بایگانی برچسب ها: ازدواج
بازیگران ایرانی که بعد ازدواج با هم طلاق گرفتند!!
طلاق بازیگران ایرانی از همسرانشان
طلاق مهتاب کرامتی و بابک ریاحیپور (آهنگساز)
مهتاب کرامتی و بابک ریاحیپور
طلاق ابوالفضل پورعرب و آناهیتا نعمتی
ابوالفضل پورعرب و آناهیتا نعمتی
طلاق الهام چرخنده و فرشید نوابی
الهام چرخنده و فرشید نوابی
طلاق سیما تیرانداز و ناصر هاشمی
سیما تیرانداز و ناصر هاشمی
طلاق عاطفه رضوی و مهرداد شکرآبی
عاطفه رضوی و مهرداد شکرآبی
طلاق امیر غفارمنش و شادروان پوپک گلدره
امیر غفارمنش و شادروان پوپک گلدره
طلاق آیدین آغداشلو و شهره آغداشلو
آیدین آغداشلو و شهره آغداشلو
طلاق علی دهکردی و آفرین چیتساز
علی دهکردی و آفرین چیتساز
طلاق مینا لاکانی و امین زندگانی
مینا لاکانی و امین زندگانی
طلاق یوسف مرادیان و سارا خویینیها
یوسف مرادیان و سارا خویینیها
طلاق نیما بانکی و لیلی رشیدی
نیما بانکی و لیلی رشیدی
طلاق اکرم محمدی و مجید جعفری
اکرم محمدی و مجید جعفری
طلاق کوروش تهامی و شبنم طلوعی
کوروش تهامی و شبنم طلوعی
طلاق فریبرز عربنیا از آتنه فقیه نصیری و عسل بدیعی
فریبرز عربنیا، آتنه فقیه نصیری و عسل بدیعی
طلاق بهروز بقایی و پرستو گلستانی
بهروز بقایی و پرستو گلستانی
طلاق فرحناز منافیظاهر و حسین محباهری
فرحناز منافیظاهر و حسین محباهری
طلاق محمدرضا شریفینیا و آزیتا حاجیان
محمدرضا شریفینیا و آزیتا حاجیان
طلاق شراره رخام و فرهاد قریب (استیون راش نام آمریکایی اوست
شراره رخام و فرهاد قریب
طلاق خسرو شکیبایی و تانیا جوهری
خسرو شکیبایی و تانیا جوهری
بازیگران زن و مرد ایرانی که اهل ازدواج و بچهداری نیستند + عکس
ستارگان ما معمولا تن به ازدواج نمیدهند و اگر هم ازدواج کنند خیلی زود جدا میشوند بعد از آن تمایلی به تشکیل خانواده پیدا نمیکنند.
وقتی میخواهیم خانواده پرجمعیت بازیگران را در ایران بررسی کنیم، متوجه خواهیم شد که در ایران نه تنها ما در بین چهرههای مطرح با خانواده پرجمعیتی روبهرو نمیشویم بلکه با حقیقتی جالب اما باور نکردنی مواجه میگردیم و آن اینکه ستارگان ما معمولا تن به ازدواج نمیدهند و اگر هم ازدواج کنند خیلی زود جدا میشوند بعد از آن تمایلی به تشکیل خانواده پیدا نمیکنند و اگر هم ازدواجشان دوام پیدا کرد، صاحب فرزندی نمیشوند و تازه اگر هم شدند، تعداد بچههایشان به ندرت از یک فرزند تجاوز میکند باور نمیکنید؟ این گزارش را بخوانید.
نیکی کریمی؛ تجربه مادر بودن در فیلمها
نیکی کریمی هر چقدر که در فیلمها تجربه مادر بودن را داشت و اتفاقا همیشه هم نقش مادران معصوم و درد کشیده را به خوبی بازی کرد، اما در زندگی واقعیاش قید مادر شدن را زد و ترجیح داد که هیچگاه مادر نشود. خانم کریمی سالهاست که زندگی مجردی را با زندگی متاهلی عوض کرده است.
مهناز افشار و تردید برای مادر شدن
مهناز افشار هم مثل محمدرضا گلزار به تازگی وارد ۳۷ سالگی شده است. خانم بازیگر که به تازگی عروس شده است هم، ظاهرا تا این سن و سال قید مادر شدن را زده بود. باید دید خانم بازیگر قصد دارد برای خانواده رامین نوهای را بیاورد و یا ترجیح میدهد همچنان مادر نشود. ناگفته نماند، مهناز افشار علاقه زیادی به بچهها دارد و به همین خاطر زمان زیادی را صرف برادرزادهاش میکند.
مهتاب کرامتی؛ سفیر بیفرزند
مهتاب کرامتی سالها قبل با بابک ریاحی، نوازنده مطرح گیتار الکترونیک ازدواج کرد. اما این ازدواج بعد از مدتی به جدایی کشید و بعد از آن هم خانم بازیگر تصمیم به ازدواج کردن و به دنبال آن، بچهدار شدن نگرفت. هر چند که او علاقه زیادی به بچهها دارد و حتی عضو انجمن یونیسف در ایران است و برای تغذیه بچهها با شیر مادرشان هم تلاش زیادی کرد. نمونه آن هم را که حتما همهتان به خاطر دارید؛ او یک گفتوگوی مفصل با لیلا حاتمی در مورد فواید شیر مادر انجام داد. اما ظاهرا خودش بیخیال مادر شدن شده است.
وقتش است سر و سامان بگیری آقای بهداد
حامد بهداد هم که مرز ۴۰ سالگی را پشت سر گذاشته است، تا به امروز زیر بار ازدواج و به دنبال آن پدر شدن نرفته است. ظاهرا آقای بهداد کسی را هم زیر سر ندارد و نمیخواهد حالا حالاها تن به ازدواج دهد.
بهرام رادان و یک زندگی مجردی
بهرام رادان هر چند که چند بار گرفتار شایعه ازدواجش شد، اما تا به امروز تن به ازدواج نداد و همچنان مجرد است. او هم که این روزها ۳۴ سالهاش شده است، هنوز تصمیم جدی برای ازدواج و بچه دار شدن نگرفته است. هر چند که در فیلم «آتش بس۲» به نوعی پدر شدن را تجربه کرده است.
چرا گلزار تشکیل خانواده نمیدهد
محمدرضا گلزار بیتردید جزو سوپراستارهای سینمای بعد از انقلاب ما محسوب میشود. آقای سوپراستار هرگز تن به ازدواج نداد و تا به امروز که مرز ۳۷ سالگی را رد کرده است، تصمیم به تشکیل خانواده و بچهدار شدن نگرفته است.
