بایگانی برچسب ها: موبایل شهره لرستانی
عکس شهره لرستانی که ۴۰ کیلو لاغر کرد + بیوگرافی کامل شهره لرستانی
شهره لرستانی جدید با ۴۰ کیلو کاهش وزن
بیوگرافی شهره لرستانی
نام: شهره صالحی لرستانی
تاریخ تولد: ۲۶ مهر ۱۳۴۵
محل تولد: خرم آباد
تحصیلات: فوق لیسانس فیلمنامه نویسی
—————————————————-
شهره صالحی لرستانی متولد ۱۳۴۵ خرم آباد بازیگر تئاتر و سینما و فیلمنامه نویس است.
شهره لرستانی فعالیت خود را در تئاتر از سال ۱۳۶۴ با عنوان کارگردانی آغاز نمود. در سال ۱۳۷۰ با بازی در فیلم نیاز به کارگردانی علیرضا داودنژاد به سینما راه یافت.
شهره لرستانی در کودکی
خاطرات شهره لرستانی :
پدرم قاضی دادگستری و مادرم معلم بود. شاید دیدن مادری که هر روز شال و کلاه می کرد و سر کار می رفت، باعث شد تصویری که از زن در ذهن کودکانه من و خواهر بزرگم شکل گرفت، تصویر زنی شاغل باشد. اصلا فکر نمی کردیم چیزی به اسم زن خانه دار هم وجود داشته باشد.
پ
کودکی شهره لرستانی
در همان بازی های کودکانه هر کدام کاری را انتخاب کرده بودیم، انگار جنم بعضی کارها از همان زمان در خونمان بود و امواج نامرئی تقدیر ما را به سمت شان هدایت می کرد.
دوران خردسالی شهره لرستانی
من از پنج سالگی دوست داشتم نمایش اجرا کنم و در همان عوالم بچگی، بدون اینکه بدانم اسم این کار کارگردانی است، نمایش های کودکانه ام را خودم کارگردانی می کردم. در خانه مان پرده ای اتاق نشیمن را از پذیرایی جدا می کرد. من همه را جلوی این پرده به صف می نشاندم و با صدای بلند اعلام می کردم: ساکت باشید. کارگردان شهره اجرا می کند.
سال ۶۴ به تهران برگشتیم. من دیپلم گرفتم و بلافاصله وارد دانشگاه هنر شدم. سال عجیب و غریبی بود. من چند کار را با هم انجام دادم، تصدیق و دیپلمم را در اوج بمباران های جنگ گرفتم و در دانشگاه قبول شدم. در حالی که مردم همه در حال فرار بودند و صدای آژیر خطر تبدیل به موسیقی متن زندگی تک تک مان شده بود. طنز عجیبی بود، من زیر نور چراغ داشبورد ماشین در جاده فشم فلسفه و منطق می خواندم، در صورتی که همه چیز در دنیای اطرافم غیر منطقی بود. در همین حال و هوا شدم دانشجوی رشته کارگردانی و بازیگری دانشکده هنرهای نمایشی. در همان ترم های اول که اکثر درس هایمان عمومی بود، من غرق تئاتر شدم و ۱۷ نمایش را به کارگردانی خودم روی صحنه بردم.
کم کم شروع به بازی کردم و توجه ها بیشتر به بازی ام جلب شد و پیشنهاد پشت پیشنهاد از راه رسید. با محمد رحمانیان، مهتاب نصیرپور، علی دهکردی و خیلی های دیگر هم دوره بودیم. شروع به بازی در تلویزیون و سینما کردم، کارهایی مثل سریال «عبور به خیر» و… اما اولین کار جدی ام که خیلی دیده شد، سریال «آپارتمان» بود. اواسط دهه هفتاد بود. جنگ تمام شده ودوران اصلاحات هم رو به پایان بود و فضای جامعه داشت بازتر می شد. من هم دیگر ده سالی بود به عنوان بازیگر شناخته شده بودم.
شهره لرستانی بعد از وزن کم کردن
اما آپارتمان نقطه اوج کارم بود. بعد نوبت به «امام علی(ع)» و «لیلی با من است» و… رسید تا دیگر کاملا به عنوان بازیگری جدی ثبت شوم، در حالی که همیشه ذوق و شوق کارگردانی داشتم.
