هر برادری که از منافع برادر خود مانند نفع خویش حمایت کرد به کار خود سامان داده است (کوروش کبیر)
خوش آمدید - امروز : شنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
خانه » آرشیو برچسب: سریال عشق

بایگانی برچسب ها: سریال عشق

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

سریال ترکی عشق یکی از سریال های محبوب ترکیه است که در سایت معتبر IMDB نمره ۷ را گرفته است . سریال عشق به تازگی از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان پخش می شود.

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

خلاصه داستان سریال ترکیه ای عشق ask

اصلی تاندوگان در این سریال نقش شبنم دختر ثروتمندی رو بازی میکنه که در کودکی پدرش رو از دست داده و با مادرش (نباهات چهره)در خانه بزرگی زندگی میکنن. آزرا هازال کایا مربی تنیس شبنم ودوست پسر آزرا بنام کرم که  با آزرا هم دانشگاهی هم هست مربی شنای شبنم هستن

شبنم که از کرم مربی شناش خوشش اومده شب تولدش به او درخواست رقص میده که این موضوع باعث حسادت آزرا میشه ومتوجه میشه شبنم کرم رو دوس داره

یکشب پدر کرم که مقدارزیادی قرض بالا آورده با اسلحه خودکشی میکنه و طلبکارا بعد از مرگ او پسرش رو تهدید به مرگ میکنن وبه او میگن در کوتاهترین زمان ممکن باید پول روجور کنه .
آزرا و کرم که خیلی همدیگه رو دوس دارن وقرارازدواج گذاشتن به فکر فرو میرن که چطور پول رو جور کنن.یکروز شبنم سر بازی تنیس از هوش میره و آزرا اتفاقی میشنوه که دکتر به شبنم میگه اون مبتلا به بیماری لاعلاجیه و چند ماه بیشتر زنده نمیمونه در پایان این قسمت آزرا پیشنهاد عجیبی به کرم میده ومیگه برو با شبنم ازدواج کن .

 

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

داستان سریال عشق Aşk

جان و عذرا رسیدن باشگاه…جان به عذرا میگه اینجا دیگه واسه ماست.عذرا میگه یعنی چی؟جان میگه من میدونستم مامانم اینکارو میکنه واسه همین هم قرارداده خرید اینجارو از قبل آماده کردم عذرا خوشحال میشه میگه پس این بود نقشت؟جان میگه مگه میشه بدون تضمین تورو وارده همچین کاری کنم.الان میریم تو قرار دادو با احمد امضا میکنیم همه این زمینا و باشگاه ها واسه ما میشه .شغله جدیدمون و مدیرش هم عذرا ورال عشق منه.عذرا ذوق میکنه و باهم میرن تو.احمد میگه خوش اومدین و بهشون تبریک میگه . جان میگه اگه چکهارو وصول کردی و قرارداد هم آماده ست کارا رو شروع کنیم.احمد میگه نمیدونم چه جوری باید بهت بگم من از واگذاری اینجا منصرف شدم.جان عصبانی میشه میگه چه اتفاقی افتاد یهو؟؟آهان بزار خودم واست حدس بزنم نسلیهان ورال بهت زنگ زده و گفته ااگه این قراردادو ببندی نابودت میکنه تو هم قبول کردی.جان بلند میشه عصبانی میشه داد میزنه و شیشه کمد یارو رو میاره پایین میگه من چه طور بهت اعتماد کردم؟

