کیش خوب همانند فوتبال خوب است، حرف نمی زند ، عمل می کند.
خوش آمدید - امروز : پنج شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خانه » آرشیو برچسب: بیوگرافی (صفحه ی 3)

بایگانی برچسب ها: بیوگرافی

بیوگرافی و زندگینامه موتزارت اسطوره موسیقی جهان

بیوگرافی و زندگینامه موتزارت اسطوره موسیقی جهان

بیوگرافی موتزارت، نابغه‌ موسیقی


اخبار,اخبار فرهنگی,موتزارت

ولفگانگ آمادئوس موتزارت (۲۷ ژانویه ۱۷۵۶ (میلادی) – ۵ دسامبر ۱۷۹۱ (میلادی)) آهنگساز اتریشی، از نابغه‌های موسیقی و از بزرگترین آهنگسازان موسیقی کلاسیک بود. او در زندگی بسیار کوتاه خود ۶۲۶ شاهکار موسیقی در سبک اپرا، سمفونی، کنسرت، کلیسایی، سونات، دیورتیم، سرناد، و کارهای صدایی از خود باقی گزاشت.

نام: ولفگانگ آمادئوس موتسارت

تولد: ۲۷ ژانویه ۱۷۵۶ – سالزبورگ

ملیت: اتریشی

مرگ: ۵ دسامبر ۱۷۹۱ – وین

سبک‌: کلاسیک

ساز: اکثراً پیانو

او از سن ۳ سالگی شروع به اهنگسازی کرد، در سن ۷ سالگی اولین سمفونی، و در سن ۱۲ سالگی اولین اپرای کامل خود را نوشت. او از سن ۵ سالگی مشهور به یک بچه نابغه (Wunderkind) شد و در تمام اروپا بسیار معروف بود

خانواده و آغاز زندگی
موتزارت در شهر سالزبورگ که یکی از مراکز هنری، فعال، و مهم موسیقی اروپا بود از لئوپلد و انا ماریا پرتلل موتزارت به دنیا امد. مدارک تولد او نام کاتولیک وی را ژوانز کریسُستُُموس ولفگانگوس تیٌفیلاس موتزارت (Joannes Chrysostomus Wolfgangus Theophilus Mozart) نشان میدهند. از این پنج اسم ۲ نام اول نامهای مذهبیِ کاتولیکی بودند و کاربرد روزمره نداشتند.

قسمت چهارم نام او، تیٌفیلاس، به زبان المانی یعنی دوست داشتۀ خداوند، در زبان لاتین معنی آمادئوس میدهد، و به زبان فرانسه آمادی تلفظ میشود. خود موتزارت ترجیح میداد که به نام ولفگانگ امادی موتزارت شناخته شود و همیشه بالای هر صفحۀ کارش را با این اسم امضا میکرد.

پدرش لئوپولد که در دربار اسقف خدمت میکرد، اهنگساز و ویلنیست بسیار مشهوری بود. از همان اوان کودکی ولفگانگ چنان نبوغی از خود نشان داد که پدرش همه کار خود را رها کرد و به طور جدی و مستمر به اموزش فرزندش پرداخت. موتزارت پیش از رسیدن به سن ۱۲ سالگی نوازنده ای چیره دست در پیانو، ویلن، و ارگ شد.

سالهای سفر
موتزارت از سنین بسیار جوانی شروع به سفر کرد. در سال ۱۷۶۳ کنسرتی در قصر شاه باواریا در مونیخ و امپراتور اتریش در وین اجراء کرد. پس از ان به اتفاق پدرش سفری به قصرهای مونیخ، مانهایم، پاریس، لندن، و هاگ رفت، و در پایان، در راه برگشت، پس از دیدار از زوریخ، دوناشینگ، و مونیخ به سالزبورگ بازگشت. مجموئه این سفر موتزارت ۳ سال بطول انجامید.

پس از یک سال اقامت در سالزبورگ، در سال ۱۷۶۸، موتزارت ۳ سفر به ایتالیا رفت. سفر اول از دسامبر ۱۷۶۹ تا مارس ۱۷۷۱، سفر دوم از اوت تا دسامبر ۱۷۷۱، و در پایان از اکتبر ۱۷۷۲ تا مارس ۱۷۷۳ بود. موتزارت در طول این سفرها با آندره لوچِسی (Andrea Luchesi) در ونیس و جییُوانی باتیستا مارتینی (Giovanni Batista Martini) در بولونا اشنا شد و علاوه بر ان به عضویت اکادمی فیلارمونیک (Accademia Filarmonica) ایتالیا برگزیده شد.

یکی از اتفاقات بسیار جالب در این سفرها زمانی بود که موتزارت اهنگ ۱۲ دقیقهُ میزِره (Missere) ساختۀ گرگوریو آلِگری (Gregorio Allegri) که تحت پوشش و حفاضت [[واتیکانچچ بود را شنید. او پس از یک بار شنیدن این آهنگ، تمامی ان را از خاطره نوشت و پس از بازگشت به سالزبورگ اولین کپی غیر قانونی این اهنگ بسیار زیبا را چاپ کرد.

در تابستان سال ۱۷۷۳ موتزارت چندین بار به وین رفت تا شاید بتواند شغلی را در آنجا به دست آورد. در این زمان موتزارت اقدام به نوشتن یک رشته [[کوارتِتچچ و چند سمفونی مینماید.

این سنفونیها شامل ۲ عدد سمفونی از معروفترین سمفونیهای او، سمفونی شماره ۲۵ در سُل مینور (ک ۱۷۳d/۱۸۳) و سمفونی شمارۀ ۲۹در لا (ک ۲۰۱)، و قسمتی از ابتدای اپرایش به نام La Finta Giardinera (ک ۱۹۶) بودند. موتزارت در دورۀ سالهای ۱۷۷۴ تا ۱۷۷۷ در سالزبورگ به عنوان رهبر ارکستر اسقف مشغول به کار بود.

در این سالها کارهایش شامل تعداد زیادی سرناد، سونات برای کلیسا، تعداد گوناگونی مَس برای کلیسا از جمله مَس کُرُنِیشِن (Coronation Mass) و اولین کنسرت بزرگ پیانو او، کنسرت پیانوی شمارۀ ۹ (ک ۲۷۱) در سال ۱۷۷۷ بود.

اخبار,اخبار فرهنگی,موتزارت

در ۳ ژوئن سال ۱۷۷۸ موتزارت با همراهی مادرش سفری جدید به مونیخ، مانهایم، و پاریس کرد و در طول این مدت اهنگهای بسیار زیبایی برای فلوت و پیانو نوشت. او در همین موقع عاشق یک خوانندۀ اپرا با نام ‌‌آلویزا وِبِر (Aloysia Weber)، خواهر بزرک کُنستانز وِبِر (Constanze Weber) همسر اینده اش شد.

مضافاً بر ان موتزارت در این سفرش با اهنگسازان بسیار پر نفوذ و مشهوری، از جمله یوهان کریستیَن باخ (۱۷۳۵-۱۷۸۲) (Johann Christian Bach) که یکی از بهترین دوستان وی شد آشنا گردید. کارهای باخ و ملاقات با او تاُثیر زیادی در موتزارت و کارهای آینده اش گذاشت. موتزارت در پایان این سفر، در پاریس، مادرش را از دست داد.

موتزارت در وین
در سال ۱۷۸۱ موتزارت به همراه کارفرمایش اسقف به وین رفت ولیکن به دلیل محدودیتهایی که اسقف در روش موسیقی موتزارت ایجاد میکرد از شغلش استعفا داد. پس از ان موتزارت به وین، شهر موسیقیدانان، رفت و در آنجا مشغول به کار آزاد شد.

او امیدوار بود که در حین انجام کار ازاد موفق به پیدا کردن شغلی دائمی شود. متاسفانه او هیچ گاه نتوانست در طول عمرش به این آرزویش برسد. البته در بین سالهای ۱۷۸۲ تا ۱۷۸۷ او زندگی بسیار مجللی در وین داشت. در تاریخ ۴ اوت ۱۷۸۲، بر خلاف عقیده پدرش موتزارت با کنستانز وِبِر (۱۷۶۲-۱۸۴۲) (Constanze Weber) در کلیسای سَن اِشتِفان ‌(Saint Stephan) در وین ازدواج کرد.

ولفگانگ و کنستانز در طول زندگی مشترکشان صاحب هفت فرزند شدند که از انها فقط کارل توماس (۱۷۸۴-۱۸۵۸) (Karl Thomas) و فرانز هاویِر ولفگانگ (۱۷۹۱-۱۸۴۴) (Franz Xaver Wolfgang) توانستند سنین طفولیت را پشت سر بگذارند. کارل توماس و فرانس زاویر ولفگانگ هرگز ازدواج نکردند و صاحب فرزندی نگردیدند.

سال ۱۷۸۲ سال بسیار خوبی از نظر شغلی برای موتزارت بود. او اُپِرای دزدی از حرم سرا (ک ۳۸۱) (Die Entführung aus dem Serail) در این سال نوشت و شهرت زیادی پیدا کرد. پس از ان موتزارت چندین کنسرت برای پیانو نوشت و تمامی آنها را خودش از حفظ اجرا‌ء کرد.

در طول سالهای ۱۷۸۲ و ۱۷۸۳ موتزارت با ژوهانز سباستین باخ (Johann Sebastian Bach) و جورج فِرِدریک هَندِل (George Frideric Handel) تحط نظر بارُن گاتفرید فُن سوایتِن (Baron Gottfried van Swieten) بسیار سمیمی شد.

فُن سویتن دارای تعداد زیادی کار در سبک بارُک (Baroque) بود و هنرمندان جوان و موفق ان زمان را در منزل خود برای بحث و تبادل نظر در رابطه با موسیقی جمع اوری مینمود. سبک موسیقی بارک طوری در روح موتوارت اثر گذاشت که باعث تدوین دو اثر معروف خود: قسمتی از اپرای فلوت سحرامیز (ک ۶۲۰) و سمفونی شماره ۴۱ (ک ۵۵۱) شد.

در سال ۱۷۸۳ ولفگانگ و کنستانز یک سفر به سالزبورگ برای ملاقات لئوپولد که با ازدواج آنها مخالف بود رفتند و با برخورد سرد او مواجه شدند. این بی اعتنائی سبب تدوین یکی از شاهکارهای موسیقی جهان، مَس در سی مینور (ک a ۴۱۷) ‌(Mass in C Minor) شد، متاسفانه ولفگانگ این کار را تمام نکرد.

این اثر برای اولین بار در سالزبورگ اجراء گردید و با مدیریت ولفگانگ، کنستانز تک خوان این اثر شد. موتزارت امیدوار بود که با شنیدن صدای کنستانز، در حین خواندن این اهنگ بسیار لطیف، روح پدرش را به عشق همسرش بکشاند.