هدیه تهرانی؛ چه چیزی را جایگزین بچه کرده است
هدیه تهرانی چند سال قبل با هومن بهمنش فیلمبردار سرشناس ازدواج کرد. هر چند که بهمنش آن روزها شهرت امروزش را نداشت، اما در کمال تعجب ازدواج آنها دیری نپایید و خیلی زود به جدایی انجامید. بعد از آن خانم تهرانی تن به ازدواج نداد و ترجیح داد به جای مادر شدن از گربهها نگهداری کند. کمتر کسی است که از علاقه هدیه به گربهها بیاطلاع باشد و نداند که او کلکسیونی از گربههای زیبا و جذاب دارد.
پارسا پیروزفر هم پدر نشده است
پارسا پیروزفر با وجود اینکه در انتخاب نقشهایش گزیده کار است، اما از نظر بسیاری یک ستاره تمامعیار و فراموش نشدنی به شمار میرود. او در زندگی حرفهایش انتخاب عجیب و غریبی داشت و به جای اینکه با تکیه بر چهرهاش جذب سینمای تجاری شود، ترجیح داد فضای متفاوتی را تجربه کند و کاری را انجام دهد که دوست دارد. او در زندگی شخصیاش هم هیچگاه ازدواج نکرد و به دنبال آن صاحب فرزندی نشد. (مجله خانواده آرمانی)
مصاحبه و گفتگو با سیامک انصاری + زندگی پر از عشق با همسرش
سیامک انصاری که در ۴۲ سالگی ازدواج کرده در این مصاحبه به موضوعات مختلفی چون همکاری اش با مهران مدیری، آرامش بعد از ازدواج و علاقه اش به پلی استیشن اشاره داشته است.
این بار در پنجشنبه اتفاق افتاد. هفت یا هشت بار از همه شنبههای آمده و نیامده. خیلی وقت بعد از آنکه قرار گذاشته بودیم برای گفتوگو با خودش و همسر نازنینش. آن وقتها چیزی از ازدواجشان نمیگذشت و شاید حرف خاصی هم نبود. اما حالا بعد از یکسال میشود روبهروی هر دو آنها نشست و چند ساعت گفتوگو کرد البته نه به سبک مصاحبههای عادی خانوادگی چرا که این دفعه پای سیامک انصاری وسط است؛ آدم مصاحبهگریزی که لابد چند بار با خودش کلنجار رفته تا قانع شود در یک گفتوگوی خانوادگی شرکت کند. چیزی که شاید قبلا به نظرش خوشایند نمیآمده… هرچه که باشد او سیامک انصاری است؛ چهره شناختهشده طنزهای مهران مدیری با کلی اخلاق و رفتار مختص به خودش… .
این گفتوگو در گالری این زوج انجام شد میان چوبهای قدیمی، آینههای نقاشی شده و طرحهای نوستالژیک. جایی که میشد از نقش گفتیم و فرش و لابد کمی عشق. عشق بزرگنمایی نشده و واقعی این زوج دوستداشتنی یکسال بعد از زندگی مشترک و همکاری و غیره.
بعضی ها شغلشان ازدواج است
آقای انصاری شما چند سالتان است؟
۴۳ سال
چرا آنقدر دیر به فکر ازدواج افتادی؟
سیامک: ازدواج که به فکر کردن ربطی ندارد. به نظرم اتفاقی است که ممکن است در هر سنی پیش بیاید. فکر نمیکنم کسی برنامهریزی خاصی برای ازدواج داشته باشد مگر آن افرادی که شغلشان ازدواج است (میخندد).
ولی به هر حال ممکن است هر کسی زمانی را در ذهنش داشته باشد که تصمیم بگیرد زود ازدواج کند یا دیر.
من هیچ موعد ذهنیای نداشتم. در واقع بعد از ازدواجم به این موضوع که میگویند باید وقتش برسد و این اتفاق باید پیش بیاید و سرنوشت است که برای تو تصمیم میگیرد اعتقاد پیدا کردم. به خدا!
ماجرای آشنایی و ازدواجتان را برایمان بگویید. به هر حال این سؤال جزو طبیعت این مصاحبههاست.
طناز: سیامک، دوست یکی از دوستان خانوادگی ما بود. ما چند بار همدیگر را دیده بودیم. من هم مثل سیامک هیچ برنامهریزی برای ازدواج نداشتم. به نظر من ازدواج یک مقوله حسی است. یک احساس است که باید در درون فرد به وجود بیاید. زندگی متاهلی هم احساس مسئولیت است هم حس علاقه… در کل مجموعهای از وظایف و احساسات است که باید پذیرفته شود.
به آرامش رسیدم
چند وقت از ازدواجتان میگذرد؟
یکسال
این یکسال چطور گذشته است؟
طناز: عالی، خیلی خوب. سیامک آدم سخت و پیچیدهای نیست. کسی است که میتوان کنارش احساس خوشحالی کرد. او همه آدمها را درک میکند. مسئولیتپذیر است. واقعیت این است که آن چیزهایی که در زندگی دنبالش میگشتم در سیامک پیدا کردم. نمیگویم همه چیز بیعیب و نقص است اما در کل به هدفهایی که در زندگی میخواستم رسیدهام. در همه شرایط با من همراهی میکند و این اتفاق برای من لذتبخش است.
تو این تعریفها را قبول داری؟
سیامک: بله (میخندد).
در مورد تو چطور بود. چه چیز خاصی در این ازدواج پیدا کردی؟
سیامک: ما به یک تفاهم در همه زمینهها رسیدهایم و این حس برای من خیلی مهم است. در زندگی مشترک همه به دنبال آرامش هستند. این درک متقابل باعث میشود در زندگی ما آرامش وجود داشته باشد و این تفاهم بزرگترین اتفاق زندگی ماست.
همانطور که همسرت گفت به نظر خیلی آدم سختی نیستی؟
سیامک: نه نیستم. بعضی از دوستان میگویند من آدم بداخلاقی هستم اما فکر میکنم با من شوخی میکنند. چون میدانم بد اخلاق نیستم.
طناز: اخلاقهای بد داری… اما بداخلاق نیستی (میخندد).
