بایگانی برچسب ها: گفتگو
مصاحبه با حدیث میر امینی بازیگر نقش نازگل سریال ستایش ۲
بازیگر سریال های «گیلعاد»، «گل های گرمسیری»، «سراب»، «زن بابا» و….. که با مجموعه «دلنوازان» حسین سهیلی زاده بیش از پیش دیده شد و حضورش در فیلم سینمایی «ورود آقایان ممنوع» (رامبد جوان) به چشم آمد به اعتماد موفقیت سری اول «ستایش» در سری دوم این مجموعه حضور پیداکرد تا با شخصیت نازگل بتواند سریال پرمخاطب دیگری را به کارنامه اش اضافه کند. اتفاقی که خودش معتقد است رخ نداده است.
حدیث میر امینی حضور در این سریال را یک اشتباه بزرگ از سوی خودش قلمداد میکند و معتقد است «ستایش۲» نتوانسته موفقیت سری اول را تکرار کند، او همه چیز را به گردن قصه می اندازد….
بعد از «ستایش» یکی دو کار انجام دادید…
-بله، سریال «ستایش» قبل از شروع امسال به پایان رسید و من بعد از آن در دو کار بازی کردم. یکی فیلمی که هنوز تکلیفش معلوم نیست…
یعنی چه؟ گنگ صحبت می کنید…
-یعنی اینکه معلوم میشود سینمایی است یا تلهفیلم، راست می گویید برای خودم هم گنگ است اجازه بدهید تکلیفش معلوم شود بعداً در مورد آن صحبت می کنیم. این طرف سال هم سر فیلمی بودم به نام «مورچه ها» کار آقای محمدی که لوکیشن آن کاملاً در اصفهان بود. فکر می کنم چند وقت دیگر وارد بازار شود.
صحبتی برای کار جدید نداشته اید؟
-من تازه دو سه روز است از اصفهان آمده ام. صحبت هایی برای کار جدید داشته ام. ممکن است کار کمی به لحاظ زمانی و فصلی دچار مشکل باشد. در تماسی که با ما داشتند مردد هستند که کار کلید بخورد یا خیر….
بعد از یکی دو سینمایی موفق مثل «ورود آقایان ممنوع» این توقع می رفت که حضور پررنگ تری در سینما داشته باشید.
-خب امسال قرار است این اتفاق رخ دهد. صحبت این هست که امسال بیشتر در سینما حضور داشته باشم. برای چند کار صحبت کرده ام. ضمن اینکه احتمالاً امسال مدتی مسافر باشم و ایران نباشم و همین مسئله باعث شده یک مقدار تکلیفم معلوم نباشد.
موفقیت سریال «ستایش» در فصل اول انگیزه ای بود که هر بازیگری پیشنهاد حضور در فصل دوم آن را در شرایط مساعد می پذیرفت.
-دقیقاً همین طور است.
شخصیت نازگل و قصه این کاراکتر هم برای شما آنقدر وسوسه کننده بود که از کنارش به راحتی نگذرید؟
– درست می گویید. همان طور که شما به درستی اشاره کردید فصل اول سریال آنقدر جذاب بود که من هم دوست دارم در فصل دوم حضور داشته باشم، اما متأسفانه توقع من برآورده نشد. آن اتفاقی که فکر می کردم رخ نداد.
مگر فیلمنامه را نخوانده بودید؟
-نه، در کشور ما یک سیستم است که کارها بدون فیلمنامه کلید می خورد. اگر هم سراغ فیلمنامه را بگیری می گویند مگر تو به ما اعتماد نداری؟ یک سریال ۵۰قسمتی قرار است ساخته شود اگر قرار باشد حقت را بخواهی و فیلمنامه را برای مطالعه بگیری، ناراحت می شوند و بعد می پیچد که فلانی چقدر بازیگر بی اخلاقی است! (می خندد) جالب اینکه حق نداری به عنوان یک بازیگر سراغ فیلمنامه ای را که قرار است بازی کنی بگیری!
یعنی بدون مطالعه حتی۴-۵ قسمت از سریال با پروژه «ستایش» قرارداد بستید؟
-چرا حدود ۵-۴ قسمت اول را خواندم. در آن چند قسمت ابتدایی، نازگل کاراکتری جذاب داشت. شخصیتی که مشخصا جای کار داشت و می توانست خوب از آب دربیاید. من اصلاً فکرش را هم نمی کردم که بشود این شخصیت را کوتاه کرد یا از آن به راحتی گذشت و کمرنگش کرد. باور کنید موضوع شخص من نیست، من به دنبال این نبودم که نقش مرا زیاد کنند. فکر می کنم این عدم پرداخت به کاراکتر نازگل به کار خودشان لطمه وارد کرد!
از چه نظر؟
به این خاطر که تمام جذابیت دوم ساختن فصل یک سریال در این است که یک سری کاراکتر جدید با قصه های نو رو کنیم. از سوی دیگر ما تعدادی شخصیت در سری اول معرفی کرده ایم، به اندازه کافی به آنها پرداخته ایم و حالا می آییم برای آنها قصه پردازی می کنیم.
و معتقد هستید این اتفاق در سری دوم «ستایش» رخ نداده است؟
-به نظرم این اتفاق رخ نداده و همین مسئله به کار اصلی لطمه وارد کرده است. همان طور که شما می بینید سری دوم «ستایش» کار خوبی نشده، چون قصه ندارد. ما فقط یک سری دیالوگ می شنویم. در واقع بدون اینکه قصه ای داشته باشیم، به همان شخصیت های قبلی تکیه شده است. یک سری کاراکتر هم آمده اند اضافه کردند که به نظر من خیلی کار ناهوشمندانه ای بوده است (می خندد)
البته پذیرفتن فصل دوم یک سریال در حالی که شخصیت های اصلی دیگر در فصل قبل به اندازه کافی دیده شده و شناخته شده اند، یک ریسک محسوب میشود؟ در واقع شخصیت جدید باید از قصه محکم و درستی برخوردار باشد که….
-من فکر می کنم بازیگری که در فصل دوم یک سریال قرار است حضور داشته باشد، اتفاقاً باید خیالش راحت باشد. چرا که با خود می گوید حتماً دلیلی دارد که قرار است این شخصیت به کار وارد شود، مگر میشود بدون طراحی قصه یک شخصیت اصلی به قصه اضافه شود. به هر حال برای این نقش شما بازیگر آورده اید، حتماً حضور وی علتی دارد. شما یک قسمت اعتماد می کنی، دو قسمت اعتماد می کنی و مدام فیلمنامه می آمد و هیچ خبری نبود!
گویا تعداد قسمت های سریال کم هم شده بود؟
-به طرز شوک آوری، درحالی که قرار بود ما ۵۰ قسمت کار کنیم بعد از ۲۵-۲۴ قسمت گفتند بروید استراحت کنید دوباره خبرتان می کنیم.
یعنی فینالی برای شخصیت ها طراحی نشده بود؟
-راستش برای شخصیت نازگل همچنان قرار بود قصه نوشته شود که نشد.
در این مورد با تصمیم گیرندگان پروژه مذاکره ای نداشتید؟
-چرا، طی زمان تصویربرداری چندین بار با نویسنده و تهیه کننده کار جلسه گذاشتیم و من راجع به این مسئله صحبت می کردم. همان موقع هم بارها اعلام کردم که به عنوان یک بازیگر دارم اذیت می شوم. چون اصلاً به نقش من پرداخته نمی شود.
و چه جوابی می شنیدید؟
-هربار قول می دادند، این قسمت، قسمت بعدی و…. تا اینکه در نهایت دیدم که کار تمام شد و هرگز آن قسمت نیامد!
سریال «ستایش» در واقع با نازگل کلید خورد و با محمد ادامه یافت، پیش بینی هم این بود که نازگل می تواند «ستایش» دیگری باشد و…. .
-دقیقاً، من هم نمی فهمیدم که چه اتفاقی قرار است رخ دهد. وقتی که با خودم می نشستم و راجع به اینکه چه بلایی قرار است سر نازگل بیاید فکر می کردم به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم و حس می کردم امکان ندارد به نازگل پرداخته نشود، چون در این صورت قصه لق می زند!
و به نظر شما الان قصه سریال «ستایش» این ایراد را دارد؟
-بله، الان این اتفاق رخ داده و قصه لق می زند. یک سری کاراکتر می آیند یک سری چیزها می گویند و می روند. ما می رویم دو قسمت راجع به یک موضوع با دو کاراکتر صحبت می کنیم و هیچ داستانی پیش نمی رود.
معلوم است که شما اصلاً سریال را دوست ندارید؟
-به هر حال کار ماست، من هم به آن تعصب دارم اما خودم اصلاً سریال را دوست ندارم. واکنش مردم هم مشخصا خیلی خوب نیست؟ گویا کار از نظر مخاطب هم خیلی خوب نشده است. نمی دانم چه بگویم! فکر می کنم می توانیم یک سریال ۵۰ قسمتی داشته باشیم با دو کاراکتر تأثیرگذار. در واقع دو شخصیت می توانند قصه را خیلی جذاب پیش ببرند. نه اینکه یک سریال ۲۰ قسمتی را با ۵۰ بازیگر و ۵۰ کاراکتر بیاوریم و آن شخصیت ها اصلاً تأثیرگذار نباشند. به هر حال مردم از هر کدام از بازیگران یک سریال یک جورهایی توقع دارند. از خود من می پرسند اصلاً تو چرا در سریال «ستایش»حضور داری؟ کی قصه ات شروع میشود؟
به نظرم می توانستند بازیگری را بیاورند که هم به لحاظ شرایط مالی برای شان بهتر باشد و هم معرف یک بازیگر جدید به سینما باشند. منتهی یک بازی جدید وجود دارد و آن این است که می روند بازیگر می آورند، به نقش پرداخته نمی شود و فقط بازیگر برای شو و تصویرسازی و آنونس به آن پروژه آورده شده است.
در این شرایط که پروژه ضرر مالی خواهد داد؟ فکر نمی کنم با این منطق دست به انتخاب بازیگر چهره بزنند!؟
ـ می خواهند بگویند ببینید ما چقدر بازیگر کنار هم چیده ایم؟ در حالیکه به هیچ یک از این شخصیت ها پرداخته نمی شود. من در مورد کاراکتر خودم می گویم، اگر نازگل از کل کار حذف شود هیچ لطمه ای به قصه نمی خورد!
راجع به این مسئله با سعید سلطانی در راس پروژه صحبتی نداشتید؟
ـ بله، همه می گویند حالا درست می شود. آقای سلطانی هم خیلی مطلع نبود. به هر حال آقای مطلبی قلم شان دست خودشان است.
با سعید مطلبی چرا در این خصوص صحبت نکردید؟
ـ من با آقای مطلبی در این باره صحبت کردم و هر دوی ما راجع به شخصیت نازگل به نتایج خیلی خوبی دست پیدا کردیم. راجع به اینکه چه ویژگی هایی برای کاراکتر نازگل لازم است. چه اتفاقاتی می تواند این شخصیت را جذاب تر کند. قصه او چگونه پیش برود و… صحبت های خوبی داشتیم و من خیالم راحت بود، امّا مدام می گفتند در قسمت های بعدی درست می شود. آقای سلطانی هم متعجب بودند و می گفتند وقتی تو را برای این نقش آورده اند، حتماً قصه این کاراکتر شکل خواهد گرفت. من این مسئله را همان موقع با آقای زرین کوب (تهیه کننده فیلم) مطرح کردم.
ایشان می گفتند خیلی نقش نازگل خوب است، خوب تر هم می شود! (می خندد) می گفتم من می فهمم چرا اینگونه نمی گوئید! کجای این کاراکتر جذاب است؟ جواب می دادند هستی خب! می گفتم بودن من مهم نیست، من حاضرم در چهار قسمت یک سکانس باشم، امّا تاثیرگذار! به نظرم این یک توهین است از سوی تهیه کننده ها که می گویند تو هستی دیگر! یعنی اینکه تو حق نداری تحلیل کنی! یعنی حق نداری راجع به کاراکتر خودت حرف بزنی و بگویی من از حضور در این کار ناراحت هستم! در حالیکه من می گفتم اعتماد کردم که با خواندن ۲ قسمت آمدم سر سریال شما، الان هم که متعهد هستم و باید سر کار بمانم! موضوع این است که هیچ وقت به قول هایی که داده می شود، عمل نمی کنند و جالب تر اینکه این موضوع پیش می آید که چیه دلت می خواهد نقش یک باشی؟! این میشود که بازیگران نمی توانند از حق خودشان دفاع کنند!
مشخصا شما الان دارید از حق خودتان دفاع می کنید.
-بله همان موقع به آقای زرین کوب گفتم! اینکه می بینید الان اینقدر راحت دارم حرف می زنم، به همین دلیل است. گفتم یا نقش من درست میشود یا اینکه من این ماجرا را رسانه ای و مطبوعاتی می کنم تا دلم خنک بشود! (می خندد) شوخی می کنم واقعاً به این دلیل نیست که دلم خنک بشود. می دانید دلیل چیست؟ وقتی من می آیم روشنک «دلنوازان» را کار می کنم، یک مدت کار نمی کنم و دوباره با یک سریال مناسبتی «یه تیکه زمین» بر می گردم مردم از من و نقشی که بازی می کنم توقع دارند! این برایم خیلی ناراحت کننده است که یکی مرا در خیابان ببیند و بگوید (دختر ستایش) این یعنی مردم اسم نقش مرا هم حتی نمی دانند! این آزار دهنده است!
با این همه حساسیت؟
-بله چون این یعنی اینکه من انتخاب اشتباهی داشتم. به هر حال ما برای مردم کار می کنیم و باید تلاش کنیم توقع مردم را برآورده کنیم.
یکی از مواردی که در سریال «ستایش۲» با انتقادهای بسیاری مواجه شده ، انتخاب نرگس محمدی در نقش ستایش است. اتفاقی که حتی اقبال مخاطب از حضور او در سری اول را هم زیر سؤال می برد، شما به عنوان بازیگر نقش مقابل، در برقراری این ارتباط مشکلی نداشتید؟
-واقعاً نه، من در سریال «گل های گرمسیری» چنین موقعیتی را تجربه کردم. در آن سریال هم خانم بهنوش طباطبایی نقش مادر مرا بازی کرد. ما آنجا هیچ مشکلی نداشتیم و هرگز در این باره نقدی هم نشنیدم، اما در «ستایش۲» ما مشکل قصه داریم. در واقع بخش اعظم ماجرا به خلا های قصه در «ستایش۲» مرتبط میشود.
