خلاصه داستان سریال ارمغان تاریکی
خلاصه داستان سریال ارمغان تاریکی
سریال ارمعان تاریکی
شماره مجوز : ۱۵۵/۸۵۴۵۴۷
کارگردان: جلیل سامان
سال تولید: ۱۳۸۹
زمان پخش: شنبه تا چهارشنبه هر شب ساعت ۲۱ شبکه ۳ سیما
خواننده تیتراژ : محمد اصفهانی
بازیگران: آرش مجیدی امیر آقایی، سودابه بیضایی، لیلا زارع، مجید مشیری، شهین تسلیمی، مجید سعیدی، حمیدرضا هدایتی، سعیده عرب، امیر غفارمنش، علی ابوالحسنی، حشمت آرمیده، فریبرز گرمرودی، آزاده ریاضی، مریم خدارحمی، مریم سرمدی، ترلان پروانه و …
خلاصه: قصه چند دانشجوی جوان است که در سالهای آغاز دهه ۶۰ در تهران زندگی میکنند و هر یک در برخورد با حوادث و رویدادهای سیاسی و اجتماعی آن دوران همچون جنگ تحمیلی، بحرانهای سیاسی، حضور گروهکهای سیاسی در جامعه و… سرنوشتهای متفاوت پیدا میکنند.
فروش سریال ارمغان تاریکی
ارمغان تاریکی یک درام روانشناسانه است که در بستر سیاسی شکل میگیرد و رویدادهای آن مربوط به سالهای ۶۱ تا ۷۵ است. داستان این سریال درباره دانشجوی عکاسی به نام مجید است که در اوایل انقلاب جذب یکی از سازمانهای سیاسی شده و به دلیل هوش و ذکاوت خود مورد اطمینان قرار میگیرد و به او ماموریت مهمی واگذار میشود.
سریال ارمغان تاریکی
نقش اول سریال را آرش مجیدی برعهده دارد و بازیگران دیگری چون امیر آقایی، لیلا زارع، حمیدرضا هدایتی، شهین تسلیمی، مجید سعیدی، سعیده عرب، فریبرز گرمرودی، محمد ابراهیمی، آزاده ریاضی، علی اسکندری و مریم خدارحمی در آن به ایفای نقش میپردازند.
در ساخت این سریال محمد افسری (مدیر تصویربرداری)، جلالالدین معیریان (طراح گریم)، غفار رضایی (طراح صحنه)و مهلقا ناقد (طراح لباس) همکاری میکنند.
از تماشای این سریال جذاب که با سبکی تازه و خاص که به حوداث بعد از انقلاب می پردازد لذت ببرید.
ساعت ۱۰ شب است و زمان، جمعه شب. بسیاری از بینندگان تلویزیون پای سریال تلویزیونی مختارنامه نشستهاند تا ببینند این بار «مختار ثقفی» برای گرفتن انتقام اهل بیت چند قدم به هدفش نزدیک میشود.
به کنار دری آهنی میرسم که حدفاصل خیابان اصلی با باغی ۲۵ هزار متری است. جایی به نام «رستم باغ» که یکی از موقوفههای زرتشتیان است و خانههایی قدیمی و آجری دارد. با خیابانبندی و جدولکشی و حتی ساختمانهایی که گروه سازنده سریال آنها را به عنوان مغازههای دهه ۶۰ بازسازی کردهاند، بازیگران سریال با گریمها و چهرههایی که یادآور آن سالهاست، آمد و شد دارند.
