بایگانی برچسب ها: گفتگو
مصاحبه و گفتگو بوراک اوزچویت بازیگر فیلم و سریال های ترکیه
گفتگو بوراک اوزچویت بازیگر فیلم و سریال های ترکیه
آدمهای خاص، کارهای خاص هم انجام میدهند و درواقع سعی میکنند در هر چیزی خاص باشند ولی در این بین آدمهایی هستند که شهرت و محبوبیت زیادی دارند ولی در عین حال سعی نمیکنند که کارهای عجیب و خاص انجام دهند و از زندگی معمولی خود لذت میبرند. بوراک اوزچویت یکی از این چهرههای شاخص است که باوجود شهرتی که در سالهای اخیر کسب کرده ولی هنوز هم در رویاهای جوانی خود زندگی میکند و هنوز هم دوست دارم به آرزوهای قدیمی خود جامهعمل بپوشاند. او ساده و سالم زندگی میکند و در عین حال یک سبیلوی خوشتیپ است!
خاطرات خوب سالهای دور
بخشهایی از زندگی هست که هرگز فراموش نمیشود. من گاهی آرزو میکنم که کاش تمام روزهای کودکیام را کامل و بدون نقص به خاطر داشتم اما متاسفانه خیلی چیزها از آن روزها در خاطرم نمانده است. تنها چیزهایی که برایم پررنگ بوده دوستان، مدرسه و ورزش بوده است. حتما چیزهایی در کودکی من بوده که من فراموش کردهام و شاید بعضی از آنها خیلی هم مهم بودهاند. خیلی دوست دارم حتی برای یکبار هم که شده به آن روزها سفر کنم. گاهی سعی میکنم چیزهایی را به خاطر بیاورم اما متاسفانه تلاشم به جایی نمیرسد. خاصیت زندگی همین است که هرچه جلوتر میرود بخشهایی از گذشته را از ذهن پاک میکند؛ البته همیشه از مادرم در این زمینه کمک میگیرم. (باخنده) مادر واقعا حافظه عجیبی دارد.
کودک ورزشکار محله ما
بعضی از بازیگران و خوانندگان وقتی به شهرت میرسند یا کار حرفهای خودشان را شروع میکنند به سمت ورزش میروند اما ورزش برای من عشقی بود که از کودکی به آن میپرداختم. درواقع اولین ورزشی که مرا جذب کرد، فوتبال بود که در آن حتی به دنبال حرفهای شدن هم بودم اما بعدها نگاهم عوض شد. با این حال هنوز هم فوتبال یکی از علایق جدی و همیشگی من است. در کنار فوتبال شروع به بدنسازی کردم چون فارغ از هر چیزی، دلم میخواست استایل بدنی خوبی داشته باشم. این مساله قطعا در هر کاری به نفع شماست و در بازیگری و مدلینگ که جای خود را دارد.
مدیریت مادرانه با هوشمندی
یکی از ویژگیهای خوب مادرم این است که خودش را از مسائل حرفهای و روابط کاری و شخصی من دور نگه میدارد. او همه دوستانم را دوست دارد و هرگز تنها به این خاطر که من رابطهام با آنها کمرنگ یا تیره میشود، از آنها بدگویی نمیکند. خب، شاید این خیلی اهمیت نداشته باشد اما از آنجا که مادرم در زمینه شبکههای اجتماعی خیلی فعال است، سعی میکند حاشیهها را از من دور نگه دارد؛ برای همین از او بسیار ممنونم. او حتی زمانی که من از نامزد اولم جدا شدم، رابطهاش با او خوب بود و این روزها با فاهریه رابطه مادر و دختری ایجاد کرده است.
بهترین خواهرهای دنیا
رابطه من با خواهرهایم واقعا عالی و فوقالعاده است. آنها سنگصبور من هستند و من هم سنگصبور و حامیشان. اینکه شما در زندگی افرادی را داشته باشید که همیشه حامی و دوست شما باشند، واقعا لازم است و به آدم دلگرمی میدهد. فکر کنم خواهرهای من بهترین خواهران دنیا هستند.
خوشتیپ با ریش و سبیل
درمورد خوشتیپی تعاریف خودم را دارم. گاهی علاقه دارم که سبیل بگذارم و گاهی هم به ریش گذاشتن علاقه دارم اما آدمی نیستم که فقط دنبال این باشم که بخواهم به زور خودم را خوشتیپ نشان دهم. به نظرم بعضی چیزها باید در خود آدم باشد. به جانیدپ نگاه کنید؛ او ذاتا آدم خوشپوشی است و همه دوستش دارند یا جورج کلونی را ببینید، واقعا تماشایی است. برای من باعث افتخار بود که نشریه Blic یکبار مرا به عنوان مرد جذاب ریشوی سال انتخاب کرد؛ بهخصوص آنکه فهمیدم در این فهرست نامهای مهمی چون براد پیت، جانیدپ و کیت هرینگتون هم حضور داشتند! البته من خودم هم فکر میکنم زیباترین سبیل جهان را دارم. (باخنده)
پول خوب بده، لباس خوب بخر
یکی از فلسفههای زندگی من این است که بخشی از درآمدم باید صرف ظاهرم شود؛ البته منظورم از ظاهر، خرید لباس است. خرید کردن برای من در مقوله لباس خلاصه میشود. سعی میکنم تقریبا نگاه آزادی در انتخاب لباس داشته باشم و به همین علت مرا در لباسهای متنوعی میبینید. یکجورهایی دوست ندارم تکراری شوم و همین باور به اینجا رسیده که خیلیها میگویند بوراک، بازیگر ولخرجی در مد و لباس است و باید اعتراف کنم که واقعا همینطور است؛ البته این را باید بگویم که ذاتا دوست دارم لباسی را که میپوشم به من احساس راحتی بدهد؛ چه این لباس رسمی باشد و چه اسپرت.
عطر فقط تلخ و قدرتمند
من عطرهای زیادی را امتحان کردهام ولی به نظرم هیچ عطری به اندازه عطرهای دینامیک و قوی برایم خوشایند نیست. یکبار هنگام مصاحبه با یک نشریه مُد، عطری از برند ولگاری را به من معرفی کردند که متوجه شدم بسیار خاص و رویایی است. عطری به نام مردان سیاهپوش که رایحه عجیبی داشت. هنوز هم اگر بخواهم در یک قرار رسمی حاضر شوم یا در مراسم مهمی حضور داشته باشم، از این عطر استفاده میکنم.
هیوجکمن دنیای ترک
از اینکه مرا با سایر بازیگران مقایسه کنند، خوشم نمیآید چون به نظرم هر کسی جای خودش را دارد و با تواناییهای خودش شناخته میشود اما در مورد ظاهرم که گاهی مرا با هیوجکمن مقایسه میکنند، ماجرا متفاوت است. من بازیها و کلا شخصیت این آدم را دوست دارم. یکبار نشریه موویتایمز ترکیه، به من لقب «جکمن ترکها» را داد که برایم هیجانانگیز بود. در آن زمان مدل موهایم خیلی شبیه او بود اما خودم اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم!
خانه جدید با مبلمان جدید
سال گذشته همه وسایل خانه جدیدم را عوض کردم. راستش وقتی این خانه را در منطقه اولوس در استانبول خریدم آن را خیلی ساده دکوراسیون کرده ولی از زمانی که با فاهریه نامزد کردم او از من خواست تا تمام وسایل قدیمی را عوض کنم و مبلمان و وسایل جدیدی برای خانهمان بخرم. من خودم آدمی نیستم که دست به تغییرات کلی در چیزهایی که دوست دارم بزنم اما به خاطر علاقهام به او این کار را انجام دادم و به نظرم خیلی هم جالب بود چون عوض شدن فضای خانه کلا روحیه آدم را بهتر میکند.
کمک به سیستم ایمنی بدنم
من برای سلامت خودم اهمیت بسیاری قائلم. یادم هست سر فیلمبرداری فیلم «عشق شبیه توست» به خاطر آنکه در صحنهای با پیراهن خیس حضور داشتم، سرمای بدی خوردم تا حدی که حتی با مراجعه به درمانگاه و تزریق سرم هم حالم خوب نشد و مجبور شدم چند روزی در بیمارستان بستری شوم. آنجا متوجه شدم سیستم ایمنی بدنم کمی ضعیف است و به خوبی و آنطور که باید با عوامل بیماریزا مقابله نمیکند. برای همین سعی کردم همیشه مراقب سلامت خودم باشم و از چیزهایی که مرا در معرض بیماری قرار میدهد، دوری کنم.
تغذیه سالم برای ستاره
به نظرم یکی از مهمترین مسائل در زندگی هر انسانی، تغذیه است و این موضوع برای هنرمندان و ورزشکاران بسیار حیاتیتر است؛ البته گاهی دیدهام که برخی تغذیه درست را در گرفتن رژیمهای گرانقیمت میبینند ولی به نظر من اصلا یک تغذیه سالم به این موارد بستگی ندارد و شما باید فقط و فقط غذای سالم مصرف کنید تا بدن و جسم سالمی داشته باشید.
پیادهروی در اهرام مصر
سفر برای من ورود به دنیایی تازه از ناشناختههاست؛ البته از کودکی مکانهای عجیب و غریبی که گاهی آنها را در مجلات یا کتابها میدیدم، بیش از هر چیزی برایم جذاب بود. دوست دارم قدم به مکانهایی بگذارم که حس کنم چند قرن پیش در آنجا آدمهایی به شکل دیگری زندگی میکردند، برای همین مکانهای تاریخی را خیلی دوست دارم. سفر به مصر برای من هربار سرشار از تازگی و جاذبه است. تماشای اهرام مصر واقعا مرا به حیرت میاندازد و حس میکنم کنار عظمت آنها کم میآورم.
لذت خوردن یک همبرگر
آنهایی که مرا میشناسند خوب میدانند از تفریحات محبوب من غذا خوردن در رستوران است اما درواقع هیچ غذایی را به همبرگر ترجیح نمیدهم. یک زمانی عادت داشتم به هر غذاخوری که میروم همبرگر آنجا را امتحان کنم و حالا هم ادعا میکنم یکی از بهترین همبرگرهای دنیا را در غذاخوری من خواهید خورد. مطمئن باشید طعم همبرگر مخصوص بوراک تجربهای است که هرگز فراموش نخواهید کرد و این را فراموش نکنید که همبرگرهای ما کاملا سالم و تخصصی تهیه میشوند و از مضرات مابقی فستفودها به دور است.
دوست همیشگی من
موراتبوز دوستی است که هیچوقت مرا تنها نگذاشته و باوجود آنکه شغل خوانندگی، زمان بسیاری را از او میگیرد اما همیشه به خاطر من در هر جاییکه لازم بوده حاضر شده است. من و او اوقات بسیار خوبی با هم داشتهایم و بعضا با هم برای تفریح میرویم. یکی از تفریحات مشترک ما بولینگ و تنیس است؛ البته من به کنسرتهای او هم میروم و به نظرم یکی از بهترین صداهای نسل حاضر خوانندگان ما را دارد. او و خانوادهاش از صمیمیترین دوستان من در این فضای هنری هستند. خوشبختانه یک کار هنری مشترک را هم با یکدیگر داشتهایم که برایم واقعا لذتبخش بود.
نقاشیهای بیسروته زیبا
سعی کردهام نگاهم را به خیلی چیزها تغییر دهم. قبلا بیشتر منفیباف بودم و حتی به آدمها بهراحتی نزدیک نمیشدم اما دو، سه سالی هست که خیلی خوشبین شدهام و سعی میکنم خوبیهای هر اتفاقی را ببینم. این موضوع حتی در نگاه هنری من هم تاثیر گذاشته است. تا قبل از این تغییر با دیدن بعضی آثار مدرن و نقاشیهای خاص در سبکهایی که خیلی برایم آشنا و ملموس نبودند نمیدانستم چه واکنشی باید نشان دهم اما بعد متوجه شدم از همین شکلهای بیسروته هم میتوان لذت برد؛ فقط کافی است از دریچه بهتری آنها را نگاه کنم و از این اتفاقی که روی بوم افتاده لذت ببرم.
نگرانیهای من برای آینده
اینکه آدم بداند فردا چه میشود یا حتی در حد چند ساعت و چند دقیقه جلوتر از حال را ببیند، شاید اتفاق خوشایندی به نظر برسد اما این در عین حال میتواند ترسناک هم باشد. فقط کافی است فکرش را بکنید یک لحظه بعد از این زمان حالیکه در آن هستید، قرار است اتفاق بدی بیفتد که نمیتوانید جلوی آن را بگیرید. خب این بسیار زجرآور است. شاید گاهی خوب باشد که از فردای خودمان بیخبر باشیم. من هنوز نتوانستهام با نگرانی از آینده کنار بیایم اما نمیخواهم این نگرانی مرا نابود کند و اجازه زندگی در امروز را از من بگیرد. آینده بالاخره خواهد آمد و شاید پر از اتفاقهای خوب هم باشد. نباید برایش دلواپس بود و باید با مثبتاندیشی زندگی را ادامه داد.
شادی با طعم و رنگ آبی
اگر بخواهم درباره چیزهایی که مرا شاد میکند، صحبت کنم باید حتما به وجود رنگ آبی در طبیعت اشاره کنم؛ برای همین از آسمان آبی لذت میبرم. من بهشدت عاشق روزهای آفتابی و بدون ابر هستم چون زیبایی آسمان را بهتر و کاملتر میبینم و این باعث آرامش من میشود. دریا را هم برای همین دوست دارم. تماشای دریا تمام استرسها را از من دور میکند. در کنار اینها به رنگ آبی هم علاقه دارم و چیزهایی که به این رنگ باشند مرا خوشحالتر میکنند؛ البته جالب اینجاست که در انتخاب لباسهایم ترجیحم رنگهای دیگری غیر از آبی است!
دومین مدل برتر جهان
بوراک اوزچویت، ۲۴ دسامبر ۱۹۸۴ در مرسین در جنوب شرق ترکیه متولد شد. او با ظاهری مقبول، قدی حدود ۱۸۴ سانتیمتر و اندامی متناسب این بخت را یافت تا در ابتدا به عنوان مدل کارش را شروع کند و در آن عرصه به موفقیت هم دست پیدا کرد. ۲۰۰۳ سالی بسیار
موفق آمیز برای بوراک بود. او توانست در رقابتهای بهترین مدل سال جهان به مقام دوم برسد و در عین حال در مسابقات بهترین مدل ترکیه هم مقام اول را کسب کند، به او لقب «آقای طلایی» دادند برای همین تصاویرش روی جلد مجلاتی چون مریکلر و گلوریا رفت.
شاگرد موفق و درسخوان
دوران کودکی بوراک در استانبول گذشت و در دبیرستان شاگرد موفق و درسخوانی بود. بوراک به جز بازی فوتبال به کارهایی چون مطالعه کتاب و شنیدن موسیقی علاقه داشت. او پس از پیروزی در رقابتهای بهترین مدل ترکیه و جهان، قراردادهای تبلیغاتی خوبی امضا کرد که برندهایی چون «توئین» و «نتورک» مربوط به فعالیت مدلینگ وی در خارج از مرزهای ترکیه بودند.
نقشهای کوتاه در بازیگری
بوراک که همیشه میخواست بازیگر شود، تصمیم گرفت تحصیلاتش را در رشته هنر ادامه دهد. او دانشآموخته دانشگاه مرمره از استانبول در رشته هنرهای زیباست و در عین حال همزمان کار مدلینگ را هم ادامه داد. در همین بین که به عنوان مدلی موفق در ترکیه به شهرت رسیده بود، توانست برای برندهای مطرح اروپایی نیز کارهای تبلیغاتی انجام دهد؛ تا آنکه سال ۲۰۰۶ فیلمسازان ترکیهای مجذوب این جوان آیندهدار خوشتیپ شدند و از او برای کارهای خود دعوت کردند. نخستین کار تصویر او «منفی هجده» نام داشت، هرچند که نقش او در آن کار کوتاه بود اما سال بعد برای نقش بهتری در کاری به نام «آسوده» حاضر شد که تریلری قابلتوجه بود.