قصه آنقدر فاقد موقعیت دراماتیک است که تماشاگر را خواه، ناخواه به آن سمت رهنمون می کند که ایرادهایی مثل اینکه بازی ها چگونه است سوق می دهد. شک نکنید اگر قصه دارای جذابیت لازم بود ، ذهنیت تماشاگر تا این حد خدشه دار نمی شد. ایراد اصلی سریال را من در قصه می بینم. اتفاقی که در سری اول رخ نداد ، قصه در سری اول پر از موقعیت بود. اگر شما در سری اول یک قسمت را نمی دیدی ، خیلی چیزها را از دست می دادی، فرار داشتیم، مرگ داشتیم، رفت و آمد داشتیم و… اما در سری دوم هیچ اتفاقی رخ نمی دهد . مردم چقدر بنشینند و ببینند یک سری بازیگر آمدند مدام دیالوگ همینطوری می گویند بدون اینکه قصه ای پیش برود؟ کم کم در این شرایط فوکوس و توجه مردم روی این می رود که چقدر این بازیگرجوان یا گریمش چرا اینگونه است؟ در واقع در این شرایط ایرادهای کار بیرون می زند.
شما سیناپس کلی را خوانده بودید؟
-بله…
در واقع می دانستید درسریال «ستایش۲» از A تا Z چه اتفاقی برای شخصیت نازگل قرار است رخ بدهد؟
-بله، اتفاقاً اصطلاحی داشتند که مرا به شدت دلگرم می کرد و در واقع به همان اطمینان و اعتماد کردم، آنها می گفتند در این قسمت نازگل و محمد پیش برنده قصه هستند. قرار است در سری دوم ما قصه ای از ستایش نبینیم و بقیه ماجرا را نازگل و محمد پیش می برند….
اتفاقی که تا به امروز رخ نداده؟
-بله، قرار بود در ازدواج نازگل، تمام اتفاقات زندگی ستایش مجدداً تکرار شود.
در واقع تاریخ برای ستایش این بار از سوی دخترش تکرار میشود؟
-بله که البته این اتفاق هرگز رخ نداد.
مشخصا حضور داریوش ارجمند به عنوان یک وزنه در نقش حشمت فردوس هم بسیار مؤثر بوده که سمت و سوی قصه تا حدود زیادی به سمت او برود؟ (البته اگر برود)
-در مورد این مسئله من خیلی نمی توانم پاسخگو باشم، اما فکر می کنم سریال با این خصوصیات قابلیت این را دارد که به چند کاراکتر همزمان پرداخته شود، من مشکلی ندارم که قصه به حشمت فردوس به اندازه کافی بپردازد، یا شخصیت محمد حضوری پررنگ داشته باشد این لازمه کار است، اما فکر می کنم ما غیر از این قصه ها باید قصه های دیگر هم داشته باشیم. تمام توانمندی و هوشمندی قصه به این است که هرکس قصه خودش را داشته باشد.
اتفاقات قصه با نازگل در ابتدا نشان از این داشت که کاراکتر محور و تأثیرگذار خواهد بود، اما به یک باره کنار رفت و…
-بله، وقتی این مدلی راجع به کار صحبت می کنم به این خاطر است که من نه پیشنهادهایم کم است، نه مجبورم سرکار بروم. (فکر اشتباهی است که گاه مردم و حتی برخی مواقع همکارانم دارند) باید بگویم این کار انتخاب غلط از سوی خودم بود. در طول این کار پیشنهادهای بسیاری را رد کردم به این خاطر که ما حتی اجازه نداشتیم سر کار دیگر برویم. اگر چه می شد هماهنگ بشود و نشد!
احتمالاً مبلغ قراردادتان خوب بود؟
-نه مبلغ قراردادم هم پایین بود چون حس می کردم پس از مدت ها قرار است در یک کار خوب بازی کنم که متأسفانه نشد. من کارهای بسیاری از جمله «شاهگوش» را به خاطر بازی در این کار رد کردم.
خب چه اتفاقی در این قصه برای نازگل رخ می دهد؟ منظورم این است که قصه فینالی منطقی دارد؟
-هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد. شاید باورتان نشود من منتظر فیلمنامه ۲۶ و ۲۷ و شروع داستان نازگل بودم که متوجه شدم سریال تمام شده است. آمدند و گفتند کار تمام شده ….! گفتم چی؟! گفتند بروید یک مقدار استراحت کنید تا برای ادامه همکاری صدای تان کنیم!
در واقع باید منتظر ادامه داستان در سری سوم هم باشیم؟
-بله…
اگر حرفی در پایان مانده؟
-من اعلام می کنم که این کار اشتباه از سمت خود من بود. ای کاش این قانون فیلمنامه نداشتن را از سینما و تلویزیون کنار بگذارند تا بازیگر بتواند با منطق درست پس از خواندن فیلمنامه انتخاب کند.خلاصه مدتی دور هم بودیم کاری کردیم و گپ زدیم و سرکار بودیم (می خندد)
(مجتبی احمدی/ بانی فیلم)
مصاحبه با مهدی سلوکی بازیگر سریال ستایش ۲
سریال «ستایش ۲» هم مثل خیلی از سریال های چند فصلی تلویزیون که گاهی موفق می شوند و گاهی نه، ساخته شد و امروز روی آنتن شبکه سوم سیماست.این مجموعه تلویزیونی به واسطه موفقیت در سری اول هنوز هم به رغم نقاط ضعف و قوتش مخاطبانش را جذب کرده است. از سعید سلطانی کارگردان خوش اخلاق و سعید مطلبی نویسنده با سابقه این مجموعه برای گفت و گو در خصوص این مجموعه و نقدهایی که گاه حتی بازیگران سریال به آن وارد می دانستند دعوت به گفت و گو کردیم که سعید سلطانی ترجیح داد فعلاً با دیگر عوامل صحبت کنیم و در قسمت های پایانی مهمان یک فنجان چای ما باشد. سعید مطلبی هم مقرر کرد خودش با ما در این خصوص ارتباط برقرار خواهند کرد.
پس از گفت و گوی حدیث میرامینی بازیگر نقش نازگل که حواشی بسیاری را هم با خود به همراه داشت، این بار مهدی سلوکی بازیگر نقش محمد مهمان یک فنجان چای ما شد تا نظراتی متفاوت با همکارش که در نقش خواهرش در این سریال ایفای نقش کرده، داشته باشد. بازیگر سریال «پنج کیلومتر تا بهشت» که در آستانه کلید زدن زندگی مشترکش به سر می برد، نوروز امسال با بازی در سریال «خوب، بد، زشت» سال پرکاری را پشت سر گذاشت و با سریال «ستایش» در انتظار تکرار موفقیتش با مجموعه «نرگس» است.
در کرمانشاه و مشغول بازی در تله فیلم بار دیگر بنگر هستی؟
ـ بله، جای شما خالی…
احتمالاً قصه و نقش کلی وسوسه کننده بوده که تو را به یکی از روستاهای محروم کرمانشاه کشانده است؟
ـ بله نقش پسری است از قشر مرفه جامعه، پدر و مادر او دکتر هستند، تک پسر است،مجادلاتی با پدر و مادرش دارد، تضادهایی بین تفکرات او و خانواده اش وجود دارد. دختری را دوست دارد با او هم به سرانجام نمی رسد. یک جورهایی از خانه بیرون می زند و درگیر اتفاقاتی می شود. با گروهی از بچه های بسیجی آشنا می شود با آنها هر چه می گذرد بیشتر عجین می شود و… اجازه بدهید توضیح بیشتر ندهم. گروه بسیار خوب است. نوشته به نظرم متفاوت بود. با آقای میرحسینی یک آشنایی قدیمی داشتم، حس کردم کار خوبی می تواند باشد و برای من تجربه ای متفاوت خواهد بود. شرایط اینجا قاعدتاً سخت است، امّا تیم تهیه و تولید شرایط مساعدی را برای ما مهیا کرده است که جای تقدیر دارد. امیدوارم نتیجه کار هم آنطور که باید باشد.
و برنامه بعدی ات چه خواهد بود؟
ـ بعد از این کار مراسم عروسی ام برگزار خواهد شد و بعد از آن هم دنبال پیشنهاد متفاوتی خواهم بود.
از طرف «بانی فیلمی ها» آغاز زندگی مشترک ات را تبریک می گویم.
ـ تشکر از لطف ات…
خیلی از هنرمندان و ورزشکاران مسیر زندگی شان پس از ازدواج تغییر می کند گاهی رو به رشد و گاهی هم نه، تصور تو چیست؟
ـ برای من فرقی ندارد. پیدا کردن همسرم برای من بزرگترین اتفاق زندگی ام بوده و خیلی خوشحالم بابت اینکه آن کسی را که قرار است در زندگی همراهم باشد پیدا کرده ام. توکل می کنم به خدا و امیدوارم زندگی مشترک به حرفه ام هم کمک کند. اگر هم این اتفاق رخ ندهد، مهم نیست چون زندگی ام از کارم مهمتر است. هر چه خدا بخواهد همان می شود و من فقط توکل می کنم.
تو تنها بازیگری هستی که در هر دو سری «ستایش» بازی داشتی آن هم با دو نقش متفاوت، در واقع ایفاگر دو شخصیت بودی؟
ـ اگرچه یک مقدار مشکل با تهیه کننده کار داشتم و شرایط را مساعد نمی دیدم، امّا قصه را دوست داشتم. کار با سعید سلطانی همیشه برایم جذاب بوده، خودم جزو طرفداران پر و پا قرص ایشان هستم. خیلی خوشحال شدم که سری دوم هم به من پیشنهاد بازی شد با شرایط سخت و نبودن بودجه لازم پذیرفتم. کار را با قصه خوب آقای مطلبی شروع کردیم و کلاً در شرایط مساعدی کار کردیم. خدا را شکر از بازخورد صحبت با مردم و همکاران خودم متوجه می شوم سری دوم «ستایش» هم جواب داده و مخاطب کار را دوست داشته است.
و امّا تفاوت های دو محمد در سریال «ستایش» (محمد پسر ستایش و دایی اش) که البته قطع به یقین شباهت های زیادی هم با هم دارند؟
ـ درست می گوئید. به دنبال یکسری تفاوت ظاهری بودیم؛ به طور مثال محمد در سری اول لاغرتر بود و ما اینجا محمد را تاحدودی با وزن بیشتر می بینیم…
وزن خودت بیشتر شده بود یا صرفاً برای بازی در این سریال وزن اضافه کردی؟
ـ نه برای این نقش وزن اضافه کردم ولی از شما چه پنهان نتوانستم وزنم را کم کنم! (می خندد) باورکن هر کاری کردم نشد…
آنجا هم که الان اوضاع و احوال خوب است و آب و هوای خوب و…
ـ نه بابا… الان کمی وزن کم کردم نسبت به آن زمان سریال «ستایش»، ولی ما در کشورمان امکانات لازم را برای اینکه بتوانیم در مدت زمان کوتاه (یک یا دو ماه) وزنی را که برای کار بالا بردیم پائین بیاوریم نداریم و این خوب نیست. من که خودم را به خدا سپردم و با مشورت خیلی ها برای سری دوم وزنم را اضافه کردم.
پس الان به وزن ایده آل رسیدی؟
ـ بله اگر چه خیلی ها می گویند هنوز وزنت زیاد است. (می خندد) دارم رژیم می گیرم. باور کن برای یک کار صدایم کردند رفتم گفتند مهدی جان برو الان وزنت زیاد است!
البته من در این مدت سر کار بودم. با این حال یک بازیگر باید از شرایط مساعد و مناسب برخوردار باشد تا بتواند هر نقشی را بپذیرد و به لحاظ فیزیکی مناسب آن کار باشد.
برگردیم سراغ محمد…
ـ همانطور که به درستی اشاره کردی قرار بود شباهت های محسوسی میان هر دو محمد وجود داشته باشد، هم محمد دایی و هم محمد خواهرزاده…
مثل حس استقلال، پیشرفت و کافی نبودن شرایط موجود که البته حس مشترک خیلی از جوانان در ادوار مختلف بوده است؟
ـ دقیقاً این تشابه تفکر هر دو محمد بود. محمد در سری اول به جز نکته ای که گفتی مسئله دیگری هم داشت، او اعتقاداتی دانشت که گاه از منطق فاصله می گرفت. به طور مثال معتقد بود چرا باید من به جنگ بروم؟! امّا محمد در سری دوم می بینیم که دلاوری و شجاعت در رفتارش محسوس است. محمد در سری دوم اصلاً آدم ترسویی نیست. او آدم جسوری است و برای خواسته اش دست به هر کاری می زند. هر دو محمد به دنبال پیشرفت بودند و موقعیت و شرایط موجود در زندگی شان هرگز برای شان راضی کننده نبود. شما در «ستایش ۲» می بینید محمد برای رسیدن به آرزوها و پیشرفت دست به کارهای بزرگی می زند که حتی مسیر داستان را تغییر می دهد.
نظرت درباره سری دوم سریال چیست؟
ـ من احساس می کنم سری دوم «ستایش» هم گرم شده و توانسته مخاطبش را جذب کند. استناد می کنم به آنچه در میان مردم می بینم و می شنوم. فکر می کنم سلیقه مخاطب است که مهم است و ما هم برای مردم کار می کنیم. همکاران ما گاهی یکسری قضاوت دارند که هزاران دلیل دارد و من نمی خواهم وارد آن شوم. تو خودت می دانی که من به هیچ وجه اهل حاشیه نیستم و دنبال این نیستم که در مورد شخص به خصوصی همکارانم حرفی بزنم. من معتقدم سریال «ستایش» توانسته مخاطب خود را جذب کند و این را از بازخورد عمومی می گویم. باور کن بدون هیچ تعصبی از اینکه خودم بازیگر این سریال بودم به شما می گویم. قصه سریال «ستایش» در ادامه هر چه بگذرد گرمتر می شود، پر از تعلیق و گره گشایی خواهد بود. هنوز اتفاقات بزرگ سریال «ستایش ۲» رخ نداده، هنوز کلی ماجرا در راه است. من دعوت می کنم مخاطبان سریال را به دنبال کردن این مجموعه ، که حرف های بسیاری در ادامه خواهد داشت. شک ندارم که با دیدن چند قسمت دیگر شما هم با من هم عقیده خواهید بود. در سری اول کلی اتفاق در قسمت های ابتدایی رخ داد و اصطلاحاً قلاب تماشگر گیر کرد تا شما سریال را تا پایان دنبال کنید.