در اوایل سالهای زندگیش در وین موتزارت با ژوزف هایدن (Joseph Haydn) اشنا و بعد دوست بسیار صمیمی شد. در زمانی که هایدن به وین میرفت، موتزارت و او با همدیگر در اجراء کوارتِت شرکت میکردند. موتزارت بعدها ۶ کوارتِت برای سازهای سیمی نوشت و همگی انها را به هایدن هدیه کرد.

هایدن پس از شنیدن این کوارتِتهای بی نظیر به لئوپولد میگوید «خداوند شاهد است و به عنوان یک مرد صادق، به شما می گویم که پسر شما بزرگترین اهنگسازیست که من می شناسم، هم شخصاٌ هم با اسم. او دارای سلیقه است، و علاوه بر ان، فهم عمیقی در اهنگسازی دارد.»

در طول سالهای ۱۷۸۲ و ۱۷۸۵ موتزارت تعداد زیادی کنسرت اجراء کرد که خودش تک نواز انها در کنسرتهای پیانو بود، و این کارها تعدادی از بی نظیرترین و زیباترین کارهای وی محسوب میشوند. اجرای این کنسرتها مبالغ زیادی برای موتزارت به ارمغان اورد.

پس از سال ۱۷۸۵ موتزارت تعداد کمتری کنسرت نوشت و اجراء کرد. گفته می شود که موتزارت در طول این دوران زندگیش به علت صدمه دیدن دستش نمیتوانست کنسرت اجراء کند.

اخبار,اخبار فرهنگی,موتزارت

از ۵۵ سمفونی ای که موتزارت نوشته است فقط ۴۱ سمفونی دارای امضای وی میباشند و تمامی انها از نظر هنر و تکنیک جزء شاهکارهای موسیقی جهان بشمار می آیند. از جمع ۲۷ کنسرت پیانوی موتزارت ۱۷ کنسرت او در وین نوشته شد و باقی انها را در طول سفرهای گوناگونش به امید به دست اوردن شغل مناسب نوشت. علاوه بر سمفونیها و کنسرتهای پیانو بسیار معروفش، موتزارت تعداد زیادی کنسرت برای کلارینت، اُبو، هُرن، فلوت، بَسِت هُرن، ویولا و ویلن نوشت.

در آن زمان تعدادی ساز مانند پانتومیم، هارمانیکای شیشه ای، و نوعهای متعد سازهای بادی وجود داشت، و موتزارت برای خیلی از این سازها که به دلیل پیشرفت در دنیای موسیقی دیگر نواخته نمی شوند هم موزیک ساخت. او ۲۳ کوارتِت برای ویلن (String Quartet)، در حدود ۱۹ سونات برای پیانو، چندین فانتزی، اَندَنته، دیوِرتیم، کواینتِت و هِکسِت، تعداد متعدّی کار برای کلیسا، و چندین مَس نوشت.

او علاقۀ زیادی به نوشتن اُپرا داشت و موزیک ۲۲ اُپرای بی نظیر را ساخت. امروز قطعات شیرین اپراهای او به نام اریا (Aria) به عنوان آهنگهای جداگانه خوانده میشوند.

موتزارت تحت تاُثیر عقائد روشنفکری (Enlightenment) اروپای ان زمان بود، و به این دلیل در سال ۱۷۸۴ عضو فراماسونها شد. او پدرش را همچنین به این سو کشاند و پیش از مرگ پدرش موفق شد که او را نیز به عضویت فراماسون در بیاورد. در اخرین اپرایش، فلوت سحرامیز‌ (Die Zauberflöte) (ک ۶۲۰)، بعضی از مراسم فراماسونری را گنجانید. موتزارت، هایدن، و امانوئِل شیکِنِیدِر (Emanuel Schikaneder) همگی عضو یک لژ فراماسنی بودند.

موتزارت در طول عمرش با مسائل مادی گوناگونی برخورد کرد، و حتی پس از مرگش از این ضعف مالی زندگی او بهره برداریهای نا مناسبی گردید. او از سال ۱۷۸۴ تا سال ۱۷۸۷ زندگی خیلی مرفهی داشت، و محل زندگی اش یک منزل هفت اتاق خوابهُ بزرگ بود که امروزه به عنوای موزه برای بازدید عموم در دُمگاسه ۵ (Domgasse 5) وین پشت کلیسای سَن اِستِفان (Saint Stephan) قرار دارد. موتزارت در این منزل اپرای عروسی فیگارو (ک ۴۹۲) (Le Nozze di Figaro) را نوشت.

موتزارت و پراگ
موتزارت رابطهُ نزدیکی با شهر پراگ و مردم آنجا داشت. مردم پِراگ فیگارو را بر خلاف مردم شهر خودش با استقبال فراوان پذیرفتند. او میگوید: «پِراگیهایِ من مرا درک میکنند» (”Meine Prager verstehen mich”)، و این حرف او در بین مردم بهیمیا خیلی معروف شد. اپرای دُن خوان (ک ۵۲۷) (Don Giovanni) در تاریخ ۲۹ اکتبر ۱۷۸۷ در تاُتر استات (Theatre of the Estates) برای اولین بار اجراء شد. در سالهای اینده پراگیها کمکهای متعددی به او کردند.

مریضی و مرگ
مرگ موتزارت سبب سوژۀ داستانها، فیلمها، و گقتگوهای فراوان است. موسیقی دانان و محققین اعتقادات مختلفی در رابطه با مرگ او دارند. دقیقاٌ مشخص نیست که موتزارت در چه زمانی به بیماری و مرگ تدریجی خود واقف شد و ایا این درک تهثیری در کارهای او داشت یا خیر مشخص نیست.

افرادی که احساسی برخورد می کنند معتقدند که موتزارت به تدریج مریظ شد و طرز کار و سبک موزیکهای او تا حدی مرگ تدریجی او را ندبال می کند. بر خلاف این نظر، تعداد زیادی از محققین اعتقاد دارند که موتزارت بیماری ای نداشت و مریضی او به طور ناگهانی فرا رسید، و پس از ۲ هفته، جان وی را گرفت. این طرز فکر بیشتر بر اساس وضع روحی او در نامه ها و مکالمه های او با دوستان، برادران فراماسون، و همکارانش میباشد و مرگ او بیسار ناگهانی و غافلگیر کننده بود.

دلیل واقعی مرگ او هم نکته ای بسیار نا مشخص است. مدارک مرگ او مرگش را از تب مالاریا شدید (severe miliary fever / hitziges frieselfieber) نشان میدهند. این توضیح خیلی دقیق شرح حال موتزارت را با دید پزشکی امروزی توضیح نمیدهد.

تعداد زیادی از علاعم مرض او داشتن تریکُنُسِس، مسمومیت از جیوه، یا تب روماتیک را نشان میدهد. در تعدادی از انتشاراتی که امروز وجود دارند، نشان میدهند که پزشکان ان زمان سعی کردند که موتزارت را با هجامت درمان کنند.

موتزارت در حدود ساعت یک صبح ۵ دسامبر سال ۱۷۹۱ جان به جان افرین تسلیم کرد و به علت مریضی اش چندان سعی در اتمام اخرین کارش، رکوایم مَس در سی منینور (ک ۶۲۶) (Requiem Mass in C Minor)، نکرده بود. یک موزیسین جوان، از دانش آموزهای خود موتزارت، با نام فرانز خاویر ساسمایر (Franz Xaver Süssmayr)، با پافشاری و درخواست کنستانز باقی رکوئیم را تمام کرد. البته کنستانز از کسان دیگری هم مانند ژوزف اِیبلِر (Joseph Eybler) برای تکمیل رکوئم درخواست کرده بود.

اخبار,اخبار فرهنگی,موتزارت

موتزارت در یک گور برای مردم بی پول دفن شد، و به این دلیل خیلی از مردم فکر می کنند که او در زمان مرگش بی پول بود و کسی او را به خاطر نمی آورد. اما، بر خلاف این طرز فکر، با این که او شهرتی که یک موقعی در وین داشت را تا حدی از دست داده بود، با این حال کار و درامد نسبتاٌ کافی داشت و علاوه بر ان، مقدار زیادی کارهای گذشته اش در نقاط مختلف اروپا، خصوصاً پراگ، برایش منبع درامد بودند. زمان مرگش درامد سالانۀ او حدود ۱۰۰۰۰ فلورین، برابر با ۴۲۰۰۰ دلار امریکا (حدود سال ۲۰۰۶ میلادی)، بود و با این حساب جزو ۵% بالای مردم اروپای ان زمان زندگی میکرد.

متاسفانه موتزارت به علت ولخرجی زیاد کلیۀ درامد خود را خرج میکرد و باعث درخواست کمک مالی از دیگران میشد. مادرش میگفت: “وقتی ولفگانگ با کسی اشنا میشود، همهٌ هستی اش را در اختیار او میگذارد”. باید به توجح رسانده شود که به دلیل قوانین سال ۱۷۸۴ اتریش او هیچ گاه در گور شراکتی دفن نشد.

محل دقیق دفن او در قبرستان سَن مارکس (Saint Marx cemetery) پس از چند سال گم شد، اما در محلی که حدس زده میشود بدن او در شب ۵ دسامبر ۱۷۹۱ به خاک سپرده شد امروز یک سنگ قبر وجود دارد.

علاوه بر ان، در زنترال فریدهُف (Zentralfriedhof) یک تابوت خالی برای احترام به او دفن شده است. در سال ۲۰۰۵ تحقیقات ژنتیکی که روی جمجمۀ ای که خیلی از مردم فکر می کردند تعلق به موتزارت داشت نتوانست صابت کند که ایا این جمجمه واقعن جمجمۀ این مرد بی نظیر هست یا نه.

در سال ۱۸۰۹ کنستانز با جورج نیکولاس وُن نیسِن (۱۷۶۱-۱۸۲۶) (Georg Nikolas von Nissen) ازدواج کرد. نیسِن که علاقۀ خاصی به موتزارت داشت، برای دلائلی که خیلی مشخص نیست، تعقیراتی در نامه های موتزارت میدهد و اولین زندگی نامۀ موتزارت را مینویسد.

بیوگرافی و زندگینامه کامل از طناز طباطبایی + عکس

بیوگرافی و زندگینامه کامل از طناز طباطبایی + عکس

بیوگرافی طناز طباطبایی

بیوگرافی طناز طباطبایی

نام : طناز
نام خانوادگی : طباطبایی
تاریخ تولد : ۱۳۶۲/۲/۲
محل تولد : تهران
تحصیلات :  فارغ التحصیل کارگردانی تئاتر
تاهل: مجرد

بیوگرافی طناز طباطبایی

——————————————-

طناز طباطبایی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ در محله نیاوران تهران متولد شد.

