بایگانی برچسب ها: +عکس
بیوگرافی و زندگینامه اصغر سمسارزاده + عکس
بیوگرافی اصغر سمسارزاده + تصاویر
اصغر سمسار زاده متولد ۱۳۱۵ است
اصغر سمسارزاده «اصغر ترقه» به همراه گوگوش نام اصلی : اصغر سمسارزاده زمینه فعالیت : بازیگر تولد : ۱۳۱۵ تهران محل زندگی : تهران ملیت : ایرانی نام(های) دیگر : اصغر ترقه سالهای فعالیت : ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷، ۱۳۸۳ تاکنون زندگی اصغر سمسارزاده اصغر سمسار زاده متولد ۱۳۱۵ تهران، اینک بیش از ۴۰ سال است که در عرصه نمایش حضور دارد. از سال ۱۳۴۸ با فیلم امشب دختری می میرد بازی در فیلم های سینمایی را آغاز نموده است. اما شهرتش را مدیون سریال خانه بدوش و شخصیت اصغر ترقه است که از او چهره ای آشنا و مشهور ساخت.
اصغر سمسارزاده را با نقش های کمدی می شناسند، اما دوستدارن نمایش های جدی، حضور او در نمایش های مرحوم ساعدی چون پرواربندان و دیکته و زاویه را نیز به خاطر دارند. اصغر سمسارزاده از بازیگران قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است که فعالیت های هنری خود با گروه تئاتر اسکار آغاز کرد و چند سال بعد به طور حرفه ای در تئاتر فردوسی مشغول بازیگری شد. این بازیگر قدیمی و نام آشنا در فاصله سال های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۶ بیش از ۲۰ فیلم بازی کرد. اما انقلاب و دگرگونی های پیش آمده، او را نیز مانند بسیاری به حاشیه راند. ولی سمسار زاده ابتدا از طریق حضور در تئاترهای لاله زار و سپس نقش های کوچک و بزرگ تلویزیونی و گاه سینمایی کوشید تا در این حیطه فعال باقی بماند.
گفت و گو با اصغر سمسارزاده اصغر سمسارزاده میگوید خیلی اتفاقی وارد دنیای طنز شدم و از این اتفاق بسیار خوشحالم. او پس از سالها با بازی در سریال چهارچرخ به تلویزیون بازگشت، اگرچه نقش قرهگزلو در این سریال چندان باب میلش نبوده…. به نقشهای طنز عادت کردهام سالهاست که بازی میکند. ۱۶ ساله بوده که وارد حرفه بازیگری شده است. نسلهای مختلف از او خاطره دارند. اصغر سمسارزاده را این سالها بیشتر در کارهای طنز تئاتر و رادیو دیدهایم. اصغر سمسار زاده میگوید خیلی اتفاقی وارد دنیای طنز شدم و از این اتفاق بسیار خوشحالم. او پس از سالها با بازی در سریال چهارچرخ به تلویزیون بازگشت، اگرچه نقش قرهگزلو در این سریال چندان باب میلش نبوده است.
اصغر سمسارزاده را با نقش های کمدی می شناسند
آقای سمسارزاده چند سال است که در زمینه بازیگری فعالیت میکنید؟
اصغر سمسار زاده : من از ۱۶ سالگی هم وارد این حرفه شدهام. حالا خودتان حساب کنید …
آیا هنوز هم با عشق کار میکنید یا دیگر این حرفه برایتان عادت شده است؟
اصغر سمسار زاده : خیر. هنوز هم با عشق کار میکنم و هر روز هم مشتاقتر میشوم. چون دنیای هنر آنقدر وسیع است که هر چه بیشتر جلو بروی، به عمق بیشتری دست پیدا میکنی. به هر حال هیچ گاه از سر عادت کار نکردهام و اگر روزی این احساس به من دست بدهد، قطعا مرگ هنریام فرا رسیده است. پیش از
انقلاب شما کارتان را با بازی در سریالهای تلویزیونی آغاز کردید، اما امروز بیشتر شما را به عنوان یک بازیگر تئاتر میشناسند تا یک بازیگر تلویزیون. چرا؟
اصغر سمسار زاده : بله من با بازی در سریالهایی چون پهلوانان، آدم و حوا، روزهای خوش تیمارستان و… معروف شدم و در ادامه به صحنه تئاتر سوق پیدا کردم. شاید چون در سینما و تلویزیون فضا برایم محدودتر بود و نقشها آن طور که باید دلخواهم نبودند.
خب، در این مدت دلتنگ تلویزیون نبودید؟
اصغر سمسار زاده : چرا. خیلی زیاد، ولی متاسفانه بخت با من یار نبود و نتوانستم طی این سالها در این رسانه فعالیت کنم.
بازی روی صحنه تئاتر برایتان جذابتر است یا مقابل دوربین؟
اصغر سمسار زاده : من تئاتر را با هیچ چیزی عوض نمیکنم. چون نقش تماشاگر و زنده بودن کار به من انرژی زیادی میبخشد که بسیار دلپذیر است. ضمن این که بازی در تئاتر کار هر کسی نیست.
در مورد تلویزیون چطور؟ چقدر مخاطبان این رسانه برایتان مهماند؟
اصغر سمسار زاده : کار در تلویزیون را هم دوست دارم چون یک رسانه مردمی است و بهتر است بگویم خودمانی. من برای عام کار میکنم و نه خاص. به همین دلیل هر رسانهای که مرا به مردم وصل کند فعالیت در آن برایم شیرینتر است.
چرا طی این سالها بیشتر در زمینه طنز فعالیت کردید. فکر نمیکنید از این نظر خودتان را محدود کردهاید؟
اصغر سمسار زاده : اتفاقا من در ابتدا اصلا هنرپیشه طنز نبودم و بیشتر کارهایم جدی بود و کاملا بر حسب اتفاق وارد کارهای طنز شدم. البته از این مساله ناراضی نیستم و خوشحالم که توانستهام مخاطبانم را به خنده مهمان کنم.
اما خیلیها معتقدند که اساسا فیزیک و صدای شما چندان به درد این کار نمیخورد؟
اصغر سمسار زاده : بله. اوایل خودم هم به این موضوع فکر میکردم، اما خوشبختانه توانستم راهم را در این زمینه پیدا کنم و خدا را شکر تا حد زیادی هم موفق شدهام.
نمیخواهید خودتان را در نقشهای جدیتر محک بزنید؟
اصغر سمسار زاده : چرا. اگر فرصتش برایم فراهم شود حتما این کار را خواهم کرد.
باز هم در تلویزیون بازی خواهید کرد؟
اصغر سمسار زاده : بله، اما این بار کمی بیشتر وسواس به خرج میدهم و بسادگی جواب مثبت نمیدهم چون کار در تلویزیون شوخی نیست و تو در برابر میلیونها آدم بازی میکنی و طبیعتا مورد قضاوت قرار میگیری. بنابراین این بار حواسم را بیشتر جمع خواهم کرد.
اصغر سمسارزاده، از سال ۱۳۴۸ با فیلم امشب دختری می میرد کار در سینما را نیز آغاز نموده است
اگر در یک سریال ۹۰ شبی پیشنهاد بازی شود میپذیرید؟
اصغر سمسار زاده : بستگی به نقش دارد. اگر به درد بخور باشد میپذیرم ولی اگر حالت فانتزی داشته باشد، خیر، نمیپذیرم.
آقای سمسارزاده به عنوان یک بازیگر به این سطح رسیدهاید که آن دانش کسب شده در شما نهادینه شود و بدون این که تلاش کنید وقت بازی خودش را بیرون بریزد؟
اصغر سمسار زاده : اگر منظور از تلاش عرقریزان باشد باید یک جور به آن توجه کرد و اگر به معنای معطوف کردن همه وجود به یک نقطه است باید طور دیگری درباره آن حرف زد. من فکر میکنم لازمه کار هر انسانی در هر حرفهای این است که چنین توجهی داشته باشد. کاری که بدون این توجه، شوق و نگرش صورت بگیرد، اصلا کار نیست، یک اتفاق غیرارادی است. به نظر من بازیگری در والاترین شکلش به نمایش گذاشتن تکهای از زندگی یک انسان است، بدون این که این نمایش به صرف فعل نمایش انجام شود.
اگر قرار باشد من ۳۰ سال در همه آکادمیهای دنیا تحصیل کنم و بعد که میروم جلوی دوربین مرتب به آموختههایم فکر کنم تا بازیام جلوه خاصی کند به نظرم بازی نکردهام بلکه عرض اندام کردهام.
چقدر لحظاتی را که بازی میکنید، زندگی میکنید؟
اصغر سمسار زاده : همه لحظههایی را که بازی میکنم دارم زندگی میکنم. چون اگر زندگی در بازیام جریان نداشته باشم، دیگر نقشم و خودم جلوهای نخواهند داشت و تصنعی خواهد بود.
در طی این سالها مخاطبانتان را چگونه شناختهاید؟
اصغر سمسار زاده : آنها سلایق مختلفی دارند و راضی نگهداشتن تمامی آنها کار بسیار دشواری است اما آنها در عین حال که سختگیر هستند، بسیار مهربان و همراهند و بزرگترین منتقدان کارهایم بودهاند که از این نظر برایم ارزش زیادی دارند. باور کنید گاهی اوقات بچههای ۷، ۸ ساله میآیند و در مورد کارهایم با من حرف میزنند و نظراتشان را در میان میگذارند.
طنز این روزها، با طنز آن سالها چقدر فرق دارد؟
اصغر سمسار زاده : خیلی زیاد. در آن سالها مردم راحتتر میخندیدند. اصلا دنبال بهانه بودند که بخندند، اما طنز این روزها سختتر است چون مخاطب به هر قیمت نمیخندد یا حوصلهاش را ندارد یا خندهاش نمیگیرد. بنابراین بازی در کارهای طنز این روزها مشکلتر است.
به کدام یک از نقشهایتان تعلق خاطر بیشتری دارید؟
اصغر سمسار زاده : به نقشی که در سریال مرادبرقی داشتم. چون به واسطه این نقش مسیر زندگیام عوض شد و مخاطب هم همیشه این نقش را به خاطر دارد.