متولد چه ماهی هستی؟
سیامک: مرداد
میگویند مردادیها وقتی عصبانی میشوند میتوانند توفان به پا کنند؛ با این قضیه موافقی؟
سیامک: من به طالعبینی اعتقاد ندارم.شاید در گذشته اینطور بودم اما الان یاد گرفتهام عصبانیتم را کنترل کنم.
البته شنیدهام که میگویند معقولترین ماه تولد برای مردها مرداد است چون نماد این ماه، شیر است. شیر هم سلطان است و از این حرفها… .
من و امیر ژوله (نویسنده ویلای من) مردادی هستیم با فاصله ۱۲ سال و هر ۲ سال میمون به دنیا آمدهایم. امیر خیلی به طالعبینی اعتقاد دارد اما من واقعا نمیدانم تفاوت متولد مرداد با خرداد در چیست. البته ژوله هر روز این مسائل را با من مرور میکند.
چرا ما همدیگر را درک می کنیم
به نظر سیامک یک تجرد ذهنی و یک درون کودکانه دارد؛ کنار آمدن با این مسئله سخت نیست؟
طناز: این مسئله درهر دوی ما وجود دارد شاید به همین دلیل است که همدیگر را درک میکنیم.
سیامک تو به طور معمول همیشه از اتفاقات به وجد میآیی و هیجانزده میشوی. میخواهم بدانم ماجرای ازدواج هم در راستای اتفاقات هیجانانگیز زندگیات بوده است؟
سیامک: به هر حال قبول مسئولیت همراه با دلهره اولیه است؛ قبول مسئولیت و جدا شدن از یک نوع زندگی و شروع یک زندگی جدید هیجان خاص خودش را دارد. مهمتر از همه اینکه شما نمیدانید چه اتفاقی خواهد افتاد و چه چیز پیش رویتان است. فکر میکنم همین بیخبری از اتفاقات آینده به خودی خود موضوع را جالبتر میکند.
طناز: به نظرم هر کسی به یک سرنوشت خوب فکر میکند اما در ذهنش جزئیات وجود ندارد که بداند چه اتفاقی میافتد.همین وجود نداشتن جزئیات که تصوری از آن ندارید، یک هیجان به وجود میآورد.
وقتی موضوع ازدواج شما جدی شد آیا با شخصیت حقیقی سیامک روبهرو شدی یا آدمی که بازیگر است و مشهور و…؟
طناز: خود واقعی او با سیامک تلویزیون فرق آنچنانی ندارد. سیامک اصلا تحت تاثیر معروفیت قرار نمیگیرد خود واقعیاش هم همانی است که میبینید. البته قبل از ازدواج نگران این قضیه بودم چون همیشه زندگی آرام و عادی را دوست داشتم. فکر میکردم ممکن است شغل او روی زندگی خصوصی ما تاثیر بگذارد اما اصلا اینطور نیست. اساسا زندگی با یک بازیگر شاید برای هر کسی خوشایند نباشد به خصوص برای کسی که یکی از طرفین معروف باشد اما سیامک کسی است که به هیچوجه تحت تاثیر محبوبیتش قرار نمیگیرد و چون سبک زندگی سیامک اینطور بود ما توانستیم زندگی مشترکمان را شروع کنیم.
سیامک: من هنوز بعد از ۱۸ سال کار کردن فکر نمیکنم بازیگری شغل من است. فکر میکنم خب یک کاری هست میروم بازی میکنم و برمیگردم. اعتقادی نداریم که بازیگری میتواند شغل کسی باشد.
اهل حساب و کتاب نیستیم
شاید یکی از دلایل طولانی بودن ارتباط کاریات با مهران مدیری و اینکه گروه را عوض نکردی همین محتاط بودن توست.
سیامک: این مسئله دلیلی بر اینکه من آدم ریسکپذیری نباشم، نیست. من بیشتر فکر میکنم که موفقیت کدام طرف است. ما ۱۰ سال است با هم کار میکنیم و موفق هم بودهایم. چرا عوضش کنم؟
حساب و کتاب و مدیریت مالی خانواده با کدامتان است؟
طناز: زندگی ما حساب و کتاب ندارد. نه من اهل کنترل وحساب و کتابم، نه سیامک. در واقع هیچ کداممان اهل دو دو تا چهار تا نیستیم. به نظرم آدم باید از زندگی لذت ببرد البته هیچ کدام اهل بریز و بپاش و ولخرجیهای آنچنانی نیستیم اما در لحظه اگر دلمان بخواهد کاری انجام دهیم آن را از خودمان دریغ نمیکنیم. اهل نقشه کشیدن نیستم به هر حال رؤیاپردازی که همه آدمها دارند را داریم ولی اینطور نیست که به خاطر این رؤیاها زندگیمان را متوقف کنیم.
فقط پلی استیشن
هنوز هم عادت سرگرم شدن با بازیهای کامپیوتری را داری؟
سیامک: بله، همسرم هم این عادت را حتی تا حدی بیشتر از من دارد.
پس زدی تو خال!
سیامک: بله، خوشبختانه من و همسرم در مورد بازیهای کامپیوتری و با هم تفاهم داریم.
با هم مسابقه هم میدهید؟
طناز: نه هر کسی با کامپیوتر خودش بازی میکند.
خیلی خوب است که علاقهمان مشترک است. البته در مورد بیشترین چیزی که با هم تفاهم داریم فیلم دیدنمان است فقط با یک اختلاف سلیقه.
این اختلاف سلیقه در چیست؟
طناز: سیامک فیلم علمی-تخیلی دوست دارد و من به فیلم ملودرام علاقه دارم.
آخرین فیلم اکشنی که دیدی چه بود؟
سیامک: اسکای فال. البته از دیدن جانگوی رها شده تارانتینو هم خیلی لذت بردیم. تارانتینو میتواند همیشه آدم را متعجب کند.
گاهی بین مریض هم کار قبول میکنم
آیا وقت کافی برای همنشینی و فیلم دیدن دارید یا بیشتر درگیر کار هستی؟
سیامک: اصولا در این ۱۲ سال خیلی کار شبانه نداشتیم. کارهای ما به صورت روتین از ۱۱-۱۰ شروع میشود تا ۹-۸ شب.
مگر تو فقط با مهران کار میکنی؟
سیامک: وقتی با مهران کار میکنم پروژه دیگری را قبول نمیکنم. البته گاهی بین مریض کار تئاتر قبول میکنم آن هم تئاتر گروه سایه که آقای حداد ارجمند و خانم رشیدی، خانم فرشادجو و خانم پناهیها در آن هستند. در واقع فقط زیر بار مسئولیت کار تئاتر گروه خودمان میروم.