بیوگرافی طناز طباطبایی

دوران کودکی طناز طباطبایی

بر خلاف تشابه چهره‌اش با بهنوش طباطبایی نه تنها هیچ نسبتی با او، بلکه با هیچکدام از طباطبایی‌های سینمای ایران نسبتی ندارد.

بیوگرافی طناز طباطبایی

تنها خواهر او لیلا نام دارد و به خواهرش خیلی علاقه‌مند است و از او بزرگ‌تر است، که در سینما هیچ فعالیتی ندارد، بلکه شغل اصلی او مترجمی زبان است.

بیوگرافی طناز طباطبایی

طناز طباطبایی مجرد است و بسیار اهل خانه و خانواده است، مادرش را بسیار دوست دارد و به او شدیدا وابسته است، کارگردانی تئاترخوانده، با موسیقی آشنایی دارد و گیتار می‌زند،

بیوگرافی طناز طباطبایی

مدتی هم کار نقاشی می‌کرد، پدرش در عرصه تجارت آدم بسیار موفقی است و نیز در زمینه‌ی موسیقی فعالیت دارد، در کلاس‌های آزاد بازیگری شرکت کرده بود که هنوز یک ماه از کلاس‌هایش نگذشته بود برای بازی در «جوانی» سعید سلطانی انتخاب شد و اولین بازی خود را در سال ۸۰ انجام داد که در آن سریال ۱۸ ساله بود. خانواده‌اش برای ورود او به عرصه بازیگری مخالفتی نکردند و بیشتر همراهش بودند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

پدرش به او گفته بود: من دوست ندارم تو از کوچه و بازار بازیگر شوی. دوست دارم تحصیلات آکادمیک داشته باشی و طناز طباطبایی تصمیم گرفت در دانشگاه کارگردانی نمایش و تئاتر بخواند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

خانواده‌ای دارد که همیشه به او چند گزینه می‌دهند و می‌گویند انتخاب کن و هیچ‌گاه دست و پای او را برای انجام کاری نمی‌بندند. او در ۱۸ سالگی گواهینامه گرفت. بجز بازیگری در دیگر عرصه‌های هنر از جمله موسیقی و نقاشی آشنایی دارد. گیتار می‌زند و گاهی نقاشی می‌کند، کم و بیش نزد پدرش در عرصه بازرگانی فعالیت می‌کند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

اهل غرور و کلاس گذاشتن نیست، دوستان اندک و گزیده‌ای دارد. به روانشناسی عشق می‌ورزد. انسان جسور و آینده نگریست و از زندگی عادی تنفر دارد. در اوقات فراغت خود به گالری‌های عکس و نقاشی می‌رود، همینطور فیلم تماشا می‌کند و کتاب می‌خواند.

 بیوگرافی طناز طباطبایی

می‌گوید زیاد آدم معاشرتی نیست. منطق خاص خودش را دارد و براساس آن عمل می‌کند،‌ حالا می‌خواهد بقیه خوششان بیاید یا نیاید. کمی عصبی است و به روان‌شناسی هم علاقه دارد. اصولاً آدم عجیبی نیست، اما عجیب است!

بیوگرافی طناز طباطبایی

طناز طباطبایی فکر می‌کند الان در حد خودش می‌تواند آدم موفقی باشد، اما حالاحالاها با آن موفقیتی که ته ذهنش را قلقلک می‌دهد فاصله دارد. زیاد کتاب می‌خواند و بیشتر نمایشنامه. «خاطرات یک گیشا» و «بادبادک‌باز» را خیلی دوست دارد و این کتاب‌ها روی او تأثیر زیادی گذاشته‌اند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

از نظر تصویری و سریالی اولین کار او مجموعه “میوه ممنوعه” است. اما بطور حرفه‌ای سه کار سینمایی قبل از این سریال داشته است. “در چشم باد”، “چهارانگشتی”، “جعبه موسیقی” که هیچ‌کدام هنوز اکران نشده‌اند. از دیگر فیلم‌های توقیفی که او در آنها نقش داشته است، می‌توان “پریناز” و “گزارش یک جشن” و شخصیت رادیکال و متفاوتش در “زندگی خصوصی” را نام برد.

بیوگرافی طناز طباطبایی

قبل از “میوه ممنوعه” هم پیشنهاد تلویزیونی داشت اما چون به سینما علاقه داشت، پیشنهادات تلویزیونی را قبول نمی کرد. اما زمانی که فتحی پیشنهاد بازی در “میوه ممنوعه” را داد به علت علاقمندی به ایشان حضور در این سریال را پذیرفت.

بیوگرافی طناز طباطبایی

از معیارهای انتخاب نقش برای او ویژه بودن کاراکتر است و یک سری حرف‌هایی که کاراکترهای دیگر نمی‌توانند آنها را بزنند. اما نقش‌های متفاوت وابسته به حال و هوای آن فیلم و داستان است، شیوه انتخاب ثابتی یا شیوه کار ثابتی ندارد.به گفته خودش:”بستگی به فیلمنامه دارد” بازی در نقش یک سگ قطعا تجربه ای متفاوت برای هر بازیگری است. دیدن بازی ستاره‌ای مشهور در نقش یک سگ هم تجربه ای متفاوت برای علاقمندان به بازیگری و هنرهای نمایشی است. طناز طباطبایی ، ستاره سینما، با بازی در نقش “میلو” سگ محبوب «تن تن» روی دیگری از توانایی‌هایش را به نمایش گذاشته است. طباطبایی با کارنامه کاری درخشان و قابل دفاعی که ارائه داده است ثابت کرده از شیفتگان تجربه‌های متفاوت است.

بیوگرافی طناز طباطبایی

بیشتر به سینما علاقمند است و عاشق پرده نقره ایست. به نظر او سینما سبک بازی و ژانرو مدل متفاوتی از بازی را می‌طلبد، نمی توان این دو را با هم مقایسه کرد زیرا شبیه به هم نیستند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

طناز طباطبایی در سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر با فیلم جنجالی و بحث برانگیز “هیس دخترها فریاد نمی زنند!” در نقش دختری که مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفته حاضر شد. تجربه بازی در تئاتر را داشته است. در این رابطه می‌گوید:” فضای تئاتر نسبت به سینما به من اجازه تجربه بیشتری می‌دهد. به اضافه اینکه من آن تجربیاتی که برای ورود و شناخت و یادگیری بازیگری در مدیوم سینما و تلویزیون لازم داشتم را پیدا کردم. در نمایش “درس” آقای مهرجویی و بعدتر نمایش «کمی بالاتر»، به کارگردانی آروند دشت آرایی، من هنوز مدیوم تئاتر را خوب نمی‌شناختم و کمی با آن برخورد سینمایی می‌کردم. اما در این کار به خصوص، “تن تن و راز قصر موندوس”، یک شب هایی با تماشاچی بی واسطه حرف می‌زنم و این تجربه نفس به نفس بودن با تماشاگر را واقعا دارم لمس می‌کنم.” او به اصل ” کم دیده شدن ولی خوب دیده شدن” بسیار معتقد است. و ترجیح می‌دهد ۱۰ نفر مخاطب در تئاتر داشته باشد اما همان ده نفر متفاوت بودن نقش او را تایید کنند تا در سینما مخاطبی میلیونی داشته باشد و آنطور که باید و شاید عمل نکند.

بیوگرافی طناز طباطبایی

به گفته خودش اصلا به ازدواج فکر نمی‌کند و اگر فرزندی هم داشته باشد خودش را بیشتر از فرزندش دوست خواهد داشت و به شدت از پیر شدن هراس دارد و دوست دارد همیشه جوان و شاداب باشد. نه تنها از پیرشدن جسم که از پیرشدن فکر نیز می‌ترسد و از یک جا ماندن و بیهوده بودن متنفر است و می‌گوید:”اگر روزی بدانم که دیگر نمی‌توانم کار کنم دچار افسردگی حاد خواهم شد.”!!!

بیوگرافی طناز طباطبایی

بخشی از مصاحبه طناز طباطبایی:

این روزها مهمترین دغدغه طناز طباطبایی چیست؟

– کهنه نشدن. من از پیر شدن می‌ترسم. از ذهن پیر می‌ترسم. از جسم پیر می‌ترسم.

بیوگرافی طناز طباطبایی

چند سالتان است؟

– متولد سال ۶۲ هستم اما این مربوط به سن من و لب مرز ۳۰ بودن نیست. من ۱۸ سالگی هم که گواهینامه گرفتم و فکر کردم که دیگر خیلی بزرگ شدم سریع این فیلم از ذهنم عبور کرد که یعنی دارم پیر می‌شوم و هر روز که جلو می‌روم بیشتر و بیشتر از این فرسودگی و کهنه شدن می‌ترسم.

بیوگرافی طناز طباطبایی

هیچ وقت این ترس را هم دارید که وای الان ۳۰ سالم شد. هنوز ازدواج نکردم یا هنوز بچه ای ندارم؟ نگران نیستید برای مادر شدن دیر شود؟

– این حرفی که الان می خواهم بگویم خیلی حرف رادیکالی است شاید خیلی ها با من مخالف باشند و البته خیلی مسئله شخصی است ولی تصورم این است که با ازدواج و بچه‌دار شدن و با هر چیزی که از این دست به من اضافه می‌شود انگار که من یک مرحله عقب می‌روم و این حس کهنگی به من دست خواهد داد که حالا دیگر الان تمام شدم و بچه‌ام از من مهمتر است. الان خودت نباید غذا بخوری و اول باید بچه ات را سیر کنی. الان جیب خودت ممکن است خالی باشد اما جیب بچه‌ات باید پر باشد. خودت نباید فلان کار را کنی که شوهرت بتواند فلان کار را کند. الان مجبوری کار نکنی چون بچه کوچک داری و … راستش را بخواهید من یک ذره خودخواهم، نه خیلی خودخواهم. این خیلی خودخواه بودن و ترس از کهنه شدن باعث می‌شود که محتاط باشم. همیشه دوست دارم جوان باشم و تازه باشم و همه چیز تازه باشد. این خیلی خطرناک است چون فکر می کنم اگر یک روزی کهنه شوم و به این باور برسم که کهنه شدم دچار افسردگی خیلی حاد می‌شوم که حتی ممکن است بلایی سر خودم بیاورم. همه آرزوی زندگی‌ام هم همین است که خداوند این تازگی را از من نگیرد.