اندک زمانی بعد نیز در سریال تلویزیونی «شوهر خشن» به ایفای نقش پرداخت که در آن در نقش تنها فرزند یک خانواده اصیل، قدرتمند و ثروتمند را بازی میکرد. بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ سریال دیگری را بازی کرد که ماجرای سریال درباره یک گروه موسیقی بود که سولیت (تک خوان) آن گروه یک دختر جوان بود. یکی از اعضای گروه به مرور عاشق این دختر میشود و قصد ازدواج دارند اما مشکلات بسیاری سر راه این عشاق به وجود میآید. بوراک در این سریال نیز نقشی کوتاه داشت.
شروع نقشهای بزرگ
سال ۲۰۱۰ بود که بوراک برای نقش اول به سریال «خیانت» دعوت شد که در آن نقش پلیسی به نام امیر را بازی کرد. امیر در گیرودار یک پرونده قتل متوجه میشود که نامزدش نیز یک طرف ماجرا قرار دارد. طی یک سال بوراک اوزچویت سریال «اسرار کوچک» را بازی کرد که داستان روابط چند خانواده پولدار و بچههایشان را روایت میکرد. به نظر میرسید که مسیر بازیگری بوراک به اوج رفته اما او همچنان نیازمند چیزی بود تا استعدادش را تمام و کمال به نمایش بگذارد.
سال ۲۰۱۱ این شانس را یافت تا یکی از نقشهای مجموعه «حریم سلطان» را ایفا کند. او نقش سربازی شجاع و بیباک به نام «بالیخان» را ایفا کرد؛ بوراک در این نقش درخشان ظاهر شد تا جاییکه در کشورهای مختلف به شهرت رسید و میلیونها هوادار پیدا کرد. سال ۲۰۱۳ بوراک دعوت شد تا در سریالی به نام «چکاوک» در نقش «کامران» بازی کند. نقش مقابل وی را هم چهره آیندهدار و دخترجوانی به نام فاهریه اوجان بازی کرد که همین همبازی شدن، آینده آنها را رقم زد.
یک ازدواج سینمایی
بوراک اوزچویت و فاهریه اوجان به یکدیگر دلبسته شدند و در سال ۲۰۱۴ بود که رسانههای ترکیه شروع به شایعهپردازی برای آنها کردند ولی این اخبار معمولی در حد شایعه نبود و بوراک و فاهریه اعلام کردند که با یکدیگر ازدواج کردهاند در فیلم سینمایی «عشق شبیه توست» بار دیگر همبازی شدند و همین موضوع باعث شد تا فیلم با فروش خوبی در گیشه همراه شود. لازم به ذکر است که بوراک خود، بخشی از سرمایه ساخت این فیلم را بهعنوان تهیهکننده متقبل شده بود.
از فوتبال تا اتومبیل لوکس
بوراک شدیدا به فوتبال علاقه دارد و ورزش جزیی از زندگی روزمره اوست و طرفدار دوآتشه تیم فوتبال فنرباغچه است. او به زبان انگلیسی تسلط کامل دارد و همیشه میگوید که در ایامی که در کشورهای اروپایی مشغول کار مدلینگ بوده است، به اجبار زبان انگلیسی را آموخته است ولی حالا از اینکه به این زیان تسلط دارد، واقعا خوشحال است. او عاشق اتومبیلهای لوکس است و اعلام کرده که دوست دارد زمانیکه به سن و سال پیری رسید، یک کلکسیون کامل و زیبا از ماشینهای لوکس داشته باشد.
از نامزدی ناموفق تا فیلمسازی
بوراک پیش از اینکه با فاهریه اوجان نامزد کند، مدتی در سال ۲۰۱۱ با مدل ترکیهای، «سیلان کاپا» نامزد بود که بعد از مدتی کوتاه از هم جدا شدند. همچنین جالب است بدانید که بوراک اخیرا شرکت تولید فیلم خود را راه انداخته و برای فیلم اول خود از بانوی اول ترکیه در سال ۲۰۱۴ یعنی «امیه گولسوی» دعوت به کار کرد.a
رستورانی با نماد سبیل
بوراک که همواره دوست داشته کارهای تجاری را در زندگی خود بیشتر و بیشتر کند، سال ۲۰۱۴ رستوران خودش را به نام «بالیبی دونر» در استانبول افتتاح کرد. جالب است بدانید که نماد و لوگوی این رستوران برگرفته از سبیل معروف او در سریال «حریم سلطان» و «چکاوک» است که از زمان سریال «حریم سلطان» تا به امروز به یکجور مد میان جوانان ترکیه تبدیل شده است. بوراک هم از این موضوع استفاده کرده و نماد رستوران خود را همین سبیل معروف قرار داده است!
فریبرز عربنیا کیست + بیوگرافی فریبرز عربنیا
فریبرز عرب نیا | |
---|---|
زمینه فعالیت | سینما و تلویزیون |
تولد | ۲۵ فروردین ۱۳۴۳[۱] تهران |
ملیت | ایران |
پیشه | بازیگر |
همسر(ها) | آتنه فقیهنصیری (همسر سابق)[۲] عسل بدیعی (همسر سابق)[۳] |
فرزندان | جانیار |
بیوگرافی کامل فریبرز عربنیا
فریبرز عربنیا (زاده ۲۵ فروردین ۱۳۴۳، تهران) بازیگر ایرانی است.
زندگی
فریبرز عربنیا از بازیگران ایرانی است. فریبرز عرب نیا در سال ۱۳۴۳ در تهران متولد شد و در سال ۱۳۶۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم ریاضی فیزیک شد. او پس از طی کردن دوره خدمت سربازی در سال ۱۳۶۴ به ترکیه رفت و در دانشگاه خاورمیانه آنکارا مشغول به تحصیل رشته مدیریت شد، اما آن را نیمه تمام رها کرد و به ایران بازگشت تا در رشته مورد علاقهاش مشغول شود. او پس از گذراندن تحصیلات دانشگاهی و دورههای تخصصی تئاتر و سینما به شکل حرفهای وارد کار شد و تئاتر را در کانون تئاتر تجربی زیر نظر استاد حمید سمندریان و سینما را در دورهای دو ساله در مجتمع آموزشی سینما تحصیل کرد. او همچنین در رشتهٔ ارتباط تصویری (گرافیک) موفق به اخذ مدرک کارشناسی از دانشگاه هنر شد. او علاوه بر بازیگری در زمینه طراحی گرافیک نیز فعال میباشد.
فعالیت هنری
همزمان با تحصیلات دانشگاهی، آموزش سینما را در مجتمع آموزشی سینما آغاز کرد و مدتی نیز کلاسهای بازیگر تئاتر را در کانون تئاتر تجربی گذراند. نمایشهایی که طی این دوره بازی و کارگردانی کرده عبارتند از: آوازخوان طاس، کالیگولا، دایره گچی قفقازی، بهرام چوبینه و…
فریبرز عربنیا تا قبل از سال ۱۳۷۴ در هشت فیلم در نقشهای دوم و سوم ظاهر شد و هیچگاه نتوانست تواناییهایش را به معرض نمایش بگذارد. اما وقتی از طرف مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم ضیافت از او دعوت شد، همگان بر این عقیده بودند که کیمیایی قهرمان خود را یافتهاست. بازی او در فیلم ضیافت یکی از بهترین بازیهای جشنواره چهاردهم فیلم فجر بود.
اوج هنرنمایی فریبرز عربنیا در فیلم سلطان بود. او توانست شمایل یک قهرمان به ته خط رسیده را به زیبایی هرچه تمام تر ایفا کند. این نقشآفرینی تا حدی خوب و پذیرفتنی بود که منتقدان ماهنامه فیلم بازی او را بهترین بازی جشنواره پانزدهم فیلم فجر خواندند. این در حالی بود که عرب نیا حتی کاندیدای دریافت جایزه هم نشده بود.
فریبرز عربنیا در فاصله بین ضیافت و سلطان سه فیلم بازی کرد. سه فیلم حادثهای فیلمهایی که نه ارزش ماندگاری داشتند و نه عربنیا نشانی از خود داشت.فریبرز عربنیا پس از سلطان، سه چهار بازی خوب هم در کارنامه سینمایی خود ثبت کرد تا همچنان خیلیها به او امیدوار باشند.
بازی قابل قبول او در فیلم جهان پهلوان تختی و بخصوص شوکران هر دو ساخته بهروز افخمی و بازی متفاوت و بسیار دشوارش در فیلم شیفته فریبرز عرب نیا را به عنوان یکی از چهرههای برتر دهه هفتاد سینمای ایران معرفی کرد. فریبرز عرب نیا بیش از پنج سال از عمر هنری خود را برای بازی در سریال پر بیننده مختارنامه صرف کرد که به گفته اکثر کارشناسان در ایران و کشورهای عربی یکی از بهترین بازیهای خود را انجام داده است. فریبرز عرب نیا از سال ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۷ در این سریال پرهزینه و پرمخاطب نقش مختار ثقفی را بازی کرده است. وی در آخرین فعالیت هنری خود در نقش شهید چمران در آخرین اثر ابراهیم حاتمی کیا”چ” به هنرنمایی پرداختهاست.این فیلم در جشنواره فجر سال ۹۲ به نمایش در آمد.
جنجالها
انتقادها و گفتار وی در سه برنامهٔ تلویزیونی هفت که در تاریخهای ۳۰ اردیبهشت و ۶ خرداد و ۱۳ خرداد ۱۳۹۰ به صورت زنده پخش شد جنجالهایی بهدنبال داشت.[۴] همچنین در سال ۱۳۹۱ به دلیل اختلاف با ابراهیم حاتمی کیا, در سکانس پایانی فیلم چ حاضر نشد و کارگردان مجبور به استفاده از بدل به جای وی گردید .[۵]
کارگردانی
بنا به نقل روزنامه همشهری، فریبرز عرب نیا قرار بود پیش تولید فیلم سینمایی اش آمبولانس را به تهیه کنندگی محمود فلاح و مشاور کارگردانی داوود میرباقری در سال ۹۰ آغاز کند[۶] که به دلیل نبود سرمایهگذار موفق به این امر نشد. وی اولین کارگردانی خود را در قالب یک سریال ۵ قسمتی به نام «رنگ شک» کلید زد.این سریال مهرماه ۹۲ وارد مرحله تصویر برداری شد.
فیلمهای سینمایی
- چ (۱۳۹۱) اثر ابراهیم حاتمیکیا
- پرتقال خونی (۱۳۸۹) اثر سیروس الوند
- پنهان (۱۳۸۹)
- خاک و آتش (۱۳۸۹)
- شکلات داغ (۱۳۸۸) اثر حامد کلاهداری
- صندلی خالی (۱۳۸۷) اثر سامان استرکی
- طاووسهای بی پر (۱۳۸۷)
- باجخور (۱۳۸۲) اثر فرزاد موتمن
- برگ برنده (۱۳۸۲) اثر سیروس الوند
- پروانهای در باد (۱۳۸۲) اثر عباس رافعی
- دختری در قفس (۱۳۸۱) اثر قدرتالله صلحمیرزایی
- ستارههای سربی (۱۳۸۱)
- عطش (۱۳۸۱) اثر محمدحسین فرحبخش
- از صمیم قلب (۱۳۷۹)
- رنگ شب (۱۳۷۹) اثر محمدعلی سجادی
- شیفته (۱۳۷۹)
- هزاران زن مثل من (۱۳۷۹) اثر رضاکریمی
- هفت پرده (۱۳۷۹)
- بادامهای تلخ (۱۳۷۸) کاظم معصومی
- دلباخته (۱۳۷۸)
- سحرگاه پیروزی (۱۳۷۸)
- شوکران (۱۳۷۷) اثر بهروز افخمی
- طوطیا (۱۳۷۷) اثر ایرج قادری
- جهان پهلوان تختی (۱۳۷۶) اثر بهروز افخمی
- شاهرگ (۱۳۷۶)
- بالاتر از خطر (۱۳۷۵)
- سلطان (۱۳۷۵) اثر مسعود کیمیایی
- ضیافت (۱۳۷۴) اثر مسعود کیمیایی
- فرار مرگبار (۱۳۷۴)
- بوی خوش زندگی (۱۳۷۳)
- سالهای بی قراری (۱۳۷۳) اثر مسعود نوابی
- کاکادو (۱۳۷۳) اثر تهمینه میلانی
- مرد پنجم (۱۳۷۳)
- من زمین را دوست دارم (۱۳۷۲)
- خسوف (۱۳۷۱)
- مسافران (۱۳۷۰) اثر بهرام بیضایی
- وصل نیکان (۱۳۷۰)
- آهوی وحشی (۱۳۶۹)
سریالها
- وکیل اثر سیروس مقدم
- مختارنامه اثر داود میرباقری
- مزد ترس اثر حمید تمجیدی
- چشمه زندگی اثر حمید خیرالدین
- سریال رنگ شک ۱۳۹۳
رویدادها
نام فریبرز عرب نیا، با ۱۸۸۰۰۰ بازدید، در رتبه ۳۶ در بین ۱۰۰ صفحه فارسی پربازدید ویکیپدیا در سال ۲۰۱۳ به چشم میخورد
فریبرز عربنیا کیست
بیوگرافی فریبرز عربنیا
سریال رهایی + خلاصه داستان و عکس
سریال رهایی
سریال رهایی
خلاصه داستان سریال رهایی
مجموعه تلویزیونی «رهایی» به تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی و کارگردانی مسعود تکاور از سهشنبه، ۱۵ مهر روی آنتن شبکه دو می رود.
سریال «رهایی» کاری از گروه مجموعههای تلویزیونی شبکه دو سیماست که در ۱۰ قسمت ۴۰ دقیقهای برای پخش در هفته ناجا در حال تولید است.
فیلمنامه این مجموعه تلویزیونی را علی طالب آبادی به رشته تحریر درآورده و از بازیگران آن میتوان به دانیال حکیمی، میترا حجار، سام قریبیان، شاهد احمدلو، حسین سلیمانی، رامتین خداپناهی، رضا توکلی، نازنین پیرکاری، افشین سنگ چاپ، الهام جعفر نژاد، سوگل طهماسبی، امیر حسین مدرس، حمیدرضا هدایتی، سید مصطفی قدیری، و مهدی کریمیان اشاره کرد.
این سریال که قالبی اکشن و پلیسی دارد و به رهایی گروگان های گروه سارق توسط یگان ویژه ناجا می پردازد، سارقانی را به تصویر می کشد که رقیب سرسختی برای پلیس به شمار می روند. نیروهای ویژه پلیس برای خنثی کردن طرح و نقشه ی این گروه بزهکار دچار موانع فراوان میشوند.
علی لهراسبی ترانه تیتراژ این مجموعه تلویزیونی را خوانده است.
مهدی توکلی زانیانی برنامه ریز و دستیار یک کارگردان، فرزام گل سفیدی مدیر تصویربرداری، فرهاد عزیزیفرد طراح صحنه ولباس، مهدی جودی تدوین، بهنود یخچالی موسیقی، سعید احمدی مدیر صدابرداری، مهری شیرازی طراح گریم، داود جمشیدی مدیر تولید، سعید پروینی دستیار تهیه کننده، سیدرسول حاتمی مدیر تدارکات، محسن بهاری منشی صحنه، محمدحسن سعادت هندی عکاس، راضیه جباری روابط عمومی پروژه از دیگر عوامل این مجموعه تلویزیونی هستند.
مجموعه پلیسی «رهایی» از ۱۵ مهر ساعت ۲۱:۳۰ پخش میشود. همچنین بازپخش این سریال ساعت ۱:۴۵ بامداد و ۱۳:۳۰ روز بعد خواهد بود.