اولین خاطره ای که یادتان می آید چه خاطره ای است؟
من گم شده بودم. برای گردش و تفریح به تهران آمده بودیم. دو سالم بود. کوچه برلن و کوچه مهران دقیق یادم نیست، آن طرف ها گم شدم. یک آدامس فروش پیدایم کرد و من را بغل کرد گذاشت روی دستگاهش و گفت کدام آدامس را می خواهی. احساس خوبی داشتم. آن آدامس خوردن مفت و مجانی خیلی بهم مزه داد. با خودم می گفتم خدا کند پدر و مادرم پیدایشان نشود تا من بیشتر از این آدامس ها بخورم. تصویر آن آدامس ها و همه مهربانی آن مرد که امیدوارم هر جا که هست خوشبخت باشد از ذهنم پاک نمی شود. اما مادرم خیلی ترسیده بود و حال بدی داشت. او هنوز که هنوز است گاهی با جیغ و گریه از خواب بیدار می شود و می گوید خواب دیدم تو گم شدی.
عکس جدید شهره لرستانی
مصاحبه با شهره لرستانی
* بهترین هدیه ای که در زندگی تان گرفته اید چه بوده است؟
یک دوچرخه بود. بچه بودم و آبله مرغان گرفته بودم. یک روز در همان حال مریضی پدر و مادر و خواهر و برادرم همه با هم آمدند من را بردند روی بالکن. چیزی را که می دیدم باورم نمی شد. یک دوچرخه نارنجی خیلی خوشگل بود. فوق العاده خوشحال شدم.
* تفریح شما چیست؟
تماشای فیلم با دوستانم و سفر. من خیلی سفرهای داخلی و خارجی رفتم.
* اهل آشپزی هم هستید؟
آشپزی را خیلی دوست دارم.
گربه های شهره لرستانی
* چه غذایی را خیلی خوب می پزید؟
تبحرم در پخت استانبولی و خورشت کرفس و خورشت بادمجان است.
دلیلی که باعث شد این سبک از زندگی را برای خودتان انتخاب کنید و مجرد بمانید، چه بود؟
در این سالها چندین مورد جدی برای ازدواج داشتم اما به هر کدام از آنها فکر کردم و شرایط خودم را سنجیدم، دیدم تمایلی به این کار ندارم زیرا کار من طوری است که اگر طرف مقابل با خودم همکار نباشد نمیتواند شرایط را به درستی درک کند.
شهره لرستانی برایتان از زندگی مجردی میگوید
در کنار این اگر هر دو طرف هم هنرمند باشند دیگر نمیتوانند قواعد جاری و ساری را انجام دهند و آن زندگی دیگر ارزش ندارد. افتوخیزهای کاری ممکن است منجر به چیزهایی شود که برای زندگی خوب نیست. به همین دلیل در این سالها هرچه فکر کردم، دیدم نه از میان همکارانم میتوانم انتخابی داشته باشم و نه از بین افراد معمولی و به همین دلیل به شکل خودخواسته ترجیح دادم مجرد بمانم.
یعنی تا به حال به این فکر نکردهاید که چه خوب بود اگر راه دیگری را انتخاب میکردید؟
به هر حال ممکن است آدم در مقطعی فکر کند که چه خوب بود اگر راه دیگری را انتخاب کرده بودم و فرزند داشتم، اما این نهایتا ۱۰، ۱۵ دقیقه دوام دارد و من هم این را تجربه کردهام اما درنهایت به این نتیجه رسیدهام که همین راه، بهترین است. البته من خیلی هم تنها نیستم. چندین سال پیش یک گربه به خانهام آوردم و بعد از مدتی برایش زن گرفتم و حالا ۷ گربه پرشین دارم که آنها به اندازه کافی وقتم را میگیرند و مسئولیتم را زیاد کردهاند.
عکس قدیمی شهره لرستانی
این طرز فکر را در اوج جوانی هم داشتید؛ زمانی که ۱۸ ساله بودید؟
بله، به خاطر اینکه من بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه هنر شدم و همان زمان کار تئاتر را شروع کردم. من اهل کار و فعالیتهای بیرون از خانه بودم و خاطرم هست آن زمانها گاهی ۱۵ ساعت تمرین تئاتر انجام میدادم و در این شرایط نمیتوانستم یک زندگی مشترک را اداره کنم. در تمام این سالها هم هرجا احساس کردم ماجرایی دارد برایم جدی میشود سریع آن را قیچی کردم تا وابستگی عاطفی پیدا نکنم.