بیوگرافی طناز طباطبایی

و برای همین می‌خواهی این مراحل ازدواج و بچه‌دار شدن و تشکیل خانواده را بگذارید برای بعدتر؟

– نه اینکه بعدتر، اصلا هیچ وقت به آن فکر هم نمی‌کنم، هرگز. عشق مادر و فرزندی و عشق به خانواده، عشقی طبیعی و در نهاد بشر است ولی چیزی که من می‌گویم کمی متفاوت است. نمی‌دانم شاید من یک مقدار کمی خودشیفتگی بازیگری دارم و این چیزی است که به نظرم همه بازیگران دارند و اگر نداشته باشند اصلا نمی‌توانند بازیگر شوند. آن خودشیفتگی هم این است که من خودم را از هر چیزی در جهان بیشتر دوست دارم و فکر می‌کنم حتی اگر روزی بچه‌دار شوم باز هم خودم را بیشتر از او دوست خواهم داشت. آنقدر خودم را دوست دارم که حاضر نمی‌شوم این همه سختی به خودم بدهم که عشق دیگری را تجربه کنم. آن عشق را خودم به خودم دارم.

بیوگرافی طناز طباطبایی

جوایز و افتخارات :

– بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی در سال ۱۳۸۸
– برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن از سومین جشن منتقدان برای بازی در فیلم “صداها” – ۱۳۸۸
– برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن از پنجمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم “مرهم” – ۱۳۹۰
– جایزه بهترین بازیگر زن در کرمان و سنندج برای فیلم هیس!دخترها فریاد نمیزنند – سال ۱۳۹۱
– کاندیدای بهترین بازیگر زن در کرمانشاه برای فیلم هیس!دخترها فریاد نمیزنند – سال ۱۳۹۱

بیوگرافی طناز طباطبایی

بیوگرافی و زندگینامه ملیکا شریفی نیا + عکس

بیوگرافی و زندگینامه ملیکا شریفی نیا + عکس

عکس های جدید و جذاب ملیکا شریفی نیا و بیوگرافی ملیکا

عکس های جذاب و جدید ملیکا شریفی نیا

“ملیکا شریفی نیا” بازیگر سینما و تلویزیون متولد ۲۱ آبان ۱۳۶۵ در تهران هنرآموختهٔ رشتهٔ گرافیک است. او فرزند آزیتا حاجیان و محمدرضا شریفی نیا بازیگران سینما و تلویزیون و خواهر مهراوه شریفی نیا می باشد.

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (1)

عکس جدید ملیکا شریفی نیا

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (2)

عکس جدید ملیکا شریفی نیا

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (3)

ملیکا شریفی نیا

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (4)

بیوگرافی ملیکا شریفی نیا

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (5)

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (6)

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (7)

ملیکا شریفی نیا و مادرش آزیتا حاجیان

Picture-and-biography-Malika-Sharifi-Nia-photo (8)

بیوگرافی و زندگینامه دنیز چاکیر (شاه سلطان) + عکس

بیوگرافی و زندگینامه دنیز چاکیر (شاه سلطان) + عکس

بیوگرافی دنیز چاکیر بازیگر نقش شاه سلطان +عکس

او متولد ۳۱  سپتامبر ۱۹۸۲ در انکارای  ترکیه است . او فارغ التحصیل رشته تئاتر است. او جز جذاب ترین زنان ترکیه می باشد و همیشه جز بیست زن زیبای ترکیه بوده است.

Biography-and-life-Deniz-Chakir (1)

Biography-and-life-Deniz-Chakir (2)

عکس شاه سلطان در سریال حریم سلطان

Biography-and-life-Deniz-Chakir (3)

Biography-and-life-Deniz-Chakir (4)

Biography-and-life-Deniz-Chakir (5)

عکس شاه سلطان

بیوگرافی و زندگینامه آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده + عکس

بیوگرافی و زندگینامه آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده + عکس

بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)


بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)
نام اصلی : آماندا میشل سایفرد
تولد : ۳ دسامبر ۱۹۸۵ 
ملیت : ایالات متحده آمریکا
پیشه : بازیگر، خواننده، مدل
سال‌های فعالیت : از سال  ۱۹۹۵-تاکنون

آماندا میشل سایفرد (Amanda Michelle Seyfried) زاده ۳ دسامبر ۱۹۸۵ بازیگر و خواننده آمریکایی است. آماندا سایفرد در شهر آلن‌تاون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمده‌است، نام پدر او جک سیفرید و مادرش  نی ساندر است.

آماندا سایفرد فعالیت‌های هنری خود را از سن ۱۱ سالگی بعنوان یک کودک مدل آغاز کرد و در سن ۱۵ سالگی شروع به بازیگری کرد.
بازی در فیلم تلویزیونی به نام (همه فرزندان من) موفقیت شایان توجهی برای وی به همراه داشت. او در سال ۲۰۰۴ نخستین فیلم سینمایی خود به نام دختران پست را بازی کرد. آماندا سایفرد فارغ‌التحصیل از دانشگاه فوردهام نیویورک می‌باشد.

جدیدترین عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

 عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

عکس های آماندا سایفرد

بیوگرافی آماندا سایفرد,بیوگرافی آماندا سیفرید,عکس های آماندا سایفرد

منبع : fa.wikipedia.org

بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس

بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس

رعنا آزادی ور | بیوگرافی و عکس های رعنا آزادی ور

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (1)

عکس های جدید و دیدنی رعنا آزادی ور بازیگر خوب کشورمان را به همراه بیوگرافی رعنا آزادی ور مشاهده می کنید.

عکس های رعنا آزادی ور بیوگرافی رعنا آزادی ور در تاپ ناز

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (2)

بیوگرافی رعنا آزادی ور

رعنا آزادی‌ ور بازیگر ۳۲ ساله (متولد ۱۷ فروردین ۱۳۶۲ در تهران) سینما ، تلویزیون و تئاتر ایران است. وی با بازی در فیلم مارمولک (کمال تبریزی، ۱۳۸۲) فعالیت در سینما را آغاز کرد و با یک سال دوری از سینما با بازی در سه فیلم در سال ۱۳۸۴ موقیعت خود را در سینما تثبیت کرد.

رعنا آزادی‌ ور با بازی در فیلم پارک وی (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) برای بار نخست بازی در نقش اول را همراه با نیما شاهرخ شاهی تجربه کرد. او در فیلم درباره الی نقش همسر یکی از زوج‌ های جوان فیلم را بازی می‌ کند که در داستان سه روزه سفر این زوج‌ ها به شمال در گیر است و با بازی در این نقش در سیر داستان هم پای سایر شخصیت‌ های داستان با اتفاقات روبرو می شود.

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (3)

رعنا آزادی ور | عکس های جذاب و بیوگرافی رعنا آزادی ور

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (4)

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (5)

بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (6)

Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (7)

بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس Picture-and-life-Rana-azadi var-photo (8)

بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس

بیوگرافی و زندگینامه نیکولا تسلا + عکس

بیوگرافی و زندگینامه نیکولا تسلا + عکس

بیوگرافی نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت ! + عکس

نیکولا تسلا

نیکولا تسلا یکی از بدنام‌ترین دانشمندان در تاریخ بشریت است. خواه او را نابغه بخوانید، یا یک دیوانه‌ی تمام عیار، نمی‌توانید منکر ذهن خلاق و تخیل‌گرای بی‌نظیر وی باشید. تسلا هزاران ایده‌ی مختلف را در زمان خود مطرح کرد، که بسیاری از آن‌ها غیرعملی یا بسیار خطرناک بودند. اگر می‌خواهید بدانید که چرا تسلا به عقیده‌ی بسیاری یک نابغه‌ی دیوانه است.

۱۰- مهار کردن امواج کیهانی

یکی از تخیلات عجیب تسلا، مهار انرژی آزاد بود. انرژی آزاد می‌تواند بصورت اتمی، انرژی تابشی یا استاتیکی باشد، که گرفتن انرژی آن مانند گرفتن انرژی بسیار کم از منبع بی‌کران انرژی است. ایده‌ی مهار انرژی آزاد توسط بسیاری از دانشمندان در گروه شبه‌علم قرار می‌گیرد، چرا که غیر‌عملی و غیرقابل توسعه در ابعاد بزرگ‌تر است.

تسلا عقیده داشت اگر بتواند ماشینی مناسب برای مهار این انرژی بسازد، می‌تواند مشکلات انرژی در دنیای کنونی را برطرف کند. او معتقد بود که اجزا بسیار کوچک با شارژ الکتریکی کم، به صورت روزانه با سرعتی بالاتر از سرعت نور، بصورت باران بر روی زمین می‌بارند. او تصور می‌کرد ماشینی ساخته است که می‌تواند این اجزا را گرفته و آن‌ها را به انرژی قابل استفاده تبدیل کند. او حتی پتنتی برای این دستگاه به نام خود ثبت کرده بود. تسلا ادعا می‌کرد این اختراع او می‌تواند یون‌ها را مستقیما به انرژی قابل استفاده تبدیل کند، هر چند این ادعا هیچ‌وقت رنگ واقعیت به خود ندید.

بیوگرافی نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت !

——————————————————————————–
۹- الکترودینامیک‌های القائی

با اینکه تسلا پدر جریان متناوب یا AC است، اما همواره رویای دنیایی که بصورت بی‌سیم انرژی خود را تامین ‌می‌کند را در سر می‌پروراند. برای عملی کردن این رویا، او پیشنهاد ساخت سیستم بی‌سیم جهانی را داد، که در آن برج تسلا انرژی و الکتریسیته را بصورت بی‌سیم به کل دنیا مخابره می‌کرد. او سعی در اثبات عملی بودن این ایده‌ی خود با استفاده از کویل تسلا، که با فاصله‌ای چند سانتی‌متری می‌توانست لامپ کوچکی را روشن کند، داشت.

وی عملی کردن رویای خود را با ساخت برج “واردن‌کلیف” در نیویورک آغاز کرد، اما وقتی تامین‌کننده‌ی مالی آن از هدف تسلا برای ارسال انرژی بصورت بی‌سیم به جای استفاده از آن برای ارتباطات راه دور مطلع شد، حمایت مالی خود را قطع کرد. این اتفاق قدم آخر او برای عملی کردن سیستم بی‌سیم جهانی تسلا بود و مانند دو اختراع دیگر او یعنی کویل تسلا و مخابره‌کننده‌ی مغناطیسی بدون استفاده ماند. اگر روش تسلا عملی می‌شد تنها وسیله‌ای که مردم برای دریافت الکتریسیته‌ی رایگان و نامحدود نیاز داشتند، یک آنتن ساده بود. سیستم کاملا تجدیدپذیر بود و هیچ‌گونه زیان زیست محیطی  یا تاثیر منفی بر سلامتی افراد جامعه نداشت.