همه چیز درباره سریال رهایی
عکسهای سریال رهایی
بازیگران سریال رهایی
قسمت آخر سریال رهایی چی میشه
عکس و خلاصه داستان سریال رهایی
درباره قسمت آخر سریال رهایی
خلاصه قسمت آخر سریال رهایی
بیوگرافی میترا حجار بازیگر سریال رهایی
بیوگرافی بازیگران سریال رهایی
آخر سریال رهایی چی میشه
سریال رهایی
سریال رهایی
سریال رهایی
سریال رهایی
سریال رهایی
تصاویر سریال رهایی
علت جدا شدن آزاده نامداری و فرزاد حسنی + مصاحبه با آزاده نامداری
هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید.
هنوز آزاده نامداری و فرزاد حسنی شمع یک سالگی ازدواجشان را فوت نکرده بودند که خبر طلاقشان در محافل پیچید. این دو چهره تلویزیونی که مثل چهرههای دیگر مورد توجه رسانهها و مخاطبانشان بودند، روزهای اول با اشتیاق در مورد عشقشان مصاحبه میکردند و با خبرنگاران گپ میزدند. هنوز مدت زیادی از مصاحبههای متعددشان نگذشته بود که خبر طلاقش ان نقل محافل رسانهای شد. این بار آزاده نامداری پیشقدم شد و در مصاحبهای تلویحا شایعات گفته شده را به خبر داغ روز تبدیل کرد.
فرزاد حسنی مدتهاست با مطبوعات مصاحبه نکرده و خلاف همسر سابقش سکوت اختیار کرده است اما آزاده نامداری با روزنامهها و مجلات مصاحبههای متعددی داشته و به قول خودش در مورد کار، فلسفه، عشق، دنیا و همه چیز حرف زده است. آنچه در مورد زندگی مشترک کوتاه این دو مجری در مصاحبههایشان منعکس شده را با هرایر دانلیان، روانشناس و زوجدرمانگر در میان گذاشتیم. حرفهای آزاده نامداری در مورد زندگی خصوصی و باورهایش و تحلیل این روانشناس از گفتههای او را در ادامه میخوانید.
آزاده نامداری و فرزاد حسنی در روزهای اول ازدواجشان، دعوت ما را پذیرفتند. نامداری در این مصاحبه گفت: «من یک خودخواهی دارم؛ برای من مهم نیست که یک نفر چقدر دوستم دارد بلکه برای من مهم است که خودم چقدر کسی را دوست دارم. اصلا حاضر نیستم این امتیاز را به شخصی بدهم که کنارش باشم چون او مرا دوست دارد و از اینکه با کسی است که دوستش دارد، لذت ببرد اما من نصف او لذت ببرم.»
نظر کارشناس: خودخواهی الزاما صفت ناپسندی نیست. در مراحل رشد، انسان از خودخواهی است که به دگرخواهی میرسد. کودک در دنیای خودش وقتی چیزی بخواهد، دیگر ملاحظه نمیکند که پدر و مادر پولش را دارند یا نه. نمیتواند فکر و تحلیل کند که آیا چیزی که میخواهد به نفعش هست یا نه. هر قدر هم بزرگتر در این باره حرف بزند، فایدهای ندارد چون در آن مرحله از رشد، بیش از این مقدار توقع نمیرود اما به مرور و در مراحل بعدی رشد، انسان قدرت تحلیل پیدا میکند. در بزرگسالی هم مواقعی خودخواهی باعث نجات فرد میشود.
اگر واقعبینانه به مسئله ازدواج نگاه کنیم، میبینیم بر پایه منفعتطلبی ذاتی انسان بنا میشود؛ یعنی به طور طبیعی مرد و زن به کسی علاقهمند میشوند که بتواند از عهده تامین نیازهای اصلی آنها برآید. برای زن و مرد یافتن چنین کسی، با یکسری هیجانات شدید همراه است که به اشتباه آن را عشق تلقی میکنند. ممکن است بعد از بین رفتن هیجانات یک کدام از طرفین ببیند احساس قبلیاش واقعی نبوده است و از این نظر احساس خسران به او دست بدهد؛ چرا که مدام فکر میکند طرف مقابلش خوشبختتر است.
او عاشق حقیقت من شد
چند ماه بعد در برنامه «زندهباد زندگی» این زوج در هم کنار قرار گرفتند. نامداری در مقابل دوربین گفت: «مشابهتهای ما خیلی زیاد بود. برای من تفکر مشترک خیلی اهمیت داشت.» او گفته بود: «من آن آزاده نامداری که تصور بیرونی مردم است، نیستم. تصور بیرونی این است که من خیلی شیطونم و زیاد حرف میزنم اما من آدم آرامتری هستم. فرزاد با حقیقت من ازدواج کرده است نه تصویر بیرونیام.»
نظر کارشناس: در جامعه امروز ما جوانها به ازدواج یک دید تخیلی و غیر واقعی دارند که معمولا بعد از ازدواج اصلاح میشود و آسیبهایی را با خود به دنبال میآورد. مثال بارزش آشنا شدن با کسی است که به هر دلیلی به نظر جذاب میرسد. درست در این مقطع باید احساسات مدیریت و یک تصمیم عاقلانه اخذ شود. رابطه جدی مشترک اگرچه شاید در شروع برحسب تصادف پیش بیاید اما یک تصادف صرف نیست بلکه دوطرف باید بر اساس گفتوگو و شناخت همهجانبه به یک سناریوی مشترک دست پیدا کنند. تفکر مشترک در ازدواج مهم است ولی در مواقعی اگر زن و شوهر مکمل هم باشند، زندگی خوب پیش میرود. هوشمندی در این است که طرفین تشخیص بدهند کجا چطور عمل کنند.
من فقط یک مجری هستم
نامداری در مصاحبه بعد از جداییاش با روزنامه صبا که واکنشهای زیادی را همراه داشت به صحبتهایی که در مورد حضورش در ویژهبرنامه عید در کنار فرزاد حسنی مطرح میشد، اینطور پاسخ داد: «قبل از اینکه همسر کسی باشم، مجری تلویزیون هستم. کارم را دوست دارم و دوست دارم تجربیات خوبم را تکرار کنم. من سه سال مجری سال تحویل بودم، سال اول با جعفر خسروی، سال دوم با احسان علیخانی و سال سوم با فرزاد حسنی. حالا ممکن است حالت خوب باشد و برنامه خوب شود، ممکن هم هست که حالت بد باشد و برنامه بد شود.» او پیش از این مصاحبه و در ماههای اولیه زندگیشان در یک برنامه تلویزیونی گفته بود: «میخواهم همهچیز صادقانه باشد. یک دهه زندگی نکردهایم که خیلی تجربه داشته باشیم. به نظر من دو تا آدم باید با هم رفیق بمانند و به همین خاطر نباید «من» شان خیلی بزرگ باشد. وقتی «من» بزرگ باشد به اشتراک رسیدن با یک آدم سخت است. کابوس من این است که یک روز احساس کنم مهم شدهام و همه فلشها به سمت من برمیگردد. الان یک مایی تشکیل شده و دیگر «من» مهم نیست.»
نظر کارشناس: هیچ رابطهای بدون تنش قابل تصور نیست. هر رابطهای تنشهای خاص خودش را دارد و این روش برخورد با تنشهاست که موفقیت یا شکست یک رابطه را میسازد. یکی از تنشهای طبیعی، جنگ بر سر قدرت است حتی در رابطه مادر و کودک رقابتی هست بر سر در دست گرفتن قدرت. طبیعتا انتظار میرود مادر بتواند اوضاع را تحت کنترل دربیاورد چون اگر این اتفاق نیفتد، کودک مادر را کنترل میکند که دردسرساز است. در ارتباط دو انسان بالغ اوضاع کمی فرق میکند. اگر هر دو طرف خودخواه باشند و هیچ کدام حاضر نشوند کوتاه بیایند، آن وقت اختلاف پیش میآید. وقتی یکی از طرفین قدرت را در دست بگیرد و از خودش انعطاف نشان ندهد، آرامش از زندگی مشترک رخت برمیبندد. اگر قبلا زن و شوهر سر موضوعات مختلف به توافق نسبی برسند، یک جاهایی زن کوتاه میآید و یک جاهایی مرد و دیگر نزاعهای بیمورد شکل نمیگیرد.
ثبات را دوست ندارم
تصویری که رسانهها از این زوج نشان میدادند، از شباهتهایشان حکایت میکرد اما به هر دلیلی آنها مجبور به بستن پرونده زندگی مشترکشان شدند. نامداری اوایل ازدواجشان در مصاحبهای گفته بود: «تکیه بر من، تکیه بر باد است. من حضور واقعی در زندگی هیچ کسی ندارم. وقتی زندگی خودم را با زندگی مثلا خواهرم مقایسه میکنم، میبینم که بله، من زندگی نرمالی ندارم و آدمهای کمی هستند که این مدل زندگی و شخصیت را درک کنند. هر چیزی را غیرمنتظره دوست دارم.»
نظر کارشناس: ثبات داشتن یا ثبات نداشتن مسئله این نیست! نمیتوانیم بگوییم ثبات خوب است یا بد است. این ویژگی در کنار سایر ویژگیهای فردی و اجتماعی معنا پیدا میکند؛ مثلا کسی تصادف شدیدی کرده و به کما رفته است. دربارهاش میگویند به کما رفته و از اینکه فوت نکرده است، خوشحال هستند اما یک ماه بعد در کما بودن دیگر نشانه خوبی محسوب نمیشود و نوعی پسرفت است چون شرایط فرق کرده و تعریف از کما هم تغییر میکند. بعضی افراد ثبات را دوست ندارند. اینکه ثبات را دوست ندارند یعنی از ثبات میترسند ولی زندگیشان در مسیر طبیعی پیش میرود؛ یعنی این مسئله باعث نشده روابط شخصی، شغلی و اجتماعی فرد دچار مشکل شود.
اشتباه میکنم
نامداری که در مصاحبه با روزنامه صبا حالش را چیزی بین خوب و بد تصویر کرده بود، گفت: «کاراکتری دارم که اشتباه کردم و اشتباه زیاد میکنم و متاسفانه فعل خواهم کرد را هم میتوان به آن اضافه کرد. چون اشتباه کردن را جزو حقوقم میدانم. من اشتباه میکنم و میگویم دوست داشتم که این کار را انجام دهم، میخواستم ببینم چه جوری است! در علم روانشناسی به این جور آدمها میگویند فلانی آدم «های ریسک»ی است و من هم جزو همین دسته هستم. دویدن، نشستن، شکست خوردن و دوباره پاشدن جزئی از زندگی من است.»
نظر کارشناس: مفهوم ریسک کردن خودش به تنهایی یعنی به استقبال خطر رفتن و پذیرش خطر. حالا وقتی با صفت «های» همراه باشد میشود زیاد با خطر دست و پنجه نرم کردن. کسانی که روحیه خطرپذیری بالایی دارند باید بیش از بقیه مراقب خودشان باشند چون این ریسک کردنها یا
به نفعشان تمام میشود یا به ضررشان پس در زندگی یا خیلی اشتباه میکنند و خیلی شکست میخورند یا خیلی موفق میشوند. آدمهای خلاق معمولا بیش از بقیه به دل خطر میزنند. اینها همان گروه دوم هستند اما از آن جایی که شکست خوردن تبعات روحی فراوانی دارد، گروه اول باید چارهای بیندیشند. در مجموع خود فرد میتواند زندگی و حالش را بررسی کند و بفهمد به کدام گروه تعلق بیشتری دارد.
نمیتوانم بگویم دوستت دارم
باز هم میخواهیم به مصاحبههای این زوج در روزهای اول ازدواجشان بازگردیم. مصاحبهای که آزاده نامداری در آن گفته بود: «هیچ وقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی بگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی هم ندارم. بهطور کل سختم است با کسی که برای اولینبار میبینم، شروع به حرف زدن کنم. شاید عجیب باشد اما من برخلاف خیلی از دوستهای مجریام، اصلا نقل مجلس نیستم و اصولا جایی ساکت مینشینم و به آدمها نگاه میکنم تا یخم آب شود.»
نظر کارشناس: انسان یک موجود اجتماعی است و خواسته یا ناخواسته روابط متعددی را در زندگی تجربه میکند. بعضی از روابط انتخابی نیستند؛ مثلا روابط خانوادگی به طور طبیعی ایجاد میشود و کسی پدر و مادر و خواهر و برادرش را انتخاب نمیکند اما سایر روابط براساس انتخابهای فردی شکل میگیرد. دوستان، همکاران و شریک زندگی را خود فرد انتخاب میکند. بعضیها نمیتوانند روابط اجتماعیشان را درست تنظیم کنند که دلایل مختلفی برایش وجود دارد. از جمله دلایل شایع این است که فرد اعتماد به نفس کافی ندارد. در این صورت باید عواملی را که در کاهش اعتماد به نفس موثر هستند، شناسایی کنیم و بعد راهحل متناسب با آن را در پیش بگیریم.
میترسم
«آدمی هستم که ۹۰ درصد زندگیاش خودش هست و ۱۰ درصد زندگیاش کس دیگری.» این ادعایی است که آزاده نامداری در دوران مجردیاش مطرح کرده بود. او در مصاحبهای که در سال ۱۳۹۱ داشت، گفته بود: «من خیلی آدم ترسویی هستم برای اینکه به کسی بگویم دوستت دارم و همین باعث شده که این عشق در من ذخیره شود. من هیچوقت شجاعت این را نداشتهام نفر اول باشم که به کسی میگویم دوستت دارم. متاسفانه روابط عمومی خوبی ندارم.»
نظر کارشناس: به طور طبیعی در زندگی هر کسی پیش میآید که نسبت به کسی از جنس مخالف گرایش پیدا کند. حالا ممکن است این احساس خوش آمدن از کسی مورد جدیای نباشد ولی به هر حال بخشی از داستان را طبیعت و هورمونها رقم میزنند. بعضیها چنین تجربههایی ندارند. یعنی خیلی بهندرت پیش میآید که از کسی (جنس مخالف) خوششان بیاید یا _ به تعبیر عام _ عاشق شوند. بخشی از این مسئله شاید به این برگردد که فرد در زندگیاش با آدمهای مناسب و دلخواه برخورد نکرده است یا کمتر برخورد کرده است اما ممکن است مشکل در طرز تفکر شخص به مسائل باشد. در هر صورت مسئله مهمی است و باید بررسی شود چون وقتی این احساسات طبیعی ضبط میشوند ممکن است یک دفعه برای یک فرد خاص آزاد شوند.
در قبل گفتیم فرد ناخودآگاه جذب کسی میشود که بتواند به نیازهایش پاسخ بدهد. وقتی این نیازها قرار باشد همه توسط یک نفر برطرف شوند، در روند رابطه مشکل ایجاد میشود.
مسئولیتش را میپذیرم
مصاحبه نامداری با روزنامه صبا بیشتر از هر چیزی مواضعش در مورد ازدواج و جدایی را روشن کرد. او گفته بود: «آزاده نامداری که الان روبهروی تو نشسته قطعا زندگیاش آبستن یک اتفاق بوده و هر جوری هم که مدیریت کرده نتوانسته جلوی منظر بیرونی این اتفاق را بگیرد اما من اصلا سعی نمیکنم که بگویم این اتفاق نیفتاده یا مقصرش فرد دیگری بوده. من میخواهم بگویم این اتفاق میتواند در زندگی هرکسی بیفتد. آدمها میتوانند خیلی خوب باشند ولی برایشان اتفاقات تلخ بیفتد. عکسش هم صادق است ولی در کل من معتقدم باید مسئولیت اتفاقی را که افتاده، بپذیریم. من مسئولیتش را بر عهده میگیرم. من همانم، همان آزاده نامداری سابق. فقط یک کم بزرگتر شدهام و بیشتر میدانم و بیشتر میفهمم.»