پس کارتان طوری نیست که همسرتان تنها بماند. معمولا شبکار نیستید؟
سیامک: ۴-۳ ماه اول ازدواجمان ۴ ماه اجرا تئاتر«آمدیم، نبودید، رفتیم» داشتیم. پنجشنبه، جمعهها هم دو سئانس نمایش داشتیم و من تا ساعت یک شب خانه نمیرفتم.
درهوای آلوده بچه نمی خواهیم
اولین باری که سیامک را دیدید ، کجا بود؟
در منزل دوست مشترکمان
وقتی سیامک را از تلویزیون می دیدی هیچ وقت فکر می کردی یک روز ازدواج کنی؟
طناز: اصلا … (با خنده)
به سه نفره شدن زندگیتان فکر کردهاید؟
سیامک: نه فعلا به بچهدار شدن فکر نمیکنیم.
کاراکتر سیامک خیلی به کاراکتر پدر نزدیک نیست. در کل علاقهای به بچهدار شدن دارید؟
طناز: بچهدار شدن مسئولیت سنگینی است. به نظرم باید با برنامهریزی مفصل بچهدار شد.
در همه جای دنیا بچهدار شدن سلبریتیها مبحث روز است.
طناز: امکانات آنها را نمیتوان با شرایط ما یکی کرد. فکر میکنم در این هوای آلوده بچهدار شدن به صلاح نیست اما اگر امکانات بزرگ کردن بچه وجود داشته باشد بچهدار شدن واقعا زیباست.
خدارا شکر آتش نشان نشدم
بنابراین از آسیبهای معمول شغل بازیگری در امان هستید.
سیامک: به نظر من نمیتوان گفت آسیب. یک پلیس و آتشنشان هم شیفت شبکاری دارند یا حتی کسی که در پالایشگاه نفت کار میکند ممکن است یک ماه نتواند به خانهاش سر بزند… البته خدا را شکر میکنم که طی این سالها ساعت کاری روتینی داشتهام و درگیر این چیزهایی که شما میگویید نبودم.
طناز: من فکر میکنم کسی که شریک زندگیاش را انتخاب کرده است باید این شرایط را هم قبول کند و چیزهایی مثل ساعت کاری نامنظم نباید مشکلساز شود. قاعدتا طرف با چشم باز ازدواج کرده است و بعدها نباید قبول شرایط برایش سخت باشد.
تحصیلات شما چیست؟
طناز: دو مدرک دارم. یکی لیسانس معماری داخلی و دیگری مدرک معادل لیسانس برنامهنویسی کامپیوتر.
به نظر میآید علاقهتان به معماری داخلی است؟
طناز: بله.
اصالتا کجایی هستید. در کدام منطقه بزرگ شدهاید؟
طناز: تهران. در منطقه دیباجی و دروس بزرگ شدهام.
و شما…
سیامک: من بچه خیابان بهار شیراز هستم.
شاید باید تاجر فرش می شدم
قبل از اینکه وارد دنیای بازیگری شوی چه کار میکردی؟
سیامک: من خیلی وقتها با پدرم کار میکردم. کار در مورد فرش و گلیم و تولیدات آن همیشه مورد علاقهام بوده. در حال حاضر هم این کار را دنبال میکنم. البته آن وقتها که محصل بودم به پدرم کمک میکردم اما نه به عنوان شغل… اصولا تمام کسانی که پدرشان در بازار تهران کار فرش یا صادرات داشتند یک دورهای با پدر کار کردهاند. حالا بعضیها جذب کار شدهاند، بعضیها سراغ کارهای دیگر رفتهاند. همین رفت و آمدها باعث شد از بچگی نسبت به صنعت فرش شناخت کافی پیدا کنم.
تعلق خاطر هر دو شما به معماری داخلی در آشنایی و تصمیم ازدواجتان تاثیر داشت؟
سیامک: نه، بعد از ازدواجمان همسرم توجه من را به معماری داخلی جلب کرد. خب من کار خودم را داشتم و به کاری دیگر فکر نمیکردم. پشتکار همسرم باعث شد یک گالری افتتاح کنیم و لوازم قدیمی را جمعآوری کردیم و برای فروش گذاشتیم. یکی از دوستان من، آقای محسن موسوی که از قدیمیهای این کار هستند و به همراه پدرشان شاهنامه را روی فرش آوردند که به نوبت در تمام موزههای دنیا به نمایش گذاشته میشود، پیشنهاد این کار را به من دادند و ما با هم این کار را شروع کردیم. در واقع کمک ایشان عامل اصلی شد برای اینکه ما «پچورک»ها را تولید کنیم و بفروشیم.
تکه های فرش های پوسیده را به هم می چسبانم
کمی راجع به پچورک برایمان توضیح بده.
سیامک: بازیابی تکههای فرشهایی است که پوسیدهاند، چیزی که بهنظر میرسد دیگر به درد نمیخورد. این تکههای فرش کنار هم دوخته میشوند و به پشت آن چسب زده میشود.
درواقع قطعهای از نبوک به آن وصل و شیرازهکاری شده و آماده فروش میشود. به صورت صنعتی نمیتوان روی پچورک کار کرد فعلا به صورت کارگاهی آن را پیش میبریم. نکته جالب این است که پچورکها کنار وسایل قدیمی که ما جمعآوری کردهایم خودشان را نشان میدهند و از ابتدا تصمیم نداشتیم که اینها را با هم برای فروش بگذاریم. در واقع علاقه همسرم به لوازم قدیمی مثل مبلمان و تابلوهای قدیمی باعث ایده اولیه راهاندازی گالری ما شد.
رؤیای من این است …
ایده اولیه این کار از کجا آمد؟
طناز: من ۴ سال کار معماری داخلی انجام دادم. هر وقت برای خرید وسایل برای مشتریها میرفتم درک نمیکردم که چرا باید همه وسایل را چینی یا آمریکایی بخرم. این کار را شروع کردیم که از کارهای خودمان استفاده کنیم. اگر از وسایل قدیمی در خانههایمان استفاده کنیم خانههایمان یک اصالت به خود میگیرد. من دوست دارم یک کارگاه داشته باشم که در سال آینده حتما آن را راهاندازی کنیم. ما فعلا در مرحله شروع کار و آزمون و خطا هستیم.