دقیقاً و این در حالی است که در سری دوم این اتفاق ات و گره افکنی ها به اندازه ای نبوده که…
ـ صبر کنید، زود قضاوت نکنید. من مطمئنم کار به جایی خواهد کشید که شما خودتان می پرسید که چرا سری سوم ستایش ساخته نمی شود!
خیلی مطمئن از کار دفاع می کنی.
ـ من در جایگاهی نیستم که بخواهم سریالی را که خودم بازی کردم نقد کنم، ولی اطمینان دارم که سریال «ستایش» در ادامه جذاب تر هم خواهد شد. متاسفم و خیلی ناراحتم که قرار نیست سری سوم سریال «ستایش» ساخته شود. چون از جایی که قصه سری دوم تمام می شود، خیلی ها سوال خواهند کرد که چرا؟ تکلیف چه شد؟!
شما شک نکنید اگر بازخورد مناسب باشد، مسوولین سیما سفارش سری سوم را خواهند داد و البته قطعاً با استقبال تیم تولید مواجه خواهد شد.
ـ چه بگویم… من فکر می کنم نیاز است این کار ادامه پیدا کند.
قرار بود سری دوم هم ۴۰ ـ ۵۰ قسمت باشد، امّا در بیست و چند قسمت جمع شد. علت را می دانی بحث مالی بود یا… ؟
ـ این را آقای مطلبی صلاح دانستند و با توجه به شناختی که از سلیقه مخاطب دارند می دانستند که قصه باید کجا و با چه کیفیتی به اتمام برسد. اگر چه من نیاز می بینم سری سوم سریال «ستایش» ساخته شود. چون این قصه پتانسیل آن را دارد که بیش از این پرداخته شود و شخصیت هایی که تا به حال خیلی خوب معرفی شده اند، دارای داستان های مستقل و جذاب باشند. یکی از اتفاقات بسیار مهم و تاثیرگذار «ستایش ۲» در اواخر کار رخ می دهد. من معتقدم پس از چند هفته اگر دوباره یکدیگر را ببینیم، شما با من هم عقیده خواهید بود که این سری هم جذابیت های لازم را داشته، حیف که قرار است پرونده این کار زود بسته شود.
در سری دوم سریال «ستایش» با داریوش ارجمند در نقش حشمت فردوس همبازی بودی از کار کنار این بازیگر پیشکسوت هم صحبت کن.
ـ کار کنار استاد ارجمند بسیار برای من لذتبخش بود. کلی ایشان به من سر کار کمک کردند. به هر حال خیلی بیشتر از من سوار بر قصه بودند، فضای کار را خیلی خوب می شناختند. آقای ارجمند ریزه کاری هایی را به من متذکر می شدند که قابل ذکر نیست. انصافاً با جان و دل سعی می کردند به من در مقام شاگردشان کمک کنند. حس بسیار خوبی هنگام کار داشتند، پر انرژی و دلسوز، من حضورشان را سر این کار غنیمت می دانستم و از وجودشان کلی سود بردم. از طریق شما هم از ایشان تقدیر و تشکر می کنم. آدم وقتی که با این اساتید کار می کند، مدام دوست دارد از آنها یاد بگیرد و آموزش ببیند. افرادی همچون استاد ارجمند در بحث بازیگری به نکاتی می پردازند که ما جوان ترها و تازه کارها متوجه آن نمی شویم.
آقای ارجمند گره هایی را راجع به شخصیت محمد برای من باز می کردند که واقعاً در کار من تاثیر دو چندان داشت. کمک های آقای ارجمند و آقای سلطانی در مقام کارگردان آنقدر خوب و موثر بود که من در کار کلی جلو بودم. باید نتیجه کار را ببینید تا نظرتان را راجع به این مسئله بیان کنید. به نظرم محمد و سریال «ستایش ۲» کمی از سری اول آن ندارد.
و نکته دیگر در مورد محمد در سری دوم این است که حالا او عاقل تر، فکورتر و مشخصاً با دقت بیشتری تصمیم می گیرد.
ـ چه اشاره درستی کردید. همین طور است. محمد حالا جسورتر و با دل و جرأت تر شده است. یکسری خصوصیات دایی خودش را هم با خود دارد. او زیاده خواه است و دوست دارد بهترین شرایط را داشته باشد. در رفاه زندگی کند ناگفته نماند او خیلی غیرتمندتر از محمد سری اول است.
البته شرایط زندگی و مسیر خانوادگی او نیز در این روانشناسی شخصیتی موثر بوده است. به هر حال او در مقام تنها مرد خانواده کنار ستایش بوده، رشد کرده است و مستقل بودن او تا حدودی اختیاری نبوده است.
ـ بله همین طور است. به هر حال محمد کاراکتری شبیه به دایی اش هست با یکسری خصوصیات ویژه که به قول شما برخی از آن دیکته شده از شرایط زندگی جدیداش است.
حضور نرگس محمدی در نقش ستایش در سری دوم با نقدهای بسیاری همراه بود؛ حتی از سوی مخاطبان عام که بسیاری خیلی تخصصی راجع به گریم غیر قابل باور او نظر می دادند و بازی او را در نقش ستایش مادر بر نمی تابیدند. تو به عنوان پارتنر مقابل نرگس محمدی در هر دو سری سریال «ستایش»، بگو چقدر با او در نقش مادر محمد راحت ارتباط برقرار کردی؟
ـ باورکن خانم محمدی خیلی این نقش را دوست داشت و خیلی در این راستا تلاش کرد. من تلاش او را می دیدم و اصلاً نمی توانستم بگویم او را در نقش مادر باور نمی کنم. شما گاهی می بینید یک بازیگر در ایفای یک نقش هیچ تلاشی ندارد و نتیجه کارش هم مشخص است، یک کار معمولی از او می بینیم. امّا من می دیدم که خانم محمدی چقدر نقش ستایش را باور دارد برای آن تلاش می کند. من هم خیلی او را در نقش مادر باور کرده بودم. من می دیدم که نرگس محمدی ستایش را زندگی می کرد و کلاً سوار نقش بود.
و کار با سعید سلطانی در مقام کارگردان برای دومین بار چگونه بود؟
ـ من همیشه از کار با ایشان لذت می برم و یاد می گیرم. کار با سلطانی برای من کلاس درس است. آقای سلطانی چه به لحاظ حرفه ای و چه به لحاظ شخصیتی عالی هستند. به شدت سوار کارشان هستند و می دانند چه می خواهند. در کار با سعید سلطانی به هیچ وجه نکته مبهمی برای بازیگر وجود ندارد. یکی از هنرهای ایشان در کارگردانی این است که به شدت می توانند با هنرپیشه ها ارتباط برقرار کنند. با ما خیلی خوب حرف می زدند، نقش و موقعیت را تفهیم می کردند و سپس ضبط آن سکانس را کلید می زدند. ما کارگردانان صاحب نام بسیاری در مملکت داریم که چون نمی توانند با بازیگرانشان ارتباط برقرار کنند نمی توانند آن طور که باید از بازیگرانشان بازی بگیرند. امیدوارم باز هم شرایطی مهیا شود که با ایشان کارکنم. برای من باعث افتخار است.
تو سالها پیش با حضور در سریال «نرگس» ره صد ساله را یک شبه طی کردی و به جایگاهی قابل قبول در این عرصه دست پیدا کردی. به نظرت سریال «ستایش» می تواند یک استارت دیگر برایت محسوب شود؟
ـ امیدوارم. فقط می توانم دعا کنم. من در شرایط خوب این سریال تمام تلاشم را کردم تا به آنچه شما اشاره کردید برسم. به دنبال این بودم که هم تفاوت هر دو محمد را در بیاورم و هم به آنچه مدنظر آقای مطلبی و آقای سلطانی بود برسم. مطمئن بودم که آقای سلطانی به راحتی از آنچه که باید نمی گذرد، حتی یک پلان! باید کار را دید و نظر مردم را شنید.
فینال سریال «ستایش» به نظر تو جذاب از آب در آمده است؟ فینال کاراکتر محمد خود تو را راضی کرده است؟
ـ (می خندد) ای کاش این سوال را از من نمی پرسیدی! (مکث می کند) فکر می کنم هنوز قصه تمام نشده و نیاز است سری بعدی ساخته شود. فکر می کنم بذرهایی که پاشیده می شود و گره افکنی هایی که می شود برای تماشاگر گنگ نخواهد ماند. شک نکنید تماشاگر روی هوا نخواهد ماند. فکر می کنم تماشاگر ما هم نیاز ببیند سری بعدی سریال «ستایش» ساخته شود، اگر چه این اتفاق رخ نخواهد داد. امّا در پایان باید بگویم جداً از سریال «ستایش ۲» دفاع می کنم و سابقه ۱۶ ـ ۱۷ سال کار به من می گوید این سریال می تواند تا پایان مخاطبش را حفظ کند. ای کاش بیننده های عزیز و البته همکاران من حوصله کنند تا قسمت های آتی پخش شود.
به سینما هم فکر می کنی؟
ـ سینما همیشه دغدغه من بوده و همیشه به آن فکر می کنم، امّا شاید تا الان آنطور که باید قسمت من نبود یا شاید هم در توانم نبوده باشد. آرزوی هر بازیگری درخشش در سینماست.
مصاحبه با محسن تنابنده بازیگر نقش نقی در سریال پایتخت
تقریبا کسی نیست که سریال پایتخت را تماشا کرده باشد و نداند که این سریال، بخش قابل توجهی از هویتش را مدیون محسن تنابنده است که به عنوان طراح داستان و شخصیتها، سرپرست نویسندگان، بازیگردان و بازیگر در کنار گروه تولید این سریال بوده است.
او سه بهار در هیات نقی مهمان خانههای ما بوده و این بار در پایتخت۳ باری سنگینتر از همیشه بردوش داشته است. از ماهها پیش، خلق موقعیتهای تازه برای خانواده معمولی را آغاز کرده و همراه نقی از روزهای سرافکندگی تا لحظههای قهرمانی دویده و حالا ۱۱ کیلو وزن کم کرده و یک دوره درمان کوتاه را در بیمارستان گذرانده است.
گفتوگو با محسن تنابنده، کمی بعد از اتمام سریال پایتخت ۳ انجام شد، در حالی که هنوز خستگی ناشی از کار سخت و فشرده چند ماه از تنش بیرون نرفته و گویی رنج افسردگی، بیکاری، زندگی در خانه داماد و بیپولی نقی را هنوز بر شانههای خود احساس میکند و از همین روست که از میان این همه کف و سوت و هورایی که برای قهرمانی پایتخت۳ برخاسته، گوش به معدود معترضان سپرده و گلهمند است.
تنابنده به دلیل کاهش وزن و گذراندن دوره کسالت، از قرار گرفتن مقابل دوربین عکاس روزنامه امتناع کرد، اما کمتر کسی است که او را نشناسد و چهره واقعیاش را در کارناوال تقدیرها و تجلیلها و مصاحبهها ندیده باشد.
میدانیم که سریال پایتخت هر بار شما را راهی مطب پزشک کرده، اما این بار گویا برای مدتی بستری هم شدید. درست است؟
بله! در پایتخت۳ من همزمان با کار، برای رسیدن به وزن متعادل و تناسب باید رژیم میگرفتم تا فیزیکم برای ظاهرشدن در قالب یک کشتیگیر پذیرفتنی باشد. به همین دلیل کارم به بیمارستان کشیده شد. خوشبختانه پزشکان به دادم رسیدند، اما هنوز بهبود کامل حاصل نشده است.
تا جایی که به خاطر دارم ابتدا یعنی زمانی که سری اول سریال پایتخت تولید میشد، قرار نبود هیچ نقشی بازی کنید، اما نه تنها نقش نقی قسمت شما شد بلکه در بخش سوم، هم در بطن داستان و هم در ورزش کشتی، آن را به یک قهرمان بدل کردهاید!
به نظر من در هر سه پایتخت، قهرمان قصهها نقی است.
اما در «پایتخت۱» خانواده قهرمان اصلی بود.
نه، بالاخره خانواده رهبری دارد که اعضای آن را هدایت میکند.
هد فامیل!
بله، هد فامیلی وجود دارد که در پایتخت۱ خانواده را به تهران میآورد، در پایتخت۲ تصمیم میگیرد گنبد و گلدستهای را به جنوب ببرد و در پایتخت۳ همه مسئولیتها را به عهده دارد. در تمام پایتختها قصه طوری طراحی شده که خانواده بسیار اهمیت دارد و در راس همه امور قرار میگیرد. در پایتخت۳ هم همینطور است، اما همیشه یک نفر باید پیشبرنده قصه باشد.
قصدم از طرح این نکته، طرح سوالی درباره دشواری بازی در نقش نقی بود چراکه از سویی کار راحتتری در پیش داشتید چون نقی را دیگر کاملا میشناسید و برای رسیدن به نقش مسألهای نداشتید، اما این بار بخش اجرایی کارتان سختتر از همیشه بود.
نه، اصلا این طور نیست؛ باید حتما این شخصیت را دوباره طراحی میکردم. در اجرای نقشی که بازیگر قبلا ارائه کرده، هم سود هست و هم زیان؛ از سویی میگویند این شخصیتها قبلا معرفی شدهاند و ضررش هم دقیقا از همینجاست که میگویند این شخصیتها قبلا معرفی شدهاند. شناخت مخاطب از شخصیتها به همان اندازه که خوب است، میتواند بد باشد چون ممکن است همه چیز تکراری شود. به همین دلیل، وضع شخصیتها در پایتخت۳ کاملا تغییر کرده. زندگی نقی با مسائلی روبهرو میشود که به افسردگی او میانجامد، ارسطو در یک وضع جدید قرار گرفته، بهبود و همسرش تغییر کردهاند، یکی زخمی شده و دیگری باردار است، هما به خاطر شرایط نقی در وضع جدیدی قرار گرفته و بیماری باباپنجعلی هم پیشرفت کرده است. میبینید که همه چیز در مقایسه با سال گذشته تغییر کرده است. همانطور که آدمیزاد ممکن است از امسال تا سال آینده با حفظ جوهر و بنمایه شخصیتیاش، دستخوش تغییرات کوچک و بزرگ موقعیتی و وضعی بشود و همین تغییرات باعث میشود سریالی که از سری یک به ۲ و ۳ رسیده، دچار افت نشود.