عذرا جانو میبره بیرون.احمد به نسلیهان زنگ زد گفت چکارو فورا” براتون میفرستم….دکتر تلفنو میده به منشی میگه به خوده نسلیهان زنگ بزن بگو گوشی جامونده اونم زنگ میزنه میگه شبنم خانم امروز اومده بودن مطب گوشیشون جا مونده.نسلیهان میگه دکتر زنان اومده بود؟منشی هم میگه اره.به زودی یه خبره خوبی به شما میده از هیجانش گوشی رو جا گذاشته…نسلیهان تلفنو قطع میکنه و شبنم میره خودش گوشی رو میگیره و به شبنم نمیگه که به مامانش زنگ زده.عذرا جانو دلداری میده میگه مگه قرار نبود از همون اول محکم باشیم.جان میگه من باختم عذرا حالا چه جوری میخوایم زندگی کنیم؟ما حتی خونه نداریم من نمیتونم تو خیابون نگهت دارم.عذرا میگه من تو رو بدون پول خواستم…جان پا میشه بره عذرا میگه پشیمونی با من عروسی کردی جان هم قانعش میکنه و میگه مگه میشه و میره…یکی به شبنم زنگ میزنه میگه تبریک میگم جان عروسی کرده شبنم جا میخوره میگه ممنونم و سریع به جان زنگ میزنه میگه تو چرا به من نگفتی عروسی کردی مگه من همیشه بهت کمک نمیکردم.جان هم که عصبانیه میگه با هم رودر رو صحبت میکنیم و توضیح میدم.

 

 

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

سریال عشق Aşk جم تی وی

عذرا یه نامه واسه جان مینویسه میزاره کنار تخت بعد از اونجا میره…کرم میره سره مزار باباش میگه نمیخواستم اینطوری ازت یاد کنم اما هرچی برام گذاشتی واسم عذاب اورد من هیچ وقت مثل تو نمیشم..هیچ وقت بچمو بی پدر نمیزارم و…اورهان هم همه این حرفارو میشنوه.نسلیهان به صدف زنگ میزنه میگه شبنم بارداره میگه کرم با اینحال که میدونسته واسه شبنم خطرناکه نباید اینکارو میکرد.صدف هم میگه خب اونم با این بچه وارث میشه نسلیهان میگه واسم فقط سلامتی شبنم مهمه.عذرا میره پیش نسلیهان تا ببینتش به زورر وارده اتاق میشه چون اجه نمیزاشته اجه میگه نتونستم جلوشو بگیرم الان نگهبانا رو خبر میکنم.نسلیهان میگه مشکلی نیست به اجه میگه که بره.نسلیهان به عذرا میگه: اونجوری که میخواستی نشد فک کردی با جان ازدواج میکنی و یک زندگی راحت داری اما من نمیزارم.عذرا میگه از کجا میدونی من چه انتظاری دارم؟نسلیهان میگه:چقدر میخوای تا طلاق بگیری؟هرچی بگی بی چونه قبول میکنم.عذرا میگه فک کردی درد من پول شماست؟نسلیهان میگه مگه چیزه دیگه ای هم میتونه باشه؟عذرا میگه اگه من پول میخواستم قرارداد ازدواج رو امضا نمیکردم و واستون نمیفرستادم.نسلیهان جا میخوره.میگه کدوم قرارداد؟عذرا میگه من جانو دوست دارم انقدر هم دوستش دارم که حاضرم واسه اینکه اذیت نشه از زندگیش برم بیرون .جان میره هتل نامه عذرا رو پیدا میکنه و میخونه: جان عشقم دوست دارم نمیخوام زندگی سختی رو که پیش رو داریم به خاطره من تحمل کنی.من باهاش مشکلی ندارم چون بهش عادت دارم ولی تو نمیتونی.مادرت نمیزاره ما خوشبخت بشیم هرچی بیشتر اذیت بشی عشقت نسبت به من کمتر میشه ودرنهایت تموم میشه.