عملی‌شدن این ایده وابستگی زیادی به دولت آمریکا و سرمایه‌گذاران آن داشت؛ اما به نظر می‌رسید که سرمایه گذاران تمایلی به عملی کردن ایده‌ای که برای آن‌ها سودی به ارمغان نیاورد، نداشتند. با شروع جنگ‌جهانی‌دوم طبیعی بود که دولت علاقه‌ی خود به برج تسلا و رویای عظیم او را از دست بدهد. برج او سریعا تخریب شد و لوازم مصرفی در آن، در جنگ مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود به تازگی گروهی از محققان در MIT توانسته اند ایده‌ی تسلا را با روشن کردن بی‌سیم لامپی از فاصله‌ی دو متری، به اثبات برسانند.

——————————————————————————–
۸- آتش سرد

دیگر ایده‌ی رویایی تسلا، یعنی آتش سرد، استفاده از صابون و آب را برای همیشه در حمام ریشه کن می‌کرد. همه می‌دانند که آب و الکتریسیته با هم مخلوط نمی‌شوند، اما این‌گونه که به نظر می‌رسد، الکتریسیته و جِرم روی بدن، ناسازگاری بیشتری نسبت به آب و جِرم‌ روی بدن دارند.

در یک عمل نامتعارف به نام آتش‌ سرد، جریان الکتریسیته‌ای با ولتاژ ۲/۵ میلیون ولت که دائما در حال تناوب بود، انرژی خود را به بدن انسانی که بر روی صفحه‌ای فلزی ایستاده است، منتقل می‌کرد. تصور این صحنه خود بسیار شگفت‌انگیز است. فردی در بین آتش میلیون‌ها ولت الکتریسیته محاصره شده و رعدهای الکتریسیته او را در بر گرفته‌اند. این روش با توجه به رسانا بودن بدن انسان به نظر عملی است و حتی می‌تواند تمیزی بهتری نسبت به صابون و آب را به ارمغان آورد. تسلا مدعی بود که اختراع او نه تنها برای تمیزتر شدن بلکه برای مصارف دارویی نیز کاربرد دارد. تنها کار لازم این بود که فرد روی صفحه‌ای فلزی قرار بگیرد تا تمام چرک و جرم روی بدن او پاک شود و حس بی‌نظیری به وی منتقل کند. همچنین این وسیله می‌توانست فرد را در سردترین شرایط گرم نگه دارد و حتی بعد از هر استفاده مقدار قابل توجهی اوزون تولید می‌کرد. علی‌رغم مزایای واضحی که این وسیله داشت، بدلیل هزینه‌ی بالا و خطرات زیادی که تحمیل می‌کرد، مانند بسیاری دیگر از ابداعات تسلا مورد توجه قرار نگرفت.

——————————————————————————–

۷- تسلاسکوپ

نیکولا تسلا ابداعات زیادی برای بهبود شرایط زندگی بر روی زمین داشت، اما یکی دیگر از تلاش‌های او ساخت وسیله‌ای برای ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی بود. تسلا مدعی بود که در موارد مختلف توانسته است با موجوداتی غیرعادی ارتباط برقرار کند، اما این ادعای او هیچ‌وقت به اثبات نرسید. او ادعا می‌کرد زمانی که در آزمایشگاه خود در کولورادو مشغول کار بود، صداهایی عجیب می‌شنید که مانند آن را قبلا جایی بر روی زمین نشنیده بود. او این صداهای کلیک مانند را در حال کار بر روی مخابره‌کننده‌ی مغناطیسی خود شنیده بود. کلیک‌ها بصورت واضح و در دسته‌های یک تا چهار عددی منتقل می‌شدند، که شباهت زیادی به کدهای مورس داشتند.

دیگر نتیجه‌ی تسلاسکوپ، ابداع جدیدی به نام “اوسیلوسکوپ ماورای ابعاد” بود و این‌گونه عمل می‌کرد که امواج کیهانی با انرژی آزاد را دریافت و آن‌ها را به انرژی قابل استفاده برای انسان‌ها تبدیل می‌کرد. این وسیله می‌توانست انرژی را به هر نقطه از جهان بدون توجه به فاصله‌ی آن، انتقال دهد. متاسفانه کسی ادعای تسلا مبنی بر ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی را بدلیل نداشتن مدارک قانع کننده، باور نکرد اما وی از پافشاری بر موضع خود دست برنداشت. تسلا همچنین امیدوار بود که با فرستنده‌های عظیمی که روی سطح زمین قرار می‌دهد، بتواند وجود موجودات زنده در مریخ را به اثبات برساند.

بیوگرافی نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت !

——————————————————————————–
۶- اشعه‌های مرگبار تسلا

با اینکه اختراعات تسلا به نظر بسیار خطرناک می‌آیند، اما تسلا به شدت مخالف جنگ بود و تلاش بسیاری برای ساخت “اشعه‌ی مرگبار” و جلوگیری از وقوع آن به خرج داد. اشعه‌ی مرگبار در اصل به عنوان شتاب‌دهنده‌ای برای ذرات عمل می‌کرد که می‌توانست دسته‌ای از ذرات با انرژی بالا را تا فاصله‌ی ۴۰۰ کیلومتری پرتاب کند. او مدعی بود این دستگاه می‌تواند موتورها را ذوب کرده و هرگونه هواپیمایی را منهدم سازد. تسلا مدعی بود اختراع او می‌تواند با هزینه‌ی دو میلیون دلاری، پدافند هوایی نامحدودی را ایجاد کند.

زمانی که او می‌خواست اشعه‌ی مرگبار را به پشتیبان مالی خود، P.J Morgan معرفی کند تا بتواند هزینه‌های پروژه‌ی خود را تامین نماید، با مخالفت وی روبرو شد. با استفاده از ۸۰ میلیون ولت، تسلا مدعی بود امواج حاصل از دستگاه می‌توانند به هر چه که در مسیرش قرار می‌گیرد، نفوذ کنند. علی‌رغم توضیحات قانع‌کننده‌ی تسلا و صرفه‌جویی‌های جانی و مالی که این دستگاه در بر داشت، دولت بریتانیا و آمریکا این پروژه را رد کردند. این دستگاه از طرف دولت روسیه اندکی مورد توجه قرار گرفت و روسیه به او اجازه داد که دستگاه خود را برای آزمایش آماده کند. بسیاری افراد مختلف مدعی هستند که این آزمایشات عامل اصلی “انفجار تونگوسکا” بودند.

——————————————————————————–
۵- کنترل آب و هوا

یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های تاریخ بشریت، ایجاد توانایی کنترل آب‌وهوا است. تسلا فکر می‌کرد که راه حلی برای این مشکل پیدا کرده است. او تصور می‌کرد که می‌توان دمای زمین را، با وسیله‌ای که مانند ترموستات عمل می‌کند، کنترل کرد. او مدعی بود می‌توان با ارسال امواج رادیویی، میدان مغناطیسی زمین را تحت تاثیر قرار داده و امواج رادیویی پایایی ایجاد کرد. سپس می‌توان با این امواج، جریان‌های باد را تحت تاثیر قرار داد و با تغییر مسیر آن‌ها آب ‌و‌ هوای زمین را کنترل کرد.

تسلا پتنت‌های زیادی را در زمینه‌ی کنترل آب و هوا به ثبت رساند و توانست اثبات کند که با امواج رادیویی می‌توان آب و هوا را کنترل کرد. عده‌ای معتقدند که تحقیق‌های تسلا به دست افراد نا‌اهلی افتاده و آن‌ها هم اکنون آب و هوای زمین را کنترل می‌کنند. آن‌ها برای اثبات این ادعا به الگوی غیرمتعارف آب و هوایی کنونی و خشکسالی در برخی نواحی زمین، اشاره می‌کنند.

——————————————————————————–
۴- اسلحه‌ی اشعه‌ی ایکس

کشف اشعه‌ی ایکس توسط ویلیام رونتگن، بسیاری از جمله تسلا را به وجد آورد. با استفاده از طراحی‌های رونتگن، تسلا سعی در توسعه‌ی تجربیات رونتگن داشت. تسلا افراد عادی را برای دیدن نتیجه‌ی کارهایش، به سالن‌های کاری خود دعوت می‌کرد.

در این بازه‌ی زمانی تسلا با مارک توِین ارتباط نزدیکی برقرار کرد. توِین بعد از درمان بیماری یبوست خود توسط تسلا مدام به سالن‌های وی می‌رفت. توین و تسلا بارها در حال بازی با اختراع جدید تسلا به نام اسلحه‌ی اشعه‌ی ایکس، دیده شده بودند. گفته می‌شود که هر دوی آن‌ها به نوبت نوارهای فیلم را از دیوار آویزان می‌کردند و در مقابل آن‌ها می‌ایستادند و با این اسلحه سعی در شلیک اشعه‌ی ایکس به سمت این نوارها داشتند. اسلحه‌ی اشعه‌ی ایکس که تسلا ساخته بود می‌توانست اشعه را تا فاصله‌ی ۱۲ متری شلیک کند.

——————————————————————————–
۳- متناوب کردن جریان

نیکولا تسلا در سال ۱۸۸۲ برای کار در شرکت تحت نظر توماس ادیسون با نام شرکت قاره‌ای ادیسون، به پاریس نقل مکان کرد. زمان زیادی طول نکشید که نبوغ تسلا به چشم آمد و از وی خواسته شد تا به آمریکا برود و در کنار ادیسون مشغول به کار شود. ادیسون در آن زمان به تازگی جریان مستقیم یا DC را ساخته بود و آن را راه حلی برای تمامی مشکلات الکتریسیته روی زمین می‌دانست.

ژنراتور جریان مستقیم مشکلات فراوانی داشت و ادیسون به تسلا وعده داده بود که اگر این مشکلات را رفع کند، به او ۵۰ هزار دلار پرداخت خواهد کرد. تسلا به آنچه که از وی خواسته شده بود عمل کرد، و پتنت‌های زیادی برای رفع مشکلات ژنراتور ادیسون به ثبت رساند، اما ادیسون هیچ‌گاه به وعده‌ی خود عمل نکرد و هیچ‌گونه مبلغی به تسلا پرداخت نکرد. این اتفاق باعث شد تا تسلا شرکت ادیسون را ترک کرده و شرکت جدیدی برای خود تاسیس کند. وی توانست وسیله‌ی جدید الکتریکی با نام جریان متناوب بسازد. مزایای واضح و فراوانی در استفاده از جریان متناوب وجود داشت، از جمله توانایی تغییر ولتاژ و ارسال جریان به مسافت‌های طولانی که صرفه‌جویی فراوانی در زمینه‌ی انرژی و هزینه، برای مصرف کنند به‌همراه داشت.