درست است، اما به عنوان بازیگر وقتی نقی را دوبار بازی کردهاید، برای بار سوم میدانید او چطور راه میرود، چطور نگاه میکند، چطور فکر میکند، عکسالعملهایش چیست و همه خصوصیات فیزیکی و رفتاری او را میشناسید. به نظرم تغییر وضع، تاثیر زیادی در تحلیل شخصیت و رسیدن به نقش ندارد!
بله اما وقتی نقش در وضع تازه قرار میگیرد، بازیگر هم باید او را در وضع تازه ببیند و دوباره آن را طراحی کند. من راهرفتن و حرفزدن و دیگر رفتارهای نقی را میشناسم، اما کشتی گرفتن او را نه! برای همین وقتی قرار است نقی کشتی بگیرد، باید ۱۱ کیلو وزن کم کنم. همین یعنی این نقی دیگر نقی سال گذشته نیست و تحت تاثیر شرایط و وضع جدید قرار گرفته است.
شما از ابتدای سریال وزن کم کردید یا بعد از سریال به خاطر بیماری اینقدر لاغر شدهاید؟
از شروع تا پایان پایتخت۳ نقی ۱۱ کیلو وزن کم میکند. این اتفاق آنقدر تدریجی و نرم رخ میدهد که تماشاگر در انتهای سریال، شاهد یک تعادل فیزیکی است و میتواند باور کند که نقی یک کشتیگیر ورزیده است.
جایی خواندم که قبلا بوکس کار میکردید و به همین دلیل برای انجام فعالیتهای ورزشی آماده بودید، اما فکر نمیکنم این مربوط به حالا یا گذشته نزدیک باشد.
بله. این مربوط به زمانی است که خیلی جوانتر بودم ولی بوکس و کشتی دو ورزش کاملا متفاوت است؛ بوکس اصلا منشا ایرانی ندارد و کشتی کاملا یک ورزش ایرانی باستانی و پهلوانی است. جولان دادن در این عرصه خیلی با بوکس فرق دارد.
در این که شما کار سختی را به انجام رساندهاید، حرفی نیست، اما به نظر میرسد آمادگی بدنی لازم را برای صحنههای ورزشی داشتید.
من معمولا در طول سال با تیم هنرمندان فوتبال بازی میکنم و در خانه هم ورزش میکنم که وقتی قرار است سر کاری حاضر شوم که نیاز به آمادگی بدنی دارد، خیلی اذیت نشوم و آماده باشم.
فنون کشتی را میشناختید یا در جریان همین سریال با آنها آشنا شدید و یاد گرفتید؟
همه چیز در سریال پایتخت با تحقیق و بررسی انجام میشود. از روز اول دوستان زیادی در کنار ما بودند و در این زمینه یاریمان کردند که بهتر است اسمشان را نیاورم چون میترسم برخی از آنها را از قلم بیندازم. این دوستان در کنار ما بودند تا همه چیز با نظر ایشان و اصولی انجام شود. نه فقط در این مورد بلکه در همه موارد مدیون دوستانی هستیم که چه برای ارائه نظرات کارشناسانه و چه برای همراهی و حمایت در کنارمان بودهاند. ما خیلی مدیون کشتیگیران کشورمان از جمله رسول خادم و مجید خدایی هستیم که در تمام مدت کنار گروه بودند و خیلی کمکهای عجیب و غریبی به ما کردند؛ همینطور بهرام مشتاقی سرپرست تیم ملی کشتیفرنگی، حمید سوریان و دیگرانی که خیلی به ما کمک کردند. با یاری این دوستان هر آنچه در زمینه کشتی نوشته و در مقابل دوربین اجرا شد، برمبنای اصول کشتی بود. درباره همه جنبههای کشتی گرفتن تحقیق کردیم و من تمام فنون را قبل از اجرا مرور میکردم.
با این همه معرفی یک بازیگر به عنوان قهرمان کشتی در یک سریال تلویزیونی کار پرخطری است!
بله و به همین دلیل همه کارها را با نظر کارشناسان انجام دادیم. سیروس مقدم، هم نگران وضع فیزیکی من بود و هم نگران این که وقتی یک بازیگر نقش یک کشتیگیر را بازی میکند نتیجه مورد قبول در میآید یا نه که خوشبختانه درآمد. حتی ایشان اصرار داشتند در جاهایی از بدلکار استفاده کنیم، اما من ترجیح دادم خودم تمام نقش را بازی کنم.
این که شما اصرار دارید مسئولیتهای متعدد را به عهده بگیرید یا همه بخشهای یک کار را خودتان انجام بدهید و در مورد خیلی چیزها کوتاه نمیآیید، ناشی از چیست؟
بخشی از آن به این مربوط است که به خودم اطمینان بیشتری دارم و میدانم اگر کاری را به خودم واگذار کنم، احتمال این که دقیقتر انجام شود، خیلی بیشتر از آن است که آن را به دیگران واگذار کنم. بخشی از این مسأله هم به خاطر جذابیتهای کار است که باعث میشود خودم انجام آنها را به عهده بگیرم. مثلا ورود به وادی کشتی، تجربه کشتیگرفتن و سرشاخشدن با یک حریف واقعی برایم جذابیت زیادی داشت. به عنوان بازیگر، نقش نقی در پایتخت۳ برایم چالش زیادی داشت. من داشتم این نقش را برای سومین بار بازی میکردم و دلم میخواست این بار همراه با نقی اتفاقات تازهتری را تجربه کنم و وارد چالش بشوم. این طوری هم من با لذت بیشتری کار میکردم و هم تماشاگر میتوانست از تماشای آن بیشتر لذت ببرد چون هر چه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند. همیشه ردشدن از برخی مرزها و تجربههای متفاوت برایم جذاب است.
به نظر میرسد بیشتر از این که مسائل اطرافتان را مدیریت کنید، یک ماجراجو هستید!
بله، ماجراجو هم هستم.
گفتید همه چیز در این سریال بر مبنای تحقیق و مطالعه بوده است. این درباره تکیهکلامهایی مثل فداییداری هم صدق میکند؟
همه تکیهکلامها در سریال پایتخت با تحقیق اجرا شده و مطمئن باشید هیچ چیزی در هیچ کدام از پایتختهای۱ و ۲ و ۳ نبوده که به آن فکر نشده باشد. ما تمام این تکیهکلامها را از زبان مازندرانیها شنیدهایم. من دوستان زیادی از خطه مازندران دارم و این تکیهکلامها از جمله فداییداری را بارها از آنها شنیدهام. این تکیهکلام کاملا مودبانه و جذاب است و به جامعه آسیب نمیرساند و اگر هم بین تماشاگران سریال و مردم جا باز کند، چیز بدی نیست.
بعد از پخش سه سری از سریال پایتخت و بخصوص بعد از پایتخت۳ حالا شما با نقش نقی به یک فرد محبوب برای همه ایرانیها بدل شدهاید. این محبوبیت برایتان چقدر جذاب است؟
در شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فعلی بهوجود آوردن قهرمان، مانا شدن و اسم پیداکردن به شکل درست و صحیح آن کار بسیار بسیار بسیار سختی است. من از این بابت خوشحالم که کار آبرومند و باشرفی انجام دادهایم. خیلی از بازیگران از برچسب خوردن میترسند، از این که بگویند فلانی فقط کمدی بازی میکند یا فقط بازیگر تلویزیون است، اما این مساله در عین حال میتواند بسیار دوست داشتنی باشد، به شرط آن که بازیگر جوهره یک بازیگر بزرگ را در وجودش داشته باشد و تحت تاثیر نقش و شخصیتی که خودش ساخته، قرار نگیرد و بتواند بسادگی یک نقش متفاوتتر در یک رسانه دیگر را بازی کند. یک بازیگر اگر به اندازه کافی توانمند باشد، میتواند افقهای جدیدی برای خودش تعریف کند.
به نظرم زمانی احتمال وقوع این امر برای یک بازیگر وجود دارد که در همه رسانهها چه تئاتر، چه سینما و چه تلویزیون فیلمنامههای خوب نوشته شود چون در غیر این صورت بازیگر اگر هم بخواهد، خیلی قدرت ارائه یک تصویر متفاوت از خود و توانمندیهایش را نخواهد داشت!
دلیل اصلی رسیدن پایتخت به سری سوم، متن خوب و شخصیتهایی است که پاهایشان درست روی زمین است؛ مثل بعضی سریالها شخصیتها پا در هوا نیستند که خیلی نشود چیزی روی آنها سوار کرد و برایشان موقعیتهای تازه به وجود آورد. شخصیتهای پایتخت از پایه آنقدر خوب طراحی شدهاند که راحت بتوان موقعیتهای زیادی برایشان طراحی کرد و گستره قابل توجهی از رویدادها را رقم زد.
منظور من دقیقا همین است؛ اگر قرار باشد به عنوان بازیگر از زیر سایه نقی در بیایید، باید باز هم متنهایی به این خوبی نوشته شود.
یکی از ضعفهای ما در کل بخشهای نمایشی این است که نمیفهمیم شروع کار زمانی است که ایدهای روی کاغذ میآید و نگارش متن آغاز میشود، نه زمانی که پیش تولید آغاز میشود و همه میدوند که مقدمات را آماده کنند. هر اثر نمایشی یک بار زمانی که نویسنده آن را خلق میکند در ذهن نویسنده ساخته میشود، یعنی داستانش، لحنش و شخصیتهایش شکل میگیرد. البته ممکن است همه اینها در رویارویی با کارگردان دچار تغییراتی بشود، اما همیشه متن اصل بوده است. شما اگر زمین خوبی نداشته باشید، حتی اگر بهترین بذر را بکارید فایده ندارد؛ در شورهزار هیچ چیز نمیروید.
یعنی باید منتظر بمانید تا معدود نویسندههای خوبمان فیلمنامهای بنویسند و این فیلمنامه را به کارگردانی بسپارند که شما را دعوت به کار کند، اما احتمال وقوع این امر زیاد نیست!
معتقدم مهمترین چیز شکل گرفتن گروه کاری است. ما در پایتخت بسیار تلاش کردهایم که تبدیل به یک گروه بشویم و معمولا کمترین تغییرات را داشتهایم. همه تلاش کردهایم داشتههایمان را با چنگ و دندان نگه داریم. خشایار الوند در پایتخت یک همراه ما بود و در سری سوم او را دعوت کردیم، اصلا چه کسی بهتر از او. امیر معقولی تصویربردار خوبمان را در پایتخت۲ نداشتیم، اما در پایتخت۳ توانستیم او را در کنار خودمان داشته باشیم. ما یک گروه هستیم و همه حرف همدیگر را میفهمیم. باور کنید نمیشود دقیقا گفت چه کسی سریال را نوشت، چه کسی دقیقا کارگردانی کرد و چه کسی بازیگری کرد. در گروه تولید پایتخت، تصویربردار راجع به بازیها نظر میدهد، من راجع به نور و زوایای دوربین حرف میزنم، کارگردان راجع به ریزترین مسائل اظهارنظر میکند. همه به هم آمیخته هستیم و طبیعی است چندین فکر بهتر از یکی است.
یعنی قصد دارید همیشه در همین گروه بمانید؟
تا وقتی که بشود. بخش مهمی از تصمیمگیری در این باره به سیاستگذاران بر میگردد، نه به انتخاب من. پایتخت سریالی است که برایش زحمت کشیده شده و مورد توجه قرار گرفته است و باید دید سیاستگذاران و مدیران تلویزیون دوست دارند، این سریال تکرار بشود یا نه.
مهمترین چیزی که میخواهم به جامجم بگویم، این است که مهندس ضرغامی، آقایان دارابی و فرجی خیلی به ما کمک کردند، اما ما واقعا به حمایتهای دولتی در حد وسیعتر احتیاج داریم! متاسفانه الان به جایی رسیدهایم که من پذیرفتهام دشمنهای بسیار زیادی داریم؛ دشمنانی که به بدترین شیوه یعنی در پوست بره ظاهر میشوند و مهمترین شیوه دشمنی آنها تفرقهافکنی است. همه چیز را دشمنانه میبینند و روی دو چیز دست میگذارند که وحدت و انسجام یک ملت را حفظ میکند؛ یکی از این دو چیز مذهب است و دیگری وحدت اقوام. این دشمنان فهمیدهاند در این دو مقوله میتوانند رخنههایی ایجاد کنند و به هدفشان برسند.
این دشمنان دقیقا چه کسانی هستند؟
کسانی هستند که به تلاشها و زحمات یک گروه مانند سازندگان سریال پایتخت اعتراض میکنند، بدون این که اعتراضشان منبعی داشته باشد و قابل توضیح و قبول باشد. آنها هیچ دلیلی برای اعتراضهایشان ندارند و برخی از آنها حتی با ما سر کارمان حاضر شدند و چلوماهیچه خوردند و بهبه و چهچه کردند و چند قدم که دور شدند، احساس کردند شاید اگر نقش معترض را ایفا کنند، به نفعشان باشد یا مثلا شرایط سیاسی میطلبد که خودی نشان بدهند و فضای بهتری برای خودشان بهوجود بیاورند. با این کارها سعی میکردند وحدت و انسجام ما را مخدوش کنند.
این افراد جزو نهادهای سیاسی و مسئولان هستند؟
بگذارید اصلا این بحث را باز نکنم. پایتخت معترضانی دارد که بر اساس منابع و دلایل درست و موثق اعتراض میکنند، با این دسته از مخالفان میتوان حرف زد و سوءتفاهمها را از بین برد، اما دسته دیگری از معترضان هم هستند که به خاطر نداشتن دلیل و مدرک موثق به فکر جمعکردن طومار هستند! این در حالی است که پایتخت به فرهنگ مازندران خدمت کرده است. یادم هست زمان نقد و بررسی سریال پایتخت۲ نماینده مردم بابل گفت، شرایط به جایی رسیده که در خانوادههای مازنی، فرزندان ما با والدینشان مازنی حرف نمیزنند و خودمان داریم این لهجه را از بین میبریم. البته پایتخت گویشی از زبان مازنی یا نوعی فارسی با لحن و پیرنگ مازنی را ارائه میکند، اما به هر حال توانسته قدمی بردارد تا توجه به فرهنگ و زبان مازندران جلب شود. از دست دادن این داشتههای فرهنگی خطرناک است.