نظر کارشناس: در زندگی هر کسی اتفاقات مهم زیادی رخ میدهد. فارغ از اینکه چه عواملی باعث وقوعشان شده باشد، نحوه مقابله و حل مشکل ادامه راه را برای شخص سخت یا آسان میسازد. طلاق یا هر نوع شکستی در رابطه ممکن است اتفاق بیفتد اما این سؤال ایجاد میشود که چرا چنین شد؟ برای رسیدن به جواب صداقت لازم است. هر کسی باید سهم خودش را در هر اتفاقی بپذیرد. اگر چنین شد، مطمئنا بعدا مینشیند فکر میکند که در آینده چطور جلوی تکرار این اشتباه را بگیرد. اما در ادامه طبیعی است که هر کسی راه خودش را پیدا کند و به زندگی ادامه دهد.
هیچ فرمولی وجود ندارد که دوره نقاهت پس از شکست عاطفی را تعیین کند؛ سه هفته باشد، سه ماه یا سه سال. بستگی به خود فرد دارد. در گذشته اگر طرفین با هم نمیساختند، به شیوه بسوز و بساز تا آخر عمر زندگی را هر طوری بود ادامه میدادند حتی اگر از همدیگر متنفر بودند، باز کسی اسم جدایی را به زبان نمیآورد چون جرات نداشت خودش را مورد قضاوت دیگران قرار بدهد. نگاه جامعه دید خوبی به این مسئله نداشت. اما امروز دیگر اینطور نیست. اگر طرفین واقعا ببینند که از زندگی در کنار هم لذت نمیبرند و نمیتوانند زندگی مشترک را ادامه بدهند، آن وقت جدا شدن شهامت میخواهد. البته این به شرطی است که دلایل جدایی واقعی و منطقی باشند در غیر این صورت نهتنها تصمیم سازندهای نخواهد بود بلکه به آسیبها دامن خواهد زد.
در این یک سال و اندی بر آزاده نامداری چه گذشت؟
در ماه سوم سال ۹۲، آزاده نامداری و فرزاد حسنی که پیش از این به عنوان دو مجری در کنار هم دیده شده بودند، خبر ازدواجشان را علنی میکنند. «خانومی که شما باشید …. یه قبله پشت چشماته….. که مغناطیس رد کرده….. تو احساسی بهم میدی….شبیه غیرت تختی …» این بخشی از شعری بود که فرزاد حسنی در مقابل دوربینهای برنامه«صبحی دیگر» به همسرش تقدیم کرد.آزاده نامداری همان روزهای اول ازدواج هم اهل مصاحبه کردن بود.
به خبرنگاران مطبوعاتی نه نمیگفت و قصه عشقشان را شجاعانه به زبان میآورد. اسفندماه ۹۲ بود که خبر طلاقشان که علنی اعلام نشده بود در محافل گوش به گوش میپیچید اما حضورشان در ویژهبرنامه نوروز ۹۳ در کنار هم تا اندازهای به این شایعات پایان داد.فرزاد حسنی در ماههای بعد از طلاق میلی به گپ زدن با رسانهها در مورد زندگی خصوصیاش نداشت اما آزاده نامداری کمی با مطبوعات خودمانی شد و از حرفهایی که به قول خودش در مورد موضوع طلاقشان گفته نشده بود و تنها نگاهش به زندگی را روشن کرده بود، حاشیههای بسیاری بیرون آمد.
آزاده نامداری در واکنش به انتقادات ازمصاحبه اش با صبا گفت در این مصاحبهها کلمه «طلاق» را به زبان نیاورده و توضیح داد:«من یک زن کاملا سنتی ایرانی هستم و در مرام و ادبیات خودم و خانوادهام نیست که بروم جار بزنم «من جدا شدهام.» (برترین ها به نقل از سیب سبز)
مصاحبه با آزاده نامداری + خانومی که شما باشی
مصاحبه با آزاده نامداری + مدام به خودم تلنگر میزدم
آزاده نامداری با اشاره به گفتگو با بانویی که همسر جانبازش از گردن به پایین فاقد حرکت بوده، تأکید کرد پس از این گفتگوها در سری جدید «خانومی که شما باشی» به دستاوردهای جدیدی رسیده و از خودش انتقاد کرده که چرا اینقدر غر میزند.
آزاده نامداری مجری تلویزیون که ششمین سری از مجموعه «خانومی که شما باشی» را برای پخش از شبکه دو تهیه کرده درباره قسمتی که امشب روی آنتن میرود توضیح داد: امشب مستند مادر شهید مظفر پخش میشود که در یک روز سه پسرش را به صورت همزمان در سه منطقه مختلف جنگ از دست میدهد.
این پیرزن ۷۰ ساله امروز در پاکدشت ورامین زندگی میکند و مستند زندگیاش به کارگردانی علی ملاقلیپور پیش از این در جشنواره عمار هم جایزه گرفته است.
وی افزود: این بار سعی کردیم به زندگی خانوادههای شهدا و جانبازان بپردازیم. افرادی که خاص و ویژه بودند اما ما از آنها غافل بودهایم. آنها بسیار محکم هستند و وقتی من به خانه آنها میرفتم، پس از سالهایی که در استودیو اجرا میکردم، احساس کردم چقدر تفکرم تغییر کرده است.
این مجری تصریح کرد: من از نزدیک مشکلات آنها را دیدم؛ زنی که شوهرش از گردن به پایین حرکت نمیکند و آن وقت من مدام غر میزنم! این دستاورد من از تجربه سری جدید «خانومی که شما باشی» بود و با فعالیت استودیویی خیلی فرق میکرد.
نامداری با اشاره به آغاز پخش این مجموعه از شب گذشته به مدت ۱۵ شب یادآور شد: یکی دیگر از زنانی که در این سری سراغش رفتیم مادری بود که ۲۳ سال منتظر بازگشت فرزندش از جبهه بود و در جنوبیترین نقطه تهران زندگی میکند. خانه او کلا دو اتاق داشت.
وی ادامه داد: با مادر شهید احمدی روشن هم گفتگو داشتیم. یکی از جهاتی که مصاحبه با این افراد ویژه را برای من جالبتر میکرد، این بود که مدام به خودم تلنگر میزدم که من چرا غر میزنم.
نویسنده، تهیهکننده و راوی «خانومی که شما باشی» در پایان تأکید کرد: این برنامه نریشن محور است و من برای نوشتن این نریشنها خیلی تلاش کردم. تصویر من در این گفتگوها نیست و فقط صدایم شنیده میشود. اما این برنامه دارای فرمی است که دوستش دارم. چرا که لطیف و زنانه بودن در آن حس میشود و ما سعی میکنیم در آن از دید خانمها به دنیا نگاه کنیم و رنجهای خانمها را ببینیم.
بازیگر نقش بهار + سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
الناز حبیبی بازیگر نقش بهار در سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
++++++++++++++++++
بازیگر نقش بهار + سریال دردسرهای عظیم + مصاحبه با الناز حبیبی
الناز حبیبی، بازیگر سریال «دردسرهای عظیم» می گوید: خیلی خوشحال هستم از این که نقش بهار نسبت به دیگر نقش هایی که تاکنون بازی کرده ام بیشتر به چشم آمده است.
می گوید از دوران کودکی، زمانی که فقط ۹ سال سن داشت، فعالیت در حرفه بازیگری را با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. البته « الناز حبیبی» با بازی در سریال« روزگار قریب» به طور حرفه ای بازی در قاب شیشه ای را تجربه کرد. او اندک اندک با تلاش و همکاری با کارگردان های مطرح به جایگاه خوبی در این حرفه رسید. حبیبی ماه مبارک رمضان سال گذشته با نقش عالیه در سریال «دودکش» مهمان قاب شیشه ای بود و اکنون سریال «دردسرهای عظیم» با بازی اش در نقش بهار در حال پخش از شبکه سوم سیماست. در نخستین روزهای ماه جاری که مشغول بازی در قسمت های پایانی این سریال بود، فرصتی دست داد تا درباره بازی اش گفت و گویی انجام دهیم که می خوانید.
چطور شد که بازی در سریال«دردسرهای عظیم» را پذیرفتید؟
برای بازی در این سریال دعوت شدم. بهار نقش خوبی بود و از این که برای ایفای نقش در این سریال دعوت شده، خوشحال بودم و با کمال میل پذیرفتم. البته فیلم نامه و بازیگرانی که برای نقش ها انتخاب شده بودند همگی خوب بودند. کار کردن با این بازیگران حرفه ای راحت است و تا کنون با آن ها کار نکرده بودم. علاوه بر آن «برزو نیک نژاد» را قبول دارم چون کارگردان خوبی است.
شخصیت بهار را با چه ویژگی هایی انتخاب کردید؟
وقتی فیلم نامه را مطالعه می کردم داستان زندگی بهار خیلی زیبا و جذاب بود. صبوری و مسئولیت پذیری بهار را دوست داشتم. شخصیت بهار «دردسرهای عظیم» با عالیه «دودکش» خیلی فرق دارد. من بعد از بازی در سریال «دودکش» پیشنهاد نقش های بسیاری مشابه عالیه را داشتم اما هیچ وقت دوست ندارم خودم را تکرار کنم بنابراین ترجیح دادم نپذیرم بلکه بازی در اثری با گروه و فیلم نامه خوب را قبول کنم که پیشنهاد بازی در سریال «دردسرهای عظیم» به من داده شد و با کمال میل پذیرفتم.
اشاره به درک و تحلیل این شخصیت از سوی خود کردید. با توجه به این که بازی در آثار کمدی دشواری خودش را دارد، برای رسیدن به این شیوه اجرایی از نقش بهار چه کردید؟
لازمه کار حرفه بازیگری این است که بتوانی هر نقشی را در هر قالبی بپذیری و آن را اجرا کنی. وقتی فیلم نامه را مطالعه کردم، به شخصیت پردازی و لحن بیان شخصیت بهار فکر و آن را اجرا کردم.
پس با توجه به صحبت های تان، آیا اعتقاد دارید که بازیگر باید تکنیک های بازیگری را بشناسد و از آن ها برای ارائه نقش های متفاوت بهره بگیرد؟
بخشی از آن به خلاقیت و استعداد افرادی بر می گردد که می آیند و بازیگر می شوند. اما عده ای هم با داشتن علم بازیگری و تحصیلات وارد این حرفه می شوند. معتقدم بازیگر باید درباره آناتومی سینما و علم پشت دوربین اطلاعات داشته باشد چون در روند بازیگری او تاثیرگذار است. من از سن ۹ سالگی وارد این حرفه شدم اما پس از ورود به دانشگاه خیلی از تکنیک های این حرفه را یاد گرفتم که باعث شد دیدگاهم نسبت به حرفه بازیگری تغییر کند. در گذشته و پیش از تحصیل استعداد و خلاقیت در وجودم بود اما یک سری موارد مانند تحصیل در این حرفه موثر است.
پس در زمینه بازیگری تحصیل هم اهمیت دارد؟
بله- البته نه تنها در بازیگری بلکه در هر حرفه دیگری تحصیل مهم است. یعنی در هر کاری باید علم آن حرفه را آموخته باشی.
برخی از بازیگران برای رسیدن به شهرت وارد این حرفه شده اند. شما چطور؟
هنگام ورود به این حرفه به دلیل سن کم به شهرت و علاقه ام فکر نمی کردم. فرار از مدرسه و بازیگری برایم جالب بود و دوست داشتم. البته آن موقع می گفتند استعداد داری و من از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد این حرفه شدم البته علاقه ام از دوران کودکی شکل گرفت و من هم به آن بال و پر دادم وتا به این جا هم که رسیده ام خدا را شکر می کنم. من علاقه ندارم در حرفه ام تند تند راه بروم و علاقه دارم آهسته و درست به کارم بپردازم.
بر گردیم به بهار سریال «دردسرهای عظیم»، آیا این شخصیت را که دارای ابعاد مختلفی در تقابل با مادر، لطیف و دیگر بازیگران است به خوبی شناختید؟
شخصیت را به خوبی نشناختم چون این شخصیتی که می بینید شرایط زندگی آدم هاست که ما آن ها را بازی می کنیم. وقتی شرایط آن ها را به خوبی درک کنی می توانی با شخصیتی که دوست داری آن را چه تلخ و چه شیرین بازی کنی.
هر کارگردانی در کار ایده و سلیقه خود را دارد. برزو نیک نژاد تا چه میزان این موقعیت را برای تان فراهم می کند تا ایده های تان را برای نقش بهار اجرا کنید؟
خدا را شکر او در بازی دست ما را باز می گذارد و سعی نمی کند جلوی خلاقیت بازیگر را بگیرد و پیشنهادهای بازیگران را می پذیرد اما کارگردان سخت گیری است و اگر من از ابتدای کار تا کنون پیشنهاد های بسیاری داده ام تعداد کمی از آن ها را پذیرفته است.
او کارگردان سخت گیری است و معتقدم دلیل موفقیتش ساده نگرفتن کار است؛ یعنی دوست دارد کار را به گونه ای خاص انجام دهد. نیک نژاد کارگردانی بسیار باهوش، خلاق و یک مدیر خوب برای گروهش است که خیلی عالی است.
سریال «دردسرهای عظیم» چه میزان مخاطب را درگیر کرده است؟
خیلی خوشحالم که بینندگان به هر مکانی می روند منتظر پخش این سریال هستند. اظهارنظرهایی که مردم می کنند هم خیلی خوب است. ما هم خستگی از تن مان در می آید و با انرژی سر کار می رویم. وقتی سر صحنه جمع می شویم و عوامل درباره بازتاب ها و اتفاق های رخ داده صحبت می کنند خیلی خوشحال می شوم که کاری انجام داده ام که خیلی موفق است.
فکر می کنید تا چه حد از واقعیت های اجتماع در بازی خود استفاده می کنید؟
هیچ زمان نقشی به من پیشنهاد داده نشده که در شرایط خودم باشد بنابراین جای دیگران بودن اندکی سخت است و من همیشه برای هر دیالوگ و هر سکانس زحمت کشیده ام و برای هر اثر تمرکز و مشورت کرده ام تا نقش خوبی ارائه دهم و امیدوارم این اتفاق افتاده باشد.
جذاب ترین بازی تان مقابل «جواد عزتی» بازیگر نقش لطیف است. تقابل تان با او در سریال چگونه شکل گرفت؟
ما قبل از فیلم برداری به اتفاق کارگردان تمرین داریم و دیالوگ ها را می خوانیم و درباره نقش خود پیشنهاد های مان را ارائه می دهیم تا بهترین اتفاق را طبق نظر کارگردان جلوی دوربین اجرا کنیم. البته خیلی از بده بستان ها و جذابیت ها در حین فیلم برداری اتفاق می افتد. یعنی یک سری ایده ها جلوی دوربین به ذهن مان می آید و آن ها را انجام می دهیم.
در ابتدای گفت و گو اشاره کردید که سریال در حین پخش در حال فیلم برداری است. می خواستم بدانم آیا تاثیری در روند کار و تغییراتی در فیلم نامه دارد؟
برخی از دیالوگ ها از سوی کارگردان تغییر پیدا می کند.
«دردسرهای عظیم» چه جایگاهی در کارنامه تان دارد؟
ابتدا باید بگویم که امیدوارم این سریال مورد پسند مردم واقع شود. همچنین ممنونم که برای این سریال از من دعوت کردند و باعث افتخارم است. هیچ زمان دوست ندارم خودم را تکرار کنم و چون نقش بهار نسبت به دیگر نقش هایی که تاکنون بازی کرده ام بیشتر به چشم آمده است، خیلی خوشحال هستم.