با این اتفاق، جنگ بزرگ جریان‌ها آغاز شد. ادیسون از اینکه تسلا از او جدا شده بود و با جرج وستینگ هاوس همکاری می‌کرد، بسیار خشمگین بود و تلاش زیادی برای کم کردن ارزش جریان متناوب انجام می‌داد. ادیسون نمایش‌های بزرگی برای ترساندن مردم از جریان متناوب برگزار کرد. او مدعی بود جریان متناوب می‌تواند خانه‌ی آن‌ها را به خاکستر تبدیل کند و خود افراد را دچار برق گرفتگی شدید کند. او برای اثبات این ادعا جریان متناوب را به سگ، فیل و انواع حیوانات دیگر و حتی انسان‌ها متصل می‌کرد!

برای اولین بار ادعای تسلا در خارج از آزمایشگاه نیز نتیجه داد و موفقیتی بزرگ برای وی رقم زد. او توانست در نمایشگاه جهانی سال ۱۸۹۳، با روشن کردن لامپ بدون آسیب رساندن به افرادی که در آن محوطه قرار داشتند، حمایت جامعه‌ی جهانی را به سمت خود جلب کند. نهایتا، جریان متناوب برنده‌ی این نبرد شد و در حال حاضر عمده‌ی جریان الکتریسیته، به صورت جریان متناوب تامین می‌شود.

——————————————————————————–

۲- روشن کردن کره‌ی زمین

چه اتفاقی می‌افتاد اگر وسیله‌ای ابداع می‌شد، که می‌توانست ‌کل کره‌ی زمین را روشن کند؟ این اتفاق باعث کاهش نیاز به لامپ‌ها و کاهش صدمات حاصل از کمبود روشنایی می‌شد. این تخیل، زمینه‌‌ساز ایده‌ای در تسلا شد، تا بتواند با آن کره‌ی زمین را روشن کند. او می‌خواست با تحریک گازها و نور حاصل از آن‌ها در حالت برانگیختگی، این ایده را عملی کند. تسلا قصد داشت جریان بزرگی از انرژی مانند اسلحه‌ی امواج فرابنفش را به قسمت بالایی اتمسفر کره‌ی زمین شلیک کند، تا با تحریک گازهای کم فشار موجود در آن ناحیه، کره‌ی زمین به طور کامل روشن شود.

تسلا معتقد بود با عملی شدن این ادعا، اتفاقاتی مانند تایتانیک به وقوع نخواهند پیوست، اما کسی این ادعای او را جدی نگرفت.

——————————————————————————–
۱- اوسیلاتور تسلا

همه چیز از اتم‌ها تشکیل شده‌اند و هر شی یک فرکانس طبیعی دارد که با آن در حال ارتعاش است. اگر دستگاهی فرکانسی معادل فرکانس ارتعاش این ذره‌ها تولید کند، سیستم پاسخی با دامنه‌ای بزرگ‌تر خواهد داد که این پاسخ می‌تواند بسیار مخرب باشد. یک مثال برای مخرب بودن امواج مکانیکی، فروریختن پل تاکوما است. این پل وقتی بادی ضعیف، امواجی با فرکانس رزونانس پل تولید کرد، در کمال تعجب فروریخت.

با استفاده از این مفهوم، تسلا مدعی شد که با دستگاه کوچکی می‌تواند یک ساختمان عظیم را با خاک یکسان کند. او در حال شرح کار خود به یک خبرنگار بود که ناگهان با بالا بردن فرکانس دستگاه، همه‌ی اشیای آزمایشگاه وی در هوا غوطه‌ور شدند، این اتفاق به قدری شدید بود که مجبور به تماس با آتش‌نشانی و پلیس شدند و در نهایت تسلا قبل از اینکه ساختمان فرو بریزد، دستگاه را با چکش نابود کرد.

وقتی از او سوال شد که برای فروریختن ساختمان Empire State، چه چیزهایی نیاز دارد، وی در پاسخ گفت که فقط نیاز به اختراع خود، ۵ پوند فشار هوا و زمان کافی برای پیدا کردن فرکانس مناسب، دارد. او تصور می‌کرد اختراعش می‌تواند امواج مکانیکی را به هر قسمت از دنیا بفرستد، اما تا به امروز کسی نتوانسته این ادعا را رد یا اثبات کند. او همچنین مدعی بود اگر امواج اوسیلاتور با امواج بدن هماهنگ شوند، می‌توانند بیماری‌های متعددی را شفا دهند. ادعایی دیگر که در دنیایی غیر دنیای دیوانگان به اثبات نرسیده است.

بیوگرافی و زندگینامه کلارک گیبل + عکس

بیوگرافی و زندگینامه کلارک گیبل + عکس

بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس

کلارک گیبل

 امروز سالگرد درگذشت ویلیام کلارک گیبل است. او در نخستین روز فوریه در سال ۱۹۰۱ متولد شد و در ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ درگذشت. اهالی سینما و دوستداران سینمای کلاسیک، بازیگر مشهور آمریکایی را به خاطر بازی در نقش رت باتلر در فیلم بربادرفته به خوبی می شناسند. با وجود شهرتی که دارد، در فیلم های ضعیف زیادی بازی کرده است و شاید بتوان گفت همه شهرت او برای فیلم «بربادرفته» است.

مادر «کلارک» هنگامی که او ۶ ماهه بود، وی را در کلیسای کاتولیک رم غسل تعمید داد و هنگامی که «کلارک» تنها ۱۰ ماه سن داشت، در پی رشد شدید تومور مغزی از دنیا رفت. پس از مرگ مادر بر سر نحوه تربیت «کلارک» خردسال بین خانواده‌های والدینش، اختلاف نظر شدیدی به وجود آمد. هنگامی که «کلارک» پا به دوره نوجوانی گذاشت، زندگی خانوادگی اش در پی ورشکستگی پدر دچار تلاطم و سختی‌های بسیار شد. در پی آن وی ترک تحصیل کرد و در کارخانه لاستیک سازی شهر محل سکونتش، آکرن، مشغول کار شد. در این سال‌ها بود که «کلارک» نوجوان پس از دیدن نمایش «مرغ بهشت»، به بازیگری علاقه‌مند شد. در سن ۲۱ سالگی «کلارک» مادرخوانده مهربان خود را نیز از دست داد و پس از پرسه زدن در شهرهای مختلف و کار کردن در کارخانه‌ها و نیز میدان‌های نفتی، سرانجام به سوی گروه‌های تئاتری کشیده شد.

ازدواج با «لوراهوپ کروز» هم بازی، مربی و مدیر پرنفوذ کلارک پای او را به هالیوود در حال شکوفایی دهه ۱۹۲۰ کشاند. اولین فیلم‌های «کلارک گیبل» صامت بود. در ابتدا مدیران استودیوهای هالیوود نظر مثبتی درباره این بازیگر سبزه رو و گستاخ نداشتند. غافل از آن که همین ویژگی‌ها به علاوه صدای بم و چهره مردانه «کلارک گیبل» به شدت مورد اقبال تماشاگران قرار می‌گیرد.

«مترو گلدوین مایر» استودیوی معتبر هالیوود که «کلارک» را در استخدام داشت، به تدریج و ناباورانه متوجه تاثیرگذاری وی بر تماشاگران سینما شد.

 بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس

اگرچه مدیران استودیو، باز هم خطر میدان دادن به این جوان گستاخ ولی دوست داشتنی را نپذیرفتند. سال ۱۹۳۱ «گیبل» برای آزمودن بخت خویش، روانه استودیوی برادران وارنر شد. «دارلی اف. زانوک» مدیر اجرایی استودیو، پس از تست اولیه «کلارک»، در حاشیه فرم استخدامی وی نوشت: «گوش‌های او بیش از حد بزرگ است و در واقع به یک میمون تنومند شباهت دارد».

به این ترتیب برادران وارنر یکی از ارزشمندترین جواهرات هالیوود را از دست داد، زیرا گیبل نزد «مترو گلدوین مایر» و مدیر جدید و آینده نگر آن «ایرونیگ» بازگشت. تنها ظرف ۲ سال «کلارک گیبل» به یکی از درخشان‌ترین چهره‌های هالیوود مبدل شد و ازدواج دومش با «گرتا گاربو» او را در حد یک ستاره سرشناس مطرح کرد.

 این در حالی بود که بداخلاقی و ناسازگاری وی با تهیه کنندگان، به سوژه نشریات مبدل شد و جالب آن که محبوبیت او را نیز افزایش داد. در سال‌های دهه ۱۹۳۰ حضور «کلارک گیبل» در هر فیلمی، به معنای هجوم تماشاگران مشتاق به سالن‌های سینما بود و رسانه‌های گروهی و تماشاگران به او لقب «سلطان هالیوود» را دادند، لقبی که تا آن زمان به کسی داده نشده بود. پس از آن نیز کسی یارای تصاحب این عنوان را نیافت.

سال ۱۹۳۴ «کلارک گیبل» با نقش آفرینی به یادماندنی خود در فیلم «در یک شب اتفاق افتاد»، علاوه بر کسب اسکار بهترین بازیگر سال، قامت بازیگری اسطوره‌ای را یافت.

براساس گزارش‌های مطبوعاتی و نظرسنجی‌های آن سال‌ها، نقش آفرینی وی در این فیلم تاثیر چشمگیری بر نحوه لباس پوشیدن، رفتارهای اجتماعی و سبک زندگی مردان در آن سال‌ها و حتی دهه‌های بعد گذاشت و شکل خاص سبیل او تا چند دهه بین مردان رایج شد.

نقش «گیبل» در این فیلم هم چنین الهام بخش «فرتیس فرلنگ» طراح و کارگردان سرشناس انیمیشن، برای خلق شخصیت کارتونی «باگزبای» شد. یک سال بعد «گیبل» برای حضور درفیلم «شورش در کشتی بونتی» نامزد دریافت اسکار شد، گرچه آن را به دست نیاورد. او خود این فیلم را بهترین اثر کارنامه حرفه‌ای اش توصیف کرد. «گیبل» برای جاودانه شدن نیاز به برداشتن یک گام دیگر و شاید مهم‌ترین گام زندگی اش داشت. این امکان سال ۱۹۳۹ برای او فراهم شد زمانی که «دیوید سلزنیک» بی پروا تصمیم گرفت تا شاهکار عظیم«مارگرت میچل» را به تصویر بکشد. به این ترتیب تولید «بربادرفته» با شکوه‌ترین فیلم تاریخ سینما آغاز شد.

بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس

سال ۱۹۴۲ همسرش کارول لومبارد در یک سانحه هوایی کشته شد. همان سال کلارک به ارتش هوایی آمریکا پیوست. در ۲۵ نبرد هوایی شرکت کرد. اگرچه مردم فکر می‌کردند او در این نبردها کشته می‌شود اما هنوز شانس با کلارک یار بود. او در سال ۱۹۴۳ با عنوان سرگرد ارتش به امریکا بازگشت.