همین کافیه که بدونی خیلی دوست دارم و همیشه خواهم داشت…جان میگه وای عذرا نمیتونی اینکارو با من کنی.یکی از کارمندای نسلیهان دیده بود که اجه از روی میز پوشه عذرا رو برداشته نسلیهان میره سمت میزش بهش میگه اون پاکتو به من بده.پاکتی که تو کشوت هستو به من بده.اما اجه مقاومت میکنه و میگه خصوصیه نگهبان به اجه میگه اون کشوی شرکنه درضمن دیدن که پاکتو شما قایم کردین. اجه هم پاکتو پس میده نسلیهان میبینه که آره عذرا واقعا” توافق نامه ازدواجو امضا کرده بودو فرستاده بود بعد هم به نگهبان میگه اجه اخراج و بندازنش بیرون.نسلیهان میره خونه به صدف میگه من داشتم زندگیشو تباه میکردم…شبنم میاد خونه نسلیهان بهش میگه چه طور با خودت اینکارو میکنی؟نمیتونی به دنیاش بیاری وشبنم گفت من به هر قیمتی اونو به دنیا میارم نسلیهان گفت اگه چیزی بشه من کرمو با دستای خودم خفه میکنم.

اونم گفت من خودم خواست حامله بشم اما الان موضوع مهمی که باید راجع بش حرف بزنیم اوضاع بدیه که تو جان و عذرا رو قرار دادی…اورهان میره جلو.کرم میگه اینجا چیکارداری؟اورهان میگه اینجا قبره بابای منم هست.کرم میگه من بدهی مو دادم و مجازات هم شدم دیگه چی میخوای؟اورهان میگه من حالا حالاها باتو کار دارم.کرم میگه منو بکش .اورهان میگه من تورو نمیکشم.کرم یکم تهدیدش میکنه و میگه سره راه زندگی من قرار نگیر و میره…جان میره خونه به مامانش میگه الان خوشحالی؟ میتونی با ناراحت کردن بچه هات خوشحال باشی.مامانش میگه معذرت میخوام جان من اشتباه کردم توافق نامه رو میده به جان میگه عذرا اینو فرستاده بود و هیچی واسه خوش نخواسته .شبنم میگه دیدین راجع به عذرا اشتباه کردین؟اونم میگه معذرت میخوام.مامانش به جان میگه میتونین با عذرا اینجا زندگی کنین جان میگه مامان اینم یه بازیه جدیده؟اما میگه نه این بازی نیست جان هم خوشحال میشه و سریع میره.عذرا رفته پیش ملیس میگه جان ناراحت میشه اما فراموش میکنه همونطورکه کرم منو فراموش کرده اونم فراموش میکنه نمیخوام بیشتر از این به خاطره من اذیت بشه.همون لحظه جان میاد خونه ملیس .به عذرا میگه زود باش میریم خونه.عذرا میگه خونه؟جان میگه مامانم منتظره ماست .عذرا و ملیس خوشحال میشن و عذرا بغلش میکنه.جان و عذرا میرن خونه مامان جان از عذرا معذرت خواهی میکنه میگه ببخشید راجع به شما اشتباه میکردم و…عذرا میگه حالا که همه باهمیم چیزه دیگه ای مهم نیست.صدف هم بهشون تبریک میگه و میگه باید یه عروسی بگیریم جان میگه اگه شما بخواین حتما”.

خلاصه داستان سریال عشق Aşk

 