سیامک چقدر کمکت بود؟
طناز: من و سیامک با هم این کار را شروع و در راستای هم حرکت کردیم. هم سیامک برای کار انرژی گذاشت و هم من. شروع کار با من بود چون سیامک آدم صبوری است که دوست دارد راجع به همه چیز حسابی فکر کند اما من آدم عجولی هستم. سیامک همه جوانب کار را بررسی و بعد آن را شروع میکند در صورتی که من اصلا اینطور نیستم.
چقدر چهره شناختهشده سیامک توانست به جمعآوری مجموعه شما کمک کند؟
طناز: این مسئله خیلی به ما کمک نکرد. ما از اعتبار و شهرت سیامک استفاده نکردیم. یک روال کلی کار وجود داشت که هر کسی باید این مراحل را میگذراند.
سیامک: خود به خود شاید چهره بودن من بتواند به سرعت گرفتن دیده شدن گالری ما کمک کند اما هیچ اصراری به این اتفاق نداریم.
وسایل قدیمی کاراکتر دارند
چطور کسی میتواند هم به گرامافون علاقه داشته باشد و هم آیپد؟
طناز: به نظرم در وسایل قدیمی کاراکتری وجود دارد که شما در وسایل جدید نمیبینید. کاری که سیامک در پچورک انجام داده یک کار جدید است که از دل یک کار قدیمی درآمده است. تکههای فرشهای قدیمی را تبدیل به یک کار جدید با رنگآمیزی کردهایم که بیشتر با دکوراسیون امروز همخوانی دارد. مثل درهای قدیمی که الان تبدیل به میز شدهاند. البته این گالری هنوز به آن ایدهآلی که ما مدنظر داریم، تبدیل نشده است.
در واقع مانیفست کاری شما این است که آثار قدیمی را به مدرن تبدیل کنید؟
طناز: یکسری از وسایل به بازسازی احتیاج دارد. آنها را بازسازی میکنیم. بعضیها را هم تبدیل به یک وسیله جدید و مدرنتر میکنیم.
قیمتهای ما مناسب است
خیلی از آدمها ترس از نزدیک شدن به گالری شما را دارند. فکر میکنند قیمتهای نجومی عتیقهجات روی وسایل گالری شما هم وجود دارد، این ذهنیت درست است؟
سیامک: اصلا اینطور نیست. ممکن است مردم بروند یک مبلمان ترکی یا چینی را به اسم ایتالیایی بخرند و قیمت خیلی بالایی پرداخت کنند، واقعیت این است که قیمت وسایلی که ما در گالری داریم واقعا مناسب است و اقشار متوسط به راحتی میتوانند اجناس ما را خریداری کنند.
این تغییرات اقتصادی روی کار شما هم تاثیر گذاشته است؟
سیامک: بله. فکر میکنم فعلا خرید این اجناس در اولویت خرید مردم نیست. مردم فکر خرید اجناس ضروریتر هستند. ترجیح میدهند فعلا پولشان را صرف خرید اینطور وسایل نکنند. البته ما فروش خودمان را داشتهایم منتها موضوع تورم و بالا و پایینهای اقتصادی را حس کردهایم.
آهسته آهسته معروف شدم
از چه زمانی دیده شدی و مردم دیگر تو را در خیابان میشناختند؟
سیامک: خدا را شکر خیلی آهستهآهسته این اتفاق افتاد و با شیب نرمی این اتفاق برای من به وجود آمد اما از سریال هتل سال ۷۸ کمکم شناخته شدم.
یادت میآید اولینباری که سیامک را در تلویزیون دیدی کدام سریال بود؟
طناز: سریال پاورچین
همیشه ذهنمان خسته است
با این میل به دوری از سر و صدا چرا نمیروید بیرون از تهران؟
سیامک: فکر میکنم تمام مردمی که در تهران درگیر ترافیکهای مدام شهری هستند دنبال یک آرامش نسبی هستند تا بتوانند برای مدتی از حجم صدا فرار کنند. ما ناخودآگاه ذهن خستهای داریم. کاری نکردهایم ولی خسته میشویم که این به دلیل آلودگی صوتی است اما یادمان میرود چقدر رانندگی کردهایم، چقدر صدا شنیدهایم، چقدر دود به حلقمان رفته است… بیجهت همیشه خستهایم. مثل این است که شما را در جایی بنشانند و دائما بوق بزنند یا زمین را با مته سوراخ کنند. ذهنتان خسته میشود. خستگی فقط جابهجا کردن چیزی یا دویدن نیست؛ بنابراین فکر میکنم همه مردم دنبال جایی میگردند که کمی آرامش پیدا کنند. ما به طور نسبی این آرامش را در این خانه ایجاد کردهایم.
طناز: خیلی وقتها فکر میکردم کاش میتوانستیم به جایی نزدیک تهران نقل مکان کنیم. البته منظورم لواسان نیست میگویم اطراف تهران همه ذهنها میرود به سمت لواسانات اما متاسفانه ما عادت کردهایم خودمان را با امکانات تهران تطبیق دهیم.
به نظر من تهران جای زندگی نیست. من آدمی هستم که از تنهایی بدم میآید و خیلی اهل معاشرت هستم اما هرچه میگذرد بیشتر به تنهایی و خلوت فکر میکنم.
ما یک تیم هستیم ستاره هم نمی خواهیم
نکته جالب این است که تو رفتارهای بقیه سلبریتیها را نداری. اساسا چیزی در ذهنت طراحی نمیکنی که بخواهی چطور رفتار کنی.
سیامک: نمیفهمم الگوی رفتار سلبریتی در مملکت ما چیست؟ آیا قانونی وجود دارد؟ خب خیلی از مردم خودشان را میگیرند طبیعی است که بعضی از سلبریتیها هم همین رفتار را داشته باشند. شاید بعضیها دوست داشته باشند یک گاردی داشته باشند. بعضیها یک سپری برای خودشان میسازند که از حاشیه دور باشند که خود سپر تبدیل میشود به حاشیه. خود آن رفتار تبدیل میشود به حاشیه. نه اینکه عاشق حاشیه و باشند نه. معلوم است که کسی دنبال حرف و حدیث نمیگردد.
اما چیزی که وجود دارد این است که شهرت تبعاتی با خود میآورد مثل نگاه از بالا به پایین به دیگران یا مورد توجه قرار گرفتن. ممکن است شما درگیر این مسائل نباشی اما این غرور خواه ناخواه برای خیلیها به وجود میآید.