آقای سمسارزاده، امکانات سینما و تلویزیون را بهتر از تئاتر نمیبینید؟
اصغر سمسار زاده : چرا، در تئاتر شرایط کار دشوارتر از تلویزیون است. هم از لحاظ فیزیکی و مکانی و هم از لحاظ پشتیبانیهای مالی و مادی. تئاتر ما هنوز به امکانات زیادی نیاز دارد، اما عشقی که در تئاتر وجود دارد در تصویر نیست. تئاتر خانه اول همه بازیگران دلخسته این کار است و بازی در آن باعث تولد دوباره آدمی میشود.
اصغر سمسارزاده از بازیگران قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون ایران است
آیا هنوز هم به تجربههای تازهتر آن هم پس از پنجاه و اندی سال در این زمینه علاقه دارید؟
اصغر سمسار زاده : بله. چون هر چه بیشتر جلو میروم مشتاقتر میشوم و دوست دارم کارهای تازهتری انجام دهم، البته اگر فرصتش را به من بدهند.
آثار اصغر سمسارزاده
آثار اصغر سمسارزاده | سال |
خوابم میآد | ۱۳۹۰ |
فیتیله و ماه پیشونی | ۱۳۹۰ |
گشت ارشاد | ۱۳۹۰ |
چپ دست | ۱۳۸۴ |
شارلاتان | ۱۳۸۳ |
تشنه باران | ۱۳۵۷ |
یک اصفهانی در سرزمین هیتلر | ۱۳۵۶ |
پشمالو | ۱۳۵۵ |
دلقک | ۱۳۵۵ |
رابطه جوانی | ۱۳۵۵ |
شوهر جونم عاشق شده | ۱۳۵۵ |
نقص فنی | ۱۳۵۵ |
ممل آمریکایی | ۱۳۵۴ |
همسفر | ۱۳۵۴ |
آب | ۱۳۵۳ |
بزن بریم دزدی | ۱۳۵۳ |
خوشگلا عوضی گرفتین | ۱۳۵۳ |
شوهر کرایهای | ۱۳۵۳ |
عروس پابرهنه | ۱۳۵۳ |
کوثر | ۱۳۵۳ |
مراد برقی و هفت دخترون | ۱۳۵۳ |
هفت دلاور | ۱۳۵۲ |
حسن دینامیت | ۱۳۵۱ |
آقای هالو | ۱۳۴۹ |
تجاوز | ۱۳۴۹ |
بیوگرافی و زندگینامه کامل از طناز طباطبایی + عکس
نام : طناز
نام خانوادگی : طباطبایی
تاریخ تولد : ۱۳۶۲/۲/۲
محل تولد : تهران
تحصیلات : فارغ التحصیل کارگردانی تئاتر
تاهل: مجرد
——————————————-
طناز طباطبایی در ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۲ در محله نیاوران تهران متولد شد.
دوران کودکی طناز طباطبایی
بر خلاف تشابه چهرهاش با بهنوش طباطبایی نه تنها هیچ نسبتی با او، بلکه با هیچکدام از طباطباییهای سینمای ایران نسبتی ندارد.
تنها خواهر او لیلا نام دارد و به خواهرش خیلی علاقهمند است و از او بزرگتر است، که در سینما هیچ فعالیتی ندارد، بلکه شغل اصلی او مترجمی زبان است.
طناز طباطبایی مجرد است و بسیار اهل خانه و خانواده است، مادرش را بسیار دوست دارد و به او شدیدا وابسته است، کارگردانی تئاترخوانده، با موسیقی آشنایی دارد و گیتار میزند،
مدتی هم کار نقاشی میکرد، پدرش در عرصه تجارت آدم بسیار موفقی است و نیز در زمینهی موسیقی فعالیت دارد، در کلاسهای آزاد بازیگری شرکت کرده بود که هنوز یک ماه از کلاسهایش نگذشته بود برای بازی در «جوانی» سعید سلطانی انتخاب شد و اولین بازی خود را در سال ۸۰ انجام داد که در آن سریال ۱۸ ساله بود. خانوادهاش برای ورود او به عرصه بازیگری مخالفتی نکردند و بیشتر همراهش بودند.
پدرش به او گفته بود: من دوست ندارم تو از کوچه و بازار بازیگر شوی. دوست دارم تحصیلات آکادمیک داشته باشی و طناز طباطبایی تصمیم گرفت در دانشگاه کارگردانی نمایش و تئاتر بخواند.
خانوادهای دارد که همیشه به او چند گزینه میدهند و میگویند انتخاب کن و هیچگاه دست و پای او را برای انجام کاری نمیبندند. او در ۱۸ سالگی گواهینامه گرفت. بجز بازیگری در دیگر عرصههای هنر از جمله موسیقی و نقاشی آشنایی دارد. گیتار میزند و گاهی نقاشی میکند، کم و بیش نزد پدرش در عرصه بازرگانی فعالیت میکند.
اهل غرور و کلاس گذاشتن نیست، دوستان اندک و گزیدهای دارد. به روانشناسی عشق میورزد. انسان جسور و آینده نگریست و از زندگی عادی تنفر دارد. در اوقات فراغت خود به گالریهای عکس و نقاشی میرود، همینطور فیلم تماشا میکند و کتاب میخواند.
میگوید زیاد آدم معاشرتی نیست. منطق خاص خودش را دارد و براساس آن عمل میکند، حالا میخواهد بقیه خوششان بیاید یا نیاید. کمی عصبی است و به روانشناسی هم علاقه دارد. اصولاً آدم عجیبی نیست، اما عجیب است!
طناز طباطبایی فکر میکند الان در حد خودش میتواند آدم موفقی باشد، اما حالاحالاها با آن موفقیتی که ته ذهنش را قلقلک میدهد فاصله دارد. زیاد کتاب میخواند و بیشتر نمایشنامه. «خاطرات یک گیشا» و «بادبادکباز» را خیلی دوست دارد و این کتابها روی او تأثیر زیادی گذاشتهاند.
از نظر تصویری و سریالی اولین کار او مجموعه “میوه ممنوعه” است. اما بطور حرفهای سه کار سینمایی قبل از این سریال داشته است. “در چشم باد”، “چهارانگشتی”، “جعبه موسیقی” که هیچکدام هنوز اکران نشدهاند. از دیگر فیلمهای توقیفی که او در آنها نقش داشته است، میتوان “پریناز” و “گزارش یک جشن” و شخصیت رادیکال و متفاوتش در “زندگی خصوصی” را نام برد.
قبل از “میوه ممنوعه” هم پیشنهاد تلویزیونی داشت اما چون به سینما علاقه داشت، پیشنهادات تلویزیونی را قبول نمی کرد. اما زمانی که فتحی پیشنهاد بازی در “میوه ممنوعه” را داد به علت علاقمندی به ایشان حضور در این سریال را پذیرفت.
از معیارهای انتخاب نقش برای او ویژه بودن کاراکتر است و یک سری حرفهایی که کاراکترهای دیگر نمیتوانند آنها را بزنند. اما نقشهای متفاوت وابسته به حال و هوای آن فیلم و داستان است، شیوه انتخاب ثابتی یا شیوه کار ثابتی ندارد.به گفته خودش:”بستگی به فیلمنامه دارد” بازی در نقش یک سگ قطعا تجربه ای متفاوت برای هر بازیگری است. دیدن بازی ستارهای مشهور در نقش یک سگ هم تجربه ای متفاوت برای علاقمندان به بازیگری و هنرهای نمایشی است. طناز طباطبایی ، ستاره سینما، با بازی در نقش “میلو” سگ محبوب «تن تن» روی دیگری از تواناییهایش را به نمایش گذاشته است. طباطبایی با کارنامه کاری درخشان و قابل دفاعی که ارائه داده است ثابت کرده از شیفتگان تجربههای متفاوت است.
بیشتر به سینما علاقمند است و عاشق پرده نقره ایست. به نظر او سینما سبک بازی و ژانرو مدل متفاوتی از بازی را میطلبد، نمی توان این دو را با هم مقایسه کرد زیرا شبیه به هم نیستند.
طناز طباطبایی در سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر با فیلم جنجالی و بحث برانگیز “هیس دخترها فریاد نمی زنند!” در نقش دختری که مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی قرار گرفته حاضر شد. تجربه بازی در تئاتر را داشته است. در این رابطه میگوید:” فضای تئاتر نسبت به سینما به من اجازه تجربه بیشتری میدهد. به اضافه اینکه من آن تجربیاتی که برای ورود و شناخت و یادگیری بازیگری در مدیوم سینما و تلویزیون لازم داشتم را پیدا کردم. در نمایش “درس” آقای مهرجویی و بعدتر نمایش «کمی بالاتر»، به کارگردانی آروند دشت آرایی، من هنوز مدیوم تئاتر را خوب نمیشناختم و کمی با آن برخورد سینمایی میکردم. اما در این کار به خصوص، “تن تن و راز قصر موندوس”، یک شب هایی با تماشاچی بی واسطه حرف میزنم و این تجربه نفس به نفس بودن با تماشاگر را واقعا دارم لمس میکنم.” او به اصل ” کم دیده شدن ولی خوب دیده شدن” بسیار معتقد است. و ترجیح میدهد ۱۰ نفر مخاطب در تئاتر داشته باشد اما همان ده نفر متفاوت بودن نقش او را تایید کنند تا در سینما مخاطبی میلیونی داشته باشد و آنطور که باید و شاید عمل نکند.
به گفته خودش اصلا به ازدواج فکر نمیکند و اگر فرزندی هم داشته باشد خودش را بیشتر از فرزندش دوست خواهد داشت و به شدت از پیر شدن هراس دارد و دوست دارد همیشه جوان و شاداب باشد. نه تنها از پیرشدن جسم که از پیرشدن فکر نیز میترسد و از یک جا ماندن و بیهوده بودن متنفر است و میگوید:”اگر روزی بدانم که دیگر نمیتوانم کار کنم دچار افسردگی حاد خواهم شد.”!!!
بخشی از مصاحبه طناز طباطبایی:
این روزها مهمترین دغدغه طناز طباطبایی چیست؟
– کهنه نشدن. من از پیر شدن میترسم. از ذهن پیر میترسم. از جسم پیر میترسم.
چند سالتان است؟
– متولد سال ۶۲ هستم اما این مربوط به سن من و لب مرز ۳۰ بودن نیست. من ۱۸ سالگی هم که گواهینامه گرفتم و فکر کردم که دیگر خیلی بزرگ شدم سریع این فیلم از ذهنم عبور کرد که یعنی دارم پیر میشوم و هر روز که جلو میروم بیشتر و بیشتر از این فرسودگی و کهنه شدن میترسم.