شبنم تو اتاقش داره آماده میشه که یهو معدش تیر میکشه اما خودشو جمع و جور میکنه و میاد پایین.با عذرا رو بوسی میکنه و تبریک میگه…شبنم به عذرا اینا میگه که بارداره…جان میگه واست خوب نیست اما شبنم همون حرفارو میزنه که میخوام مادر بشم.مامانش میگه تو الان یه زن تنهایی اما شبنم میگه دیگه تنها نیستم قراره با کرم یه زندگی جدیدی رو شروع کنیم همون موقع هم کرم میرسه.عذرا و کرم چپ چپ همدیگرو نگاه میکنن کرم به هردو شون تبریک میگه.نسلیهان میگه میخوام همه کناره هم باشیم خوشبخت بشین همون لحظه صدای زنگ در میاد کسی نیست به جز اورهان.همه بلند میشن که ببینن کی اومده.کرم و عذرا حسابی جا میخورن.اورهان میگه چه خانواده خوشبختی اما من بازم دعوت نیستم.کرم میگه تو اینجا چیکارداری؟نسلیهان میگه شما کی هستین؟اورهان میگه من راز این خانوادم.شبنم میگه این یعنی چی؟ جان میگه از چه رازی داری حرف میزنی؟ کرم میگه فورا” از اینجا برو بیرون اما اورهان میگه من جایی نمیرم .جان میگه اگه مشکلی دارین بعدا” حلش کنیم امروز یه روز خاصه.اورهان میگه منم اومدم تا خاص ترش کنم اومدم برای برادره خودم آرزوی خوشبختی کنم…کرم میگه گمشو برو وگرنه…اورهان اسلحه شو درمیاره جان میگه از خونه ما برو بیرون اما اورهان میگه من اومدم شمارو از دروغها خلاص کنم اورهان یه عذرا و کرم میگه شروع میکنین تعریف کنید یا من تعریف کنم؟کرم میگه بهت اجازه نمیدم خوشبختیمو ازم بگیری اورهان میگه: چه غلطی میخوای بکنی؟کرم میگه کاری که باید از اول میکردم میپره سمت اورهان تا اسلحه رو ازش بگیره و به طرف خوده اورهان شلیک کنه همه داد میزنن که کرم نه..

ولش کن اما دیگه دیر شده اسلحه دست جفتشونه و هردو مقاومت میکنن که یهو اورهان دستش میخوره و شلیک میکنه و تیر میخوره به شبنم چون جلوشون وایساده بود و میفته تو بغل جان..کرم اسلحه رو از اورهان میگیره و اورهانو با تیر میزنه و بعدش میره سمت شبنم همه متعجبن نمیدونن چی کار کنن…شبنم خونی افتاده زمین و جان و کرم هم کنارش .کرم داد میزنه میگه شبنم نه…یه کاری کنین آمبولانس خبرکنید…نشون میده آمبولانس داره شبنمو میبره نسلیهان و صدف هم پشتش میرن نسلیهان داد میزنه میگه شبنم توروخدا چشماتو باز کن عذرا و جاان هم پشتشونن اما وقتی شبنم رو میزارن تو آمبولانس روشو هم میکشن که نشون بدن شبنم مرده…

(نسلیهان داد و بیداد میکنه و تو بغل صدف غش میکنه)از اون طرف هم پلیسا دارن کرمو میبرن عذرا اون وسط فقط نگاه میکردو باورش نمیشد.صبح میشه مراسم خاکسپاری شبنمو نشون میده و عذرا داره از دور یواشکی نگاه میکنه…کرم هم منتقل میشه به زندان …صدف و نسلیهان بعدش میرن خونه و همش گریه میکنن.جان هم وضعش بدتر از همه اینا …کرم تو زندان عکس شبنمو نگاه میکنه و فک میکنه.بعد از گذشت چند روز جان و عذرا نشستن نزدیک ساحل.جان به عذرا میگه چراترکم کردی؟چرا بعد از اون اتفاق تو هم رفتی؟عذرا میگه یادته از من پرسیده بودی کرم باهات چه نسبتی داره؟جان میگه آره.عذرا میگه کرم دوست پسرم بود.اونو من به سمت شبنم هول داده بودم .جان میگه: تو داری چی میگی؟ عذرا ادامه میده مسئول همه چیز منه .

جان درحالی که تعجب کرده و بغض میگه: داری دروغ میگی؟اما عذرا میگه نه متاسفانه راسته ولی واقعا” عاشقت شدم حتی اگه همه چیزو از نو شروع کنیم من نمیتونم فراموش کنم همیشه خاطرات گذشته بینمون میمونه .جان میگه از اینجا برو.عذرا میگه واقعا” متاسفم و از اوجا میره….پایان

 

 

طراحی و توسعه توسط بهترین بک لینک