مصاحبه با الناز حبیبی, بازیگر نقش بهار , سریال دردسرهای عظیم
مصاحبه با الناز حبیبی, بازیگر نقش بهار , سریال دردسرهای عظیم
مصاحبه
مصاحبه با نازنین بیاتی + بازیگر فیلم فرشتهها با هم میآیند
گرمی، صمیمیت و راحتی وجه مشترک بازیهای اندکی است که تاکنون از نازنین بیاتی، دختر جوان و تازه وارد سینمای ایران دیدهایم. او بدون ادا و اطوارهای خاص بازیگری موفق شده توانایی اش را به رخ بکشد و تماشاگر را با خود همراه کند.
همکاری با پرویز شهبازی در فیلم «دربند» و در نخستین گام بازیگری همچون چراغ راهی مسیر بازیگری اش را در ادامه روشن کرد و انصافا او هم شاگرد خوب و با استعدادی برای استادش بوده است. در ادامه، گفتوگوی ما را با لیلای فیلم موفق «فرشتهها با هم میآیند» که این روزها بر پرده سینماهاست، میخوانید.
چرا بعد از بازی در فیلم «دربند» تقریبا یکسالی از بازی فاصله گرفتید و هیچ نقشی را نمیپذیرفتید؟
ترجیح میدادم «دربند» اکران شود تا ببینم چه اتفاقی برای این فیلم و بازیام میافتد و واکنشها چگونه است.
اینکه بلافاصله با دو کارگردان فیلم اولی یعنی حامد محمدی (فرشتهها با هم میآیند) و ابراهیم ابراهیمیان (ارسال آگهی تسلیت به روزنامه) همکاری کردید خطر کردن به حساب میآمد. نه؟
تقریبا بله، اما از حامد محمدی، کارگردان «فرشتهها با هم میآیند» پیشینه سینمایی خوبی سراغ داشتم. ایشان فیلمنامههای «طلا و مس» و «حوض نقاشی» را نوشته بود که هر کدام در جایگاه خود آثار خوبی بودند. ضمن اینکه آقای منوچهر محمدی تهیهکننده این اثر هم از تهیهکنندگان خوب سینمای ایران هستند که فیلمهای خوبی در کارنامهشان دارند. با خودم اینطور فکر کردم که برای این فیلم هم اتفاقات خوبی میافتد حتی اگر فیلم عالی نباشد، حداقلش این است که فیلم آبرومندی میشود. این تصور بیشتر به خاطر فیلم «طلا و مس» بود که به نظرم یکی از بهترین فیلمهای سالهای اخیر سینماست و خودم هم این فیلم را خیلی دوست دارم.
و ابراهیم ابراهیمیان چطور؟
وقتی با کارگردانی وارد مذاکره در فیلمی میشوی میتوانی تشخیص دهی که او چند مرده حلاج است. با آقای ابراهیمیان وقتی در مورد فیلمشان صحبت کردم خیلی زود متوجه شدم از کار چه میخواهد. وقتی فیلمنامه را هم خواندم از آن بسیار خوشم آمد، برای همین همکاری با ایشان را پذیرفتم.
استرس کار با فیلم اولیها را نداشتید؟
استرس داشتن بخش طبیعی کار است، اما همانطور که آقای شهبازی به منِ جوان برای فیلم «دربند» اطمینان کرد که تا به حال جلوی دوربین نرفته بودم، خودم هم دوست داشتم به کارگردانهای جوان اطمینان کنم.
در رودربایستی که قرار نگرفتید؟
(می خندد) نه.
نقش لیلا با تمام شیرینیهای یک مادر باردار که با فرزندان سه قلو مواجه میشود به همان نسبت شخصیت دشواری برای ایفای نقش است. قبول دارید؟
دقیقا. راستش وقتی فیلمنامه را خواندم و متوجه شدم قرار است نقش دختری با سن و سال کم که سه قلو زایمان میکند را بازی کنم در وهله اول شوکه شدم. بلافاصله گفتم آقای محمدی من چنین تجربهای ندارم. (میخندد) اما ایشان به من گفت مسالهای نیست. تحقیق، تمرین و گفتوگو میکنیم.
از سهیلا گلستانی بازیگردان این فیلم هم راهنماییهای لازم را میگرفتید؟
بله. ایشان خیلی به من کمک کرد و جزئیات یک خانم باردار و مادر را جزء به جزء به من یادآوری میکرد.
شخصیت لیلا در زمان حاملگی با یک نوع لوسی و ناز نازی بودن همراه بود، اما در ادامه داستان و خصوصا وقتی بچهها به دنیا میآیند رفتارش هم تغییر میکند. چنین شخصیتی ما به ازای خارجی داشت؟
اینکه بخواهم از روی شخصیتی آن را بازی کنم نه، اما این روند بازی کاملا تعمدی بوده. ما میخواستیم بازی این دختر در فیلم متفاوت باشد. ابتدای فیلم او قبل از مادر شدن کمی لوس است، چون هنوز از زندگی چیزی نمیداند. یک دختر دبیرستانی بعد از ازدواج قرار است مادر شود اما بعد از به دنیا آمدن فرزندانش این نازنازی بودن را دیگر در او نمیبینیم. او با به دنیا آمدن بچهها تازه میفهمد که زندگی چیست و دیگر شوخیبردار نیست. باید از بچهها و زندگیاش مراقبت کند. از اواسط فیلم شخصیت این دختر متحول میشود و به پختگی میرسد و مانند یک خانم کامل با زندگیاش برخورد میکند.
با بچهها زیاد تمرین داشتید؟
زیاد. اصلا مرحله به مرحله که پیش میرفتیم بزرگ شدن بچهها را میدیدیم. (میخندد) چه قبل از به دنیا آمدن بچهها و چه بعد از به دنیا آمدنشان به همراه آقای عزتی با بچهها زیاد تمرین میکردیم.
مادر سه قلو بودن حتما حس و حال خاصی دارد.
همینطور است. خیلی حس خوبی بود که من در این مدت تجربهاش کردم. زمان فیلمبرداری ماههای آخر حاملگی وقت زیادی را صرف کار با بچهها میکردیم. بچههایی که با آنها کار میکردیم همانطور که در فیلم دیده میشود تازه به دنیا آمده بودند. حتی یکی از بچهها تازه بند نافش پاره شده بود. آنقدر که با بچهها بودم بچهها هم ارتباط عجیبی با من برقرار کرده بودند. بعضی وقتها فقط در بغل من آرام میشدند و میخوابیدند. حتی جالب اینکه احساس میکردم واقعا مادرشان هستم. بعضی وقتها از مادرشان بچهها را میگرفتم و در بغل خودم راه میبردم و مثل بچه خودم با آنها رفتار میکردم. انگار بچه خودم هستند. وقتی هم بازیمان جلو میرفت بزرگ شدن آنها را احساس میکردیم.
لحظه حمام کردن بچهها به نظرم یکی از دشوارترین سکانسها بود، فیلمبرداری این صحنهها چند روز طول کشید؟
یک روز کامل. استرس این را داشتم که بچهها خدای ناکرده سرما نخورند. همان شروع سکانس فشارم افتاد. ترس این را داشتم بچهها از دستم لیز بخورند و به زمین بیفتند. چون شنیده بودم بچههای نوزاد خیلی زود در حمام لیز میخورند. با خودم گفتم اگر لیز بخورند تا آخر عمر عذاب وجدان مرا میکشد. برایم آب قند آوردند و آقای محمدی مدام با من صحبت میکرد و مرا آرام میکرد.
اتفاق خاصی نیفتاد؟
خدا را شکر نه. همه چیز خیلی خوب پیش رفت. یکی از خاطرات جالب من مربوط به پلان اول این صحنه است. بچه را در بغل خودم محکم گرفته بودم و در شروع شستن به جای اینکه روی بچه آب بریزم روی خودم آب میریختم. آقای محمدی خندید و گفت نازنین خودت را میشویی یا بچه را؟ (میخندد) بعد از این پلان کمی قدرتم بالا رفت و با خودم گفتم نازنین این بچه بچه توست. تو الان مادر این بچه هستی. سعی کن بچه ات را خوب بشویی. خیلی به خودم اعتماد به نفس میدادم. اما این نکته را بگویم که در چنین شرایطی واقعا قدرت مادرانه میخواهد که نترسی و کارت را انجام دهی.
تجربه مادر بودن که ندارید؟
نه.
بعد از فیلمبرداری فکر میکنم به لحاظ عاطفی جدا شدن از بچهها برایتان سخت بود؟
بله، ولی الان خیلی دلم میخواهد دوباره آنها را ببینم که چه شکلی شدهاند. سه دختر سه قلو که یکباره دورم را گرفتند. زمانی که نوزاد بودند خیلی برایم عزیز بودند و من خیلی با آنها انس گرفته بودم. دوست دارم بعد از گذشت یک سال و اندی دوباره آنها را ببینم که چقدر بزرگ شدهاند.
حامد محمدی کارگردان پیشنهاد پذیری بود؟ خودتان هم به نقش چیزی اضافه میکردید؟
اگر چیزی به ذهنم میرسید با خانم گلستانی مطرح میکردم و ایشان هم با آقای محمدی در میان میگذاشت. اگر نکته خوبی بود آقای محمدی میپذیرفت، اما در غیر اینصورت نه.
یکی از نکات کمی آزار دهنده فیلم این است که لیلا و احمد خودشان به تنهایی بار مشکلات را به دوش میکشند و خانوادهای که آنها را حمایت کند، در فیلم نمیبینیم.
در طول داستان این دختر با مادرش زیاد تلفنی صحبت میکند.
فقط تلفنی که نمیشود از یک دختر دبیرستانی که سه قلو به دنیا میآورد، حمایت کرد.
به نظرمن لیلا و احمد تازه با هم ازدواج کرده بودند. جوان بودند و غرور جوانی داشتند و دلشان میخواست خودشان از پس مشکلات بر بیایند. در سکانسی لیلا به همسرش میگوید که به مادرم نگویی که ما سه قلو داریم. لیلا میخواهد خودشان سختیها را تحمل کنند و محکم بایستند.
کمی هم از بازی در فیلمهای «طعم شیرین خیال» و «رخ دیوانه» برایمان بگویید؟ دو فیلم با دو حال و هوای متفاوت.
در فیلم «طعم شیرین خیال» نقش دختری دانشجو به نام شیرین را بازی میکنم. این فیلم دغدغه منابع طبیعی دارد. فیلم «رخ دیوانه» کار ابوالحسن داوودی هم حال و هوای جوانان امروز با اینترنت را روایت میکند.
در رشته تخصصیتان طراحی صحنه هم کاری انجام میدهید؟
بله، برای چند تیزر طراحی انجام دادهام. اما وقتی بازی میکنم سعی میکنم فقط ذهنم درگیر بازی باشد و کار دیگری نکنم.
و صحبت پایانی؟
بازی در فیلم «فرشتهها با هم میآیند» دو هدیه خوب برای من داشت. هدیه اول اینکه تجربه مادر بودن را در این فیلم به دست آوردم و فهمیدم که مادر بودن چه نعمت بزرگی است. هدیه دوم آشنایی با خانم الهام کردا (بازیگر نقش دختر صاحبخانه) بود که تاثیر خوبی بر بازی من داشت. او همچون اسمش در فیلم هدیهای برای من بود.
فرشتهها در نیاوران
فرهنگسرای نیاوران این روزها با راهاندازی یک کانون پویا و فعال در حوزه نقد و نمایش فیلم توانسته است هر از گاه میزبان یکی از فیلمهای خوب اکران و عوامل تولید آن باشد.
کانون فیلم این مرکز فرهنگی، بتازگی چهارمین جلسه اکران و نقد و بررسی خود را به فیلم «فرشتهها با هم میآیند» به کارگردانی حامد محمدی اختصاص داد. این برنامه با حضور حامد محمدی (نویسنده و کارگردان) جواد عزتی، نازنین بیاتی و رضا ناجی (بازیگران فرشتهها با هم میآیند) برگزار شد. این برنامه با نمایش فیلم آغاز شد و پس از آن، عوامل فیلم روی صحنه حاضر شدند تا درباره آن صحبت کنند. در آغاز این نشست محمدی درباره درونمایه فیلم و موضوعی که برای روایت انتخاب کرده، این گونه توضیح داد: در جامعه ما روحانیت نقش مهم و تاثیرگذاری دارد، با این حال تاکنون در عرصه سینما فیلم چندانی با محوریت و موضوع روحانیون ساخته نشده و فعالیتهایی که در این زمینه انجام شده، نسبت به تاثیرگذاری این قشر، اندک است. در فیلم فرشتهها با هم میآیند سعی کردم وارد زندگی خصوصی روحانیت شوم. روحانی در فیلم من روی منبر نمیرود و منبرش عملی است. روحانی قصه فرشتهها با هم میآیند به این درک رسیده که برای حرفزدن با مردم باید بر قلب آنها تاثیر گذاشت. کاراکتر اصلی این فیلم انسان است، مهمترین نکته برای من انسان بودن این شخصیت بوده است.
محمدی در پاسخ به پرسش چند نفر از حاضران درباره شباهت فیلم فرشتهها با هم میآیند با فیلم «طلا و مس» گفت: من نویسنده فیلم طلا و مس هم بودهام، اما از نظر من تنها شباهت این دو فیلم لباس روحانیت بر تن شخصیت اصلی فیلم است. پس از صحبتهای کارگردان فیلم، نوبت بازیگران رسید تا به بیان دیدگاههای خود درباره فیلم بپردازند.
رضا ناجی که یکی از بازیگران این فیلم است گفت: من به نوشتههای حامد محمدی بسیار علاقهمندم و وقتی پیشنهاد حضور در این فیلم را به من داد با کمال میل پذیرفتم.
ناجی در پاسخ به پرسشی درباره برخی از دیالوگهای ترکی در این فیلم اظهار کرد: این دیالوگها با هماهنگی و نظر کارگردان انجام شده است. در این فیلم نقش صاحبخانهای را بازی میکنم که خانهاش را به زوجی جوان اجاره میدهد، اما با تمام سختگیری اش، وقتی این زوج صاحب فرزند سه قلو میشوند، اجاره را افزایش نمیدهد.
نازنین بیاتی یکی دیگر از بازیگران فیلم فرشتهها با هم میآیند که پیش از این با فیلم «دربند» شناخته شده بود، گفت: به دنبال این بودم که در انتخاب نقشهایم دچار کلیشه نشوم و از شخصیتم در فیلم دربند فاصله بگیرم. مادر سه بچه شدن در یک فیلم برایم بسیار جذاب بود.
بیاتی درباره داستان فیلم فرشتهها با هم میآیند اظهار کرد: بنا نیست در همه فیلمها اتفاقی خارقالعاده بیفتد. همین که مینشینیم و فیلمی را میبینیم که حالمان را خوش میکند کافی است.
جواد عزتی که نقش اصلی فیلم را بازی میکند، گفت: مهمترین نکته در فیلم فرشتهها با هم میآیند این بود که با دیدنش احساس آرامش میکنم. سومین بار است که نقش طلبهای جوان را بازی میکنم. پیش از این در فیلم طلا و مس و یک فیلم تلویزیونی نقش طلبه را بازی کردم. وی درباره میزان آشناییاش با قشر روحانیت گفت: به خاطر ارتباط خوبی که با روحانیون دارم، آنها و رفتارشان را خوب میشناسم. من پیش از این برای بازی در فیلم طلا و مس چهار روز به قم رفتم و کنار طلبهها زندگی کردم. به همین دلیل برای بازی در فیلم فرشتهها با هم میآیند، مشکل چندانی نداشتم.
فیلم فرشتهها باهم میآیند نخستین ساخته حامد محمدی است که در جشنواره سی و دوم فیلم فجر نیز حضور داشت و توجه مثبت بسیاری از منتقدان را به همراه داشت، این فیلم یادآور فیلمهایی مانند طلا و مس ساخته همایون اسعدیان و «زیرنور ماه» ساخته رضا میرکریمی است.