با این که پخش سریال از شبکه ۳ سیما شروع شده است، اما گروه همچنان مشغول تصویربرداری هستند و احتمالا این بخش از کار تا اوایل اسفند ماه ادامه خواهد داشت. «خانه تیمی»، «قبرستان»، «ویلایی درشمال» و «مرکز نابینایان» فضاهایی است که در ادامه کار مقابل دوربین خواهد رفت. امشب هم در این لوکیشن بخشهای «خارجی» عکاسی مجید مقابل دوربین خواهد رفت. عکاسی مجید لوکیشنی است که در داستان بارها و بارها شاهد وقوع رویدادهای مختلفی در آن خواهید بود. مغازهای که «آرش مجیدی» بازیگر نقش اصلی کار آن را اداره میکند و علاوه بر عکاسی، فضایی برای تکثیر اعلامیههای سیاسی، قرار با دوستان سازمانی، پذیرفتن مشتریان مختلف و… است. «پیام حنفی» دستیار اول کارگردان و برنامهریز که از اوایل تابستان امسال با این پروژه همراه بوده، به این مساله اشاره میکند که محور سریال روایت فراز و نشیبهای زندگی جوانی به نام «مجید» است که دانشجوی رشته عکاسی است. او در اوایل انقلاب جذب یکی از سازمانهای سیاسی شده و به دلیل هوش و ذکاوت خود مورد اطمینان قرار میگیرد و به او ماموریت مهمی داده میشود. ماموریتی که نحوه اجرای آن وقایع بعدی این سریال ۲۵ قسمتی را شکل میدهد و در هر قسمت ۳۵ تا ۴۰ دقیقهای قصهای با ماجراهای خاص روایت میشود.
بازیگر نقش اول با آن موی پرپشت و سبیل پت و پهن که حاصل طراحی«جلالالدین معیریان» است بشدت شبیه جوانهای ۳۰ سال قبل شده است. چند هنرور نیز سر صحنه حضور دارند. برخی از آنها زنهای جوان و میانسالی هستند که با چادرهای رنگی در خیابان رفت و آمد دارند. همه این جماعت هر بار که «جلیل سامان» کارگردان سریال دستور «حرکت» میدهند، راه میافتند و زندگی را در صحنه جاری میکنند و هر بار هم که «کات» میدهد، صحنه را خالی میکنند تا دوباره صحنهای برای ادامه روایت داستان ساخته و پرداخته شود.
سرنوشت نامعلوم عشق سازمانی
کاشانچی از کارمندان قدیمی تلویزیون است. سال ۱۳۶۰ سریال «مثلآباد» را تهیه کرده و در گروه تولید سریالهایی همچون امیرکبیر، سلطان و شبان، شاه شکار، شنهای کف رودخانه، جوان امروز، امامعلی(ع) و… حضور داشته است. سال گذشته هم سریال «پس از سالها» را تهیه کرده است.
خب آقای کاشانچی! قصه چیست و از کجا آغاز میشود؟ ـ این سوالی است که گفتوگوی ما با آن شروع میشود ـ در خبرها خوانده بودم که این سریال قصهای سیاسی دارد، اما کاشانچی این مساله را تکذیب کرده و میگوید: «بنویسید قصهای انسانی دارد». میپرسم: «پس ماجراهای سیاسی چه نقشی در قصه دارد؟» پاسخ میدهد: «این مقطع تاریخی فقط بستری است که قصه در آن روایت میشود.»
سفر به دوران عکاسی گازوئیلی
۲ هفته بعد برای تهیه ادامه گزارشم قرار تازهای میگذارم. این بار خانهای در خیابان پورسینا پشت دانشگاه تهران محل تصویربرداری سریال است. مدیر روابط عمومی سریال میگوید که ساعت کاری گروه هر روز از ۲ بعدازظهر تا ۲ نیمه شب است. یکی از دلایل انتخاب این زمان حتما این بوده که در این ساعتها با کم شدن شلوغی خیابانها و نیز کم شدن تردد خودروها در این خیابان مرکزی، امکان تصویربرداری و از همه مهمتر صدابرداری سریال آسانتر میشود. در مراجعه قبلیام به پشت صحنه دیده بودم که «رضا کنشلو» مدیر صدابرداری با چه حساسیتی تلاش میکرد تا در صدای این سریال دهه شصتی رد پایی از ویراژ موتور و خودروهای اگزوزباز کرده و از همه مهمتر صدای دزدگیر خودروهایی که آن موقع وجود نداشتند، نباشد. حالا اینجا در داخل این ساختمان ۲ طبقه کار راحتتر به نظر میرسد.