سیامک: به نظرم اعتمادبهنفس با غرور فرق میکند. ممکن است یک نفر با خود فکرکند، من کاری انجام دادم که دیگران تشویقم کردند و از این بابت به خودش ببالد. اما اینکه اعتمادبهنفس به تو حس برتری بدهد را درک نمیکنم. نکته این است که ما با فرهنگ ایرانی زندگی میکنیم و فرهنگ ما اجازه نمیدهد که بخواهی برای بقیه قیافه بگیری.
ولی ستارههای سینما یا موسیقی حتی حاضر نیستند کنار همدیگر بایستند و با هم عکس بگیرند.
سیامک: علت اینکه ۱۲ سال با گروه مهران مدیری کار میکنیم همین مسئله است، ما یک تیم هستیم.
اما خیلی از بازیگرهای تیمتان از شما جدا شدند مثل شفیعیجم و جواد رضویان.
گروه ما ستاره لازم ندارد. مردم بازیگرها را ستارهدار میکنند. من هر آدمی را در شرایط خودش میسنجم. مگرچه اتفاقی میافتد، آخر این راهی که ما میرویم کجاست؟ همه ما بازنشسته میشویم. بالاخره باید طوری رفتار کنی که چند سال بعد که خانهنشین شدی ۴ نفر جواب سلام تو را بدهند. نمیگویم من آدم دوراندیشی هستم ولی به آخرش فکر میکنم. دوست دارم ۲ نفر هم باشند که در دوران بازنشستگیام به من احترام بگذارند. همه احترامها که نباید برای الان ما باشد.
خانم هادیان به نمایش و بازیگری علاقه ندارید؟
طناز: نه. من روی بازیگری را ندارم. به هنر علاقه دارم اما دوست دارم تماشاچی باشم نه بازیگر.
از بین کارهای سیامک کدام یک را بیشتر دوست داشتی؟
طناز: پاورچین را. سیامک شخصیت بامزهای در آن سریال داشت.
قالتاق مظلوم
شما نقش سیامک در ویلای من را دوست داری؟
طناز: خیلی زیاد.
دوگانگی آدمی که بیعرضه است اما در عین حال زرنگ هم هست در نقشت وجود دارد.
سیامک: بله نقشم یک کاراکتر قالتاق مظلوم است.
طناز: صدای خیلی جذابی هم دارد.
به نظر میرسد نقش تو نسبت به نقشهای قبلی نقش کوتاهی است؟
سیامک: بله. ولی هیچ منطقی در داستان وجود ندارد که من و مهران یکدفعه وارد خانه مشکات شویم. در آینده اتفاقات خیلی جذابی برای کاراکترها پیش میآید. ورود هادی کاظمی و عارف لرستانی هم به داستان سریال اتفاق شیرینی است.
شما چقدر کارهایی که سیامک در آن بازی کرده است را دنبال کردهاید؟
طناز: قهوه تلخ و قسمتهایی از شبهای برره و مرد هزارچهره را دیدم.
شرایط اقتصادی روی بودجه پروژه تاثیر منفی گذاشته؟
خب پروژه به صورت خصوصی ساخته میشود و مشکل مالی وجود ندارد.
مهران مدیری میگفت اگر ویلای من با اقبال عمومی مواجه نشود ممکن است آخرین کاری باشد که گروه شما انجام میدهد.
سیامک: خدا را شکر شرایط خوب است. جایزه اول ویلای من تحویل داده شد. فکر میکنم اعتمادسازی ابتدایی که باید انجام میشد، شکل گرفت. شرکت گلرنگ با تمام وجود تلاش کرد و اعضای آن صد درصد به تمام تعهداتشان عمل میکنند.
دلم نمی خواهد فکر کنم «قهوه تلخ» تمام شده
تا حالا پیش آمده که مردم در خیابان تو را ببینند و از تو درباره قهوه تلخ بپرسند؟
سیامک: بله؛ خیلی این اتفاق میافتد. از من میپرسند چرا قهوه تلخ به اتمام نرسید.
نمیپرسند که داستان قهوه تلخ کجا ختم میشود.
سیامک: این سؤال را راجع به همه کارها میپرسند (میخندد). اما فقط یک قسمت از قهوه تلخ باقی مانده که ما آن را فیلمبرداری نکردهایم. دو قسمت از آن هم ضبط شده که دیویدیهای آن منتشر نشده است. امیدم این است که پروژه قهوه تلخ به اتمام برسد به هر حال هرکدام از ما ۳ سال و نیم برای آن زحمت کشیدیم.
فکر نمیکنی امید واهی داری؟
سیامک: اصلا دوست ندارم به این فکر کنم که قهوه تلخ به پایان نمیرسد.
راجع به جوایز هم از تو سؤال میکنند؟
سیامک: ما که در قهوه تلخ بازی میکردیم نباید جایزه بدهیم. من در آن پروژه شراکتی نداشتم. ما هم مثل شما نمیدانیم چه اتفاقی افتاده است.
خودت هم به دلیل منطقی نمیرسی که چرا قسمت آخر آن سریال ضبط نشد.
سیامک: واقعا هیچ دلیل منطقی برای آن ندارم. فقط یک هفته به پایان پروژه مانده بود
فرزاد حسنی در مراسم عروسی برادرش +عکس
در روزهایی که خبر جدایی فرزاد حسنی و آزاده نامداری در صدر اخبار رسانه ها قرار دارد،گویا زندگی این مجری مشهور در سکوت و آرامش خاصی جریان دارد
در حالی تصاویری از شب مراسم ازدواج فرشاد حسنی(برادر فرزاد) برای اولین بار منتشر می شود که این روزها بر عکس آزاده نامداری که گفتگوهای مختلفی را درباره جدا شدنش ار فرزاد حسنی مطرح کرد ، این مجری سیاست سکوت را در پیش گرفته و گویا ترجیح می دهد بی آنکه به اتفاقات اخیر بیشتر دامن بزند،آبها از آسیاب بیفتد و زندگیش روال عادی خود را طی کند.
مراسم ازدواج فرشاد حسنی جمعه شب (۲۴ مرداد ماه) با حضور چهره های سرشناسی چون محمد علیزاده،منصور ضابطیان و عوامل سازنده برنامه رادیو هفت برگزار شد.
فرشاد حسنی یکی از ارکان اصلی برنامه پر بیننده رادیو هفت است.
آیا سام درخشانی و نرگس محمدی با هم ازدواج کردند +عکس
یک منبع آگاه خبر ازدواج سام درخشانی و نرگس محمدی را تکذیب کرد.
فاطمه گودرزی یکی از هنرمندان حاضر در برزیل در گفتوگو با خبرنگار نامه نیوز خبر اعلام رسمی ازدواج سام درخشانی و نرگس محمدی در برزیل را تکذیب کرد.