مصاحبه با آزاده صمدی بازیگر نقش زیبا در سریال انقلاب زیبا
آزاده صمدی با اولین سریالی که بازی کرد مورد توجه قرار گرفت. اگرچه او در تئاتر تجربیاتی اندوخته بود، اما برای مخاطب تلویزیون چهرهای تازه محسوب میشد؛ چهره تازهای که گویی چندان هم تازهکار نیست.
گاوصندوق، سیامین روز، حیرانی و انقلاب زیبا سریالهایی است که آزاده صمدی از سال ۸۶ تاکنون در تلویزیون بازی کرده است. در سینما ضمن بازی در چند فیلم کوتاه، دو نقش متفاوت در فیلمهای آفریقا و سیزده به کارگردانی همسرش هومن سیدی بازی کرد و چندی پیش طبقه حساس به کارگردانی کمال تبریزی را روی پرده سینماها داشت. فیلم سینمایی آفریقا، دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول زن بخش آثار ویدئویی بیست و نهمین دوره جشنواره فیلم فجر را نصیب آزاده صمدی کرده و از آن مهمتر اینکه او در اولین تجربه تلویزیونیاش در نقش غزل توتونچی توانست میخش را در دنیای بازیگری بکوبد و جایگاهی برای خودش دست و پا کند.
این شبها او را در سریال« انقلاب زیبا» در نقش زیبا میبینیم که تجربهای متفاوت و دشوار را از سر میگذراند و تا مرز ویرانی پیش میرود. زیبا از معدود نقشهای متفاوتی است که برای یک زن در یک اثر نمایشی نوشته میشود و از این بابت آزاده صمدی خوششانس بوده است؛ اگرچه او بجز شانس به چیزهای دیگری هم اعتقاد دارد.
نقش زیبا شباهتهایی به نقشهای قبلی شما در تلویزیون دارد. با توجه به اینکه معمولا پرکار نیستید و هر نقشی را نمیپذیرید چه ویژگیهایی شما را به اجرای نقش زیبا مشتاق کرد؟
برای اجرای این نقش با من تماس گرفتند، من به دفتر تهیهکننده رفتم، درباره سریال صحبت کردیم و من فیلمنامه را خواندم. آن زمان هشت قسمت از فیلمنامه آماده و چهار قسمت از آن هم به طور کامل بازنویسی شده بود. به نظرم شروع جذابی داشت و وقتی با کارگردان و فیلمنامهنویس صحبت کردم به این نتیجه رسیدم که نقش جذابیتهای زیادی برای بازی دارد. اطلاعاتی که آقای بهرنگ توفیقی بهعنوان کارگردان و آقای حامد عنقا بهعنوان نویسنده درباره شخصیت زیبا و ماجراهای زندگی او به من دادند برایم بسیار جذاب بود.
چه چیزهایی در قصه سریال و شخصیت زیبا شما را جلب کرد؟
در درجه اول به نظرم سریال شروع خیلی خوبی داشت، در درجه دوم احساس کردم شخصیت زیبا تعریف درستی دارد و دم دست و پیش پا افتاده نیست. زیبا دختری است که شرکت خودش را مدیریت میکند، مستقل و محکم است، پدرش بعد از ۳۰ سال برمیگردد و او دچار چالشهای عجیبی میشود. زیبا بعد از ۳۰ سال میفهمد عقبهاش آن چیزی نبوده که همیشه فکر میکرده است. او وارد مسیر دشواری میشود که ناراحتی، افسردگی و غم به دنبال دارد و تا حدی پیش میرود که زیبا خانه، زندگی و همه داراییهایش را از دست میدهد. او دچار مشکلات عجیب و غریبی شده و این مشکلات مدام پیچیدهتر میشود. این روند پرافت و خیز در زندگی یک نقش میتواند برای بازیگران زیادی جذاب باشد.
نقشهایی که تا امروز در تلویزیون بازی کردهاید، عمدتا زنهای جدی، مصمم و در عین حال غمگین و شکننده هستند. در سریال «راه بیپایان» هم همین تصویر را دیدیم، بعلاوه اینکه آنجا هم آتیلا پسیانی نقش پدر شما را بازی میکرد و آنجا هم سایه سنگین پدر بر زندگی دختر احساس میشد. نگران نبودید انقلاب زیبا یادآور همان نقش باشد و جزو بازیگرانی قرار بگیرید که در یک محدوده و دسته خاصی از نقشها میتوانند بازی کنند!
نه، به نظرم قصه و شخصیت زیبا با آنچه در راه بیپایان دیدیم بسیار متفاوت است. حضور آقای پسیانی در این سریال شاید از شانس من بوده که در این سریال هم توانستم با ایشان بازی کنم. این ماجرا کاملا اتفاقی و برای من تجربه لذتبخشی بود که باز هم بتوانم در کنار ایشان بازی کنم. من فکر نمیکنم شباهتی بین شخصیتها و داستان وجود داشته باشد. سریال راه بیپایان یک داستان عاشقانه بود که اتفاقاتی مانند پولشویی و مواردی از این قبیل نیز در بستر آن تعریف میشد، اما در سریال انقلاب زیبا دختری را میبینیم که مدیر یک شرکت است، هویت پدرش بعد از سالها آن هم در جریان یک ماجرای قتل برای او روشن میشود. به نظرم سرنخهای داستان انقلاب زیبا شکل و شمایل دیگری دارد. این روند زندگی زیبا که از شرایط عادی خارج میشود، سقوطش به ورطه نابودی و گیجی و اینکه به او خیانت میکنند، نمیتواند به کسی اعتماد کند و مواردی از این قبیل اصلا طراحی دیگری برای بازیگری نیاز داشته است.
زیبا در این برهه از زندگیاش که ما او را میبینیم، خیلی معرفی نمیشود. اشارات جسته و گریختهای به گذشتهاش میشنویم، اما نمیدانیم چطور زندگی کرده و چرا و چگونه شخصیتش به چیزی که میبینیم بدل شده است، او با فامیل رفت و آمد نکرده و دوستی ندارد. آیا به این وجوه از شخصیت او فکر و شناسنامهای برای او در ذهن خودتان طراحی کرده بودید؟
قطعا به آن فکر کرده و دربارهاش با نویسنده و کارگردان و تهیهکننده حرف زدهایم. اگر ما از گذشته زیبا چیزی نمیبینیم، بخشی از آن به ملزومات قصه برمیگردد و اینکه دلیلی نداشته بیشتر از چیزی که لازم است در سریال به نمایش درآید و بخش دیگر به این مربوط است که ما میخواستیم نشان بدهیم زیبا تنهاست؛ دختری که در تنهایی خودش بزرگ شده، خیلی مستقل است و همسری که انتخاب کرده شاید خیلی شبیه خودش نباشد، پسری با اعتقاد مذهبی جدیتر و از خانوادهای سنتی است. اینها چیزهایی بود که برای زیبا طراحی شده بود و درباره همه اینها باهم گفتوگو کردیم.
زیبا تنهاست، اما با همخانهاش که احتمالا تنها دوست اوست رابطه سردی دارد، به مانیا تهرانی اعتماد میکند در حالی که به درستی او را نمیشناسد و این از دختر عاقلی مثل زیبا بعید است. این چیزها در واکنشهای زیبا چه مبنایی داشته و آیا به نظر شما با ویژگیهای شخصیتی زیبا هماهنگی دارد؟
دختری که در سریال میبینیم همخانه زیبا نیست، دوست زیباست که در خانه او زندگی میکند و ما داستان را از جایی میبینیم که زیبا درگیر ماجرا و همه توجه و حواسش به این اتفاقات گنگ و پی در پی جلب شده است. اعتماد به مانیا و توجه به او هم ناشی از اطلاعاتی است که مانیا از پدر زیبا دارد. درواقع زیبا باید به مانیا اعتماد کند، چون میخواهد اطلاعاتی درباره پدرش به دست آورد و درگیر شرایطی است که ایجاب میکند او با مانیا دوستی کند.
درباره نوع ارتباط زیبا و دیگر آدمهای این مجموعه نمیتوان تحلیلی ارائه داد، چون هر لحظه معادلات قصه عوض میشود و شخصیتها وجوه تازهای از خود را به نمایش میگذارند که قبلا ندیده بودیم و نمیدانستیم مثلا ممکن است در پایان سریال ببینیم همه ماجراها زیر سر زیبا بوده است!
راستش این مساله کار من بهعنوان بازیگر را سخت میکرد. چون من هم نمیدانستم چه اتفاقی میافتد و ممکن بود در طول این روند نظر فیلمنامهنویس عوض شود یا نشود. من هم مثل مخاطب نمیدانستم پایان این داستان چه میشود و این دلشوره را داشتم که نکند بازی من اشتباه دربیاید. ما یک طرح کلی داشتیم و فیلمنامه قسمت به قسمت به دستمان میرسید. من خیلی نگران بودم و نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد. برای همین سعی میکردم با کارگردان حرف بزنم و در طول کار با ایشان تعامل داشته باشم. با همه این نگرانیها تلاشم را کردم که به کدهای داستان وفادار بمانم.
برای این شخصیت و براساس ویژگیهای او در سریال، لباس طراحی شده است. این اتفاقی است که کمتر در سینما و تلویزیون ما رخ میدهد. شما بهعنوان بازیگر چقدر از این مساله بهره بردید؛ چون لباس هم از عناصر کمککننده است و بازیگر را به نقش نزدیکتر میکند!
من و آقای توفیقی و خانم نازی پرتوزاده، طراح لباس سریال در اینباره باهم گفتوگوهای زیادی داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که زیبا تا جایی از قصه که هنوز مشکلات جدی برایش اتفاق نیفتاده باید لباسهای ویژهای داشته باشد که متناسب با جایگاهش بهعنوان مدیر یک شرکت باشد. همانطور که گفتید خیلی وقتها برای خیلی از شخصیتها لباس طراحی نمیشود، در حالی که این مساله خیلی به بازیگر کمک میکند و من بهعنوان بازیگر خیلی تاکید داشتم که حتما برای او لباس طراحی شود و این لباس در راستای ویژگیهای شخصیتهای زیبا باشد و به معرفی این شخصیت کمک کند. چون همانطور که بازی بازیگر، دکوپاژ کارگردان، گریم و عوامل دیگر به شکلگیری نقش کمک میکنند، لباس هم در ارائه و معرفی نقش تاثیر زیادی دارد.
من و آقای امیدواری بهعنوان گریمور، آقای توفیقی و خانم پرتوزاده مدام در تعامل بودیم و من خانم آنا ثانی را که از دوره دانشجویی میشناختم و کارهای ایشان را در زمینه طراحی لباس دیده بودم به دوستان معرفی کردم. خانم ثانی با هدایت خانم پرتوزاده و طی گفتوگویی که با من و آقای توفیقی داشتند به یک جمعبندی نهایی رسیدند و لباسهای زیبا طراحی شد. زیبا تا جایی از داستان با لباسهایی که فرم ایستا و رسمی دارند ظاهر میشود، اما آرامآرام وقتی بار مشکلات سنگین میشود و او تحت فشار شدید قرار میگیرد، لباسهایش هم از آن فرم ایستا خارج میشود. به عبارتی، طراحی لباس در جهت پیشبرد داستان به کار گرفته شده و در خدمت انتقال حس و حال زیبا به مخاطب قرار گرفته است.
اما ظاهر زیبا به اندازه کافی متنوع نبوده یا بهتر است بگویم ما معمولا زیبا را با لباسهای رسمی میبینیم. در حالی که آدمها هر قدر هم محکم، قوی و مقتدر باشند به هر حال لحظاتی از فرم رسمی و جدی خارج میشوند!
برای اینکه ما کمتر زیبا را در خانه میبینیم. او معمولا یا در فضای رسمی کارش دیده میشود یا وقتی تازه به خانه برگشته یا در حال بیرون رفتن از خانه است. برای زمانهایی که او در خانه است، لباسهای دیگری در نظر گرفته بودیم که راحتتر بودند، اما فضای فیلمنامه کمتر به سمتی رفت که زیبا را در خانه ببینیم؛ بنابراین برای فصلهای نهایی که زیبا غرق در مشکلاتش شده و خودش را رها کرده است، از این لباسها استفاده کردیم. از جایی به بعد میبینید مشکلات زندگی فرم ایستایی شخصیت زیبا و آن شق و رق بودن همیشگی را از او میگیرد و این مساله در لباسهای او هم به چشم میآید.
یکنواختی به نوعی در بازی شما هم دیده میشود. زیبا معمولا جدی یا غمگین است، بنابراین چهرهاش خیلی دچار تغییر نمیشود و حتی هنگام غم و عصبانیت فقط چشمهایش حس او را نشان میدهد و ما انعطاف زیادی در چهرهاش نمیبینیم!
به نظرم هر جا لازم بوده و قصه میطلبیده، شاهد تغییر چهره و حس و حال زیبا هستیم. یک ساختار کلی از شخصیت زیبا تعریف شده که من بهعنوان بازیگر باید در این ساختار نقش را اجرا کنم، اما در همین ساختار ما شادی، شوخی و واکنشهای حسی دیگری هم از زیبا میبینیم. مثل وقتی با همسرش حرف میزند، شوخی میکند و سر به سر هم میگذارند میتوان تغییرات حسی را در چهرهاش دید.
جنس رابطه زیبا و همسرش از جنس رابطه همه زن و شوهرها نیست. آنها به شکل بامزهای سر به سر هم میگذارند که شاید این جنس ارتباط را بین زوجهای جوان در تلویزیون ندیدهایم. او در مواجهه با آدمهای اطرافش واکنشهای متعددی دارد و همانها را بروز میدهد.
زیبا با همه مثلا مادرشوهرش هم خــشک و سرد برخورد میکند!
رابطه او و مادرشوهرش خشک و سرد نیست، رابطه دورادور و محترمانه است. ضمن اینکه همه اینها براساس شخصیت او تعریف شده و شاید چون شبیه بقیه شخصیتها در دیگر سریالهای تلویزیونی نیست، این برداشت ایجاد میشود که او خشک و سرد است، وگرنه من زیبا را یکنواخت و خشک نمیبینم.
سعی کردم به سریال راه بیپایان دسترسی پیدا کنم تا بتوانم بازی شما را در این دو سریال مقایسه کنم. چون آن زمان در سریال راه بیپایان بازی شما خیلی به چشم آمد که نمیدانم به این دلیل بود که چهره تازهای برای مخاطب تلویزیون بودید یا نقش و فضا اینطور ایجاب کرد یا اینکه واقعا هنوز به همان اندازه توانمند هستید. خودتان در اینباره چه فکر میکنید؟
نمیدانم شاید همه اینها دخیل باشد. آقای همایون اسعدیان کارشان را خیلی خوب بلد هستند و سریال راه بیپایان آنقدر سریال خوبی بود و قصه جذابی داشت که طبیعی بود بازی من هم به چشم بیاید. در این سریال یک رابطه جذاب عاشقانه به تصویر کشیده شده بود و من یک چهره جدید و با جنس بازی خودم ظاهر شده بودم. همه این عوامل میتوانست به دیده شدن بازی من کمک کند، چون همیشه مجموعهای از عوامل دست به دست هم میدهد تا یک سریال و یک نقش دیده شود؛ یعنی کاری که من بهعنوان بازیگر ارائه میکنم فقط منوط به خودم نبوده و بازیگری اصلا یک کار فردی نیست. در یک مجموعه بد نمیتوان توقع داشت یک بازیگر بازی خیلی خوب و درخشان ارائه کند و به چشم بیاید. کار ما یک کار گروهی است و حتما باید بازیگر، کارگردان، نویسنده و عوامل با هم تعامل داشته باشند. به هر حال باید سریال حداقل در حد متوسط باشد که یک بازی خوب در آن دیده شود.
البته شما همیشه خوششانس بودید، چون با کارگردانهای خوبی مانند همایون اسعدیان و مازیار میری در تلویزیون همکاری کردهاید!