 کلارک گیبل بعد از جنگ به ‌هالیوود بازگشت، اما فیلم‌هایش دیگر از شهرتی که درگذشته داشت برخوردار نبود. او دوباره در سال ۱۹۴۹ ازدواج کرد.

در این فیلم که سال ۱۹۶۰ ناپل آغاز شد گیبل، سوفیا لورن و ویتوریو د سیکا نقش آفرینی کردند. آخرین فیلم گیبل «بورس» بود که در آن با مریلین مونرو و مونت گومری کلیفت همبازی شد. اما او هیچ وقت شانس تماشای فیلمش را نداشت؛ چراکه دو روز بعد از تمام شدن فیلم درگذشت.

بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس

کلارک گیبل نوامبر سال ۱۹۶۰ دراثر یک جمله قلبی که در اثر انسداد شراین ایجاد شده بود در بیمارستانی در لوس آنجلس، کالیفرنیا درگذشت.

پس از اعلام خبر فوت گیبل، نیویورک تایمز نوشت: «سلطان هالیوود مرد. او همتایی نداشت و نخواهد داشت. لقب سلطان هالیوود نیز همراه او دفن شد…» او به لحاظ تکنیکی بهترین بازیگر تاریخ سینما نبود و از ظرافت و کمال تئاتری‌های بریتانیایی هالیوود نیز بی بهره بود. اما «کلارک گیبل» اینک یک مقیاس سنجش است و ستارگان سینما چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده با او مقایسه می‌شوند. او نماد مردانگی بود و خشونت فرهنگ آمریکایی.

بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس

لس آنجلس تایمز نیز نوشت: «کلارک گیبل از خصوصیات انسانی نادری برخوردار بود مردانگی و در عین حال شوخ‌طبعی، خوش طینت و برخوردار از درک و فهم بالا، و آسان گیری و در عین حال تکلف و ملاحظه کاری. علاوه بر این‌ها «کلارک گیبل» به لحاظ حرفه‌ای فردی بااصالت و به لحاظ شخصیتی یک رنگ و صادق بود، خصوصیاتی که در عرصه سینما کمتر مشاهده می‌شود.

بیوگرافی و زندگینامه ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس مشهور + تصویر

بیوگرافی و زندگینامه ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس مشهور + تصویر

ساموئل بکت

در جوانی با هموطن نامدارش جیمز جوس دوستی و مراوده ای پیدا کرده بود، یک جور رابطه استاد و شاگردی میان بکت با نویسنده ای که ستایشش می کرد.

نام اصلی: ساموئل بارکْلی بِکت

زمینهٔ کاری: رمان، شعر، نمایش‌نامه

زادروز: ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ – دوبلین، ایرلند

مرگ: ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ میلادی (۸۳ سال) – دوبلین، ایرلند

ملیت: جمهوری ایرلند ایرلندی

محل زندگی: دوبلین، پاریس، لندن و …

جایگاه خاکسپاری: گورستان مونپارناس

پیشه: نمایشنامه‌نویس، رمان‌نویس و شاعر

سال‌های نویسندگی: ۱۹۸۹-۱۹۲۹

بیوگرافی ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس معروف + تصویر

در سال ۱۹۶۹ بکت به نیت گذراندن تعطیلاتی آرام، به تونس رفت و هتلی در منطقه ای بی سرو صدا گرفت. اما مدتی بعد یکباره با هجوم سیل خبرنگاران به هتل روبه رو شد، به خیالش یکی از ستارگان سینما با آمدن به این منطقه دور افتاده سکوت و آرامش او را برهم زده است. اما وقتی در اتاقش را باز کرد و نور فلاش دوربین ها چشمانش را آزرد و خبرنگاران سمج از سروکولش بالا رفتند، برای دقایقی شوکه شد.

 اگرچه در این زمان بکت اسم و رسمی در دنیای ادبیات پیدا کرده بود، اما سوژه ای آنقدر جذاب نبود که کسی او را تعقیب کند آن هم نه در اروپا، بلکه در این منطقه دورافتاده از تونس. کمرویی و ضعف بنیه بکت کار را برای او دشوار کرده بود، اما وقتی راز حضور خبرنگاران را دریافت، هر طور که بود برخود مسلط شد، جلوی آنها نشست تا به سوالاتی که از برنده نوبل ادبیات داشتند، پاسخ بگوید.

در آن زمان روزهایی را به یاد آورد که باوجود اعتماد به نفسی که داشت، کسی آثارش را جدی نمی گرفت. منتقدان نوشته هایش را کسل کننده و آشفته محسوب می کردند و ناشران نیز تمایلی برای چاپ آثارش نشان نمی دادند، خوش‌قلب ترین آنها که بارقه هایی از استعداد او را کشف کرده بود این شانس را به بکت می داد که با تقبل هزینه انتشار، نوشته اش را منتشر کند.

بیوگرافی ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس معروف + تصویر

در جوانی با هموطن نامدارش جیمز جوس دوستی و مراوده ای پیدا کرده بود، یک جور رابطه استاد و شاگردی میان بکت با نویسنده ای که ستایشش می کرد. جویس بارقه های استعداد را در ناصیه این جوان ایرلندی دیده بود و به او اجازه می داد تا در نوشتن و اصلاح آثارش کمک حالش باشد به خصوص اینکه بینایی اش وضع درستی نداشت و حضور گاه به گاه بکت کمک حالش بود.

اما این رابطه ادبی سرانجامی تراژیک پیدا کرد. دختر جویس عاشق بکت شده بود و این جوان کمروی عاشقِ ادبیات، علاقه ای به دختر جویس نداشت که علاوه بر انحراف مردمک چشمانش، به مشکلات عدیده روانی هم دچار بود و در بیان احساستش بیش از حد صراحت به خرج می داد. با اینکه بکت رعایت شأن استاد را می کرد، اما کار به جایی رسید که حقیقت را برای او بازگو کرد که به مذاق دختر جویس خوش نیامد. بکت تصمیم گرفت با حفظ رابطه با استادش، فاصله دیدارها را طولانی‌تر کند کند اما در نهایت این جویس بود که تحت فشار همسر و دخترش با بکت قطع رابطه کرد.

از بخت‌یاری اش بود که پدر اگرنه ارثیه‌ای بزرگ که آب باریکه‌ای برای او باقی گذاشت که اگر ولخرجی در کار نمی بود، با صرفه جویی می توانست می توانست به ادبیات بپردازد و همین کار را هم کرد. اما توفیق ادبی دیر هنگام به سراغش آمد. با این حال خود همواره امیدوار بود اگرچه مادر مخالف خوانش بسیار کوشید پسرش را از وقت تلف کردن پای ادبیات منصرف کند که نتوانست. در طول سالهای بعد بکت آثار گوناگونی نوشت که همگی در جذب مخاطب و جلب نظر منتقدان ناکام ماندند.

با این احوال بکت به پنجاه سالگی نزدیک می شد بی آنکه شهرتی برای خود دست و پا کرده باشد. نمایشنامه ای نوشته بود با عنوان در انتظار گودو، چندماهی از انتشارش گذشته بود اما هنوز توجه خاصی بدان نشده بود. سرانجام صاحب سالنی ورشکسته این اثر به عنوان آخرین نمایشی که روی صحنه می فرستاد پذیرفت. البته این حقیقت را از بکت پنهان کرده بود.

بیوگرافی ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس معروف + تصویر

بکت چنان با جدیت و سختگیری روی نحوه اجرا و بیان دیالوگها نظارت داشت که صدای بازیگران را درآورده بود. با این حال هنوز از نتیجه کار و واکنش تماشاگران نگران بود چنانکه شب اول اجرا در سالن حضور نیافت. تماشاگران از دیدن این نمایش متفاوت بهت زده، اما راضی به نظر می رسیدند.

 در آغاز هر اجرا سالن پر از تماشاگر می شد اما به تدریج تعدادی از آنها سالن را ترک می کردند، اما گویی همانها نیز درمی یافتند که با اثر مهمی روبه رو هستند که قدرک درک آن را ندارند، برخی هم بی آنکه بدانند چرا، محو جذابیت و جادوی نمایشی می شدند که به نظرشان بالاتر از سطح درک آنها بود. البته در انتطار گودو طرفداران پرشوری هم داشت که در میان آنها منتقدان بسیاری حضور داشتند. منتقدانی که تا آن زمان به کارهای بکت، به دلیل اینکه سردرگم کننده و کسالت بار هستند، نهایت بی توجهی را روا داشته بودند!

بیوگرافی ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس معروف + تصویر
تقدیر این گونه بود که در انتظار گودو نه تنها آن سالن را از ورشکستگی نجات دهد، بلکه ناجی نویسنده خود نیز  باشد. اندک زمانی بعد آوازه شهرت این نمایشنامه به دیگر کشورها نیز رسید و بکت را به چنان اعتبار و موفقیتی رساند که  آثار  مهجور مانده‌اش  در مرکز توجه قرار گرفتند و در این ارزیابی تازه مهر با اقبالی بسیار روبه رو شدند.

 دوران شهرت و ثروت برای بکت آغاز شده بود، دورانی که با کسب جایزه نوبل شکلی رؤیایی به خود گرفت و نام او را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیسی زبان جاودان ساخت. ساموئل بکت کهدر سال ۱۹۰۶ در دوبلین به دنیا آمده بود، در سال ۱۹۸۹ در پاریس از دنیا رفت. بکت با نمایشنامه اش به شهرت جهانی رسید اما در کارنامه او رمانهای ارزنده ای چون مورفی (۱۹۳۸)، وات (۱۹۵۳)، مالوی (۱۹۵۱)، مالون می‌میرد (۱۶۵۱)، نام‌ناپذیر (۱۹۵۳)، گم‌گشتگان و … دیده می شوند که شاهکارهایی اصیل و البته دشوارخوان به شمار می روند!

کتاب «پارتیزان و کبوترها» شامل مقالاتی انتقادی درباره زندگی و آثار چنین نویسنده ای‌ست. نام این کتاب که به همت بهروز حاجی محمدی گردآوری و ترجمه شده است، اشاره ظریفی دارد به دوره ای از زندگی بکت و مترجم با انتخاب این نام به روزگار پرفراز و نشیبی که ساموئل بکت پارتیزانِ پر شور نهضت مقاومت فرانسه در جنگ دوم جهانی بود. در واقع بکت نیز همانند بسیاری از نویسندگان نهضت مقاومت در فرانسه در جنگ علیه فاشیسم هیتلری حضور داشت. این در حالی است که او از جمله نویسندگان پوچ‌گرا محسوب می شد که دیدگاهی بدبینانه به زندگی انسان دارد، ولی در عین حال باور دارد که انسان با مبارزه و کوشش می تواند بهبودی به اوضاع و احوال خود بدهد.