ساختمان محل فیلمبرداری فضایی قدیمی است. اینجا از طرف گروه سازنده اجاره شده تا بخشهای داخلی عکاسی مجید در آن ثبت و ضبط شود. بعد از اجاره هم گروه صحنه به سرپرستی «غفار رضایی» آستینها را حسابی بالا زدهاند و تغییر محسوسی در فضا دادهاند تا واقعا اینجا شبیه همان عکاسیهای دهه۶۰ شود که در ویترین آنها جز چند دوربین عکاسی قدیمی، چند قوطی مقوایی فیلم و یک دستگاه فتوکپی چیزی دیده نمیشد. عکاسیهایی که یکی از همکاران درباره آن تعبیر «گازوئیلی» را به کار میبرد. مغازههای امروزی نسبت به مغازه ساده مجید چیزی شبیه فروشگاه فروش تجهیزات فضایی است!
بد نیست بدانید از این خانههای قدیمی چند طبقه که با راهروهای پیچ در پیچ اتاقهایشان به هم میرسد، فقط همین یکی در این محدوده باقی مانده که آن هم با همت و تلاش «محمد معصومی» مدیر تدارکات سریال برای تصویربرداری در اختیار سریال قرار گرفته است.
داخل اتاق گروه سختکوشی دیده میشوند که به اندازه روزهای آغاز تصویربرداری در ۱۱شهریور ۱۳۸۹، فعال و پرانرژی هستند. تازه اینها فقط بخشهایی هستند که دیده میشوند و الا در پشت صحنه نیز فعالیت پنهانی در جریان است که شاید بد نباشد چند کلمهای هم در مورد آن بنویسم. سریال ۲ مدیر تولید دارد. یکی سیدجلال نیایی که در زمان تهیه این گزارش، برای پیدا کردن یک دست فنجان نعلبکی گل سرخی که شبیه وسایل آن دوره باشد، شهر را زیر پا گذاشته بود و در نهایت هم به سراغ آشپزخانه خانهشان رفت تا بعد از جلب رضایت همسرش! یک دست از فنجان نعلبکیهای قدیمی را بیاورد تا رضایت کارگردان جلب شود ـ به خاطر همینهاست که میگویند فیلمسازی کار سختی است! ـ کارهای اینچنینی در سریال ارمغانتاریکی کم اتفاق نیفتاده و ما که به آخرهای کار رسیدیم تازه داریم این صحنهها را میبینیم. پیدا کردن نان سفید و خیلی از چیزهای دیگر که رنگ و بوی سالهای دهه ۶۰ را بدهد هم که بارها در این سریال اتفاق افتاده و تجربه شده است. مدیر تولید بعدی هم سیددانیال کاشانچی است که چند ماه است در به در دنبال ویلایی میگردد که در ارتفاع ساخته شده و اطرافش هم خالی باشد تا برای تصویربرداری سکانس پایانی سریال استفاده شود. او اطراف کرج، آبعلی، دیزین، شمشک، لواسانات و استان مازندران را زیر پا گذاشته و حالا نوبت استان گیلان رسیده است.