البته من خیلی وقتها هم انتخاب کردهام. بخشی از چیزی که شما اسمش را شانس میگذارید به انتخابهای من هم ارتباط دارد، چون به من پیشنهادهای زیادی میشد که بسیاری از آنها را برای رسیدن به یک اثر و نقش خوب رد کردم. من سه سال برای تلویزیون کار نکرده بودم و منتظر یک نقش و فیلمنامه خوب ماندم تا اینکه انقلاب زیبا به من پیشنهاد شد، بنابراین علاوه بر خوششانسی خیلی وقتها انتخاب کردنها باعث شده کارهای بهتری نصیبم شود. اگر دقت کنید من خیلی بازیگر پرکاری نیستم؛ ده سال است بازیگرم، اما تعداد کارهایم زیاد نیست.
علاوه بر این شما خیلی دیر هم کارتان را به صورت حرفهای شروع کردهاید، چون کسانی که در رشته تئاتر تحصیل میکنند از همان سالهای اول دانشجویی، کار حرفهای را با نقشهای کوچک و بزرگ آغاز میکنند اما شما این کار را نکردید!
برای اینکه من معتقدم شروع کارم باید شروع خوبی باشد و خیلی مهم است بازیگر کارش را چطور آغاز میکند. شروع کار بازیگر باید مانند نقطه عطف کارش اتفاق بیفتد.
تعداد تئاترهایی را که بازی کردهاید هم زیاد نیست. انگار گاهی به تئاتر سر میزنید که نفسی بگیرید؛ درست است؟
اول اینکه بهعنوان بازیگر خیلی برایم فرقی نمیکند بازیگر سینما باشم، تئاتر یا تلویزیون. من کارم را از تئاتر شروع کردم و اولین کارم با آقای حمید امجد در نمایشی به نام «بیشیر و شکر» بود. در دانشگاه هم تئاتر خواندهام. فکر میکنم برای من لازم است یک یا دو سال یکبار یک تئاتر بازی کنم. این نیاز را در خودم حس میکنم که در فضای تئاتر حضور داشته باشم، تمرین کنم، بازی کنم و فعالیت داشته باشم. تئاتر به من انگیزه و انرژی میدهد. امسال تئاتر «یک کلیک کوچولو» را بازی کردم. بزودی با نمایش «P2» به صحنه میروم و بعد از آن هم در نمایش «بالاخره این زندگی مال کیه» به کارگردانی اشکان خیرینژاد بازی میکنم. امسال در تئاتر خیلی پرکار بودم و تصمیم دارم همینطور ادامه بدهم.
یعنی قصد دارید بیشتر در تئاتر فعال باشید!
نه، صحبت از بیشتر و کمتر نیست. بحث این است که تئاتر دوباره مرا وسوسه کرده است. اگرچه من همیشه دغدغه تئاتر را داشته و دارم، اما میخواهم خیلی جدیتر در تئاتر فعالیت کنم.
نگران این نیستید که درگیر تئاتر بشوید و پیشنهادهای خوب سینمایی و تلویزیونی را از دست بدهید؟
شاید هم از دست ندهم و قابل هماهنگی باشد و بتوانم در کنار تئاتر، کارهای خوب تلویزیونی هم بازی کنم. تئاتر این خوبی را دارد که بتوان همزمان با آن در یک فیلم سینمایی هم بازی کرد.
جنس صدای آزاده صمدی، نگاه، چهره و فیزیکش برای او، هم یک فرصت است و هم یک محدودیت چون این ویژگیها باعث میشود برای نقش زنهایی که در عین شکنندگی و تنهایی تلاش میکنند روی پای خودشان بایستند و محکم باشند، مناسب به نظر برسید. این مساله زمینهای فراهم میکند تا مدام نقشهایی مشابه و از این جنس به شما پیشنهاد شود. مواردی مانند فیلم «سیزده» هم جزو اتفاقاتی است که شاید همیشه رخ ندهد. این مساله برای شما محدودیت است یا فرصت؟
تا به حال اینطور به ماجرا نگاه نکرده بودم، اما الان که دارید میپرسید باید بگویم این مساله فرصتهای خاص خودش را ایجاد میکند و محدودیتهای خودش را دارد. متاسفانه در تلویزیون و حتی در تئاتر برخوردهای کلیشهای وجود دارد؛ فکر میکنم اگر یک انتخاب یا یک اتفاق مورد توجه قرار گرفته پس باید همیشه همانطور باشد. یک بازیگر باید خیلی خوششانس باشد که بتواند نقشهای متفاوت را تجربه کند. معمولا وقتی یک بازیگر در یک نقش خوب جا میافتد دیگر امکان اینکه نقشهای دیگری به او پیشنهاد شود خیلی کم است؛ یادمان میرود با بازیگر طرف هستیم. ما بازیگران درس خوانده، دوره دیده و تمرین کردهایم تا بتوانیم نقشهای متفاوت را بازی کنیم، اما این اعتماد در میان همکارانمان وجود ندارد یا بهتر است بگویم حاضر نیستند از راهی بروند که قبلا کسی نرفته است. گاهی کارگردانها از انتخاب بازیگر برای نقشی که قبلا مشابه آن را بازی نکرده احساس خطر میکنند.
البته شک نکنید مواردی که شما به آنها اشاره کردید محدودیتهای خاص خودش را به دنبال دارد، اما من بهعنوان یک بازیگر فکر میکنم اگر روزی خواستم فیلم بسازم، حتما انتخابهایم خارج از کلیشه باشد و جرأت این کار را به خودم بدهم.
پس دغدغه کارگردانی هم دارید!
بله، نمیدانم کی این اتفاق میافتد، اما حتما روزی این کار را خواهم کرد چون خیلی وقتها وسوسه میشوم و فکرهایی به ذهنم میرسد. احتمالا از فیلم کوتاه شروع میکنم تا خودم را محک بزنم.
مصاحبه با احسان علیخانی درباره برنامه ماه عسل ۹۳
بعد از اعلام رسمی پخش قطعی برنامه «ماه عسل» در ماه رمضان امسال، احسان علیخانی در مصاحبه ای راجع به حال و هوای برنامه امسالش صحبت هایی کرد. او به این نکته اشاره کرد که «عوامل تولید برنامه «ماه عسل» به مانند سال های قبل همان گروه قبلی خواهد بود.»
بعد از اعلام رسمی پخش قطعی برنامه «ماه عسل» در ماه رمضان امسال، احسان علیخانی روز قبل از تعطیلات، مصاحبه ای با باشگاه خبرنگاران انجام داده و راجع به حال و هوای برنامه امسالش صحبت هایی کرد. او در بخشی از صحبت ها به این نکته اشاره کرد که «عوامل تولید برنامه «ماه عسل» به مانند سال های قبل همان گروه قبلی خواهد بود.»
این در حالی است که تا یکی دو روز قبل از انجام این مصاحبه، اتاق فکر برنامه «ماه عسل» وضعیت مشخصی نداشت. تیم سوژه یابی سال های قبل این برنامه، به دلایلی پراکنده شده بودند و این احتمال وجود داشت که ماه عسل امسال، با تغییر و تحول های فراوانی همراه باشد.
مهمتر اینکه با پیوستن اتاق فکر قبلی «ماه عسل» به برنامه «شهر باران» شبکه یک، این احتمال وجود داشت که امسال، علیخانی یک رقیب سرسخت داشته باشد. در گزارشی مفصل، این مسئله را مرور می کنیم.
یک مصاحبه، یک سوءتفاهم
قضیه از زمانی شروع شد که ماه رمضان سال گذشته، هفته نامه همشهری جوان، مصاحبه ای با مریم نوابی نژاد، مسئول اتاق فکر برنامه «ماه عسل» انجام داد. نوابی نژاد در این مصاحبه، داستان میهمان هایی را تعریف کرد که برای پیدا کردن آنها باید از هفت خان سازمان ها و آدم ها گذر می کرد تا نهایتا بتواند آنها را روی صندلی دکور برنامه بنشاند
مسئول سوژه یابی ماه عسل، خاطرات جالبی از هر کدام از داستان ها تعریف کرده بود و مثلا گفته بود با خواهر و برادری که مشکل پوستی داشتند، چند سال است که رابطه دوستانه دارد، پسری که خودش و پدرش معتاد بوده اند را از طریق یکی از دوستانش پیدا کرده، با صاحب آسایشگاه پیرمردی که روی آنتن از پیرزنی خواستگاری کرد آشنایی داشته، زوج سرطانی که پنج روز بود بچه دار شده بودند را از قبل می شناخته و … صحبت های نوابی نژاد و تاکیدش روی چگونگی پیدا کردن سوژه ها، نهایتا باعث بروز یکسری سوءتفاهم میان او با علیخانی شد.
بعدها از این مصاحبه اینطور استنباط شد که نوابی نژاد، قدرت تیم سازنده «ماه عسل» را نادیده گرفته و صرفا علت اصلی موفقیت برنامه را، تلاتش های خودش معرفی کرده است.
جذب اتاق فکرهای جدید
البته علاوه بر این سوءتفاهم، همزان بحث دیگری هم وجود داشت. هر کدام از سوژه های «ماه عسل»، توسط خبرنگاران مطرح حوزه های اجتماعی به اتاق فکر پیشنهاد می شود و حتی برخی از آنها پیش از این به عنوان گزارش، در یکی از نشریه ها به چاپ رسیده اند.
طبق توافقات اولیه اتاق فکر با علیخانی، قرار بود منبع هر سوژه اعلام شود اما عملا چنین اتفاقی نیفتاد و حتی اسمی هم از اعضای اتاق فکر در تیتراژ نیامد. همه این اتفاق ها باعث شد تا بعد از چند سال همکاری پیاپی، نوابی نژاد از تیم علیخانی خارج شود.
بعد از این قطع همکاری، هر کدام از این دو، کارهای خودشان را پی گرفتند. علیخانی با چند گروه که همگی از خبرنگاران شناخته شده اجتماعی و حوادث نشریات مختلف بودند وارد مذاکره شد و به طور موازی، کار سوژه یابی را پیش برد، نهایتا توانست چندین سوژه مختلف برای این برنامه تهیه کند.
سوژه جذاب و علاقه به همکاری با نوابی نژاد
یکی از مهمترین دلایل موفقیت برنامه «ماه عسل» دست گذاشتن روی سوژه های جذابی است که معمولا از چشم برنامه سازان دیگر دور می ماند. درست است که علیاخانی با شیوه پرسش و به حرف آوردن میهمان ها تیر خلاص را می زند و نهایتا تاثیر اصلی را روی مخاطبان می گذارد اما این مسئله چیزی از اهمیت سوژه یابی کم نمی کند. در واقع می شود گفت که سوژه و اجرا، دو رکن اصلی موفقیت ماه عسل بودند و به همین دلیل هم بعد از قطع همکاری اتاق فکر قبلی، آنها هم جذب برنامه های دیگر شدند.
دعوت «شهر باران» و «شب های ماه رمضان»
بعد از اعلام خبر قطع همکاری نوابی نژاد با «ماه عسل»، مدیر گروه معارف شبکه یک هم از تهیه کننده برنامه «شهر باران» خواست تا برای اتاق فکر با او مذاکره کند. این در حالی است که این برنامه از مدت ها قبل، با گروه دیگری برای تشکیل اتاق فکر صحبت کرده بود و گروه مذکور داشت کار سوژه یابی را شروع می کرد. به هر حال تهیه کننده با تیم نوابی نژاد وارد مذاکره شد و تیم قبلی از پروژه کنار کشید.
آن زمان قرار بود مجری معروفی اجرای «شهر باران» را به عهده داشته باشد و این اتاق فکر، حضور این مجری را به عنوان یکی از شروط حضورشان در این برنامه قرار دادند. برنامه به مجری مورد نظر پیشنهاد همکاری داد اما این همکاری میسر نشد. دلیل این مجری برای نپذیرفتن پیشنهاد هم این بود که مردم در ساعات منتهی به افطار، مشغول تماشای «ماه عسل» هستند و هر برنامه ای که بخواهد در این ساعت روی آنتن برود، عملا امکان جذب مخاطب ندارد. بنابراین او هم حاضر نیست مجری برنامه ای باشد که از همین ابتدا مخاطبانش را واگذار کرده است. از طرف دیگر همزمان کاظم احمدزاده، تهیه کننده و مجری برنامه «شب های رمضان» هم از این اتاق فکر دعوت به همکاری کرده بود.
تردید در ادامه راه یک غول
علیخانی با اینکه آن زمان چندین سوژه را برای برنامه امسال به دست آورده بود اما انگار هیچکدام از سوژه ها با سلیقه اش همخوانی زیادی نداشتند. یک جورهایی گویا با این سوژه ها نمی توانست آن تاثیری که مدت نظرش بود روی مخاطبان بگذارد. حالا دیگر «ماه عسل» آنقدر قدرت پیدا کرده و تبدیل به برند شده که اگر خود علیخانی هم بخواهد، مخاطبان به او اجازه نمی دهند که دست روی سوژه های دم دستی و معمولی بگذارد. مسئله ای که اتفاقا خودش هم به آن واقف است.
او سال گذشته در بخشی از مصاحبه اش خیلی صادقانه گفت: «الان بعد از ۶ سال باید اعتراف کنم چیزی را که ساختم و بزرگ کردم، دیگر زورم بهش نمی رسد. آنقدر سطح توقع مردم ازش رفته بالا که واقعا نمی دانم برایش چه کار کنم. من «ماه عسل» را ساختم و به دنیا آوردم اما آن، من را بزرگ کرده. اصلا نتوانستم بزرگش کنم.»
سوژه یابی موفق اتاق فکر «ماه عسل» به همراه اجرای خود علیخانی باعث شد «ماه عسل» به اصطلاح به یک جور غول تبدیل شود؛ غولی که بدون حضور یکی از این دو عنصر سوژه و اجرا، به جایی نمی رسد.
بازگشت تیم قبلی
همین دلایل باعث شد که علیخانی بار دیگر به تیم قبلی پیشنهاد کند تا در کنار گروهش قرار بگیرند و پذیرفت علاوه بر اینکه نام اعضای اتاق فکر را در تیتراژ بیاورد، آخر هر برنامه منبع سوژه را هم اعلام کند. نوابی نژاد هم از آنجایی که به شرط حضور مجری مورد نظرش با «شهر باران» قرارداد بسته بود، به محض اینکه متوجه شد قرار است مجری دیگری برنامه را اجرا کند، پیشنهاد علیخانی را پذیرفت و «شهر باران» را واگذار کرد.
البته قضیه این قطع همکاری فقط هم به شرط و شروط نوابی نژاد برنمی گشت چون آنطور که شنیده می شود، خود مجید زین العابدین، مدیر شبکه سه هم در این رابطه به میدان می آید و رسما از شبکه یک می خواهد که با قطع همکاری او موافقت کنند.
سوژه و اجرا، دلایل قوت برنامه
مسئله مهمی که در رابطه با احسان علیخانی و «ماه عسل» وجود دارد، قدرتی است که این برنامه به دلیل سوژه ها و شیوه اجرای او به دست آورده. حذف چندباره علیخانی از «ماه عسل» و شکست جایگزین های او در مقاطع مختلف نشان داد که انتظارها بیش از پیش از این برنامه بالا رفته، به همین دلیل هم هست که علیخانی، بعد از پیدا کردن چندین سوژه توسط گروه های مختلف که اتفاقا همگی از خبرنگاران باسابقه نشریات بودند، دستش به اجرایی کردن سوژه ها نرفت و تصمیم قطعی درباره آنها نگرفت.
قطعا تهیه کننده و مجری «ماه عسل» به این نکته رسید که پیدا کردن سوژه هایی که مردم از این برنامه انتظار دارند و به سرانجام رساندن آنها، زمانی به دست می آید که مثل قبل، علیخانی و تیم سوژه یابی قبلی بار دیگر کنار هم قرار بگیرند. (روزنامه هفت صبح)
مصاحبه با آناهیتا نعمتی از ازدواجش با پورعرب
آناهیتا نعمتی بازیگر زن سینمای ایران، به تازگی در گفت و گویی مفصل درباره همه اتفاقات مهم زندگیاش از ابتدا تا کنون صحبت کرده است.