هیچ وقت این ترس را هم دارید که وای الان ۳۰ سالم شد. هنوز ازدواج نکردم یا هنوز بچه ای ندارم؟ نگران نیستید برای مادر شدن دیر شود؟
– این حرفی که الان می خواهم بگویم خیلی حرف رادیکالی است شاید خیلی ها با من مخالف باشند و البته خیلی مسئله شخصی است ولی تصورم این است که با ازدواج و بچهدار شدن و با هر چیزی که از این دست به من اضافه میشود انگار که من یک مرحله عقب میروم و این حس کهنگی به من دست خواهد داد که حالا دیگر الان تمام شدم و بچهام از من مهمتر است. الان خودت نباید غذا بخوری و اول باید بچه ات را سیر کنی. الان جیب خودت ممکن است خالی باشد اما جیب بچهات باید پر باشد. خودت نباید فلان کار را کنی که شوهرت بتواند فلان کار را کند. الان مجبوری کار نکنی چون بچه کوچک داری و … راستش را بخواهید من یک ذره خودخواهم، نه خیلی خودخواهم. این خیلی خودخواه بودن و ترس از کهنه شدن باعث میشود که محتاط باشم. همیشه دوست دارم جوان باشم و تازه باشم و همه چیز تازه باشد. این خیلی خطرناک است چون فکر می کنم اگر یک روزی کهنه شوم و به این باور برسم که کهنه شدم دچار افسردگی خیلی حاد میشوم که حتی ممکن است بلایی سر خودم بیاورم. همه آرزوی زندگیام هم همین است که خداوند این تازگی را از من نگیرد.
و برای همین میخواهی این مراحل ازدواج و بچهدار شدن و تشکیل خانواده را بگذارید برای بعدتر؟
– نه اینکه بعدتر، اصلا هیچ وقت به آن فکر هم نمیکنم، هرگز. عشق مادر و فرزندی و عشق به خانواده، عشقی طبیعی و در نهاد بشر است ولی چیزی که من میگویم کمی متفاوت است. نمیدانم شاید من یک مقدار کمی خودشیفتگی بازیگری دارم و این چیزی است که به نظرم همه بازیگران دارند و اگر نداشته باشند اصلا نمیتوانند بازیگر شوند. آن خودشیفتگی هم این است که من خودم را از هر چیزی در جهان بیشتر دوست دارم و فکر میکنم حتی اگر روزی بچهدار شوم باز هم خودم را بیشتر از او دوست خواهم داشت. آنقدر خودم را دوست دارم که حاضر نمیشوم این همه سختی به خودم بدهم که عشق دیگری را تجربه کنم. آن عشق را خودم به خودم دارم.
جوایز و افتخارات :
– بهترین بازیگر زن کمدی تلویزیونی در سال ۱۳۸۸
– برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن از سومین جشن منتقدان برای بازی در فیلم “صداها” – ۱۳۸۸
– برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر زن از پنجمین جشن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران برای بازی در فیلم “مرهم” – ۱۳۹۰
– جایزه بهترین بازیگر زن در کرمان و سنندج برای فیلم هیس!دخترها فریاد نمیزنند – سال ۱۳۹۱
– کاندیدای بهترین بازیگر زن در کرمانشاه برای فیلم هیس!دخترها فریاد نمیزنند – سال ۱۳۹۱
هنرمندانی که عمل زیبایی انجام داده اند + عکس
بازیگران زن و مرد ایرانی که جراحی زیبایی انجام دادند +عکس
در این مطلب در مورد بازیگران ایرانی می خوانید که دست به عمل جراحی زیبایی بینی، بوتاکس و … زده اند.هم بازیگران زن و هم بازیگران مرد تن به عمل جراحی زیبایی داده اند.
عکس بازیگران ایرانی که عمل زیبایی داشته اند
در بسیاری از سریال ها و فیلم های سینمایی تاریخی، دیدن چهره شخصیت های تاریخی با بینی عمل کرده ملموس نیست و همیشه کارگردان چنین پروژه هایی، در پی بازیگری است که بینی اش عمل کرده نباشد. بازیگری که خندیدن و گریه کردنش مصنوعی نباشد و بتواند حس بگیرد، اما قرارداد بستن و هنرپیشگی برای بازیگری که صورتش و هیچ یک از اعضای آن، متعلق به خودش نیست، ممکن و شدنی نیست. چه بسا بازیگری هم که دنبال مدل شدن است و می خواهد صورتش فانتزی و عروسکی باشد، به درد بازی در چنین پروژه هایی نمی خورد، یا باید تبدیل به بازیگر کلیپ ها و تیزرهای تبلیغاتی بشود یا اصلا قید بازیگری را بزند.
اتفاقا در سریالی مثل شهرزاد هم پُرند بازیگرانی که دماغ عمل کرده اند و کارگردان نتوانسته آن را پنهان کند. اما ماجرای دماغ عمل کردن و زیبایی صورت یک طرف و تبدیل شدنت به یک عروسک چینی طرفی دیگر. اگر این جراحی های زیبایی در راستای بهبود قیافه و طبیعی تر جلوه دادن آن باشد، مسئله متفاوت تر از زمانی است که با افتادن در این مرداب و تقلا کردن بیشتر و بیشتر غرق می شوی. در این گزارش نگاهی داشته ایم به عمل های معروف و پرسر و صدایی که میان بازیگران زن ایرانی انجام شده است و البته گفت و گویی هم با خودشان داشتیم.
سه بار بینی ام شکست!
جراحی بینی یکی از رایج ترین و شایع ترین جراحی های پلاستیک و زیبایی میان زنان و مردان ایرانی محسوب می شود، که در بیشتر مواقع با هدف زیبایی و داشتن ظاهری متناسب میان آنها رایج شده است. قبل و بعد از انقلاب هم بسیاری از بازیگران زن که دغدغه معروف و چهره شدن در سینما را داشتند، تصمیم رفتند که با اندکی تغییر و با انجام یک جراحی، فرم صورتشان را برای مخاطب قابل پذیرش تر کنند. البته اغلب این جراحی ها در آن دوره، در جهت رفع نواقص و کوچک کردن بینی بزرگ بود، که به زیبایی و ترکیب چهره ها کمک می کرد. اما کم کم این دغدغه از دلیل اصلی اش خارج شد و بازیگران جوان تری هم که به عرصه بازیگری پیوستند، با این که بینی شان هیچ ایرادی نداشت، آن را جراحی کردند.
نگار فروزنده، از جمله بازیگرهای جوان سینمای ایران بود که در سال ۷۷، به دلیل عمل زیبایی که روی صورتش انجام داد، مسیر بازیگری اش هم تغییر کرد. او با انجام این عمل و درشت تر نشان داده شدن چشمانش، از چهره ای معصومانه و دست نخورده، به دختری پرجنب و جوش و گاهی هم شوخ طبع و شر تبدیل شد. به گونه ای که اگر نقش های قبل از عمل او را ، با نقش هایی که در فیلم های «دعوت»، «محاکمه در خیابان» و «اخراجی ها» بازی کرده ببینید، به راحتی متوجه این نغییرات می شوید.
او که به گفته خودش ناخواسته مجبور شده در سن ۱۸ سالگی به عمل زیبایی تن دهد، در این باره می گوید: «سر سریال «راه سوم»، در یکی از سکانس ها، ناگهان حواسم پرت شد و صورتم با در برخورد کرد. همان لحظه به بیمارستان سجاد منتقلم کردند، احتمال می رفت که حتی ضربه مغزی هم شده باشم! اما این آسیب دیدگی به شکستگی بینی ام منجر شد و متاسفانه از سه نقطه ضربه دید. برای همین، به اجبار بینی ام را جراحی کردم چون اگر این اتفاق برایم نمی افتاد، هیچ وقت چنین جراحی و ریسک بزرگی را انجام نمی دادم.
من چهره و فرم اصلی و سابق صورتم را خیلی دوست داشتم و مایل بودم با همان شکل و شمایلی که کارم را آغاز کردم آن را ادامه بدهم، اما اتفاق دیگری برایم افتاد و مسیرم تغییر کرد. من برعکس خیلی از بازیگرها که عمل زیبایی خود را پنهان می کنند، از همان ابتدا این موضوع را در رسانه ها مطرح کردم و حتی دو سه روز بعد از مرخصی از بیمارستان، با همان بینی پانسمان شده و صورت ورم کرده، در دفتر یکی از روزنامه ها حضور پیدا کردم و مصاحبه مفصلی در این باره انجام دادم.»
البته خیلی ها می گویند که فروزنده دو بار بینی اش را عمل و حتی گونه هایش را هم برجسته کرده، اما او به شدت این قضیه را تکذیب می کند: «بعد از آن اتفاق، دو دفعه دیگر هم بینی ام دچار ضربه شد و حتی یکبار دیگر شکست، منتها این بار ریسکی انجام ندادم و حتی اقدام به روتوش شکستگی بینی ام هم نکردم. اولین و آخرین جراحی ام همان بود که در ۱۸ سالگی انجام دادم و گونه ام را برجسته و تزریق لب نکرده ام. چون اغلب بانوان ۵۰ تا ۶۰ ساله، این نوع جراحی ها را انجام می دهند، اما من متولد ۵۷ هستم و احتیاجی به این عمل ندارم.
بازیگرهای زیادی هستند که لبشان را جراحی می کنند و گونه می گذارند، اما هیچ وقت صحبتی از آن ها نیست! جالب این جاست که من شدم سردمدار این موضوع! چرا اسم آن خانم بازیگری که بینی اش را در ۱۵ سال گذشته، سه دفعه عمل کرده و بینی اش اندازه یک بند انگشت شده و حتی هزارجور جراحی دیگر روی صورتش انجام داده، اسمش در هیچ جا نیست. نمی دانم داستانش چیست!
اما اگر عکس های من را در اینترنت جست و جو کنید و صورتم را ببینید، از سن ۱۸ سالگی به بعد، همه به یک شکل هستند. این چیزی نیست که نتوانم آن را اثبات کنم، حتی حاضرم خودم را در معرض معاینه هم قرار دهم تا به برخی رسانه ها ثابت کنم، هیچ نوع عمل زیبایی به غیر از جراحی بینی انجام نداده ام. کافی است هر کسی عکس رادیولوژی بگیرد تا هر پروتزی در صورتش کار شده باشد، بلافاصله در عکس رادیولوژی مشخص شود.»