آقای مقدم اعلام کرده پایتخت۴ ساخته نمیشود، ولی انگار…
آقای مقدم بیش از همه تحت فشار بوده است. آقایان مسئول دولتی، خوب نیست ما این همه برای فرهنگ کشورمان زحمت بکشیم و مورد توهین قرار بگیریم و هیچ کسی از شما پا پیش نگذارد و حمایت نکند.
به نظرم شما بیشتر از آقای مقدم تحت تاثیر برخی واکنشها قرار گرفتهاید، چون آقای مقدم در این فکر است که در آینده سریالی درباره یکی دیگر از اقوام ایران بسازد!
من میگویم قبل از این که چنین سریالهایی ساخته شود، باید ریشهیابی کنیم و ببینیم چرا عدهای هر اتفاقی رخ میدهد، بیخود و بیجهت بدون این که منتظر نتایج بمانند، از جا میپرند تا قومی را بشورانند؟ این افراد چه کسانی هستند و چه دلیل و مدرکی دارند؟ واقعا ما این همه سختی و گرفتاری به جان میخریم برای این که هموطنان خودمان را مسخره کنیم؟ این طرز تلقی با کدام عقل سلیم جور در میآید؟ من این افراد را ارجاع میدهم به فردوس حاجیان که از همان خطه شمال است، دکترای یونسکو را دارد و انسان فرهیختهای است و هزاران نفر دیگر که پایتخت را با دقت دیده و تحلیل کردهاند. ما این سریال را در مازندران ساختهایم و هر روز و شب جمعیت کثیری از مردم همین استان شاهد کار ما بودند. اصلا چطور ممکن است این همه آدم این سریال را دیده و دوست داشته باشند و از میان آنها فقط چهار نفر شعورشان برسد و بفهمند و دلسوز جامعه باشند!
برای شما نظر این چهار نفر مهم است؟!
برای من خدمت به جامعهام در حدی که توان دارم و در کنار آن، لذتی که خودم از یک کار میبرم، اهمیت دارد. من داشتم سریال شاهگوش را بازی میکردم که شرایط بهتری برای من داشت و میتوانستم بازی در پایتخت را قبول نکنم تا حجم کارم اینقدر سنگین نشود، مریضی نکشم، در شرایط سخت کار نکنم، اما این کار را کردم به خاطر عشقی که به این کار داشتم و خدمتی که میتوانستم به جامعه بکنم؛ حضور در پایتخت۳ را پذیرفتم، اما بعضی رفتارها خیلی توهینآمیز است؛ ما داریم کار فرهنگی میکنیم و این گناه نیست.
از همان موقع میدانستید نقی قرار است کشتی بگیرد و وارد این همه ماجرای پرافت و خیز شود؟
بله، از اول قرار بر همین بود و طبق صحبتهایی که با خشایار الوند داشتیم، او پیشنهاد کرد نقی وارد ماجرای کشتی شود. دیدیم خیلی ایده خوبی است و آن را گسترش دادیم. من میدانستم برای بازی در این نقش کار سختی پیشرو دارم و اگر کار سختی نبود، اصلا آن را قبول نمیکردم. مهمترین جذابیت بازی در نقش نقی در پایتخت۳ سختی و چالشبرانگیزبودن این نقش بود وگرنه بازی نمیکردم.
ارتباط شما با کشتیگیران دیگر چطور بود؟
این کشتیگیران از قهرمانان جهان بودند یا از پیشکسوتان و همه آنها کشتیگیران نامداری بودند که خیلی پهلوانانه به من و در واقع به کشتی کمک کردند.
تصاویر سریال حاکی از آن است که شما هر کشتی را به صورت کامل اجرا کردهاید و نماها جداگانه ضبط نشده است.
بله. بین هر کشتی ما حسابی فنها را مرور میکردیم و بعد روی تشک واقعا کشتی میگرفتیم و حتی گاهی فنهایی اجرا میکردم که همه میگفتند این خیلی بهتر است، اما همه اینها نتیجه کمکهای کشتیگیرانی چون بهرام مشتاقی، مجید خدایی و دیگران بود.
چند سال از زندگی خودتان را صرف کاری کردهاید که سخت، اما ماندگار بوده است. چه احساسی نسبت به این سالها دارید؟
تمام این سالها پربارترین سالهای عمرم بودهاست. نمیتوانم به این فکر کنم که اگر در پایتخت همکاری نمیکردم، کار مهمتری انجام میدادم. آنقدر از این کار لذت بردهام و آنقدر خدمتگزارانه بوده که آن را مهمترین اتفاق زندگیام بدانم و دارم میبینم که مردم هم از پایتخت لذت بردهاند و دوستش دارند. همین برای من کافی است.
شما خیلی جدی و تا حدودی بداخلاق به نظر میرسید. پس این همه کمدی که در آثارتان میبینیم از کجا میآید؟
سوال عجیبی است؛ الزامی ندارد بازیگر پشت دوربین هم همان شکلی باشد که جلوی دوربین هست.
بله اما مسأله این است که این نگاه کمدی از کجا نشات میگیرد؟ چون شما فقط بازی نمیکنید، کمدی هم مینویسید!
هر قصهای را که نوشتهام و شیرین و کمیک به نظر میرسد، در حقیقت یک قصه تلخ است که فقط شیرین روایت شده چون روایت شیرین یکی از کارکردهای مهم طنز است.
شما به فرهنگ مازندران آشنایی داشتید و همین شد که پایتخت به قصه یک خانواده مازنی بدل شد. اگر قرار باشد آقای مقدم سریال دیگری درباره خانوادهای از یکی دیگر از اقوام ایرانی بسازد، شما با ایشان همکاری میکنید؟
اگر به آن فرهنگ تسلط داشته باشم و آن را خیلی خوب بشناسم، حتما این کار را میکنم.
اگر نشناسید واقعا همکاری نمیکنید؟
در این صورت باید فرصت کافی داشته باشم تا بتوانم درباره آن فرهنگ خوب تحقیق و بررسی کنم، ابعادش را بشناسم و اگر برایم جذاب باشد، حتما همکاری خواهم کرد.
استشهادی برای بازیگر
محسن تنابنده متولد ۱۳۵۴، فارغالتحصیل رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری است. او که پس از ورود به دانشگاه، بازیگری را در صحنه تئاتر تجربه کرده در فیلمها و سریالهای بسیاری حضور داشته و گاه به عنوان نویسنده و بازیگردان نیز ظاهر شده است. از جمله فیلمهایی که تنابنده در آنها بازی داشته میتوان به لامپ ۱۰۰ به کارگردانی سعید آقاخانی، محمد(ص) (مجید مجیدی)، ندارها (محمدرضا عرب)، سنگ اول و زمانی برای دوست داشتن (ابراهیم فروزش)، سنپترزبورگ (بهروز افخمی)، هفت دقیقه تا پاییز، دانههای ریز برف، کنار رودخانه و استشهادی برای خدا (علیرضا امینی)، اگه میتونی منو بگیر و چند میگیری گریه کنی (شاهد احمدلو) و… چند کیلو خرما برای مراسم تدفین (سامان سالور) اشاره کرد.
او همچنین در سریالهای متعددی بازی داشته که از آن جمله میتوان به پایتخت ۱ و۲ و ۳، چاردیواری و پیامک از دیار باقی به کارگردانی سیروس مقدم، سرزمین کهن به کارگردانی کمال تبریزی و مامور بدرقه سعید سلطانی اشاره کرد. این بازیگر در نگارش فیلمنامه نیز دستی دارد و فیلمنامه سهگانه پایتخت، سریالهای چاردیواری و پیامک از دیار باقی، فیلمهای هفت دقیقه تا پاییز، اگه میتونی منو بگیر و چند میگیری گریه کنی را نگاشته است. او همچنین در پایتخت و فیلم کنار رودخانه، وظیفه بازیگردانی را نیز به عهده داشته است.
فعالیتهای این بازیگر در سینما به دو جایزه از جشنواره فیلم فجر منجر شده است؛ او در بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای فیلم استشهادی برای خدا شد و در بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلم فجر سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نفش اول مرد را برای بازی در فیلمهای سنگ اول و هفت دقیقه تا پاییز دریافت کرد.
تنابنده در استشهادی برای خدا نقش یک روحانی معروف به شیخ را به عهده داشت که با لهجه مشهدی سخن میگفت و در فیلم سنگ اول، نقش حسنعلی را بازی کرد که چند بار خواب مرگ میبیند و برای خودش سنگ قبر میخرد و به روستا میآورد. او در این فیلم به لهجه ملایری حرف میزد.
محسن تنابنده اما برای بخشی از مردم ایران زمانی شناخته شد که در سریال پایتخت نقش نقی را بازی کرد. او در پایتخت هم در نگارش متون سهم داشته و هم بازیگردانی و هم بازی کرده است. داستان اولیه سریال بر اساس ایدهای از تورج اصلانی شکل گرفت و تنابنده بر اساس این ایده فیلمنامهای درباره خانوادهای نوشت که با یک کامیون در تهران سرگردان میشوند؛ سپس به این نتیجه رسید برای این که سرگردانی خانواده در پایتخت منطقی باشد، آنها به یکی از شهرستانهای کشور تعلق داشته باشند. از آنجا که تنابنده بستگانی در بندر گز و دوستانی از خطه مازندران داشته، تصمیم میگیرد این خانواده مازنی باشند و به این ترتیب خاستگاه اجتماعی، فرهنگی خانواده پایتخت به مازندران تعلق پیدا کرده است. تنابنده در این سریال بازی در نقش نقی را نیز به عهده گرفت و این بار با لهجه مازنی هنرنمایی کرد.
بعد از استقبال مردم از پایتخت، قرار بر آن شد که سری دوم سریال هم ساخته شود؛ اگرچه تجربه نشان داده معمولا سری دوم یک سریال بهتر از سری اول از کار در نمیآید، تنابنده و همکارانش برای سری دوم قصههای متنوعی طراحی کردند و همین ماجرا برای پایتخت ۳ نیز تکرار شد با این تفاوت که در پایتخت۳ با پیشنهادهای خشایار الوند در مقام نویسنده و ایدههای تنابنده داستان پایتخت رنگ و بوی متفاوتی به خود گرفت و توانست موفقیتهای سری اول و دوم سریال را تکرار کند.
مصاحبه با ریما رامینفر بازیگر سریال پایتخت
مصاحبه با ریما رامینفر
مخاطبان تلویزیون ریما رامینفر را با نقش هما میشناسند.
او به پشتوانه سالها فعالیت تئاتری و بازی در نقشها و نمایشهای متنوع توانسته این شخصیت دوستداشتنی را واقعی و ملموس خلق کند. تعداد آثاری که او در سینما و تلویزیون بازی کرده، انگشتشمار است؛ از آثار سینمایی او میتوان به سیزده، رفیق بد، نان و عشق و موتور ۱۰۰۰ و یه حبه قند اشاره کرد و در تلویزیون هم به جز سه سری از سریال پایتخت، در چک برگشتی و من یک مستاجرم بازی کرده است، اما تعداد و تنوع نقشهایی که در تئاتر بازی کرده قابل توجه است و جوایز متعددی برای او به همراه داشته که از آن جمله میتوان به جایزه دوم بازیگری برای حضور در نمایش یک دقیقه سکوت و جایزه اول بازیگری برای نمایش زمزمه مردگان اشاره کرد.
از زمانی که برای اولینبار شما را در نمایش یک دقیقه سکوت دیدیم تا امروز به این فکر میکنیم که این همه راحتی و معمولی بودن در ایفای نقش از کجا میآید؟
من به این نوع بازی اعتقاد دارم و وقتی تماشاگر یک کار نمایشی هستم چه در تئاتر، چه در تلویزیون و چه در سینما دلم میخواهد احساس کنم همه چیز واقعی است. وقتی فیلم یا سریالی ساخته میشود، مثل سریال پایتخت همه گروه تلاش میکنند همه چیز واقعی به نظر برسد، از طراحی و پرداخت قصه گرفته تا طراحی صحنه و لباس. پس من بازیگر هم خودم را موظف میدانم که توهم واقعیت را برای مخاطبم ایجاد کنم؛ یعنی همان واکنشهایی را بروز بدهم که در عالم واقعیت از خودم نشان میدهم.
به نظرم این شدنی نیست! همه نقشهایتان که براساس شخصیت خود شما نوشته نشده است؟
بله قطعا براساس شخصیت خودم نوشته نشده است. در واقع طوری نقشهایم را بازی میکنم که اول از همه برای خودم باورپذیر باشد.
حتی این کار هم ساده نیست؛ بسیاری از ما حتی جلوی دوربین عکاسی هم نمیتوانیم عادی و معمولی باشیم!
این توانایی با ممارست در تئاتر در من بهوجود آمده است. در سینما و تلویزیون نقشهایی که به من پیشنهاد شده متنوع و گوناگون نبوده، اما در تئاتر واقعا همهجور نقشی بازی کردهام از یک زن گستاخ و بیفرهنگ گرفته تا خانم آرایشگری که از آلمان آمده است. یاد گرفتهام که در هر نقشی به برآیندی از خود واقعیام و نقش برسم؛ یعنی اول خودم را در نقش پیدا میکنم و بعد مختصات نقش را اضافه میکنم، چون ترجیح میدهم همیشه کارم را باورپذیر انجام بدهم. البته بازی اغراق شده و نمایشگرانه هم بد نیست و شاید در جاهایی لازم باشد، اما من خیلی در اجرای آن توانمند نیستم.
به نظرم یکی از نقاط مشترک ریما رامینفر و هما این است که هر دو خیلی پذیرنده هستند و با اتفاقات سخت یا غیرقابل پیشبینی خوب کنار میآیند. درست است.
در مورد ریما این صفت کمرنگتر است؛ او بیشتر گله میکند و غر میزند.
به نظرم خود شما هم بسیار پذیرنده هستید؛ کمتر بازیگری آن همه موقعیتهای عجیب مثل بارش بتون بر سرش را میپذیرد بدون آنکه صدایش در بیاید!
تردید نداشته باشید در بازیگری هر کاری گروه کارگردانی از من بخواهد انجام میدهم. این را بخشی از وظیفه و حرفهام میدانم.