مترجم کتاب در مقدمه آن آورده است:«کتاب حاضر برای پژوهشگران ادبی-هنری و دانشوران هنرهای نمایشی و ادبیات انگلیسی منبع سودمندی است. علاقه‌مندان تئاتر نیز این کتاب را مفید خواهند یافت. امیدوارم این مجموعه به‌رغم کاستی‌های احتمالی، تصویر وشن‌تری از بکت ترسیم کند: او که بازیگر ذهن و زبان بود، او که بر تراژدیِ وجود خندید، او که مفاهیم انتزاعی مرگ و سکوت را به صحنه برد، او که در نهضت مقاومت فرانسه، برای آزادی انسان جنگید و در آخرین روزهای عمرش به کبوترها دانه داد و رفت.»

سالشمار زندگی ساموئل بکت، اختصارات، پیشگفتار مترجم، بکت: زندگی و زمینه ها، ساموئل بکت، ریشه‌های تاریخی متنی و زندگینامه‌ای، بکت دکارتی ۱۹۵۹ _ ۱۹۶۹، سه رمان و چهار نوول: تسلیم نهایی روح به زاده شدن، صحنه‌های هویت: از آخرین نوار کراپ تا نمایش، سرهای مردگان: روایت عذاب دوزخ در «نمایشنامک‌ها»، سرچشمه‌های جاذبه در تئاتر بکت، بکت و کتابشناسی او؛ بخشهای مختلف این کتاب خواندنی را تشکیل می دهند.

ترجمه دو مقاله «زندگی و زمینه‌ها» و «بکت و دکارتی» از کتاب دیوید پتی، «سه رمان و چهار نوول»، «صحنه‌های هویت» و «سرهای مردگان» از کتاب جان پیلینگ و نیز مقاله «ساموئل بکت» از ژان ژاک مایو، مهمترین مقالات کتاب را تشکیل می دهند که برای هر علاقمند جدی ادبیات واجد نکات تازه و سودمند هستند؛ چرا که تصویری انتقادی از نوع ادبیاتی که بکت نمایندگی می کند در اختیار خواننده قرار می دهد.

اولین اجرای «در انتظار گودو» قریب به شش دهه پیش از این در سالن تاتر بابیلون در پاریسبه اجرا گذاشته شد. ساموئل بکت در این نمایش آوانگارد کوچک چه کرده که «در انتظار گودو» بخشی از ادبیات نمایشی دنیا را شکل داده است؟

این در حالی است که ۶۰ سال پیش، پس از اولین اجرای نمایش به زبان فرانسه، پاریسی‌هایی که به تماشای آن نشسته بودند از تعجب ابرو بالا انداخته بودند و سعی می‌کردند جدیدترین تجربه دنیای تئاتر را هضم کنند.

جیمز نولسن دوست و زندگینامه‌نویس بکت در این مورد گفت: «هزاران نفری که می‌گویند اجرای اول را دیده‌اند، راست نمی‌گویند. سالن بابیلون این تعداد صندلی نداشت!»

از طرفی مطمئنا آنها چیزی از این نمایش نمی‌فهمیدند. اجرای این نمایش جمع و جور که تغییری عظیم در تئاتر ایجاد کرد از پنجم ژانویه سال ۱۹۵۳ شروع شد.

اما چه شد که «در انتظار گودو» چنین ماندگار شد؟ چطور این نمایشنامه دربرابر خیل عظیم ایده‌های نو و نویسندگان سنت‌شکن دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مقاومت کرد و سرپا باقی ماند؟

پروفسور نولسن معتقد است: «به نظر من پاسخ در ابهام نمایشنامه نهفته است. نمایشنامه بطور تلویحی به خیلی چیزها اشاره می‌کند، اما آشکارا چیزی را بیان نمی‌کند. مردم می‌توانند همان خوانشی را از نمایشنامه داشته باشند که خودشان دوست دارند.»

به گفته نولسن همین تفسیرپذیری «در انتظار گودو» است که آن را از سکه نینداخته است، چراکه وقتی اثری درمورد گذر زمان باشد، هرگز کهنه نمی‌شود.

از طرفی نمایش سئوالات فلسفی مهمی درمورد زندگی و مرگ و هدف نامعلوم آنچه میان این دو رخ می‌دهد، مطرح می‌کند و به نوعی این سئوال‌ها مختص زمان و مکان خاصی نیستند. اجرای این نمایشنامه در کشورهای مختلف سراسر دنیا گواهی بر همین مدعاست.

از طرفی می‌شود ادعا کرد هیچ بحران یا مشکل اجتماعی بدون «گودو» نیست. این نمایش در دهه ۱۹۹۰ در سارایوو تحت اشغال روی صحنه رفت، در آفریقای جنوبی از این نمایش به عنوان اعتراضی به آپارتاید استقبال کردند و اجرای آن در نیواورلئان پس از توفان کاترینا، مقدمه‌ای بود برای احیای نیواورلئان.

یکی از اجراهای جالب «در انتظار گودو»، اجرای آن در زندان سن‌کوئنتین در کالیفرنیا در دهه ۱۹۵۰ بود، جایی که بسیاری از زندانیان حس می‌کردند این نمایش حدیث نفس خودشان است.

دوستی پروفسور نولسن با بکت از طرفی میراثی غنی برای دانشگاه ریدینگ به همراه داشت، این داشگاه امروزه محل نگهداری از بزرگ‌ترین آرشیو آثار بکت است. بکت از اوایل دهه ۱۹۷۰ بسیاری از دست‌نوشته‌ها و یادداشت‌های خود را که در کیف، جعبه یا ساک قرار داده بود به نولسن داد و بدین ترتیب «بنیاد بین‌المللی بکت» به بزرگ‌ترین منبع تحقیقاتی درمورد این نویسنده بدل شد.

اما اجرای نمایش بدون سختی و مشکل نبود. حتی ممکن بود اصلا روی صحنه نرود. نه قرار بود بازیگری مطرح در نمایش بازی کند و نه چهره‌ای مهم از آن حمایت کرده بود. اتکای نمایش به راجر بلین بازیگر و کارگردان و بودجه اندکی بود و با شروع اجراهای نمایش این تبلیغ زبانی بود که آن را مطرح کرد.

هیچکدام از بازیگران اولین اجرای نمایشنامه زنده نیستند و سالن نمایش هم چند سال پس از این اجرا تعطیل شد. بلین در مصاحبه‌ای که در دهه ۱۹۶۰ با تلویزیون فرانسه انجام دارد درمورد قدرت نمایش گفت: «به خودم گفتم این اثر خارق‌العاده است و باید اجرا شود و به قیمت جانم هم شده از این نمایشنامه دفاع می‌کنم.»

اجرای نمایش در لندن (دو سال پس از اولین اجرای نمایش در فرانسه) به زبان انگلیسی و با کارگردانی پیتر هال ۲۴ ساله، همچنان کاری جنجالی بود. این درحالی است که هارولد پینتر، که آن زمان بیست و چند ساله بود بکت را «شجاع‌ترین و جاودانه‌ترین نویسنده زمان» توصیف کرد و در مقابلش برنارد لوین معروف در نقدش درمورد «در انتظار گودو» نوشت: «حماقت تمام و کمال».

نولسن که مهم‌ترین رابطه دنیای امروز با بکت است، دلیل جذابیت بکت را در شخصیت معمایی او می‌داند. نویسنده‌ای که انزوای سحرآمیزش به نوعی «بِرَند ادبی» بدل شد. او با این باور که بکت «بدبین» بوده موافق نیست و گفت: «بکت خیلی‌وقت‌ها شوخ‌طبع و بذله‌گو و هم‌صحبت دلنشینی بود که حس شوخ‌طبعی معرکه‌ای داشت، اما المانی ناامیدکننده و یاس‌آور بخشی از زندگی او بود. به ویژه بعد از پایان جنگ که به شدت درگیر رمان نوشتن بود.»

به عقیده نولسن، یکی از دلایل جذابیت «در انتظار گودو» طنز نهفته آن است. می‌شود گفت این نمایشنامه یک طنز سیاه است و طنز در آن برای تقلیل حس گرفتگی آن به کار رفته.

با همه این حرف‌ها، «در انتظار گودو» امروز یکی از مهم‌ترین آثار نمایشی قرن بیستم است و همانطور که بسیاری از بازیگران منتظر بودند به بلوغ کافی برای بازی در نقش «شاه لیر» برسند حالا منتظرند برای بازی در این نمایشنامه پخته شوند.

به گفته نولسن راتباط عمیقی بین این نمایشنامه و نقاشی دیده می‌شود. «بکت به شدت به نقاشی علاقه داشت، نه اینکه فقط دوست داشته باشد کنار نقاش‌ها باشد، نه! او متخصص برجسته نقاشی قرن هفدهم هلند بود. او با تصاویر آن نقاشی‌ها زندگی کرده بود و به نظرم حس آن نقاشی‌ها در صحنه نمایش دیده می‌شود.»

«در انتظار گودو» شهرت جهانی را برای بکت به همراه داشت و به واسطه همین نمایشنامه و آثاری دیگر بود که برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

جان کالدر، ناشر «در انتظار گودو» خاطره جالبی از این نمایشنامه‌نویس دارد. «بکت با سراسیمگی از هواپیما بیرون آمد و وقتی درهای هواپیما دوباره بسته شد، از بلندگوها شنیدیم: کاپیتان گودو به شما خوشامد می‌گوید. همان موقع بکت به من گفت: انگار سرنوشتم بالاخره به من رسید!»

آنچه در ادامه می‌خوانید ۱۰ جمله ماندگار از بکت به انتخاب نشریه تلگراف است:

    «سعی کردی. شکست خوری. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.»

    «هیچ چیز بامزه‌تر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید. بله، بله، شاد نبودن مسخره‌ترین چیز دنیاست.»

    «عادت بزرگ‌ترین میراننده است.»

    «نه، از هیچ چیز پشیمان نیستم، تنها پشیمانی من به دنیا آمدنم است، همیشه به نظرم مرگ کسل‌کننده‌ترین چیز دنیا بوده.»

    «همه ما دیوانه به دنیا آمده‌ایم. برخی دیوانه می‌مانیم.»

    «کلمات تنها چیزی هستند که ما داریم.»

    «تولد، مرگ او بود.»

     «من از سرنوشت انسان چه می‌دانم؟ درمورد کلم بیشتر می‌توانم برایتان حرف بزنم.»

    «شما روی زمین هستید. هیچ درمانی برایش نداریم.»

    «اول برقصید. بعد فکر کنید. نظم طبیعی همین است.»

طراحی و توسعه توسط بهترین بک لینک