جالب است فروزنده برخلاف کسانی که با عمل جراحی مخالف هستند و معتقدند که چنین بازیگرانی با محدودیت انتخاب نقش مواجه می شوند، اما او چنین اعتقادی ندارد: «الان یک مقدار شرایط بازیگران متفاوت شده، شاید اصلا ملاک هیچ یک از این ها نباشد. ولی حداقل در دو سه سال اخیر، هیچ یک از آنها دخیل نبوده. حتی به نظرم بازیگرانی که صورتشان را جراحی کردند، خیلی بیشتر از بازیگرهایی که هیچ نوع عملی را روی صورتشان انجام ندادند، دارند بازی می کنند! متاسفانه این نوع بازیگرها، دچار یک سری زد و بندها می شوند و سیاست هایی را در پیش می گیرند که اغلب پوسترها و بیلبوردهای فیلم ها را هم به خود اختصاص می دهند.»
فروزنده اما مخالفتی هم با انجام عمل های زیبایی در میان زنان ندارد: «به هر حال بعضی ها، نواقصی روی صورتشان دارند که ناچارند جراحی زیبایی انجام دهند. بنابراین این جراحی ها، تا اندازه ای، خیلی خوب و زیباست. اما چیزی که این روزها مد شده، حالت وسواس گونه و اغراق در انجام این نوع عمل هاست. به گونه ای که انگار شابلون گذاشته اند و همه صورت ها به یک شکل درآمده است. به نظرم این ها از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس، یکسری از آدم ها سرچشمه می گیرد.»
حکایت آش نخورده و دهن سوخته!
برخی بازیگران به شکل شاید ظریف و نامحسوس، چهره شان را جراحی می کنند و وقتی از آن ها می پرسی که صورتت را دست زده ای یا نه، منکر این قضیه می شوند! کسانی هم هستند که با اینکه اجزای صورتشان خدادادی و طبیعی است، این وسط، متهم به انجام انواع و اقسام این جراحی ها می شوند، لیلا بلوکات که جزو این دسته است، می گوید: «من به دلیل بینی کوچک و گونه برجسته ای که دارم، بارها مورد قضاوت قرار گرفته ام. حتی اغلب کارگردان ها فکر می کنند که هیچ جای صورتم مال خودم نیست! اما قسم می خورم که حتی یک بار هم صورتم را جراحی یا از ژل هم استفاده نکرده ام. من جراحی را دوست ندارم و اصلا خوشم نمیآید که دخترها، جراحی های خفن(!) روی صورت خود انجام دهند و قیافه هایشان شبیه به هم باشد.»
به اعتقاد او، در سینما اصلا به این جور بازیگرها هیچ توجهی نمی کنند: «هیچ وقت کارگردان کاربلد و حرفه ای، دنبال بازیگری نمی رود که صورتش را جراحی کرده است، حتی اگر استار باشد. بازیگرهای خوب سینما، مثل هدیه تهرانی، مریلا زارعی، ترانه علیدوستی، لیلا حاتمی و فاطمه معتمد آریا، تابه حال هیچ نوع عملی روی صورتشان انجام نداده اند و همیشه هم در فیلم های خوب بازی و کارگردان ها از آن ها استقبال کرده اند. این جوان ها هستند که صورتشان را دستکاری می کنند. متاسفانه من هم که صورتم را جراحی نکرده ام، انگش به من خورده است.»
معروف شدن بازیگران ایرانی با جراحی زیبایی
البته برخی از اسم هایی که بلوکات نام برده تسلیم بوتاکس شده اند و کاملا عمل تزریق بوتاکس به زیر پوست آن ها واضح است اما واقعا این نوع بازیگرها، به چه قیمت راضی می شوند این کار را انجام دهند، او در پاسخ به این سوال می گوید: «این بازیگرها به ضرر خودشان کار می کنند، چون در حوزه انتخاب نقش، با محدودیت مواجه می شوند. به نظرم همه بازیگرهای زن، بسیار زیبا و قشنگ هستند؛ چه با عمل و چه بی عمل. حیف است واقعا بازیگرها صورتشان را دست بزنند، چون فقط برای بازی در فیلم های تجاری دنبال آن ها می آیند و در فیلم های معناگرا و خاص و با کارگردان های سرشناس نمی توانند بازی کنند.
مثلا هیچ وقت مجید مجیدی یا اصغر فرهادی دنبال بازیگرانی که صورتشان را جراحی کرده اند، نمی روند. اگر به رزومه کاری این کارگردان ها نگاه کنید، می بینید هیچ یک از بازیگرهایشان تا به حال هیچ نوع جراحی روی صورتشان و حتی بوتاکس که ظریف ترین کار ممکن است، انجام نداده اند.» البته اگر در میان فیلم های مجیدی و جدیدترین فیلم فرهادی، مینا ساداتی با دماغ عمل کرده اش را برای نقش آمنه فاکتور بگیریم.
او هم چنین به اتهامی که سر یکی از فیلم ها به او زدند و گفتند صورتش را جراحی کرده، اشاره می کند: «قرار بود در فیلم «محمد رسول الله» بازی کنم، اما چون کارگردان فکر کرد صورتم را جراحی کردم، شانس بازی در این فیلم را از دست دادم. شاید آقای مجیدی حق داشت که این طوری فکر کند چون مدل بینی من سربالاست و این شائبه ایجاد می شد که آن را عمل کرده باشم. با این حال، کارگردان وقتی بازیگری را برای یک کار تاریخی انتخاب می کند، خیلی به این مسئله معتقد است که بازیگرش صورت طبیعی داشته باشد.»
او درباره این که آیا به اثبات کردن شائبه ها و حواشی که در این پروژه در مورد چهره اش مطرح شد، برآمد یا نه، می گوید: «چه جوری ثابت می کردم! تمام گریمورهایی که با من کار کردند، می دانند که صورتم مال خودم است. چون تنها کسی که به صورت بازیگر دست می زند، گریمور است و او می داند صورت تو جراحی نیست.»
او همچنین درباره شباهت عجیب دخترهای ایرانی نسبت به هم می گوید: «یک موقع تو معضلی را در خودت داری که یه کم عجیب و غریب است و واقعا از آن خجالت می کشی و می خواهی آن را حل کنی، خب این ایرادی ندارد. اما نه اینکه بخواهی همه نقاط صورتت را دستکاری کنی! به نظرم اغلب بازیگرهای ما حتی دخترهای ایرانی واقعا خوشگل هستند. اما از خوشی زیاد است که فکر می کنند دستی به صورتشان بکشند و تغییری در آن ایجاد کنند. به نظرم این آدم ها، انتخاب ها و موقعیت های خودشان را محدود می کنند.» بلوکات هم چنین درباره افزایش تعداد بازیگرهای مرد که نسبت به زن ها، بیشتر به عمل زیبایی گرایش پیدا می کنند، می گوید: «خوشبختانه در میان مردها کمتر دیدم که کسی صورتش را جراحی کند، اما مرد که نباید صورتش را دست بزند.»
پشیمانی از یک هوس آنی
شراره رخام، که یکی از اولین بازیگرهایی است که به تزریق ژل لب روی آورده، زیاد هم از این کار رضایت ندارد. او می گوید: «این کار یک هوس آنی یا یک نوع سلیقه شخصی بود. فکر می کنم من باید کمی بیشتر روی این موضوع فکر می کردم و تامل بیشتری برای این کار انجام می دادم چون این موضوع تاثیر منفی روی کارم گذاشت. مشخصا با چهره ای که من داشتم، یکسری از نقش ها مثل نقش های تاریخی و پلیسی را به من نمی دادند.»
او که مدتی است ژل لبش را تخلیه کرده، در مورد عوارض دیگر این ژل ها می گوید: «زمانی که من به لب ام ژل تزریق کردم، باید از مواد دائمی استفاده می کردم چون هنوز ژل های موقت و شش ماهه به بازار نیامده بود. اما این نوع ژل ها، مورد تایید نظام پزشکی نیست و تمام چیزهایی که دائمی باشد برای بدن مضر است. خیلی ها نسبت به ژل های دائمی حساسیت و آلرژی پیدا کردند و حتی نیمی از صورتشان به شکل دائمی کبود شد و زیبایی شان از بین رفت، اما این ژل ها برای من عوارضی نداشت، شاید اگر تخلیه اش نمی کردم، چند سال بعد هم بدن و صورت من نسبت به آن مواد، واکنش و حساسیت نشان می داد و دچار آسیب می شدم.»
رخام هم چنین در پاسخ به این سوال که آیا برای دیده شدن مضاعف تصمیم به تزریق لب کرده بود یا نه، می گوید: «واقعیت این است که من آن زمان، خیلی تحت تاثیر آنجلینا جولی قرار گرفته بودم. البته او به شکل طبیعی همین است. منتها آن موقع هوس کردم این کار را انجام دهم. شاید اگر آن زمان تفکر الانم را داشتم این کار را نمی کردم. اما از تمام خانم های ایرانی خواهش می کنم که این کار را انجام ندهند و اگر هم می خواهند ژل تزریق کنند؛ حداقل دنبال ژل های دائمی نروند. مثلا از ژل های موقت دو سه ماهه که بعد از چند ماه تاثیرشان از بین می رود، استفاده کنند. ولی مواد دائمی خطرناک است و من به کسی توصیه نمی کنم. مطمئنم اگر زمان به عقب برگردد، هیچ وقت این کار را نخواهم کرد.»
و دیگران…
در ادامه بازیگران دیگری هم بودند، که دنبالشان رفتیم تا انگیزه اصلی شان را برای جراحی هایی که روی صورت خود انجام داده اند، جویا شویم. یکی از کسانی که بینی اش به شکل آشکاری جراحی شده، بهنوش بختیاری است. وقتی با او تماس گرفتیم، تماس مان را رد کرد.
آرام جعفری و بیتا بادران هم که صورتشان را از ناحیه بینی جراحی کرده اند، علاقه ای به صحبت در این زمینه نداشتند، چون به اعتقادشان عمل زیبایی صورت، یک دغدغه و مسئله شخصی است و به شخص مورد نظر ارتباط دارد.
آنا نعمتی و بهنوش بختیاری بارها درباره عمل بینی شان ابراز پشیمانی کرده اند و نعمتی این را هم در صفحه اینستاگرامش گذاشته است.