با این حال معتقدید هما از شما صبورتر است؟
بله. فکر میکنم ریما رامینفر کمطاقتتر، غرغروتر و ناتوانتر است.
و هما با وجود اختلاف سطح دانش و بینش و سوادش با نقی؛ عاشق اوست!
بله و این عشق بسیار برای من ارزشمند است. جنس این عشق کلیشهای و لوس نیست. معمولا وقتی در موقعیتهای رمانتیک زوجی خیلی محبت رد و بدل کنند، باعث ایجاد دافعه میشوند، اما رابطه عاشقانه نقی و هما ملموس است؛ با اینکه عشقشان خیلی زیاد است، اما به شکل باورپذیری اجرا شده است.
معمولا چه جور پیشنهادهایی از طرف شما برای نقش هما ارائه میشود؟
محسن تنابنده به عنوان سرپرست نویسندگان و بازیگردان، نه تنها بسیار بر کار و شخصیتهای سریال مسلط است، خیلی هم آمادگی شنیدن و پذیرش نظرات ما را دارد. همیشه ایدههایش را با صدای بلند مطرح میکند و اگر کسی پیشنهاد خوبی داشته باشد حتما اعمال میکند. من چند سال است که با هما زندگی کردهام، بیشتر از هر کسی به او نزدیکم و میدانم چه دیالوگهایی مال هما هست و چه دیالوگهایی مال هما نیست. وقتی دیالوگی از نظر من اشتباه باشد مطرح میکنم و چون آقای تنابنده همه شخصیتها را میشناسد با هم به نتیجه میرسیم.
اگر آلبومی از همه کارهای تئاتری و تلویزیونی و سینماییتان داشته باشید، پایتخت تصویر برجستهتری خواهد داشت؟
حتما همینطور است. چون من هیچ نقشی را اینقدر طولانی بازی نکردهام. کارهای سینمایی که کوتاه هستند، آثار تئاتری که به صحنه رفته و تمام شدهاند و شاید هیچ استنادی نمیتوانم به آنها بکنم، فقط میماند کارهای تلویزیونی من که برجستهترین آنها نقش هما بوده است. سه سال از زندگیام را با پایتخت شروع کردهام و مردم مرا با نقش هما میشناسند
مصاحبه با چوچانگ+شاید با مردی ایرانی ازدواج کنم
مصاحبه با چوچانگ
منگهانگ ژانگ یا به قولی اهالی سریال «پایتخت» ماهان از ورودش به ایران، گرسنگی کشیدن در ماه اول حضورش در کشور ما، اولین باری که دوغ نوشیده، علاقه به فرهنگ ایرانی، حجاب و مولانا و البته این نکته حرف زد که دیزی را خیلی دوست دارد.
صدایش میکنم خانم جانگ و علیرضا خمسه سریع میگوید اسم او ماهان است، یعنی آنها ماهان صدایش میکنند. در این لحظه مصاحبهام با بازیگر زن چینی سریال «پایتخت۳» تمام شده اما با تذکر خمسه از او میخواهم نامش را برایم بنویسد. گرچه خودش میگوید دستخط فارسیاش خیلی بد است و ضمن اینکه توضیح میدهد عیبی ندارد اگر دلم خواست اسم فامیلش را دوم بنویسم و اسم کوچکش را اول (چون آنها برعکس عمل میکنند) مینویسد: Zhang Menghan. بعد توضیح میدهد که به فارسی اسمش را در کارت دانشجوییاش اینطور نوشتهاند: منگهان ژانگ.
منگهان یا به قول پایتختیها ماهان، خوش برخورد و البته خوش خنده است. صادقانه جواب سوالهایم را میدهد و مدام دستش به شال روی سرش است و آن را جابجا میکند. سعی میکنم شمرده سوال کنم و او با دقت گوش میدهد و آرام آرام فارسی صحبت میکند. کمتر پیش میآید فعلی را اشتباه بگوید. شاید برایتان جالب باشد بدانید غذای ایرانی مورد علاقه او دیزی است و به مولانا و نی نامه علاقه دارد.
گفتگویمان را که در بالکن دفتر تهیهکننده «پایتخت» و روی صندلیهای راحتی آن انجام شد در ادامه میخوانید:
*شما چه زمانی به ایران آمدید؟
– چهار سال و نیم پیش بود، زمستان ۲۰۰۹.
*تمام این چهار سال ساکن ایران بودید؟
– بله. البته هر سال یکی دو بار به کشورم برمیگردم.
*چطور پایتان به ایران باز شد؟
– در چین زبان فارسی خواندم. البته رشته اصلیام انگلیسی بود و بعد از آن چند زبان دیگر هم انتخاب کردم؛ ژاپنی، آلمانی و فارسی. با مقایسه این زبانها تصمیم گرفتم فارسی را ادامه بدهم.
*یعنی شما این چند زبان را بلد هستید؟
– من فقط انگلیسی و فارسی میتوانم بنویسم و بخوانم و بعد از یاد گرفتن فارسی دیگر ژاپنی و آلمانی نمیتوانم صحبت کنم. چینی را هم که حرفهای صحبت میکنم.
*درستان که تمام شود به چین برمیگردید یا میخواهید در ایران بمانید؟
– هنوز تصمیم نگرفتهام. شاید همچنان رفت و آمد داشته باشم و چند ماه ایران بمانم و چند ماه چین.
*شما ازدواج کردهاید؟
– نه هنوز.
*ممکن است با یک ایرانی ازدواج کنید؟
– بستگی به اینکه چه کسی باشد دارد. بله. اگر خدا بخواهد.
*شما مسلمان هستید؟
– هنوز نه.
*چطور شد که بازیگر پایتخت شدید؟
– مرا سفارت چین معرفی کرد.
*خودتان به بازیگری علاقه داشتید؟ سابقهای در این هنر دارید؟
– قبلا که در پکن بودم برنامه تلویزیونی انجام دادم اما سریال نبود. بلکه برنامههای تفریحی بود.
*یعنی شما مجری بودید؟
– بله. در سی سی تی وی، پکن تی وی و چند تلویزیون مختلف یک سال و خردهای اجرا میکردم.
*پس معروف بودید؟
– معروف که نه اما مردم بابت آن یک سال مرا میشناسند.
*مردم شما سریال «پایتخت» را هم دیدند؟
– بله چینیهایی که در ایران هستند و فارسی بلدند دیدهاند. چینیها زیاد زبان فارسی را یاد میگیرند.
*خانوادهتان هم دیدهاند؟
– بابا و مامانم هنوز آن را ندیدهاند. اما من میخواهم دی وی دیاش را بخرم و برایشان بفرستم. این هدیه خوبی است.
*پدر و مادرتان درباره دوری از شما و زندگیتان در ایران چه نظری دارند؟
– برایشان خیلی جالب است. چون ما چینیها تا به حال یک خانم با روسری در تلویزیون ندیده بودیم. من هم که اولین بار به ایران آمدم به خانمها با تعجب نگاه میکردم. چون قبلا ندیده بودم که یک خانم با حجاب چه شکلی است.
*اگر باز هم به شما پیشنهاد بازیگری شود میپذیرید؟
– اگر فیلمنامه خیلی جالب باشد حتما این کار را میکنم.
*سیروس مقدم را از قبل میشناختید؟
– نه قبلا نمیشناختم.
*او کارگردان بسیار مطرحی در ایران است که سریالهای زیادی ساخته است.
– خارجیها معمولا تلویزیون نگاه نمیکنند چون مشکل زبان داریم. معمولا برنامههای کودک نگاه میکنیم.
*چرا؟
– چون زبان آن سادهتر است و ما متوجه میشویم. اما در سریال تند تند حرف میزنند و ما نمیفهمیم.
*دیالوگهای «پایتخت» را که متوجه میشدید؟
– بله چون چندبار تکرار میشد متوجه میشدم. توضیحات دوستان هم کمک میکرد. اما اگر یک سریال دیگر ببینم اکثرا متوجه منظورشان نمیشوم. چون اصطلاحات زیادی استفاده میکنند. صحبت با لهجه محلی هم باعث میشود حرفها برایم نامفهوم باشد.
*در چین هم مردم با لهجه صحبت میکنند؟
– بله لهجههای زیادی داریم.
*صحبت کردن خود شما به چینی هم با لهجه است؟
– بله. من لهجه دارم. اما پدر و مادرم یک لهجه دیگر دارند. خیلی عجیب و غریب و جالب است.
*چرا لهجه شما با آنها فرق میکند؟
– پدر و مادرم ۳۰، ۴۰ سال پیش وقتی بچه بودند در روستا زندگی میکردند اما بعد به شهر مهاجرت میکنند. بنابراین با لهجه صحبت میکنند. من نمیتوانم دقیقا با لهجه آنها صحبت کنم.
*سکانسی در سریال بود که شما در لحظه سال تحویل با زبان چینی دعا میکردید. این دعا بداهه بود یا در فیلمنامه نوشته شده بود؟
– من همان چیزی که از دلم میآمد و اگر در واقعیت هم بود این دعاها را میکردم، گفتم. بعد آقای سیروس مقدم گفت چه گفتی ما که نفهمیدیم؟! من هم ترجمه کردم.
*پس آن حرفها آرزوهای خودتان بود.
– بله. اینطوری میتوانستم خیلی راحتتر و طبیعیتر صحبت کنم.
*شما بازیگران ایرانی را میشناختید؟
– یک ایرانی در اپرای پکن بود که بازی میکرد او را دیده بودم اما اسم او را حفظ نیستم.
*پس در «پایتخت» بود که با سینما و تلویزیون ایران آشنا شدید.
– بله همه چیز برای من جدید بود.
*در ادبیات فارسی به چه نویسنده یا شاعری علاقه دارید؟
– مولانا. مثلا نی نامه را خیلی دوست دارم. مثنوی معنوی و غزلیات شمس هم همینطور.
*تا به حال مشاعره کرده اید؟
– مشاعر؟
*مشاعره. یعنی شما یک بیت شعر میخوانید و نفر بعدی با حرف انتهایی آن بیت، شعر دیگری را از حفظ میخواند.
– نه آن خیلی سخت است! «مشاعر» برای خارجیها واقعا دشوار است. ما نمیتوانیم مثل ایرانیها به فارسی فکر کنیم و مثل کودکان درس میخواندیم و برنامه کودک نگاه میکردیم.
*چه چیزی برای شما در ایران از همه جالبتر بود؟
– پیش از اولین باری که من به ایران بیایم هیچوقت یک خانم با چادر ندیده بودم. خانمهای چادری را خیلی نگاه میکردم. جالبتر اینکه وقتی سوار اتوبوس شدم دیدم زن و مردها جدا از هم مینشینند. فرهنگ ایران هم خیلی برایم جالب است. اکثر چیزهایی که در ایران دیدم برای اولین بار بود.
*درباره غذاهای ایرانی چه نظری دارید؟
– همه غذاها را اولین بار اینجا خوردم. خیلی جالب بود. من هر چیزی که در بازار میدیدم نمیدانستم چیست و انگار کاملا یک دنیای جدید را تجربه کردم.
*کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ اصلا این غذاها با ذائقهتان جور در میآید؟
– بله. دیزی را خیلی دوست دارم. یادم میآید اولین بار در ایران دوغ خوردم. (قهقهه میزند) ایرانیها خیلی به من تعارف میکنند و فکر میکنم از من پذیرایی کردند. مدام میگفتند بفرمایید بفرمایید و من گفتم باشه و دوغ را خوردم و آخ…!
*خوشتان نیامد؟
– اصلا نمیتوانستم تحمل کنم. اما حالا عادت کردهام. ما دوغ نداریم. ماست ما هم با ماست ایرانی فرق میکند. غذا کاملا متفاوت است. مزه، رنگ و همه چیز فرق میکند.
*ماست شما با ماست ما چه فرقی میکند؟
– ماست شما خیلی ترش است اما آنجا ما ماست شیرین میخوریم. من یک ماه اولی که ایران بودم هیچ غذایی نخوردم.
*ما اینجا رستوران چینی هم داریم.
– اولین باری که به ایران آمدم نمیدانستم رستوران چینی کجا است. فارسی هم بلد نبودم و فقط انگلیسی حرف میزدم. پسران ایرانی مدام با من صحبت میکردند و من خیلی خوشحال شدم. فکر میکردم خیلی خوشگل هستم. بعد از چند سال فهمیدم خارجی بودن من برای مردم جالب است.
*غیر از تهران به مناطق دیگر ایران هم رفتهاید.
– بله. اکثر شهرهای شمال را رفتهام. از شمال تا جنوب را دیدهام. از دریای خزر و اکثر شهرهای که اطراف آن قرار دارند تا جنوب جزیرههای قشم و هرمز را دیدهام.
*تا به حال مشهد هم رفتهاید.
– بله.
*زیارت در فرهنگ شما هم هست؟
– من هیچوقت مثل زیارت شما تجربه نکرده بودم. همه چیز جدید بود. ما هم مسلمان داریم اما آنها از فرهنگ ما دور هستند و با هم در یک شهر زندگی نمیکنیم. بلکه در شهر دیگری هستیم. من در شهری کوچک به نام رویان زندگی میکردم.
*مناطق توریستی یا بناهای تاریخی مثل تخت جمشید را هم دیدهاید؟
– بیشتر اصفهان و یزد رفتم. شیراز نرفتم. خیلی جالب است. من اکثر شهرهای ایران رفتهام.
*شما به فارسی هم راحت مینویسید؟
– راحت نیست و دستخط من هم خیلی زشت است. اما میخواهم این را بگویم که در این چهار سال و نیم خیلی به من خوش گذشت و راضی بودم. انتظار نداشتم یک بار در ایران فیلم بازی کنم و خیلی تجربه خوبی بود. امیدوارم روزی که به چین برگردم، درباره این تجربه مقاله بنویسم. امیدوارم یک کتاب درباره فرهنگ ایران بنویسم و در چین چاپ کنم تا بیشتر مردم چینی فرهنگ ایران را بشناسند و فارسی یاد بگیرند.
مصاحبه با نگار فروزنده +هیچ وقت جراحی زیبایی نداشتهام
نگار فروزنده با اشاره به شایعات منتشر شده در فضای مجازی در خصوص اینکه بارها جراحی زبیایی کرده است، تأکید کرد: تا به حال به غیر از جراحی بینی که آن هم به دلیل تصادف و شکستگی انجام شد، جراحی زیبایی انجام ندادهام.