روز گذشته خبری درخصوص اعلام رسمی ازدواج دو بازیگر سینما و تلویزیون در فضای مجازی منتشر که یکی از خبرنگاران حاضر در اینستاگرام آن را منتشر کرده بود.
بر همین اساس سایت خبری نامه نیوز و برخی از سایت های خبری دیگر به استناد این ادعا اقدام به انتشار این خبر کردند و این خبر نادرست را منتشر کردند.
سایت نامه نیوز از خوانندگان محترم و این دو بازیگر به علت انتشار این خبر نادرست عذرخواهی میکند.
گفتنی است که تصویر منتشر شده در این خبر نیز مربوط به فیلمبرداری آخرین همکاری این دو بازیگر در تهران پیش از سفر به برزیل است. (نامه نیوز)
مصاحبه با چوچانگ+شاید با مردی ایرانی ازدواج کنم
مصاحبه با چوچانگ
منگهانگ ژانگ یا به قولی اهالی سریال «پایتخت» ماهان از ورودش به ایران، گرسنگی کشیدن در ماه اول حضورش در کشور ما، اولین باری که دوغ نوشیده، علاقه به فرهنگ ایرانی، حجاب و مولانا و البته این نکته حرف زد که دیزی را خیلی دوست دارد.
صدایش میکنم خانم جانگ و علیرضا خمسه سریع میگوید اسم او ماهان است، یعنی آنها ماهان صدایش میکنند. در این لحظه مصاحبهام با بازیگر زن چینی سریال «پایتخت۳» تمام شده اما با تذکر خمسه از او میخواهم نامش را برایم بنویسد. گرچه خودش میگوید دستخط فارسیاش خیلی بد است و ضمن اینکه توضیح میدهد عیبی ندارد اگر دلم خواست اسم فامیلش را دوم بنویسم و اسم کوچکش را اول (چون آنها برعکس عمل میکنند) مینویسد: Zhang Menghan. بعد توضیح میدهد که به فارسی اسمش را در کارت دانشجوییاش اینطور نوشتهاند: منگهان ژانگ.
منگهان یا به قول پایتختیها ماهان، خوش برخورد و البته خوش خنده است. صادقانه جواب سوالهایم را میدهد و مدام دستش به شال روی سرش است و آن را جابجا میکند. سعی میکنم شمرده سوال کنم و او با دقت گوش میدهد و آرام آرام فارسی صحبت میکند. کمتر پیش میآید فعلی را اشتباه بگوید. شاید برایتان جالب باشد بدانید غذای ایرانی مورد علاقه او دیزی است و به مولانا و نی نامه علاقه دارد.
گفتگویمان را که در بالکن دفتر تهیهکننده «پایتخت» و روی صندلیهای راحتی آن انجام شد در ادامه میخوانید:
*شما چه زمانی به ایران آمدید؟
– چهار سال و نیم پیش بود، زمستان ۲۰۰۹.
*تمام این چهار سال ساکن ایران بودید؟
– بله. البته هر سال یکی دو بار به کشورم برمیگردم.
*چطور پایتان به ایران باز شد؟
– در چین زبان فارسی خواندم. البته رشته اصلیام انگلیسی بود و بعد از آن چند زبان دیگر هم انتخاب کردم؛ ژاپنی، آلمانی و فارسی. با مقایسه این زبانها تصمیم گرفتم فارسی را ادامه بدهم.
*یعنی شما این چند زبان را بلد هستید؟
– من فقط انگلیسی و فارسی میتوانم بنویسم و بخوانم و بعد از یاد گرفتن فارسی دیگر ژاپنی و آلمانی نمیتوانم صحبت کنم. چینی را هم که حرفهای صحبت میکنم.
*درستان که تمام شود به چین برمیگردید یا میخواهید در ایران بمانید؟
– هنوز تصمیم نگرفتهام. شاید همچنان رفت و آمد داشته باشم و چند ماه ایران بمانم و چند ماه چین.
*شما ازدواج کردهاید؟
– نه هنوز.
*ممکن است با یک ایرانی ازدواج کنید؟
– بستگی به اینکه چه کسی باشد دارد. بله. اگر خدا بخواهد.
*شما مسلمان هستید؟
– هنوز نه.
*چطور شد که بازیگر پایتخت شدید؟
– مرا سفارت چین معرفی کرد.
*خودتان به بازیگری علاقه داشتید؟ سابقهای در این هنر دارید؟
– قبلا که در پکن بودم برنامه تلویزیونی انجام دادم اما سریال نبود. بلکه برنامههای تفریحی بود.
*یعنی شما مجری بودید؟
– بله. در سی سی تی وی، پکن تی وی و چند تلویزیون مختلف یک سال و خردهای اجرا میکردم.
*پس معروف بودید؟
– معروف که نه اما مردم بابت آن یک سال مرا میشناسند.
*مردم شما سریال «پایتخت» را هم دیدند؟
– بله چینیهایی که در ایران هستند و فارسی بلدند دیدهاند. چینیها زیاد زبان فارسی را یاد میگیرند.
*خانوادهتان هم دیدهاند؟
– بابا و مامانم هنوز آن را ندیدهاند. اما من میخواهم دی وی دیاش را بخرم و برایشان بفرستم. این هدیه خوبی است.
*پدر و مادرتان درباره دوری از شما و زندگیتان در ایران چه نظری دارند؟
– برایشان خیلی جالب است. چون ما چینیها تا به حال یک خانم با روسری در تلویزیون ندیده بودیم. من هم که اولین بار به ایران آمدم به خانمها با تعجب نگاه میکردم. چون قبلا ندیده بودم که یک خانم با حجاب چه شکلی است.
*اگر باز هم به شما پیشنهاد بازیگری شود میپذیرید؟
– اگر فیلمنامه خیلی جالب باشد حتما این کار را میکنم.
*سیروس مقدم را از قبل میشناختید؟
– نه قبلا نمیشناختم.
*او کارگردان بسیار مطرحی در ایران است که سریالهای زیادی ساخته است.
– خارجیها معمولا تلویزیون نگاه نمیکنند چون مشکل زبان داریم. معمولا برنامههای کودک نگاه میکنیم.
*چرا؟
– چون زبان آن سادهتر است و ما متوجه میشویم. اما در سریال تند تند حرف میزنند و ما نمیفهمیم.