او از زندگی مشترک با ابوالفضل پورعرب گفت تا این روزهای مادر بودن، سفرهای هیجان انگیزش و حتی حضور در کلاس های بازیگری آمریکا. این گفت و گو را حتما بخوانید.
–اوایل فعالیت تان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟ این امر قبل از انقلاب خیلی باب بود اما بعد از انقلاب کمتر این اتفاق میافتد.
دلیلش تشابه اسمی با خانم آناهیتا همتی بود که قبل از من و در سال ۱۳۷۲ وارد این عرصه شده بود، در حالی که من سال ۷۶ وارد سینما شدم. خب خانم همتی قدیمیتر از من بود. اسمشان هم جا افتاده بود و شناخته شده بودند. سه – چهار سال اولی که وارد این عرصه شدم، اغلب مصاحبه هایی که از من چاپ میشد، اطلاعات غلط داشت! در حقیقت اطلاعات خانم همتی جای من نوشته میشد! از سال تولد بگیرید تا اطلاعات فیلمها و سریالها. و همینطور عکس! حتی گاهی در تیتراژها هم این اشتباه پیش می آمد. به همین خاطر احساس کردم که باید یک تفاوتی ایجاد شود. از فیلم «پارک وی» به بعد بود که تصمیم گرفتم اسمم را به آنا تغییر دهم.
–پس خانواده و دوستانتان همچنان آناهیتا خطابتان میکنند؟
بله. آناهیتا صدایم میکنند. -کمی از دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانوادگیتان بگویید. پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند. مادربزرگم هم همینطور. در کودکی بسیار شیطنت میکردم و در فضای ورزش و نقاشی و خطاطی سیر میکردم. چون پدرم همزمان نقاشی و خطاطی هم درس می دادند. ولی زیاد در فضای نمایش و بازیگری و… نبودم. بیشتر علاقه ام سمت موسیقی بود. موسیقیهای مختلف و به خصوص موسیقی های شرقی. کنکور دادم و در حقیقت انتخاب پنجم من هنرهای دراماتیک نوشهر بود و قبولیام در آنجا شاید یک جرقه برای ورود به عالم بازیگری. البته چون شهرستان بود نرفتم و در تهران دورههایی مثل کلاسهای بازیگری استاد سمندریان و… را دیدم. حدودا ۱۸-۱۷ سالم بود که وارد این حوزه شدم و به صورت حرفهای با فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلی پور به سینما معرفی شدم. وقتی وارد فیلم هیوا شدم، تابلویی را از آقای ملاقلی پور کادو گرفتم که انگیزهام را بیشتر کرد. همینطور منتقدان و اهالی رسانه و مطبوعات که آن سال استقبال خیلی خوبی از من کردند. یادم می آید یک منتقد در گزارش فیلم مطلبی نوشتند و از من به عنوان پدیدهی جدید سینمای ایران یاد کردند. همه ی اینها انگیزه ای شدند برای علاقه ی بیشتر من به این حرفه.
–خانواده تان مخالفتی نداشتند؟
نه، پدر و مادرم خیلی حمایت و تشویقم کردند و خیلی خوشحال بودند. حتی تابلویی را که آقای ملاقلی پور برایم امضا کردند به خوبی نگه داشتیم.
–کنار امضایشان، نکته یا یادداشتی هم نوشتند؟
بله… نوشتند که: «من قول میدهم ۵ سال آینده آناهیتا نعمتی جزو ۵ بازیگر زن اول ایران خواهد بود.» و امضاء و تاریخی که به یادگار برایم گذاشتند. البته بعد از هیوا و دو فیلم دیگری که بازی کردم، ۴- ۳ سالی بازیگری را به دلیل ازدواج و به دنیا آمدن فرزندم کنار گذاشتم و آن چیزی که ایشان گفت محقق نشد تا اینکه مجدد به طور جدی با «پارکوی» شروعی دوباره داشتم.
–البته سریال مسافر هم خیلی با استقبال مواجه شد.
سریال مسافر را بعد از سه فیلم سینمایی اولم هیوا، دلباخته و زندانی ۷۰۷ کار کردم. بعد از زندانی ۷۰۷ ازدواج کردم و بلافاصله سریال مسافر را بازی کردم و دیگر کار نکردم. زمانی که کار نمیکردم این سریال پخش شد و با استقبال ۹۸ درصدی بیننده ها مواجه شد. طوری که رسانه ها میگفتند پنجشنبه ها و زمان پخش این سریال، ترافیک خیابانها کم میشود.
–چرا بعد از مسافر، چند سالی کار نکردید؟
به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و زندگی خانوادگی. می خواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطه ای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
–پس این تصور اشتباهی است که می گویند شما به دلیل ازدواجتان خیلی شناخته شدید؟
دقیقا. خیلی ها ادعا کردند که آناهیتا نعمتی بعد از ازدواجش هنرپیشه شد ولی خب، اصلا اینگونه نبود. من کار می کردم و پیشنهادهای خوبی داشتم و حتی فرصت همکاری با چند کارگردان مشهور را هم از دست دادم. دقیقا زمانی که ازدواج کردم دیگر کار نکردم.
–در آن برهه ای که مشکلاتی بر سر زندگی شخصی تان پیش آمد و از همسرتان جدا شدید، آن اتفاقات به زندگی حرفه ای شما آسیب زدند؟ در حقیقت اگر آن اتفاق ها نمی افتاد الان خودتان را جلوتر می دیدید یا اینکه فرقی نمی کرد؟
من اگر ازدواج نمی کردم الان قطعا مسیر دیگری را در کارم پیش می گرفتم. صددرصد پیشرفت می کردم چون پیشنهادات خیلی خوبی از کارگردان های خوب داشتم، ولی خب آن زمان همسرم دوست نداشت من کار کنم. تنها کاری که فقط در همان اوایل ازدواج انجام دادم سریال مسافر بود که خود ایشان هم حضور داشتند.
–یک مقدار اطلاعات غلط در مورد شما در ویکی پدیا و دیگر منابع اینترنتی وجود دارد. مثلا اینکه در سال ۷۲ و با بازی در نمایشی از آقای مرزبان وارد عرصه ی نمایش شدید یا اولین فیلمتان، یک فیلم به نمایش درنیامده است یا در فیلم کوتاهی از آقای مخملباف شرکت داشتید. کمی در مورد این اشتباهات توضیح می دهد.
بله… متاسفانه این اشتباهات وجود دارد. این اطلاعاتی که گفتید هم مربوط به خانم همتی است که امیدوارم در منابعی که گفتید تصحیح شوند. حتی گاهی سال تولد من را ۱۳۵۲ می زنند که باز هم اشتباه است آنقدر که گاهی می پرسند چرا آناهیتا نعمتی پیر نمی شود؟!! (می خندد) در حالی که من تیرماه ۵۶ به دنیا آمده ام. در ۲۶ سالگی نقش چند سال بزرگتر از خودم را در پارک وی بازی کرده ام، در زن دوم اجازه دادم که پیرترم کنند و فیلم هایی مثل شیش و بش که در سن و سال خودم بازی کردم اغلب تعجب کردند که چرا نقش از سن خودم پایین تر است! الان هم در فیلم های آخرم با گریم های سنگین حاضر شده ام یا در یکی می خواد باهات حرف بزنه که ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم، برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند و از این قبیل مسائل
اولین بار که جلوی دوربین رفتید و اولین بار که پا روی صحنه ی تئاتر گذاشتید چه حسی داشتید؟
اولین بار که روی صحنه ی تئاتر رفتم مثل یک سقوط آزاد بود! آن هم در سالن چهار سو، در جشنواره تئاتر فجر با آن ازدحام جمعیت، خانم ثمینی، زمانی که می خواستم از پشت صحنه به روی صحنه بیایم. وقتی جمعیت را از پشت پرده دیدم، ناخودآگاه دیگر نتوانستم قدم بردارم. چند بار بلند شدم و نشستم و نفس عمیق کشیدم اما باز هم نشد و دیگر نتوانستم بلند شوم. به قول معروف کُپ کرده بودم. نور صحنه هم داشت می آمد.
به هر حال با کمک دوستان و عوامل بلند شدم و زمانی که می خواستم وارد صحنه شوم احساس یک سقوط آزاد را داشتم. انگار پاهایم روی زمین نبود و هیچ استقامتی نداشتم. وقتی قدم برمی داشتم، خدا خدا می کردم که بتونم استقامتم را حفظ و ضربان قلبم را کنترل کنم تا بتوانم شروع کنم به دیالوگ گفتن. خیلی حس عجیبی بود! هر طور بود توانستم به خودم مسلط بشوم و روی صحنه حاضر شوم. ولی برای سینما، آنقدر سخت نبود و راحت با دوربین و… کنار آمدم. یادم می آید وقتی اولین بار که دوربین را گذاشتند و من قرار بود در یک پلانی از هیوا حاضر شوم، باید یک ری اکشن می دادم به یک پایی که از قبر درآمده بود.
آقای ملاقلی پور جلوی من نشست و دستش را جلو آورد و گفت: «دست من را می بینی، فکر کن همین پایی ست که بعد از سال ها از قبر بیرون کشیده اند؟ چه حسی نسبت به آن داری؟ ری اکشنت به آن چیست؟ خب، من تصور می کردم که الان خیلی باید چندشم بشود و حالم بد. صورتم را به هم ریختم و خلاصه یک ری اکشن دادم. آتیلا پسیانی سریع آمد و گفت: «نه، نه… اصلا اینطوری نیست. دارند از تو کلوزآپ می گیرند و لازم نیست اووراکت بکنی و…»
توضیحاتی از این قبیل داد و تاکید کرد که باید یک برداشت این پلان را بازی کنی. با اینکه کم سن و سال بودم اما خیلی ساپورتم می کردند. نمی گذاشتند بترسم. همه در پشت صحنه به من امیدواری می دادند. انرژی می دادند. درهر حال، راهنمایی های درست آقای پسیانی باعث شد راحت تر باشم و از پس نقش بربیایم. با یک برداشت اجرا کردم و بعد همه دست زدند و تشویقم کردند. از آنجا به بعد بود که شور و شوقی درونم ایجاد شد و همش می گفتم پس کی نوبت من می شود (می خندد) خلاصه سعی کردم حرفه ای باشم، حرفه ای برخورد کنم، همیشه اخلاق را مدنظر بگیرم. در سینمای ایران و درکارم همیشه مدیون هیوا و عوامل حرفه ای آن هستم.
–تلاش های شخصی هم داشتید برای ارتقاء سطح بازیگری تان؟ گویا در کلاس های بازیگری در آمریکا شرکت داشتید؟
بله، بعد از فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» حالم زیاد مساعد نبود و ۳-۲ ماهی سفری داشتم به آمریکا؛ هم سفر شخصی بود و هم شرکت در فستیوال فیلم نور که برای فیلم های ایرانی است و من به جای آقای میهندوست که آن زمان مادرشان به رحمت خدا رفته بودند، شرکت کردم و به کلاس های هالیوود اکتینگ استلا ادلر معرفی شدم.
یک شیوه ی بازیگری متفاوت که با آنچه در ایران آموخته بودم کاملا فرق می کرد. گرچه در ایران باز هم آنچه را آموخته ای نمی توانی کامل به نمایش بگذاری. به دلیل محدودیت هایی که برای یک زن بازیگر وجود دارد. استاد ادلر نقطه ی مقابل شیوه ی استانیسلاوسکی است که با آقای سمندریان کار می کردیم. در کل باید بگویم خیلی دنیای متفاوتی دارد. نکته اینجاست که اگر بتوانی از هر دو شیوه ی بازیگری بهره ببری، موفق خواهی شد.
–شما در حرفه های مختلف هنری دستی بر آتش دارید. از مزون لباس گرفته تا طراحی دکوراسیون و دیزاین. این کارها را برای درآمدزایی انجام می دهید یا علاقه ی شخصی؟
نمی شود گفت درآمدزایی، چراکه مثلا در دکوراسیون با تعدادی از جوانان تحصیلکرده داخل و خارج کار می کنم و به نوعی درکنار آنها هستم. خب، حرفه ی اصلی من هم نیست و تخصص های لازم را می خواهد و به واسطه ی سفارش هایی که می گیریم، کارها را تقسیم بندی می کنیم و انجام می دهیم. در مورد مزون لباس عروس هم باید بگویم که الان به دلیل وقت کمی که دارم بیشتر کارها را واگذار کرده ام، چراکه طرح ها و لباس ها از آن طرف می آمد و رسیدگی زیادی را می طلبد. در حال حاضر بیشتر تمرکزم را روی سینما گذاشته ام و امیدوارم آن اتفاق و آن نقشی را که دوست دارم برایم پیش بیاید، محقق بشود
اهل ورزش هم هستید؟
بله، خیلی زیاد. از کودکی همه اش در حیاط و کوچه بودیم و ورزش می کردیم. دوچرخه سواری و والیبال حتی فوتبال! الان رایکا را هم سعی می کنم همین گونه تربیت کنم. چند رشته همزمان البته نه به صورت تخصصی که حرفه اش بشود. از کودکی دوست داشتم ورزش های مختلف را در حد بلد بودن یاد بگیرم. بعد از فیلم «هدف اصلی» رفتم کیک بوکسینگ کار کردم و…
–در وبسایت تان هم عکس با اتومبیل دارید.
بله، یک دوره ای در رالی شرکت می کردم که به دلیل عدم ایمنی در پیست دیگر ادامه ندادم. البته الان شنیدم که پیست را درست کرده اند. ضمن اینکه هزینه های بالایی داشت. آماده سازی ماشین و تجهیز کردنش با خودت بود و باید می رفتی اسپانسر جذب می کردی.
–گویا خیلی اهل سفر هستید.
بله… زیاد… به قول شاعر: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک می کند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و… از چند سال پیش و به خصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی هم بهتر شده و می توان همه جا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدم های مختلف، شکل ها و قیافه های مختلفشان، فرهنگشان، سبک زندگی هایشان، تنوع غذایی شان و… همه ی اینها را بسیار دوست دارم. شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت می کنند.
–به چه زبان هایی مسلط هستید؟
یک مدت فرانسه را به خاطر فیلمی شروع کردم اما چون فیلم لغو شد رهایش کردم، سخت هم بود واقعا. انگلیسی را هم دست و پا شکسته در حدی که امور روزمره ام در سفر بگذرد. متاسفانه نتوانستم زبان را کامل فرا بگیرم.
–معمولا سفرها را تنهایی انجام می دهید یا با دوستان؟
هم تنهایی بوده و هم با رایکا. با دوستان کمتر ولی پیش آمده.
–هیجان انگیزترین سفری که رفته اید؟
سفرهای هیجان انگیز زیادی داشته ام اما… والت دیزنی خیلی خوب بود. هیجان انگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم. (می خندد(
–از رابطه ی مادر و دختریتان با رایکا بگویید.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آورده ام، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم می گویم ای کاش در ۱۷-۱۸ سالگی به دنیا می آوردمش. رایکا انگیزه ی زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهای من. یکی از دلایلی که بعضی از فیلم ها را بازی نکردم رایکا بود
چطور؟
چند تا از کارهای من را دید و گفت خجالت نمی کشی اینها را بازی کرده ای؟ این چه بازی است کردی؟ (می خندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده. خیلی بیشتر از سن اش می-فهمد.
–شغل بازیگری و این که مجبور است تنها بماند اذیتتان نمی کند؟
تنها که نمی ماند. چون با پدر و مادرم زندگی می کنیم، همه ی خانواده با همیم.
مصاحبه با آناهیتا نعمتی