نیره فراهانی بازیگر میان سالی است که به دلیل عمل جراحی بینی مسیر بازیگری اش تغییر کرد و از تبدیل شدن به چهره جا ماند.
کتایون ریاحی و افسانه بایگان بازیگران میان سال دیگری هستند که سال ها پیش دست به این کار زدند. اما کسی مثل الناز شاکردوست انجام این عمل را تکذیب کرده است، که چندی پیش با انتشار یکی از عکس های دوران دانشجویی اش توسط یکی از همکلاسی های قدیمی اش، موضوع فاش شد.
شیلا خداداد هم که پیش از ازدواج با دکتر فرزین سرکارات بینی اش را توسط ایشان جراحی کرد و دیگر از دست زدن به صورتش خودداری کرد، تا این که در اواسط فیلم برداری سریال قلب یخی برای رهایی از اثرات سن و سال بوتاکسی خفیف و طبیعی انجام داد.
نیکی کریمی و هانیه توسلی هم بازیگران دیگری هستند که به دلیل بوتاکس یا جراحی لیفتینگ صورت در مظان اتهام اند.
چند سال پیش مهناز افشار، قبل از تغییر در مسیر بازیگری اش، با تزریق ژل لب، شباهتش را با فائقه آتشین بیشتر کرد، که به نظر می رسد این روزها دست از تمدید این کار برداشته است و به چهره طبیعی خودش برگشته است.
حسام نواب صفوی هم یکی دیگر از بازیگرانی است که با دماغ عملی اش که خیلی هم به قول معروف عمل تابلویی است، شباهتش را با الویس پریسلی بیشتر کرده است.
حسین محجوب، سپند امیرسلیمانی و برزو ارجمند هم بازیگران دیگری هستند که تن به این عمل جراحی داده اند. حالا این که کدام یک از این دستکاری ها، صورت های این جماعت را شبیه به مجسمه و عروسک کرده است یا نه را شما ارزیابی کنید.
بازیگران زن و مرد ایرانی با جراحی زیبایی
بیوگرافی و زندگینامه آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده + عکس
بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)
بیوگرافی آماندا سایفرد، بازیگر و خواننده آمریکایی (+تصاویر)
نام اصلی : آماندا میشل سایفرد
تولد : ۳ دسامبر ۱۹۸۵
ملیت : ایالات متحده آمریکا
پیشه : بازیگر، خواننده، مدل
سالهای فعالیت : از سال ۱۹۹۵-تاکنون
آماندا میشل سایفرد (Amanda Michelle Seyfried) زاده ۳ دسامبر ۱۹۸۵ بازیگر و خواننده آمریکایی است. آماندا سایفرد در شهر آلنتاون ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمدهاست، نام پدر او جک سیفرید و مادرش نی ساندر است.
آماندا سایفرد فعالیتهای هنری خود را از سن ۱۱ سالگی بعنوان یک کودک مدل آغاز کرد و در سن ۱۵ سالگی شروع به بازیگری کرد.
بازی در فیلم تلویزیونی به نام (همه فرزندان من) موفقیت شایان توجهی برای وی به همراه داشت. او در سال ۲۰۰۴ نخستین فیلم سینمایی خود به نام دختران پست را بازی کرد. آماندا سایفرد فارغالتحصیل از دانشگاه فوردهام نیویورک میباشد.
جدیدترین عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
عکس های آماندا سایفرد
منبع : fa.wikipedia.org
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
رعنا آزادی ور | بیوگرافی و عکس های رعنا آزادی ور
عکس های جدید و دیدنی رعنا آزادی ور بازیگر خوب کشورمان را به همراه بیوگرافی رعنا آزادی ور مشاهده می کنید.
عکس های رعنا آزادی ور بیوگرافی رعنا آزادی ور در تاپ ناز
بیوگرافی رعنا آزادی ور
رعنا آزادی ور بازیگر ۳۲ ساله (متولد ۱۷ فروردین ۱۳۶۲ در تهران) سینما ، تلویزیون و تئاتر ایران است. وی با بازی در فیلم مارمولک (کمال تبریزی، ۱۳۸۲) فعالیت در سینما را آغاز کرد و با یک سال دوری از سینما با بازی در سه فیلم در سال ۱۳۸۴ موقیعت خود را در سینما تثبیت کرد.
رعنا آزادی ور با بازی در فیلم پارک وی (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) برای بار نخست بازی در نقش اول را همراه با نیما شاهرخ شاهی تجربه کرد. او در فیلم درباره الی نقش همسر یکی از زوج های جوان فیلم را بازی می کند که در داستان سه روزه سفر این زوج ها به شمال در گیر است و با بازی در این نقش در سیر داستان هم پای سایر شخصیت های داستان با اتفاقات روبرو می شود.
رعنا آزادی ور | عکس های جذاب و بیوگرافی رعنا آزادی ور
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
بیوگرافی و زندگینامه رعنا آزادی ور + عکس
Gعکس رابعه اسکویی بعد از کشف حجابش و حضور در شبکه GEM
جدیدترین عکس های رابعه اسکویی بعد از کشف حجابش!
عکس بی حجاب رابعه اسکویی در GEM TV
چند روزی بود که شایعه پیوستن رابعه اسکویی به شبکه ماهواره ای جم گاه گاه به گوش می رسید.
اولین گزارش را سایت بانی فیلم در خصوص این مساله منتشر کرد و نوشت: رابعه اسکویی که بیشتر به واسطه حضورش در آثار کمدی شناخته می شود به تازگی از ایران مهاجرت کرده تا در تولیدات شبکه ماهواره ای جم حضور یابد.
با اینکه این خبر رسانه ای شده و تقریبا همه جا شایعه رفتن او بود این بازیگر خود نیز با قطع تمامی راه های ارتباطی به این شایعه ها قوت بخشید تا اینکه امروز اولین تصاویر از حضور او در شبکه جم بدون داشتن پوشش حجاب منتشر شد.
او حالا سومین بازیگری است که بعد از چکامه چمن ماه و مانی کسرائیان راضی شده برای شبکه های ماهواره ای فعالیت کند. رابعه اسکویی بازیگر چندان مطرحی نبود و مانند طاهریان معمولا در نقش های فرعی ظاهر می شد اما بهر حال شنیدن اخباری از این دست ناخوشایند است.
جواب شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
پاسخ های شقایق فراهانی به رشیدپور در مورد خواهرش گلشیفته! + عکس
گفتگوی شقایق فراهانی و رضا رشید پور
شقایق فراهانی روبه روی رضا رشیدپور نشست و به پرسشهای مجری برنامۀ «دید درشب» پاسخ گفت.
او که از ابتدای این برنامه نگران بخش نمایش عکسها بود و میترسید که چهره ها را نشناسد در نهایت به رضا رشیدپور گفت که مخاطبان احتمالا فکر می کنند تو پارتی بازی کردهای و تصاویر چهره های خیلی آشنا را برای من نمایش دادی.
بخشی از صحبتهای شقایق فراهانی در این برنامه، بدین شرح است:
– امسال پر کار بودم اما ۴ کارم در جشنواره پذیرفته شده که عبارتند از «کفشهایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمد، «آبنبات چوبی»به کارگردانی حسین فرحبخش، «نیمه شب اتفاق افتاد» کار تینا پاکروان و «نقطه کور» به کارگردانی مهدی گلستانه.
– درباره ی خانم اسکویی اطلاعی ندارم، مگر از ایران رفتهاند.
– من جای هیچکدام [از بازیگرانی که به خارج رفتهاند] نبودم، آنها دنبال آرزوهایشان میروند، برای برخی [این آرزوها] بر آورده میشود، برای برخی نه.
– [درپاسخ به سوالی دربارۀ نقش پدرش در حضور او، برادرش و گلشیفته در سینما] در زمان شروع کار خب، سایه پدر هست، اواسط کار هم اعتبارشان. اما بعدش هر کدام ما سعی کردیم راه خودمان را پیدا کنیم.
– اگر پدرم بازیگر مهمی نبود شاید من هم بازیگر مهمی نمیشدم.
– [در پاسخ به سوالی دربارۀ سوء استفاده کردن از نام پدر] یکبار کمیته ما را در خیابان گرفت، آن موقع سریال «امام علی» پخش میشد، من گفتم دختر معاویهام، باور نکردند و ما را بردند درِ خانه، پدرمن هم غیرتی، خلاصه آمدند و…
– بعد از ماجرای گلی [گلشیفته] فضا سخت تر شد اما نامحسوس بود، من یک سال پیشنهاد نداشتم، سال قبلش پرکارترین بازیگر بودم و سیمرغ هم نگرفتم.
– دربارۀ سیمرغ گاهی تر و خشک با هم می سوزد، برخی به حق سیمرغ میگیرند و برخی هم به نوبت. ما در خانواده، پیِ سیمرغ نگرفتن را به تنمان مالیدهایم.
– زشت بود که به آقای عبدی سیمرغ ندهند، خیلی سال پیش باید جایزه را می گرفتند.
– مثل همه آدم ها من هم اشتباه داشتهم، سه سال ممنوع کار بودم.
– وقتی آقای ملاقلیپور روی صحنۀ فیلم شارلاتان آمد، من می لرزیدم. نه این که ازش بترسم تحت تاثیر موقعیتش در کارش و سینما بودم. جزو آرزوهام بود که با آقای ملاقلیپور کار کنم. یادم هست وقتی فیلم «میم مثل مادر» را در جشنواره دیدم میخکوب شدم و بعد با خودم می گفتم که این آدم دیگر میخواهد چی بسازد.
– [درپاسخ به سوالی در مورد این که اگر جای گلشیفته بود از ایران میرفت؟] من جای گلشیفته نبودم، سال ۸۸ زمانی که به خیلی از هنرمندان [برای انتخابهایشان] انتقاد میشد، می گفتم خدایا من را در شرایط آنها قرار نده که بخواهم اشتباه کنم.
– یک جاهایی به گلشیفته حسادت کردم، نه به خودش در نقشی که بازی کرده، بلکه به آن شرایطی که برایش پیش آمد.
– زمانی که خودت به خودت در کائنات رای ندهی، کائنات هم به تو رای نمی دهد. آن موقع خودم، خودم را به اندازۀ حالا دوست نداشتم. پر از خشم بود، خشمهایی که مربوط به کودکی و شرایط زندگیام بود.
