم استشهادی برای خدا شد و در بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نفش اول مرد را برای بازی در فیلمهای سنگ اول و هفت دقیقه تا پاییز دریافت کرد.
تنابنده در استشهادی برای خدا نقش یک روحانی معروف به شیخ را به عهده داشت که با لهجه مشهدی سخن میگفت و در فیلم سنگ اول، نقش حسنعلی را بازی کرد که چند بار خواب مرگ میبیند و برای خودش سنگ قبر میخرد و به روستا میآورد. او در این فیلم به لهجه ملایری حرف میزد.
محسن تنابنده اما برای بخشی از مردم ایران زمانی شناخته شد که در سریال پایتخت نقش نقی را بازی کرد. او در پایتخت هم در نگارش متون سهم داشته و هم بازیگردانی و هم بازی کرده است. داستان اولیه سریال بر اساس ایدهای از تورج اصلانی شکل گرفت و تنابنده بر اساس این ایده فیلمنامهای درباره خانوادهای نوشت که با یک کامیون در تهران سرگردان میشوند؛ سپس به این نتیجه رسید برای این که سرگردانی خانواده در پایتخت منطقی باشد، آنها به یکی از شهرستانهای کشور تعلق داشته باشند. از آنجا که تنابنده بستگانی در بندر گز و دوستانی از خطه مازندران داشته، تصمیم میگیرد این خانواده مازنی باشند و به این ترتیب خاستگاه اجتماعی، فرهنگی خانواده پایتخت به مازندران تعلق پیدا کرده است. تنابنده در این سریال بازی در نقش نقی را نیز به عهده گرفت و این بار با لهجه مازنی هنرنمایی کرد.
بعد از استقبال مردم از پایتخت، قرار بر آن شد که سری دوم سریال هم ساخته شود؛ اگرچه تجربه نشان داده معمولا سری دوم یک سریال بهتر از سری اول از کار در نمیآید، تنابنده و همکارانش برای سری دوم قصههای متنوعی طراحی کردند و همین ماجرا برای پایتخت ۳ نیز تکرار شد با این تفاوت که در پایتخت۳ با پیشنهادهای خشایار الوند در مقام نویسنده و ایدههای تنابنده داستان پایتخت رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفت و توانست موفقیتهای سری اول و دوم سریال را تکرار کند.