به فهرست بازیگرانی که از سوی روابط عمومی سریال در اختیارم قرار گرفته نگاه میکنم. «آرشمجیدی» ایفاگر نقش «مجید» شخصیت اصلی این سریال است وامیر آقایی، سودابه بیضایی، لیلازارع، مجید مشیری، شهین تسلیمی، مجید سعیدی، حمیدرضا هدایتی، سعیده عرب، امیر غفارمنش، علی ابوالحسنی، حشمت آرمیده، فریبرز گرمرودی، آزاده ریاضی، مریم خدارحمی، مریم سرمدی، طرلان پروانه، رضا اصغری، غزل ذوالفقاری، فرشتهآلوسی، ساقی زینتی، آرمان ضیایی، فرید کلهر و… نیز دیگر بازیگران این سریال هستند که مقابل دوربین «محمد افسری» ایفای نقش کردهاند. سریال پر نقش و بازیگری است! از این همه بازیگر در این صحنه قرار است «امیر آقایی» ایفای نقش کند. چند ساعت قبل سکانسی با بازی «فریبرز گرمرودی» و«فرشته آلوسی» ضبط شده است و حالا نوبت امیر آقایی و آرش مجیدی است که در ۲ نقش کلیدی این سریال با هم بازی کنند. امیر آقایی نقش شخصیتی به نام«بشرزاد» را در سریال ایفا میکند. هرچند زاده بشر است، اما طبق فیلمنامهای که «جلیل سامان» نوشته، با نام خانوادگیاش فاصله زیادی دارد و یک شیطان مجسم است. البته این چیزها خیلی به شکل گلدرشت در سریال دیده نمیشود. همه چیز زیرپوستی و هنرمندانه است. سامان در چند دقیقهای که تا راه افتادن موتور دوربین «محمد افسری» مدیر تصویربرداری پرانرژی و خوشاخلاق سریال مانده، برایم توضیح میدهد که «بشرزاد شخصیت اصلی قصه است. اوست که تصمیم میگیرد کاری را انجام دهد و شخصیت مقابل خود را وادار میکند تا کاری را که او دلش میخواهد انجام دهد. البته بشرزاد در قصه کمتر از مجید دیده میشود، اما نتیجهگیریهای او بر فضای قصه مسلط است و سایر شخصیتها در مقابل تصمیمگیریهای او دست به کنش و واکنش میزنند. در پایان سریال هم او با مجید روبهرو میشود و سکانس پایانی سریال را شکل میدهد.»
با پایان یافتن این توضیحها همه آماده آغاز کار میشوند. از هر گوشه این عکاسخانه چراغی رو به سقف روییده و سیم و کابل است که جابجا روی زمین افتاده و مثل نهرهایی کوچک جریان دارد. پردهها کمکم کشیده میشود تا شرایط نوری برای تصویربرداری مساعد شود. در چنین جای کوچکی، یافتن جایی که بتوان در آن ایستاد و تصویربرداری را دنبال کرد کار چندان سادهای نیست. تغییر موضع میدهم و همین مساله سبب میشود تا چشمانداز زیبایی که پیش از این در مقابل چشم داشتم را از دست بدهم. در موقعیت جدید و در کنار «مهرنوش صحرانورد» منشی صحنه، دیگر خبری از منظره زیبای قبلی نیست. حالا دیگر نه میتوانم بارش برف را ببینم و نه لانه کلاغهایی که لابهلای درختهای بلند خیابان ۱۶ آذر و پورسینا لانه کرده بودند، اما چشم میدوزم به مانیتور کوچکی که نشان میدهد داخل عکاسخانه چه خبر است و چه دیالوگهایی میان مجید و بشرزاد در رفت و آمد است. صحرانورد با دقت همه چیز را نگاه میکند. مسوولیت او در این سریال شاید سنگینتر از کارهای دیگر باشد. وقتی قرار است فضاها چند بار و در چند مقطع زمانی تغییر کند، وقتی فصل واقعی زمستان است و فصل داستان بهار و از همه مهمتر وقتی کارگردانی با انگیزه مانند جلیل سامان پشت دوربین نشسته و قصد دارد حاصل کارش بیعیب و نقص باشد، مسوولیت منشی صحنه چند برابر سختتر خواهد شد.