– این نگاه مربوط به سن نیست، از آگاهی است، برای کسی ممکن است این آگاهی در ۲۳ سالگی اتفاق بیفتد، برای یک نفر در ۱۴ سالگی، و یک نفر هم ممکن است پیر شود و بمیرد و به آگاهی نرسد.
– الان برخی از کارها[انتخاب نقش و پیشنهاد سینمایی] را دلی نجام می دهم، برخی را برای پول و برخی را به خاطر رودبایستی. به برخی از پیشنهادها هم اکیدا نه میگویم.
– تاریخ یک حافظه ای دارد که کارهای خوب را نگه میدارد. مردم حق دارند بگویند چرا این کار[بازی نقش در فیلم] را انجام دادی. برخی از فیلمهای بد هم مخاطب خود را دارد، کسانی هستند که این فیلمها را دوست دارند.
– چند تا بازیگر دارید که دستمزد بالا دارند، خانه دارند، کاری دارند و میدانند زندگیشان زمان پیری و از کار افتادگی هم تامین هست.
– تعداد بازیگرانی که دستمز بالا میگیرند زیر ۱۰ نفر است.
– سینما فاسد نیست، کسی که پیشنهادی به او می شود، خودش جاذب پیشنهاد هست.
– سواد برای بازیگر هم مهم هست و هم نیست، پارادوکس است در واقع. برخی از بازیگرای مهم ما با استعداد خودشان آمدند و تحصیلات نداشتند. من نقاشی خواندم و لیسانسم را هم نتوانستم بگیرم. سواد عمومی اما خیلی مهم است. برای یک بازیگر، یه عقیدهۀ من آشنایی با روانشناسی و جامعه شناسی هم مهم است.
– من عاشق برتولوچی[کارگردان ایتالیایی] هستم، عاشق کوروساوا هستم، ولی ممکن است عکسشان را به من نشان بدهید، نشناسم. نمی دانم چه ریختی هستند، لزومی ندارد که آدم همه را بشناسد.
– هنرمند مورد علاقۀ من سوسن تسلیمی و فائقه آتشین هستند.
– فوتبالی نسیتم و واقعا تیمها و بازیکنان را نمیشناسم، اما به خاطر پدرم استقلالیام.
– خانوادهام با بازیگر شدن من مخالف نبودن با بازیگر شدن گلی مخالف بودند، آن موقع گلی موسیقی کار میکرد و پیانو میزد و خیل هم موفق بود در کارش. من گلی را به سینما بردم.
– [من و گلی] برای هم خواهران خیلی خوبی هستیم.
– سر سریال «کلاه پهلوی» یادم هست که یک شب هر کاری میکردم نمیتوانستم دوتا دیالوگ را بگویم. همه خسته شدند، سرد بود، من اضطراب داشتم و خلاصه نشد.من در واقع خرد شدم، شکستم، و وقتی به خانه آمدم اگر سامی پسرم را نداشتم، خودکشی می کردم. فردای آن روز نهار دعوت داشتم خانه گلشیفته، یادم هست که او طوری با من حرف زد که آرام شدم خیلی حرفه ای مرا راهنمایی کرد و گفت این اتفاقات مال بازیگر است و پیش میاید حتی خود من بارها شده که سر فیلمبرداری رفته ام و گفتهام امروز نمیتوانم بازی کنم.
– خیلی با تکنولوژی عجین نیستم و تازه یکسال هست که موبایل تاچ گرفتهام، اینستاگرام دارم، اما واقعا بلد نیستم مطلب بگذارم و دوستانم کمک میکنند.
– پدرم همیشه تا صبح کتاب می خواند و مدام می زد تو سرمن که من هم یه مقدار کتاب بخوانم. شاید به همین خاطر من دور شدم از کتاب خوندن، اما در این دنیا مجازی خیلی چیزها را دارم میخوانم، به نظرم خیلی بد نیست؛ آن هم اینقدر که دارند از آن بد می گویند.
– سال ۸۲ ممنوع کار شدم. دلیلش این بود که جمعی از عزیزان هنرمند با هم بودیم. آقای انوشیروان ارجمند هم بود و خیلی اتفاقا زحمت کشید.
– [در پاسخ به این سوال رشیدپور که گفتی پدر شما غیرتی است، واکنشش نسبت به کار گلشیفته چی بود؟] غیرتی بودن با داشتن باورهای سنتی فرق دارد. پدر من سنتی است و حالا وقتی با چنین داستانی روی کره زمین مواجه می شود ، دارد امتحان خودش را پس میدهد. پدر و مادرم مارا طوری بار آوردند که هر کس بتواند تصمیم خوش را بگیرد. ما با هم بحث میکنیم و حرف میزنیم اما در نهایت تصمیم خودمان را میگیریم و همه هم به این تصمیم احترام میگذاریم.
– من آقای روحانی را مثل اقای خاتمی دوست دارم، وقتی ایشان رئیس جمهور شدند احساس امنیت کردم و بعدش هم اتفاقات خوبی برای ما افتاد، مثل همین [برطرف شدن] تحریمها.
بیوگرافی و زندگینامه نیکولا تسلا + عکس
بیوگرافی نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت ! + عکس
نیکولا تسلا
نیکولا تسلا یکی از بدنامترین دانشمندان در تاریخ بشریت است. خواه او را نابغه بخوانید، یا یک دیوانهی تمام عیار، نمیتوانید منکر ذهن خلاق و تخیلگرای بینظیر وی باشید. تسلا هزاران ایدهی مختلف را در زمان خود مطرح کرد، که بسیاری از آنها غیرعملی یا بسیار خطرناک بودند. اگر میخواهید بدانید که چرا تسلا به عقیدهی بسیاری یک نابغهی دیوانه است.
۱۰- مهار کردن امواج کیهانی
یکی از تخیلات عجیب تسلا، مهار انرژی آزاد بود. انرژی آزاد میتواند بصورت اتمی، انرژی تابشی یا استاتیکی باشد، که گرفتن انرژی آن مانند گرفتن انرژی بسیار کم از منبع بیکران انرژی است. ایدهی مهار انرژی آزاد توسط بسیاری از دانشمندان در گروه شبهعلم قرار میگیرد، چرا که غیرعملی و غیرقابل توسعه در ابعاد بزرگتر است.
تسلا عقیده داشت اگر بتواند ماشینی مناسب برای مهار این انرژی بسازد، میتواند مشکلات انرژی در دنیای کنونی را برطرف کند. او معتقد بود که اجزا بسیار کوچک با شارژ الکتریکی کم، به صورت روزانه با سرعتی بالاتر از سرعت نور، بصورت باران بر روی زمین میبارند. او تصور میکرد ماشینی ساخته است که میتواند این اجزا را گرفته و آنها را به انرژی قابل استفاده تبدیل کند. او حتی پتنتی برای این دستگاه به نام خود ثبت کرده بود. تسلا ادعا میکرد این اختراع او میتواند یونها را مستقیما به انرژی قابل استفاده تبدیل کند، هر چند این ادعا هیچوقت رنگ واقعیت به خود ندید.
——————————————————————————–
۹- الکترودینامیکهای القائی
با اینکه تسلا پدر جریان متناوب یا AC است، اما همواره رویای دنیایی که بصورت بیسیم انرژی خود را تامین میکند را در سر میپروراند. برای عملی کردن این رویا، او پیشنهاد ساخت سیستم بیسیم جهانی را داد، که در آن برج تسلا انرژی و الکتریسیته را بصورت بیسیم به کل دنیا مخابره میکرد. او سعی در اثبات عملی بودن این ایدهی خود با استفاده از کویل تسلا، که با فاصلهای چند سانتیمتری میتوانست لامپ کوچکی را روشن کند، داشت.
وی عملی کردن رویای خود را با ساخت برج “واردنکلیف” در نیویورک آغاز کرد، اما وقتی تامینکنندهی مالی آن از هدف تسلا برای ارسال انرژی بصورت بیسیم به جای استفاده از آن برای ارتباطات راه دور مطلع شد، حمایت مالی خود را قطع کرد. این اتفاق قدم آخر او برای عملی کردن سیستم بیسیم جهانی تسلا بود و مانند دو اختراع دیگر او یعنی کویل تسلا و مخابرهکنندهی مغناطیسی بدون استفاده ماند. اگر روش تسلا عملی میشد تنها وسیلهای که مردم برای دریافت الکتریسیتهی رایگان و نامحدود نیاز داشتند، یک آنتن ساده بود. سیستم کاملا تجدیدپذیر بود و هیچگونه زیان زیست محیطی یا تاثیر منفی بر سلامتی افراد جامعه نداشت.
عملیشدن این ایده وابستگی زیادی به دولت آمریکا و سرمایهگذاران آن داشت؛ اما به نظر میرسید که سرمایه گذاران تمایلی به عملی کردن ایدهای که برای آنها سودی به ارمغان نیاورد، نداشتند. با شروع جنگجهانیدوم طبیعی بود که دولت علاقهی خود به برج تسلا و رویای عظیم او را از دست بدهد. برج او سریعا تخریب شد و لوازم مصرفی در آن، در جنگ مورد استفاده قرار گرفت. با این وجود به تازگی گروهی از محققان در MIT توانسته اند ایدهی تسلا را با روشن کردن بیسیم لامپی از فاصلهی دو متری، به اثبات برسانند.
——————————————————————————–
۸- آتش سرد
دیگر ایدهی رویایی تسلا، یعنی آتش سرد، استفاده از صابون و آب را برای همیشه در حمام ریشه کن میکرد. همه میدانند که آب و الکتریسیته با هم مخلوط نمیشوند، اما اینگونه که به نظر میرسد، الکتریسیته و جِرم روی بدن، ناسازگاری بیشتری نسبت به آب و جِرم روی بدن دارند.
در یک عمل نامتعارف به نام آتش سرد، جریان الکتریسیتهای با ولتاژ ۲/۵ میلیون ولت که دائما در حال تناوب بود، انرژی خود را به بدن انسانی که بر روی صفحهای فلزی ایستاده است، منتقل میکرد. تصور این صحنه خود بسیار شگفتانگیز است. فردی در بین آتش میلیونها ولت الکتریسیته محاصره شده و رعدهای الکتریسیته او را در بر گرفتهاند. این روش با توجه به رسانا بودن بدن انسان به نظر عملی است و حتی میتواند تمیزی بهتری نسبت به صابون و آب را به ارمغان آورد. تسلا مدعی بود که اختراع او نه تنها برای تمیزتر شدن بلکه برای مصارف دارویی نیز کاربرد دارد. تنها کار لازم این بود که فرد روی صفحهای فلزی قرار بگیرد تا تمام چرک و جرم روی بدن او پاک شود و حس بینظیری به وی منتقل کند. همچنین این وسیله میتوانست فرد را در سردترین شرایط گرم نگه دارد و حتی بعد از هر استفاده مقدار قابل توجهی اوزون تولید میکرد. علیرغم مزایای واضحی که این وسیله داشت، بدلیل هزینهی بالا و خطرات زیادی که تحمیل میکرد، مانند بسیاری دیگر از ابداعات تسلا مورد توجه قرار نگرفت.