فکر میکنید انتخابتان برای این سبک از زندگی درست بوده؟
تنها چیزی که میدانم این است که وقتی با آنهایی که با هم بزرگ شدهایم دور هم جمع میشویم به من میگویند خوش به حالت که ازدواج نکردی و ما چه اشتباهی کردیم که این کار را انجام دادیم! درحالیکه من در خلوتم گاهی به آنها فکر میکنم که کار خوبی کردهاند که راه من را نرفتهاند و بچه دارند و از آرامش نسبی در زندگی برخوردارند و دغدغه تامین زندگی ندارند. هر زمان این حرفها را میشنوم متوجه میشوم که همزیستی شاید اتفاق جالبی نیست چراکه این افراد بعد از گذشت چندین سال به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه کردهاند.
البته شاید هم این بحثها نباشد و قصه همان است که میگویند :«مرغ همسایه غاز است» و همیشه فکر میکنیم جایگاه دیگری از ما بهتر است! واقعیت این است که تنها خدا میداند پشت هر چراغی که در این شهر روشن است، چه رابطهای وجود دارد و آدمها چقدر از زندگیشان راضی هستند. شاید کاملترین جوابی که برای سؤالتان دارم این است که «انسان امروز، انسان تنهایی است».
پس هیچوقت فرصت عاشق شدن به خودتان ندادید؟
چرا اتفاقا عاشق شدم و به نظرم عاشق شدن ربطی به این ماجرا ندارد، چون کار دل است و نمیتوانیم جلویش را بگیریم. اما تلاش کردم تا این رابطه آنقدر برایم جدی نشود که بخواهد گرفتارم کند تا به ازدواج فکر کنم. تا این مرحله هیچوقت پیش نرفتم.
فکر میکنید این روند و احساس رضایت خاطر همیشه وجود خواهد داشت؟
تا الان که ۴۷ سال زندگی کردهام این اتفاق افتاده و شاید در آینده هم همین روند باشد. واقعیت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه وقتی سن شما بالاتر میرود آدم قرصی هم دیگر وجود ندارد که بخواهید به شکل جدی به او فکر کنید.
به دلیل اینکه شخصیت آدمها در سن بالاتر کاملا شکل گرفته و کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که ویژگیهایتان با هم منطبق شود. موضوع دیگر اینکه در زندگی تمام هنرمندان همیشه هوادارانی وجود دارند که با دیدن یک فیلم یا سریال به آنها علاقهمند شدهاند و من هم با این موارد متعدد روبهرو شدهام اما هیچگاه آنها را جدی نگرفتهام، چون معتقدم این افراد به آن شخصیت قصه علاقهمند شدهاند نه من واقعی بازیگر و به همین دلیل به این افراد هم جدی نگاه نکردهام.
در بین هنرمندان ازدواج و طلاقهای مکرر دیده میشود، دلیل این اتفاق را چه میدانید؟
بله، این موضوع وجود دارد و بهشخصه هیچگاه دوست نداشتهام که درگیر این ازدواج و طلاقهای هنری شوم. مسئله اینجاست که شما وقتی درگیر کار تئاتر یا فیلمی میشوید گاهی بازیگر نقش مقابلی دارید که نقش عشق شما را بازی میکند و این موضوع باعث ایجاد علاقه میشود که اگر فردی زود نرم شود و در مورد آن ابراز احساسات کند وارد رابطهای میشود که معمولا سرانجام خوبی ندارد؛ زیرا آن حس به خاطر فضای کار به وجود آمده و وقتی پروژه به پایان میرسد آن حس هم فروکش میکند و شما میمانید و یک توهم غلیانکرده!
اما اگر بهعنوان یک کارگردان، بازیگر و… درک کنید که چرا جمعی تشکیل شده و شما در آن حضور دارید، دیگر این اتفاق نمیافتد چون میدانید هدف بزرگتری وجود دارد که باید به آن برسید. به خاطر این مسائل همواره سعی کردهام هوشیار باشم و اگر چنین حسهایی را در وجودم دیدم آنها را مدیریت کنم و اجازه ندهم وارد این بازی شوم که منجر به تشکیل زندگی مشترک اما ناپایدار شود.
البته موضوع دیگری هم وجود دارد که همواره باعث این اتفاق شده، آن هم این است که من اصالتا لر هستم و مردمان لر عقیدهای دارند مبنی بر اینکه زن دو لباس سفید میپوشد لباس عروس و کفن. یعنی وقتی زندگی را شروع کرد تا لحظه مرگ پای آن زندگی میایستد.
اولین عکس شهره لرستانی