نگار فروزنده بازیگر عرصه سینما و تلویزیون است که حضور در فیلم های «کافه ستاره» سامان مقدم، «دایره زنگی» پریسا بختآور، «دعوت» ابراهیم حاتمیکیا و «محاکمه در خیابان» مسعود کیمیایی از جمله فعالیتهای او در عرصه سینما هستند. وی همچنین در مجموعههایی تلویزیونی چون «دارا و ندار» مسعود دهنمکی، «من یک مستاجرم» پریسا بختآور و «ریحانه» سیروس مقدم در مقام بازیگر حضور داشته است.
به بهانه نوروز سراغ این بازیگر رفتیم تا هم از حال وی جویا شویم و هم درباره مسایلی که در این ۱۳ روز عید اکثر ما در سفرهای نوروزی با آنها مواجه میشویم، گفتگویی داشته باشیم.
فروزنده در این گفتگو درباره یکی از اساسی ترین معضلات در نوروز یعنی بهداشت طبیعت هشدار داد و البته تاکید کرد که درباره این مساله نمی توانیم مثل همیشه به شعارها اکتفا کنیم. کودکان در مدارس بیشتر از همه در برابر این شعارها قرار گرفته و آنها را همچون درس حفظ کرده اند و شاید بهتر از یک مجری بتوانند در این باره سخن بگویند. فروزنده بخشی از این مسأله ریشهای را به مشکلات روحی و دغدغههایی مرتبط دانست که جان ما را اذیت می کنند اما حاضر نیستیم برای درمان آنها به سراغ یک روانشناس برویم.
وی همچنین در این گفتگو از اینکه هیچگاه روی صورت خود عمل جراحی نداشته است سخن گفت و گلایه کرد که بعضی از سایت ها در فضای مجازی از عمل های زیبایی متعدد وی خبر می دهند.
*خانم فروزنده شاید یکی از معضلات ما در نوروز مبحثی باشد که علیرغم اهمیتش کمتر به آن توجه می شود و آن موضوع محیط و طبیعتی است که در بهار تحت تأثیر سفرهای مردم، به یکباره انگار دچار فرسودگی و آلودگی ۱۳ روزه می شود. خود شما چقدر با این مساله برخورد داشته اید و فکر می کنید چطور می توان جلوی آن را گرفت؟
– بله این یکی از مسایلی است که واقعا جای توجه و کار دارد. اولین کار این است که ما از منزل خود شروع کنیم. یعنی بهترین کار ممکن که هرکس می تواند انجام دهد این است که زباله ها را در منزل خود تفکیک کند. خود من دائما این کار را انجام می دهم، حتی زمانیکه به عنوان مهمان به منزل کسی می روم زباله های مصرفی خود را از یکدیگر تفکیک می کنم. زمانیکه ما از خانه خود شروع کنیم این فرهنگ در بیرون از خانه هم ادامه پیدا می کند.
من خیلی این حرکت را دیده ام که مثلا شخصی شیشه ماشین خود را پایین می کشد و زباله اش را به بیرون پرتاب می کند که این کار بسیار زشت است. این از جمله تصاویر بسیار زشتی است که من هر بار که میبینم تاسف میخورم و اگر بتوانم فرد را پشت چراغ قرمزی یا جایی پیدا کنم، حتما تذکر می دهم.
*چرا فکر میکنیم که چون شخص دیگری قرار است خیابان ها را تمیز کند این وظیفه دیگر بر عهده ما نیست؟
– برعکس باید به آن شخصی که بعدا قرار است این خیابان ها را تمیز کند، فکر کرد. در همه جای دنیا مردم سعی می کنند تا شهرشان را زیبا نگه دارند اما اینجا کمتر این دغدغه ها دیده می شود. واقعا داشتن یک کیسه زباله در ماشین چندان کار سختی نیست. چه می شود اگر هر کسی کیسه زبالهای را همراه داشته باشد و زمانیکه به طبیعت و یا هر محیط دیگری می رسد از آن استفاده کند، هم اکنون در همه جای شهر سطلهای زباله وجود دارد و می توان به اولین سطل زباله که رسید آن را تخلیه کرد. اگر مردم یک بار این کار را امتحان و احساس خوب بعد از آن را درک کنند دیگر همیشه به همین شکل رفتار خواهند کرد.
خود من همیشه در خودروی خود چنین کیسه زباله ای دارم و بعد از اینکه پر شد آن را در یکی از سطل های زباله شهر می اندازم.
*چرا ما متوجه ضررهای بی پایان چنین رفتارهای نیستیم؟
– ما به دلیل زندگی شهرنشینی که داریم و هر روز هم بیشتر می شود، از بعضی مسایل به تدریج دور می شویم و از این نکته هم غفلت می کنیم که انسان هرچه که از طبیعت بیشتر دور شود در زندگی دچار مشکل و افسردگی می شود. به طور مثال حیوانات بخشی از طبیعت ما هستند. آزار ندادن و تعدی نکردن به حیوانات باید جزو ضرورت ها باشد اما نه تنها از چنین موضوعاتی حمایت نمی شود بلکه عده ای حتی حیوانات موجود در منطقه حفاظت شده را هم می کشند و به نوعی با این کار تفریح می کنند.
من همکارانی دارم که با کودکان بی سرپرست کار میکنند و یا در خصوص دیگر موارد اجتماعی و آسیب های وارده فعالیت دارند اما بحث موجودات زنده و مشکلاتی که برایشان پیش می آید، از جمله مسایلی است که بسیار کمتر به آنها توجه می شود و یا اصلا نمی شود. در حالیکه به نظر من این موجودات زنده حتی گاهی اهمیت بیشتری هم پیدا می کنند زیرا بخشی از زندگی ما هستد و اگر از چرخه اکوسیستم خارج شوند اولین آسیب به خود ما می رسد.
ما انسان هستیم و عدالت را درمورد همه پدیده های پیرامون خود باید به نحو شایسته ای اجرا کنیم. به شکلی که هم اکنون با طبیعت رفتار می کنیم بیشتر آن را نابود می کنیم. من مدتی پیش فیلمی دیدم که چند آدم بیمار یوزپلنگ ایرانی را اذیت کرده بودند و بعد از این کار خود فیلم هم می گرفتند، واقعا چه بلایی بر سر بشر امروز آمده است که اینچنین شده است؟ من تا چند وقت بعد از تماشای این فیم حال بسیار بدی داشتم.
بسیاری از این آدم ها بیمار هستند و باید فکری برای درمان خود کنند زیرا اینها به مراحل بدتری می رسند. به طور مثال من خاطرم هست یکی از همین قاتلان زنجیره ای فرزندان پیش از این قتل ها حیوانات را مورد آزار و اذیت قرار می داده است. بنابراین این مساله ای است که ابعاد گوناگونی دارد و از وجوه مختلفی باید آن را دید.
*من می دانم که شما در زمینه حمایت از حیوانات فعالیت هم دارید…
– بله و از همه می خواهم این مساله را جدی بگیرند چون همانطور که گفتم این موضوع با حیات خود ما در ارتباط است. همینجا هم اعلام می کنم که هر گروه، نهاد و یا سازمانی که بخواهد در زمینه مسایل زیست محیطی و یا حمایت از حیوانات کاری انجام دهد، من حاضر به همکاری هستم.
*چه راهکاری پیشنهاد می کنید؟ به هرحال این مسایل بسیار ریشه ایتر از آن هستند که تنها بخواهیم درباره آنها گفتگو کنیم.
– بله، ببینید مردم ما شعار زده شده اند و اتفاقا در این موارد نمی توان شعار داد. باید یک جایی دیگر دست از شعار دادن برداریم. رسانه ها باید به عنوان اولین منبع، بخشی از این فرهنگ را در راستای حمایت از محیط زیست و حیوانات در مطبوعات جا بیندازند. باید به شکلی جدی و مداوم فرهنگ سازی شود تا این اندیشه در خود افراد شکل بگیرد.
مرضیه برومند یکی از کسانی است که در این مورد تلاشهای زیادی کرده است و در آثارش می توان این دغدغه را دید اما ساخت تنها یک سریال برای فرهنگ سازی کافی نیست و همه باید برای این منظور دست به دست هم بدهند. باید به گونه ای عمل کرد که این تصویر آزار و اذیت حیوانات و یا بیرون ریختن زباله ها برای همه زشت و قبیح باشد و دیگر هیچ کس چنین جسارتی را به خود ندهد که چنین کاری کند. حتی اگر نیاز باشد به نظر من باید با چنین افرادی برخوردهای قانونی سختی انجام بگیرد.
*فکر می کنید تنبیه و برخوردهای قانونی بیشتر جواب می دهد؟
– بله، من معتقدم در ایران در قبال بی قانونی جریمه بیشتر جواب داده است. به طور مثال همیشه در همه برنامه های تلویزیون حداقل برای بستن کمربند ایمنی خودرو هشدار داده شده است اما تا زمانیکه مردم مجبور نشدند برای نبستن کمربند جریمه بپردازند، بستن کمربند چندان عملی نشد. پلیس هم که به خاطر خودش و خانواده اش تذکر نمیدهد بلکه این تذکرات و توصیه ها برای زندگی بهتر خود مردم است.
* به نکته خوبی اشاره کردید اتفاقا این تصادفات هم یکی از معضلات نوروزی است و هر ساله با اتمام نوروز متاسفانه با آماری از تلفات جادهای روبرو هستیم.
– بله، اگر شاید راننده و سایر سرنشینان کمربندهای خود را می بستند چنین حوادث تلخی را شاهد نبودیم. در واقع بیشتر این تلفات تنها به این دلیل است که سرنشینان خودروها کمربندها را نمی بندند.
*خود شما چقدر این مساله را رعایت می کنید؟
– من از لحظه ای که سوار خودروی خود می شوم حتی اگر هم قرار باشد مسیری را برای ۲ دقیقه رانندگی کنم، باز هم کمربند خود را می بندم و از این لحاظ بسیار قانومندم. من به این کار افتخار می کنم و تنها کاری است که انجام آن برای من از روی اجبار نیست.
فکر می کنم در شرایطی قرار گرفته ام که به خاطر حرفه خود در برابر چشم های زیادی قرار دارم و از این بابت هم باید مسایلی را رعایت کنم.
*به نظر شما چرا برخی در برابر حل این مسایل و معضلات دافعه یا گارد دارند؟ رعایت بهداشت طبیعت و یا مسایل ایمنی مثل بستن کمربند واقعا سخت نیست.
– بله به نظرم یک گارد ذهنی است و یک نوع بیماری.
*البته گاهی هم بسیاری از این موارد به دلیل غفلت هایی است که ما نسبت به پیرامون خود داریم.
– غفلت به چی! غفلت نسبت به جان خود. دیگر نمی توان به راحتی نام غفلت را روی این مساله گذاشت آن هم در زمانی که به صورت گسترده ای این مسایل اطلاع رسانی می شوند. پلیس راهنمایی و رانندگی درباره این مساله هرچه را که در توانش بوده است، انجام داده اما من باز هم نمی دانم که چرا بعضی با خودشان لجبازی دارند.
من فکر می کنم هر مشکلی که ما داریم به این دلیل است که روانشناس در جامعه ما هنوز جایگاه خود را پیدا نکرده است. ما زمانیکه سرما می خوریم و مشکلی برای جسم و بدنمان پیش می آید به سرعت به دنبال پزشک می رویم تا خود را درمان کنیم، ولی برای مسایل و مشکلات روحمان هیچ کاری انجام نمی دهیم. ما آنقدر با روح و جان خود غریبه هستیم که وقتی احساس افسردگی و یا دیگر بیماری ها را داریم اصلا جایی را برای درمان آنها در نظر نمی گیریم.
*پس به نظر شما مردم برای توجه به مواردی مثل حفاظت از محیط زیست و رعایت مسایل راهنمایی رانندگی به اقدامی فراتر از دادن یک تذکر نیازمند هستند؟
– بله. مسایلی که در جامعه ما وجود دارد ریشه ای است و به شکل ریشه ای هم باید اینها درمان شوند. رفتارهای اجتماعی و وظایف شهروندی از بطن خود اجتماع شکل می گیرند و متاسفانه مشکلاتی هستند که پنهان می مانند اما پنهان کردنشان دردی را دوا نمی کند. حتی به نظر من آشکار کردن بعضی از حقایق میتواند خیلی هم راهگشا باشد.
به بسیاری از این مسایل باید از همان ابتدای کودکی توجه کرد. از کودکی باید به فرزندان آموزش بدهیم که به طور مثال طبیعت و محیط زیست خود را دوست داشته باشند. من برادرم کودکانی دارد که از همین الان سعی می کنم به آنها درباره طبیعت آموزش بدهم. باید در مهدکودک ها و در مدارس آموزش هایی داده شود تا نسل های بعد برنامه ریزی شوند و نسبت به محیط پیرامون خود منعطف تر عمل کنند. باید به گونه ای فرهنگ سازی کرد که مردم حتی نیازی به دقت و توجه نداشته باشند و مثل برنامه کامپیوتر این برنامه ها را عملی کنند.
*البته درمدرسه درباره این موارد همیشه توصیه شده است. هر یک از ما شاید اولین جمله ای که خاطرش باشد این است که مدرسه خانه دوم ماست و یا جملاتی درباره نظافت و پاکیزگی که در تمام در و دیوارهای مدرسه می توانستیم آنها را ببینیم.
– بله اما همه آنها شعار بودهاند و بچه ها شعار را نمی فهمند. شعار برای آنها مثل کتاب های درسی می ماند و فقط آن را حفظ می کنند. اگر در بعضی برنامه ها دیده باشید بچهها گاهی از یک مجری بهتر و مسلط تر ذرباره این موضوعات حرف می زنند اما چون این آموزش ها عملی آموخته نمی شوند، دیگر عمل کردن به آنها هم فراموش می شود.
*یعنی باید چه کاری انجام داد؟
– به طور مثال می توان دانش آموزان یک کلاس درس را به یک محیط طبیعی برد و بعد از آنها کمک گرفت که حتی به صورت بازی آن محیط را تمیز و زباله ها را جمع آوری کنند. کودکانی که به این شکل و به صورت عملی و کاربردی به سمت پاکسازی طبیعت حرکت کنند اگر خانواده شان هم زباله ای را روی زمین بریزد خود فرزندان به آنها تذکر می دهند.