——————————————————————————–
۷- تسلاسکوپ
نیکولا تسلا ابداعات زیادی برای بهبود شرایط زندگی بر روی زمین داشت، اما یکی دیگر از تلاشهای او ساخت وسیلهای برای ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی بود. تسلا مدعی بود که در موارد مختلف توانسته است با موجوداتی غیرعادی ارتباط برقرار کند، اما این ادعای او هیچوقت به اثبات نرسید. او ادعا میکرد زمانی که در آزمایشگاه خود در کولورادو مشغول کار بود، صداهایی عجیب میشنید که مانند آن را قبلا جایی بر روی زمین نشنیده بود. او این صداهای کلیک مانند را در حال کار بر روی مخابرهکنندهی مغناطیسی خود شنیده بود. کلیکها بصورت واضح و در دستههای یک تا چهار عددی منتقل میشدند، که شباهت زیادی به کدهای مورس داشتند.
دیگر نتیجهی تسلاسکوپ، ابداع جدیدی به نام “اوسیلوسکوپ ماورای ابعاد” بود و اینگونه عمل میکرد که امواج کیهانی با انرژی آزاد را دریافت و آنها را به انرژی قابل استفاده برای انسانها تبدیل میکرد. این وسیله میتوانست انرژی را به هر نقطه از جهان بدون توجه به فاصلهی آن، انتقال دهد. متاسفانه کسی ادعای تسلا مبنی بر ایجاد ارتباط با موجودات غیرزمینی را بدلیل نداشتن مدارک قانع کننده، باور نکرد اما وی از پافشاری بر موضع خود دست برنداشت. تسلا همچنین امیدوار بود که با فرستندههای عظیمی که روی سطح زمین قرار میدهد، بتواند وجود موجودات زنده در مریخ را به اثبات برساند.
——————————————————————————–
۶- اشعههای مرگبار تسلا
با اینکه اختراعات تسلا به نظر بسیار خطرناک میآیند، اما تسلا به شدت مخالف جنگ بود و تلاش بسیاری برای ساخت “اشعهی مرگبار” و جلوگیری از وقوع آن به خرج داد. اشعهی مرگبار در اصل به عنوان شتابدهندهای برای ذرات عمل میکرد که میتوانست دستهای از ذرات با انرژی بالا را تا فاصلهی ۴۰۰ کیلومتری پرتاب کند. او مدعی بود این دستگاه میتواند موتورها را ذوب کرده و هرگونه هواپیمایی را منهدم سازد. تسلا مدعی بود اختراع او میتواند با هزینهی دو میلیون دلاری، پدافند هوایی نامحدودی را ایجاد کند.
زمانی که او میخواست اشعهی مرگبار را به پشتیبان مالی خود، P.J Morgan معرفی کند تا بتواند هزینههای پروژهی خود را تامین نماید، با مخالفت وی روبرو شد. با استفاده از ۸۰ میلیون ولت، تسلا مدعی بود امواج حاصل از دستگاه میتوانند به هر چه که در مسیرش قرار میگیرد، نفوذ کنند. علیرغم توضیحات قانعکنندهی تسلا و صرفهجوییهای جانی و مالی که این دستگاه در بر داشت، دولت بریتانیا و آمریکا این پروژه را رد کردند. این دستگاه از طرف دولت روسیه اندکی مورد توجه قرار گرفت و روسیه به او اجازه داد که دستگاه خود را برای آزمایش آماده کند. بسیاری افراد مختلف مدعی هستند که این آزمایشات عامل اصلی “انفجار تونگوسکا” بودند.
——————————————————————————–
۵- کنترل آب و هوا
یکی از بزرگترین چالشهای تاریخ بشریت، ایجاد توانایی کنترل آبوهوا است. تسلا فکر میکرد که راه حلی برای این مشکل پیدا کرده است. او تصور میکرد که میتوان دمای زمین را، با وسیلهای که مانند ترموستات عمل میکند، کنترل کرد. او مدعی بود میتوان با ارسال امواج رادیویی، میدان مغناطیسی زمین را تحت تاثیر قرار داده و امواج رادیویی پایایی ایجاد کرد. سپس میتوان با این امواج، جریانهای باد را تحت تاثیر قرار داد و با تغییر مسیر آنها آب و هوای زمین را کنترل کرد.
تسلا پتنتهای زیادی را در زمینهی کنترل آب و هوا به ثبت رساند و توانست اثبات کند که با امواج رادیویی میتوان آب و هوا را کنترل کرد. عدهای معتقدند که تحقیقهای تسلا به دست افراد نااهلی افتاده و آنها هم اکنون آب و هوای زمین را کنترل میکنند. آنها برای اثبات این ادعا به الگوی غیرمتعارف آب و هوایی کنونی و خشکسالی در برخی نواحی زمین، اشاره میکنند.
——————————————————————————–
۴- اسلحهی اشعهی ایکس
کشف اشعهی ایکس توسط ویلیام رونتگن، بسیاری از جمله تسلا را به وجد آورد. با استفاده از طراحیهای رونتگن، تسلا سعی در توسعهی تجربیات رونتگن داشت. تسلا افراد عادی را برای دیدن نتیجهی کارهایش، به سالنهای کاری خود دعوت میکرد.
در این بازهی زمانی تسلا با مارک توِین ارتباط نزدیکی برقرار کرد. توِین بعد از درمان بیماری یبوست خود توسط تسلا مدام به سالنهای وی میرفت. توین و تسلا بارها در حال بازی با اختراع جدید تسلا به نام اسلحهی اشعهی ایکس، دیده شده بودند. گفته میشود که هر دوی آنها به نوبت نوارهای فیلم را از دیوار آویزان میکردند و در مقابل آنها میایستادند و با این اسلحه سعی در شلیک اشعهی ایکس به سمت این نوارها داشتند. اسلحهی اشعهی ایکس که تسلا ساخته بود میتوانست اشعه را تا فاصلهی ۱۲ متری شلیک کند.
——————————————————————————–
۳- متناوب کردن جریان
نیکولا تسلا در سال ۱۸۸۲ برای کار در شرکت تحت نظر توماس ادیسون با نام شرکت قارهای ادیسون، به پاریس نقل مکان کرد. زمان زیادی طول نکشید که نبوغ تسلا به چشم آمد و از وی خواسته شد تا به آمریکا برود و در کنار ادیسون مشغول به کار شود. ادیسون در آن زمان به تازگی جریان مستقیم یا DC را ساخته بود و آن را راه حلی برای تمامی مشکلات الکتریسیته روی زمین میدانست.
ژنراتور جریان مستقیم مشکلات فراوانی داشت و ادیسون به تسلا وعده داده بود که اگر این مشکلات را رفع کند، به او ۵۰ هزار دلار پرداخت خواهد کرد. تسلا به آنچه که از وی خواسته شده بود عمل کرد، و پتنتهای زیادی برای رفع مشکلات ژنراتور ادیسون به ثبت رساند، اما ادیسون هیچگاه به وعدهی خود عمل نکرد و هیچگونه مبلغی به تسلا پرداخت نکرد. این اتفاق باعث شد تا تسلا شرکت ادیسون را ترک کرده و شرکت جدیدی برای خود تاسیس کند. وی توانست وسیلهی جدید الکتریکی با نام جریان متناوب بسازد. مزایای واضح و فراوانی در استفاده از جریان متناوب وجود داشت، از جمله توانایی تغییر ولتاژ و ارسال جریان به مسافتهای طولانی که صرفهجویی فراوانی در زمینهی انرژی و هزینه، برای مصرف کنند بههمراه داشت.
با این اتفاق، جنگ بزرگ جریانها آغاز شد. ادیسون از اینکه تسلا از او جدا شده بود و با جرج وستینگ هاوس همکاری میکرد، بسیار خشمگین بود و تلاش زیادی برای کم کردن ارزش جریان متناوب انجام میداد. ادیسون نمایشهای بزرگی برای ترساندن مردم از جریان متناوب برگزار کرد. او مدعی بود جریان متناوب میتواند خانهی آنها را به خاکستر تبدیل کند و خود افراد را دچار برق گرفتگی شدید کند. او برای اثبات این ادعا جریان متناوب را به سگ، فیل و انواع حیوانات دیگر و حتی انسانها متصل میکرد!
برای اولین بار ادعای تسلا در خارج از آزمایشگاه نیز نتیجه داد و موفقیتی بزرگ برای وی رقم زد. او توانست در نمایشگاه جهانی سال ۱۸۹۳، با روشن کردن لامپ بدون آسیب رساندن به افرادی که در آن محوطه قرار داشتند، حمایت جامعهی جهانی را به سمت خود جلب کند. نهایتا، جریان متناوب برندهی این نبرد شد و در حال حاضر عمدهی جریان الکتریسیته، به صورت جریان متناوب تامین میشود.
——————————————————————————–
۲- روشن کردن کرهی زمین
چه اتفاقی میافتاد اگر وسیلهای ابداع میشد، که میتوانست کل کرهی زمین را روشن کند؟ این اتفاق باعث کاهش نیاز به لامپها و کاهش صدمات حاصل از کمبود روشنایی میشد. این تخیل، زمینهساز ایدهای در تسلا شد، تا بتواند با آن کرهی زمین را روشن کند. او میخواست با تحریک گازها و نور حاصل از آنها در حالت برانگیختگی، این ایده را عملی کند. تسلا قصد داشت جریان بزرگی از انرژی مانند اسلحهی امواج فرابنفش را به قسمت بالایی اتمسفر کرهی زمین شلیک کند، تا با تحریک گازهای کم فشار موجود در آن ناحیه، کرهی زمین به طور کامل روشن شود.
تسلا معتقد بود با عملی شدن این ادعا، اتفاقاتی مانند تایتانیک به وقوع نخواهند پیوست، اما کسی این ادعای او را جدی نگرفت.