در این صحنه بشرزاد در حال شستشوی مغزی مجید و آماده کردن او برای انجام عملیات سازمانی است. اگر داستان در زمان معاصر اتفاق میافتاد حتما بهجای «شستشوی مغزی» مینوشتم: «در حال زدن مخ مجید»! این شستشوی مغزی در شرایطی اتفاق میافتد که مجید قصد دارد عکسی آتلیهای از بشرزاد بگیرد. همه جا تاریک است و جز این دو نفر چیز دیگری در تصویر دیده نمیشود. حرکت این دو بازیگر در تاریکی حالتی مخوف به خود میگیرد.
پایان بخش حضور من در سر صحنه تصویربرداری سریال خوردن بستنی است. طبق قانونی که در پشت صحنه سریال ارمغان تاریکی وجود دارد، اگر زنگ تلفن همراه عوامل یا رد شدن اتفاقی آنها از مقابل دوربین یا ایجاد سر و صدا در سر صحنه باعث قطع شدن تصویربرداری شود، باید به عنوان جریمه به همه گروه بستنی بدهند و حالا هم زنگ ناهنگام تلفن «بهمن حسینی» دستیار کارگردان، ۲۵ هزار تومان خرج روی دست او گذاشته و مجبورش کرده تا به همه عوامل بستنی بدهد. در فرصت خوردن این بستنی به سراغ جلیل سامان میروم و با او گفتوگو میکنم. از او میپرسم: «پرداختن به اتفاقها و حوادث تاریخی برای مخاطب امروز چه جذابیتی دارد؟» او پاسخ میدهد: «در این سریال وقایع تاریخی حدفاصل سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۵ مهم نیست، بلکه مهم موقعیتی انسانی است که در این دوره تاریخی برای شخصیت اصلی رخ میدهد و حضور این آدمها در این موقعیتها اهمیت مییابد. ضمن اینکه مخاطب امروز یا هیچ شناختی از آن دوران ندارد یا اینکه به دلیل نداشتن حافظه تاریخی، حتی افرادی که در آن دوران زندگی کردهاند نیز از اتفاقها و رویدادهای آن زمان باخبر نیستند.»
جلیل سامان برای نگارش فیلمنامه این سریال ۲ سال زمان صرف کرده است. برخی از مایههای داستان هم از دل همین تحقیق بیرون کشیده شد. «مهدی ارگانی» در بخشهای تاریخی کار، مشاوره داده و سامان نیز برای نزدیک شدن به آن فضا به سراغ روزنامههای آن دوره، فیلمها و… رفته و حتی گفتوگوهایی نیز با مخاطبان احتمالی سریالش انجام داده است تا بر این اساس نوع روایت قصه خود را انتخاب کند. از سامان میپرسم: «آیا در این سریال جنگ نیز دیده میشود؟» او پاسخ میدهد: «خیر، اما تاثیر آن را در زندگی آدمها میبینیم. آدمها دارند در زمان جنگ زندگی میکنند. عموی ساران یکی از شخصیتهای درگیر با جنگ است. سازمانی هم که مجید عضو و هوادار آن شده در جنگ فعال است و فعالیتهای خاص خودش را انجام میدهد اما اصل ماجرا، داستان آدمهاست. ما با آدمها مواجهیم و جنگ، انقلاب و… همه بستری هستند که آدمها در آن عکسالعمل نشان میدهند. ما نمیتوانیم در خلأ، شخصیتها را وادار به کنش و واکنش کنیم، پس باید بستر واقعی باشد. بههمین دلیل بستر سالهای آغازین دهه ۶۰ برای داستان انتخاب شد و سعی کردیم آن بستر را بازسازی کنیم.»
عکسهای لیلا زارع بازیگر نقش سارا در سریال ارمغان تاریکی
عکسهای سودابه بیضایی بازیگر سریال ارمغان تاریکی
عکسهای سریال ارمغان تاریکی
خلاصه داستان سریال ارمغان تاریکی
داستان سریال ارمغان تاریکی
سریال ارمغان تاریکی
خلاصه داستان سریال ارمغان تاریکی
ارمغان تاریکی
ارمغان تاریکی