*دیالوگهای «پایتخت» را که متوجه میشدید؟
– بله چون چندبار تکرار میشد متوجه میشدم. توضیحات دوستان هم کمک میکرد. اما اگر یک سریال دیگر ببینم اکثرا متوجه منظورشان نمیشوم. چون اصطلاحات زیادی استفاده میکنند. صحبت با لهجه محلی هم باعث میشود حرفها برایم نامفهوم باشد.
*در چین هم مردم با لهجه صحبت میکنند؟
– بله لهجههای زیادی داریم.
*صحبت کردن خود شما به چینی هم با لهجه است؟
– بله. من لهجه دارم. اما پدر و مادرم یک لهجه دیگر دارند. خیلی عجیب و غریب و جالب است.
*چرا لهجه شما با آنها فرق میکند؟
– پدر و مادرم ۳۰، ۴۰ سال پیش وقتی بچه بودند در روستا زندگی میکردند اما بعد به شهر مهاجرت میکنند. بنابراین با لهجه صحبت میکنند. من نمیتوانم دقیقا با لهجه آنها صحبت کنم.
*سکانسی در سریال بود که شما در لحظه سال تحویل با زبان چینی دعا میکردید. این دعا بداهه بود یا در فیلمنامه نوشته شده بود؟
– من همان چیزی که از دلم میآمد و اگر در واقعیت هم بود این دعاها را میکردم، گفتم. بعد آقای سیروس مقدم گفت چه گفتی ما که نفهمیدیم؟! من هم ترجمه کردم.
*پس آن حرفها آرزوهای خودتان بود.
– بله. اینطوری میتوانستم خیلی راحتتر و طبیعیتر صحبت کنم.
*شما بازیگران ایرانی را میشناختید؟
– یک ایرانی در اپرای پکن بود که بازی میکرد او را دیده بودم اما اسم او را حفظ نیستم.
*پس در «پایتخت» بود که با سینما و تلویزیون ایران آشنا شدید.
– بله همه چیز برای من جدید بود.
*در ادبیات فارسی به چه نویسنده یا شاعری علاقه دارید؟
– مولانا. مثلا نی نامه را خیلی دوست دارم. مثنوی معنوی و غزلیات شمس هم همینطور.
*تا به حال مشاعره کرده اید؟
– مشاعر؟
*مشاعره. یعنی شما یک بیت شعر میخوانید و نفر بعدی با حرف انتهایی آن بیت، شعر دیگری را از حفظ میخواند.
– نه آن خیلی سخت است! «مشاعر» برای خارجیها واقعا دشوار است. ما نمیتوانیم مثل ایرانیها به فارسی فکر کنیم و مثل کودکان درس میخواندیم و برنامه کودک نگاه میکردیم.
*چه چیزی برای شما در ایران از همه جالبتر بود؟
– پیش از اولین باری که من به ایران بیایم هیچوقت یک خانم با چادر ندیده بودم. خانمهای چادری را خیلی نگاه میکردم. جالبتر اینکه وقتی سوار اتوبوس شدم دیدم زن و مردها جدا از هم مینشینند. فرهنگ ایران هم خیلی برایم جالب است. اکثر چیزهایی که در ایران دیدم برای اولین بار بود.
*درباره غذاهای ایرانی چه نظری دارید؟
– همه غذاها را اولین بار اینجا خوردم. خیلی جالب بود. من هر چیزی که در بازار میدیدم نمیدانستم چیست و انگار کاملا یک دنیای جدید را تجربه کردم.
*کدام غذای ایرانی را دوست دارید؟ اصلا این غذاها با ذائقهتان جور در میآید؟
– بله. دیزی را خیلی دوست دارم. یادم میآید اولین بار در ایران دوغ خوردم. (قهقهه میزند) ایرانیها خیلی به من تعارف میکنند و فکر میکنم از من پذیرایی کردند. مدام میگفتند بفرمایید بفرمایید و من گفتم باشه و دوغ را خوردم و آخ…!
*خوشتان نیامد؟
– اصلا نمیتوانستم تحمل کنم. اما حالا عادت کردهام. ما دوغ نداریم. ماست ما هم با ماست ایرانی فرق میکند. غذا کاملا متفاوت است. مزه، رنگ و همه چیز فرق میکند.
*ماست شما با ماست ما چه فرقی میکند؟
– ماست شما خیلی ترش است اما آنجا ما ماست شیرین میخوریم. من یک ماه اولی که ایران بودم هیچ غذایی نخوردم.
*ما اینجا رستوران چینی هم داریم.
– اولین باری که به ایران آمدم نمیدانستم رستوران چینی کجا است. فارسی هم بلد نبودم و فقط انگلیسی حرف میزدم. پسران ایرانی مدام با من صحبت میکردند و من خیلی خوشحال شدم. فکر میکردم خیلی خوشگل هستم. بعد از چند سال فهمیدم خارجی بودن من برای مردم جالب است.
*غیر از تهران به مناطق دیگر ایران هم رفتهاید.
– بله. اکثر شهرهای شمال را رفتهام. از شمال تا جنوب را دیدهام. از دریای خزر و اکثر شهرهای که اطراف آن قرار دارند تا جنوب جزیرههای قشم و هرمز را دیدهام.
*تا به حال مشهد هم رفتهاید.
– بله.
*زیارت در فرهنگ شما هم هست؟
– من هیچوقت مثل زیارت شما تجربه نکرده بودم. همه چیز جدید بود. ما هم مسلمان داریم اما آنها از فرهنگ ما دور هستند و با هم در یک شهر زندگی نمیکنیم. بلکه در شهر دیگری هستیم. من در شهری کوچک به نام رویان زندگی میکردم.
*مناطق توریستی یا بناهای تاریخی مثل تخت جمشید را هم دیدهاید؟
– بیشتر اصفهان و یزد رفتم. شیراز نرفتم. خیلی جالب است. من اکثر شهرهای ایران رفتهام.
*شما به فارسی هم راحت مینویسید؟
– راحت نیست و دستخط من هم خیلی زشت است. اما میخواهم این را بگویم که در این چهار سال و نیم خیلی به من خوش گذشت و راضی بودم. انتظار نداشتم یک بار در ایران فیلم بازی کنم و خیلی تجربه خوبی بود. امیدوارم روزی که به چین برگردم، درباره این تجربه مقاله بنویسم. امیدوارم یک کتاب درباره فرهنگ ایران بنویسم و در چین چاپ کنم تا بیشتر مردم چینی فرهنگ ایران را بشناسند و فارسی یاد بگیرند.