——————————————————————————–
۱- اوسیلاتور تسلا
همه چیز از اتمها تشکیل شدهاند و هر شی یک فرکانس طبیعی دارد که با آن در حال ارتعاش است. اگر دستگاهی فرکانسی معادل فرکانس ارتعاش این ذرهها تولید کند، سیستم پاسخی با دامنهای بزرگتر خواهد داد که این پاسخ میتواند بسیار مخرب باشد. یک مثال برای مخرب بودن امواج مکانیکی، فروریختن پل تاکوما است. این پل وقتی بادی ضعیف، امواجی با فرکانس رزونانس پل تولید کرد، در کمال تعجب فروریخت.
با استفاده از این مفهوم، تسلا مدعی شد که با دستگاه کوچکی میتواند یک ساختمان عظیم را با خاک یکسان کند. او در حال شرح کار خود به یک خبرنگار بود که ناگهان با بالا بردن فرکانس دستگاه، همهی اشیای آزمایشگاه وی در هوا غوطهور شدند، این اتفاق به قدری شدید بود که مجبور به تماس با آتشنشانی و پلیس شدند و در نهایت تسلا قبل از اینکه ساختمان فرو بریزد، دستگاه را با چکش نابود کرد.
وقتی از او سوال شد که برای فروریختن ساختمان Empire State، چه چیزهایی نیاز دارد، وی در پاسخ گفت که فقط نیاز به اختراع خود، ۵ پوند فشار هوا و زمان کافی برای پیدا کردن فرکانس مناسب، دارد. او تصور میکرد اختراعش میتواند امواج مکانیکی را به هر قسمت از دنیا بفرستد، اما تا به امروز کسی نتوانسته این ادعا را رد یا اثبات کند. او همچنین مدعی بود اگر امواج اوسیلاتور با امواج بدن هماهنگ شوند، میتوانند بیماریهای متعددی را شفا دهند. ادعایی دیگر که در دنیایی غیر دنیای دیوانگان به اثبات نرسیده است.
بیوگرافی و زندگینامه کلارک گیبل + عکس
بیوگرافی کلارک گیبل ، هنرپیشه معروف + عکس
کلارک گیبل
امروز سالگرد درگذشت ویلیام کلارک گیبل است. او در نخستین روز فوریه در سال ۱۹۰۱ متولد شد و در ۱۶ نوامبر ۱۹۶۰ درگذشت. اهالی سینما و دوستداران سینمای کلاسیک، بازیگر مشهور آمریکایی را به خاطر بازی در نقش رت باتلر در فیلم بربادرفته به خوبی می شناسند. با وجود شهرتی که دارد، در فیلم های ضعیف زیادی بازی کرده است و شاید بتوان گفت همه شهرت او برای فیلم «بربادرفته» است.
مادر «کلارک» هنگامی که او ۶ ماهه بود، وی را در کلیسای کاتولیک رم غسل تعمید داد و هنگامی که «کلارک» تنها ۱۰ ماه سن داشت، در پی رشد شدید تومور مغزی از دنیا رفت. پس از مرگ مادر بر سر نحوه تربیت «کلارک» خردسال بین خانوادههای والدینش، اختلاف نظر شدیدی به وجود آمد. هنگامی که «کلارک» پا به دوره نوجوانی گذاشت، زندگی خانوادگی اش در پی ورشکستگی پدر دچار تلاطم و سختیهای بسیار شد. در پی آن وی ترک تحصیل کرد و در کارخانه لاستیک سازی شهر محل سکونتش، آکرن، مشغول کار شد. در این سالها بود که «کلارک» نوجوان پس از دیدن نمایش «مرغ بهشت»، به بازیگری علاقهمند شد. در سن ۲۱ سالگی «کلارک» مادرخوانده مهربان خود را نیز از دست داد و پس از پرسه زدن در شهرهای مختلف و کار کردن در کارخانهها و نیز میدانهای نفتی، سرانجام به سوی گروههای تئاتری کشیده شد.
ازدواج با «لوراهوپ کروز» هم بازی، مربی و مدیر پرنفوذ کلارک پای او را به هالیوود در حال شکوفایی دهه ۱۹۲۰ کشاند. اولین فیلمهای «کلارک گیبل» صامت بود. در ابتدا مدیران استودیوهای هالیوود نظر مثبتی درباره این بازیگر سبزه رو و گستاخ نداشتند. غافل از آن که همین ویژگیها به علاوه صدای بم و چهره مردانه «کلارک گیبل» به شدت مورد اقبال تماشاگران قرار میگیرد.
«مترو گلدوین مایر» استودیوی معتبر هالیوود که «کلارک» را در استخدام داشت، به تدریج و ناباورانه متوجه تاثیرگذاری وی بر تماشاگران سینما شد.
اگرچه مدیران استودیو، باز هم خطر میدان دادن به این جوان گستاخ ولی دوست داشتنی را نپذیرفتند. سال ۱۹۳۱ «گیبل» برای آزمودن بخت خویش، روانه استودیوی برادران وارنر شد. «دارلی اف. زانوک» مدیر اجرایی استودیو، پس از تست اولیه «کلارک»، در حاشیه فرم استخدامی وی نوشت: «گوشهای او بیش از حد بزرگ است و در واقع به یک میمون تنومند شباهت دارد».
به این ترتیب برادران وارنر یکی از ارزشمندترین جواهرات هالیوود را از دست داد، زیرا گیبل نزد «مترو گلدوین مایر» و مدیر جدید و آینده نگر آن «ایرونیگ» بازگشت. تنها ظرف ۲ سال «کلارک گیبل» به یکی از درخشانترین چهرههای هالیوود مبدل شد و ازدواج دومش با «گرتا گاربو» او را در حد یک ستاره سرشناس مطرح کرد.
این در حالی بود که بداخلاقی و ناسازگاری وی با تهیه کنندگان، به سوژه نشریات مبدل شد و جالب آن که محبوبیت او را نیز افزایش داد. در سالهای دهه ۱۹۳۰ حضور «کلارک گیبل» در هر فیلمی، به معنای هجوم تماشاگران مشتاق به سالنهای سینما بود و رسانههای گروهی و تماشاگران به او لقب «سلطان هالیوود» را دادند، لقبی که تا آن زمان به کسی داده نشده بود. پس از آن نیز کسی یارای تصاحب این عنوان را نیافت.
سال ۱۹۳۴ «کلارک گیبل» با نقش آفرینی به یادماندنی خود در فیلم «در یک شب اتفاق افتاد»، علاوه بر کسب اسکار بهترین بازیگر سال، قامت بازیگری اسطورهای را یافت.
براساس گزارشهای مطبوعاتی و نظرسنجیهای آن سالها، نقش آفرینی وی در این فیلم تاثیر چشمگیری بر نحوه لباس پوشیدن، رفتارهای اجتماعی و سبک زندگی مردان در آن سالها و حتی دهههای بعد گذاشت و شکل خاص سبیل او تا چند دهه بین مردان رایج شد.
نقش «گیبل» در این فیلم هم چنین الهام بخش «فرتیس فرلنگ» طراح و کارگردان سرشناس انیمیشن، برای خلق شخصیت کارتونی «باگزبای» شد. یک سال بعد «گیبل» برای حضور درفیلم «شورش در کشتی بونتی» نامزد دریافت اسکار شد، گرچه آن را به دست نیاورد. او خود این فیلم را بهترین اثر کارنامه حرفهای اش توصیف کرد. «گیبل» برای جاودانه شدن نیاز به برداشتن یک گام دیگر و شاید مهمترین گام زندگی اش داشت. این امکان سال ۱۹۳۹ برای او فراهم شد زمانی که «دیوید سلزنیک» بی پروا تصمیم گرفت تا شاهکار عظیم«مارگرت میچل» را به تصویر بکشد. به این ترتیب تولید «بربادرفته» با شکوهترین فیلم تاریخ سینما آغاز شد.
سال ۱۹۴۲ همسرش کارول لومبارد در یک سانحه هوایی کشته شد. همان سال کلارک به ارتش هوایی آمریکا پیوست. در ۲۵ نبرد هوایی شرکت کرد. اگرچه مردم فکر میکردند او در این نبردها کشته میشود اما هنوز شانس با کلارک یار بود. او در سال ۱۹۴۳ با عنوان سرگرد ارتش به امریکا بازگشت.
کلارک گیبل بعد از جنگ به هالیوود بازگشت، اما فیلمهایش دیگر از شهرتی که درگذشته داشت برخوردار نبود. او دوباره در سال ۱۹۴۹ ازدواج کرد.
در این فیلم که سال ۱۹۶۰ ناپل آغاز شد گیبل، سوفیا لورن و ویتوریو د سیکا نقش آفرینی کردند. آخرین فیلم گیبل «بورس» بود که در آن با مریلین مونرو و مونت گومری کلیفت همبازی شد. اما او هیچ وقت شانس تماشای فیلمش را نداشت؛ چراکه دو روز بعد از تمام شدن فیلم درگذشت.
کلارک گیبل نوامبر سال ۱۹۶۰ دراثر یک جمله قلبی که در اثر انسداد شراین ایجاد شده بود در بیمارستانی در لوس آنجلس، کالیفرنیا درگذشت.
پس از اعلام خبر فوت گیبل، نیویورک تایمز نوشت: «سلطان هالیوود مرد. او همتایی نداشت و نخواهد داشت. لقب سلطان هالیوود نیز همراه او دفن شد…» او به لحاظ تکنیکی بهترین بازیگر تاریخ سینما نبود و از ظرافت و کمال تئاتریهای بریتانیایی هالیوود نیز بی بهره بود. اما «کلارک گیبل» اینک یک مقیاس سنجش است و ستارگان سینما چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده با او مقایسه میشوند. او نماد مردانگی بود و خشونت فرهنگ آمریکایی.
لس آنجلس تایمز نیز نوشت: «کلارک گیبل از خصوصیات انسانی نادری برخوردار بود مردانگی و در عین حال شوخطبعی، خوش طینت و برخوردار از درک و فهم بالا، و آسان گیری و در عین حال تکلف و ملاحظه کاری. علاوه بر اینها «کلارک گیبل» به لحاظ حرفهای فردی بااصالت و به لحاظ شخصیتی یک رنگ و صادق بود، خصوصیاتی که در عرصه سینما کمتر مشاهده میشود.