تنها کافیست بپذیریم که هم اکنون فرهنگ ما تحت الشعاع مسایل و مشکلاتی قرار گرفته است. باید این آسیب ها را درست و خلاءها را پر کنیم. باید هم از خود و خانه و ماشین خودمان شروع کنیم. کمربندها را ببندیم، کیسه زباله ای را که لازم است در خودرو قرار دهیم، ظروف پلاستیکی کمتر مصرف و زباله ها را از یکدیگر تفکیک کنیم.
به نظرم بهتر است راهنمایی رانندگی هم برای کسانیکه زباله را به بیرون از ماشین پرتاب می کنند جریمه ای سنگین قرار و آن را ترتیب اثر دهد. یکی از مناطقی که در مسیر رفت و آمدم می بینم مردم در آنجا بسیار خوب رانندگی می کنند، پل جدیدی است که در بزرگراه صدر ساخته شده است. چون در این محل دوربین ها دائم همه را کنترل می کنند. شما حتی برای لحظاتی ممکن است از این رانندگی خوب مردم تعجب کنید و فکر کنید ایران نیستید اما درست به محض اینکه از آن محدوده خارج می شوید، دوباره همه چیز سر جای اول خود برمی گردد.
*پس موارد انتظامی هم موقتی است.
– بهرحال نشان داده شده که اگر اعمال زور وجود داشته باشد مردم بهتر رانندگی می کنند.
ببینید ما در شرایط کنونی همیشه تکرار کرده ایم که فرهنگی ۲۵۰۰ ساله داریم، ام این سؤال پیش میآید که پس این فرهنگ کجاست؟ فرهنگ ما از رفتار ما نشات می گیرد نه از گذشته و پیشینه ما، بنابراین اینقدر خود را به افتخارات گذشتهمان سنجاق نکنیم.
از جمله رفتارهای بد دیگری هم که در میان بعضی وجود دارد این است که ما دائم به زندگی دیگران سرک می کشیم، ما داعیه دار فرهنگ هستیم اما گاهی بی فرهنگی هایی دیده می شود که بسیار زننده است. به طور مثال یکی از سایت ها تاکنون چندین بار در اخبار خود زده است که من عمل جراحی زیبایی و جراحی بینی داشته ام.
می خواهم اینجا اعلام کنم که من تا الان به جز جراحی بینی که در سال ۷۷ به خاطر سانحه برایم پیش آمد، هیچ جراحی زیبایی روی صورت خود انجام نداده ام. آن جراحی هم همانطور که گفته شد زیبایی نبود بلکه بینی من به دلیل یک تصادف سر صحنه مجموعه «راه سوم» از سه نقطه شکست. من هرگونه جراحی زیبایی را تکذیب می کنم و از این به بعد به خاطر حفظ آبروی خود اگر چنین اخباری مشاهده کنم با بانیان آن برخورد قضایی خواهم کرد.
*حالا نظر خود شما به طور کلی درباره جراحی های زیبایی چیست؟ تاکنون دوست نداشتید دست به جراحی بزنید؟
– ببینید این امر واقعا مساله ای شخصی است. من خودم را به این شکل دوست داشته ام و هیچ گاه این ضرورت را برای خود احساس نکرده ام. چه بسا اگر بینی من سر صحنه تصویربرداری کار نمی شکست هیچ گاه آن را عمل نمی کردم.
*فکر می کنید چرا هم اکنون بازار جراحی های مختلف داغ شده است و در صورتیکه ممکن است بسیاری از این صورت ها نیاز به جراحی هم ننداشته باشند؟
– اگر کسی واقعا در صورت خود نقصی داشته باشد این اشکالی ندارد اما در غیر این صورت یعنی اگر به خاطر مد و زیبایی های بیشتر بخواهیم به این سمت برویم باید گفت که اینها حال ما را بهتر نمی کند. برعکس بدتر هم می کند چون بسیاری از این جراحی ها عوارضی دارند که بعد از عمل مشخص می شوند. خوب است که ما خود را بیشتر دوست داشته باشیم تا اینکه بتوانیم با تغییرات اینچنینی از خود لذت ببریم.
*برای نگار فروزنده زیبایی دغدغه نیست؟
– دغدغه من همیشه رشد شخصیتم بوده است چه به لحاظ فردی و چه به لحاظ اجتماعی. من بیشتر از ظاهر به روحم فکر می کنم و آن را پرورش می دهم.
*خانم فروزنده نوروز را قرار است چگونه بگذرانید و آیا به سفر هم می روید؟
– من هفته اول نوروز را قطعا در تهران هستم چون فکر می کنم تنها زمانی است که می توان از آرامش تهران سود برد. بنابراین دوست دارم این زمان را در کنار خانواده و در تهران باشم.
*به مردم پیشنهاد می کنید که به کجا سفر کنند؟
به هرجایی که فکر می کنند، با سفرشان به مقصد مدنظر حالشان می توانند خوب باشند؛ کویر، دریا و خلوت خانه شان و یا هر جایی که دلشان آنجاست و می توانند خوش باشند.
*آرزویی هم برای مردم دارید؟
– آرزوی سالی خوب و سلامتی و همچنین روزهای خوش را دارم و از آنها می خواهم در سفرهای جاده ای مراقب باشند. ما هر ساله آمار سنگینی از تلفات جاده ای داریم که امیدوارم امسال کمتر شود. این دست خود اشخاص است ما فکر می کنیم تصادف برای ما اتفاق نمی افتد. باید بدانیم که ما در قبال باقی سرنشینان یک خودرو مسئولیم. به خاطر سلامتی خودشان موارد ایمنی را رعایت کنند نه به خاطر پلیس و قانون
مصاحبه با ملیکا شریفی نیا+توانستم خانوادهام را سربلند کنم
ملیکا شریفی نیا متولد ۲۱ آبان ۱۳۶۵ در تهران است.وی در خانوادهای متولد شد که از ابتدای تولد با دوربین و هنر غریبه نبوده است. وی علاوه بر بازیگری،هنرآموخته رشته گرافیک بوده و در زمینههای گرافیک، عکاسی، تصویرسازی کتاب و ساخت آثار حجمی بهطور جدی فعالیت میکند. او بازی در سینما را از سال ۱۳۷۰ با فیلمی به نام «اوینار» به کارگردانی «شهرام اسدی» شروع کرد.بازی در فیلم «اشباح » مهرجویی در جشنواره فیلم فجر امسال برای وی دیپلم افتخار بهترین بازی در نقش دوم زن را به همراه داشت. اشباح سومین تجربه همکاری وی بعد از «پری» و «مهمان مامان» بوده است. در یافت دیپلم افتخار جشنواره فیلم فجر بهانه ای شد که پای حرفهای این هنرمند بنشینیم .
مصاحبه با ملیکا شریفی نیا
در این جشنواره با کار آقای مهرجویی حضور داشتید. کار با آقای مهرجویی چطور بود؟
این کار اولین کار من با آقای مهرجویی نبود. این سومین کار جدی من با ایشان بود و همانطور که انتظار داشتم و مانند همیشه بسیار کار خوبی برای من بود و من توانستم بعد از این همه سال چیزهای زیادی بیاموزم.
در چه کارهای دیگری با آقای مهرجویی همکاری داشتید؟
پیش از این کار در فیلم «پری» و «مهمان مامان» با ایشان همکاری داشتم.
برای این فیلم دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را نیز به دست آوردید.کسب دیپلم افتخار چه حس و حالی داشت؟
حس خوبی داشت.اصولا جایزه گرفتن از دست بزرگان سینما و داوران عزیز حس خیلی خوبی دارد چون نشانه تایید شدن است و این برای من بسیار خوب است که بتوانم خودم شخصا و به تنهایی خودم را اثبات کنم چون همیشه به دلیل خانواده هنریام خیلی کلی به ما نگاه میکنند. من خیلی خوشحالم که توانستم خانوادهام را سربلند کنم و بتوانم تاییدی را روی خودم و کارم داشته باشم.
اشباح برای شما و همچنین به طور کلی چه بازخوردی به همراه داشت؟
به طور کلی بیشتر روی این فیلم انتقاد بود ولی تا جایی که به من مربوط میشد بازخورد خوبی گرفتم و دوستان خیلی نقش من و پارتی که من در آن بازی میکردم را دوست داشتند. نظرات بسیار متفاوت بود. امیدوارم هر کس فیلم را میبیند دوستش داشته باشد. میتوانست کار بهتری باشد اما من از نقش خودم رضایت دارم.
به طور کل جشنواره فیلم فجر امسال را چطور دیدید؟
خیلی مشتاق جشنواره امسال بودم چون هم خودم دو فیلم در این جشنواره داشتم و همچنین کارهای خوبی به این جشنواره آمده بودند. هم کارهای آدمهای نامدار و هم کارهایی که درباره آنها بحث بود در این جشنواره حضور داشتند.دوست داشتم تمام فیلمهای این جشنواره را ببینم ولی فقط موفق به دیدن نصف فیلمها شدم و فیلمهایی که دیدم آن طور که انتظار داشتم نبود. البته کارهای خوب هم دیدم. به خصوص کار اولیها در این جشنواره بسیار خوب کار کردند.
جشنواره فجر امسال جشنواره پرحاشیهای بود.
جشنواره همیشه پر حاشیه است.
امسال ولی جنس این حواشی متفاوت بود و ما هنوز شاهد ادامه حواشی مربوط به اختتامیه این جشنواره هستیم. نظرتان در رابطه با این حواشی چیست؟
من خیلی درگیر حاشیه نیستم و فقط چیزی که به گوشم میرسد را میشنوم و دقیقا نمیدانم چه اتفاقاتی افتاد.اما خیلی طبیعی است که در هر مراسمی و در هر جشنی و در هر اتفاقی اعم از سینمایی و غیر سینمایی حاشیه وجود دارد. در این حواشی هم خیلی چیزها دخیل است و همه چیز دست یک نفر و چند نفر نیست و خیلیها در این وقایع دخیلند. به همین دلیل است که حرفها چندتا میشود و حاشیه ایجاد میشود. من فقط میشنوم ولی سعی میکنم قضاوت نکنم. باید کسانی که حواشی به آنها مربوط است اظهار نظر کنند.
ما در این جشنواره شاهد حضور فیلمهای متفاوتی بودیم از فیلمسازان بعضا جوان تر. این فیلمها یکی از عوامل شکلگیری حاشیهها بود. هم شاهد کار اولیهای متفاوتی بودیم و هم شاهد فیلمهایی با تم انتقادی و متفاوت مانند فیلم خانه پدری آقای عیاری که دارای حاشیه بود یا فیلم عصبانی نیستم آقای درمیشیان که خیلی حاشیه ساز شد و از بخش مسابقه هم حذف شد یا فیلم آشغالهای دوست داشتنی که اجازه پخش هم نگرفت. اینها را چطور ارزیابی میکنید؟
من فکر میکنم که هر کسی که فیلمی میسازد و نفس میکشد و وقت میگذارد و جسارت به خرج میدهد چون فیلم ساختن در ایران کار راحتی نیست، باید اجازه داشته باشد که فیلمش را اکران کند. حالا هر چیزی که پشت فیلم باشد و هر قضاوتی که بقیه از آن فیلم بکنند اینها برای بعد از اکران است. این که فیلمی اجازه اکران نداشته باشد این توهین به سینماست. من فیلمهای خوبی در جشنواره دیدم. البته عصبانی نیستم را موفق نشدم ببینم چون سانس اکرانش عوض شد اما در بین فیلم اولیها فیلم چند متر مکعب عشق بهترین فیلمی بود که در جشنواره دیدم و نظرات خیلی از دوستان من هم همین بود. خوشحالم که این فیلم اکران شد چون خستگی را بعد از چند روز از تن ما به در کرد. امیدوارم فیلم هایی که در هر ژانر و در هر سبکی که ساخته میشود اجازه پخش پیدا بکند چون عدم اجازه اکران یعنی هدر رفتن زحمات تعداد بسیار زیادی از آدم ها. ما میتوانیم اجازه بدهیم که این فیلمها پخش بشوند و بعدا نقدشان بکنیم، چه خوب یا چه بد. عدم اجازه اکران به فیلمی آزادی بیان را میگیرد. آزادی بیان چیز خوبی است و هر کس حق دارد حرفش را بزند و چه آن حرف پسندیده بشود و چه نشود. من خوشحالم که این روزها هم بچههای جدید و هم قدیمی دارند کار میکنند و هنوز برای سینما ایران ارزش قائل هستند که دارند با تمام سختیها و درگیری هایی که فیلمسازی در ایران دارد ادامه میدهند.
پس از این موفقیت برنامه شما برای آینده چیست؟
دوست دارم کارهایی بکنم که هم دیده بشود و هم جدی تر باشد. خیلی جدی دارم فکر میکنم و گزیده تر دارم انتخاب میکنم و دوست دارم نقشهای متفاوت بازی بکنم. با تجربهای که امسال داشتهام احساس میکنم که در جدیدی بر روی من باز شده است. من در کمدی جا افتاده بودم. معتقدم که کمدی خوب خیلی خوب است ولی کمدی بد میتواند خیلی بد باشد. من دوست نداشتم ژانر کاریام فقط کمدی باشد و دوست داشتم ژانرهای دیگر را هم تجربه کنم و خوشحالم که این نقش را بازی کردم. تواناییهای خودم را نشان دادم و تایید بزرگان هم نشان داد که من موفق بودم. خیلی دوست دارم که در کارهای سینمایی و سریالهای جدیتر حضور داشته باشم تا بازی در نقش هایی که تا به حال فرصتش به من داده نشده است را تجربه کنم و امیدوارم بتوانم موفق باشم.
فضای سینما را در سال آینده چطور میبینید؟
من نمی توانم پیشگویی کنم. فقط میتوانم امیدوار باشم که هر سال از سال پیش موفقتر باشیم چون سینما خانه من و خانه خیلی از بچههاست و برایمان بسیار ارزشمند است. امیدوارم که روز به روز این فضا بهتر بشود ولی نمی توانم از حالا قضاوت کنم و بگویم خوب میشود یا نه. امیدوارم بزرگان فیلمهای خوب بسازند و کسانی که فیلم نساختند جسارت داشته باشند و بسازند و بچه هایی که در فیلمهای اولشان آنقدر خوب ظاهر شدند به خاطر حرف و حدیثها خودشان را نبازند و به سر پا نگه داشتن سینمای ایران ادامه بدهند.