بیوگرافی و زندگینامه پریناز ایزدیار + عکس و قصه ی زندگی وی
نام اصلی پریناز ایزدیار
تولد ۸ شهریور ۱۳۶۴
بابل
محل زندگی تهران
ملیت ایران
پیشه بازیگری
سالهای فعالیت از ۱۳۸۵-اکنون
پریناز ایزدیار متولد ۸ شهریور ۱۳۶۴ است و مدرک کارشناسی گرافیک دارد.
وی دارای تحصیلات لیسانس گرافیک میباشد. در سال ۱۳۸۵ برای بازی در فیلم سینمایی یک شهر یک مرد تست بازیگری داد و قبول شد. ایزدیار در تله فیلمهای زیادی بازی کرد و با کارگردانهایی همچون فرزاد موتمن، مسعود آبپرور، سعید ابراهیمی فر و علیرضا امینی کار کرد و در یک فیلم سینمایی به نام داشتن یا نداشتن بازی کرد. پنج کیلومتر تا بهشت، اولین سریال او بود که در ماه رمضان پخش شد. وی در این سریال موفقیت زیادی کسب کرد. او همچنین در فیلم ورود آقایان ممنوع در چند سکانس بازی کرد ولی نسبت به بازی در سریال پنج کیلومتر تا بهشت موفقیت چشمگیری کسب نکرد.
مخالفت خانواده
خانوادهٔ او موافق تحصیل او در رشتهٔ بازیگری نبودند به خاطر همین در دبیرستان مجبور شد که رشتهٔ تجربی را انتخاب کند ولی سپس در دوران پیش دانشگاهی به رشتهٔ هنر تغییر رشته داد. پدر ایشان یکی از مخالفهای سر سخت رشتهٔ وی بود. پدرش مایل بود که او رشتهٔ وکالت بخواند ولی برعکس مادرش خیلی مایل بود که او رشتهٔ بازیگری را ادامه دهد.
حاشیه
در آبان ماه سال ۹۱ هنگامی که پریناز ایزدیار در حال فیلمبرداری مجموعه تلویزیونی زمانه بود مورد حمله یک مرد شرور قرار گرفت.
کار خیر
او همراه با کامران تفتی و فرزاد حسنی در نمایشنامه خوانی سفر به بینهایت دور به کارگردانی محمد میرعلی اکبری برای کمک به موسسهٔ محک که مخصوص کودکان سرطانی است برنامهای اجرا کردند. آنها تمام پول بدست آمده را به آن موسسه واگذار کردند.
دوران کودکی پریناز ایزدیار
در دوران کودکی به شدت شیطان بودم. اغلب اوقات خرابکاری میکردم و روی در و دیوار نقاشی میکشیدم و اصولا کوچه را برای بازی انتخاب میکردم تا به خانه آوردن من، امری مشکل برای خانواده محسوب شود. چون تمام مدت، در حال حرکت بودم و به همراه برادرم فوتبال بازی میکردم. به یاد دارم، در آن زمان، مادرم اجازه نمیداد که ظهرها بیرون بروم و با بچهها بازی کنم و من را مجبور میکرد که بخوابم، اما متاسفانه هر چه سعی میکردم، خوابم نمیبرد، به همین دلیل برای آنکه، آن ساعات طی شود، آن قدر از زیر در با دوستانم صحبت میکردم، تا یکی از اعضای خانواده بیدار شود و به من مجوز بیرون رفتن را بدهد!!
پریناز ایزدیار و مادرش
دوران کودکی پریناز ایزدیار
مصاحبه با پریناز ایزدیار
میخواستند پزشک شوم
اصالت من برمیگردد به شمال ایران (بابل). دوران بچگیام در ساری گذشته و چند سالی در بابل و بعد تهران. تمام دوران دبستانم را در ساری گذراندم، دوره راهنمایی را در تهران درس خواندم و دبیرستان را در بابل اما برای پیشدانشگاهی دوباره به تهران آمدیم. در دبیرستان رشته تجربی میخواندم اما بعد از چندوقت تغییر رشته دادم و برای پیشدانشگاهی رشته هنر را انتخاب و در کنکور هنر شرکت کردم. خانواده من مهمترین معیاری که بیشتر از هر چیزی همیشه برایشان مهم بوده تحصیلات است. من تنها کسی هستم که در کل خانوادهام در رشته هنر تحصیل کردهام؛ چه در خانواده پدری و چه در خانواده مادری. بیشتر افراد خانوادهام پزشک هستند. دوست داشتند که من هم یا پزشک شوم یا مثل پدرم وکیل اما خب علاقه من به هنر باعث شد به این سمت کشیده شوم. در دانشگاه هم رشته گرافیک را دنبال کردم.
همیشه دستم در جیب خودم بوده
من در خانوادهای بزرگ شدهام که همیشه آن چیزی را که دلم میخواهد به دست میآورم. میتوان گفت سطح مالی ما متوسط رو به خوب بود، یعنی هیچوقت نیاز مالی را حس نکردم اما از وقتی که شروع به کار کردم خودم حسابم را از خانواده جدا و سعی کردم دستم در جیب خودم باشد. نمیگویم از پدر و مادرم کمک نمیگیرم اما تلاشم این است که خودم کارهایم را پیش ببرم. از دوران بچگی به بازیگری علاقه داشتم. یادم میآید در دوران مدرسه هر نمایش و تئاتری که برگزار میشد من همیشه اولین نفر بودم که برای بازی حاضر میشدم. اما اصولا آدم وقتی در شرایطی بزرگ میشود که میبیند همه افراد خانواده پزشک هستند حتی خواهر و برادرهایش هم در رشته پزشکی تحصیل کردهاند، فکر میکند خودش هم حتما باید در این رشته تحصیل کند به همین دلیل من هم تصمیم گرفتم پزشک شوم و در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کردم اما بعد از مدتی متوجه شدم به شدت به هنر علاقه دارم بهخصوص به رشته نقاشی. برای خانوادهام پذیرفتن ادامه تحصیل من در رشته هنر خیلی سخت بود اما کمکم به علاقه من احترام گذاشتند و با من کنار آمدند.
داشتم زهرهترک میشدم
باورتان نمیشود وقتی برای اولینبار روبهروی دوربین قرار گرفتم چه حس وحشتناکی داشتم؛ حال بد همراه با استرس زیاد. درست برعکس الان که خیلی عاشقانه روبهروی دوربین قرار میگیرم. البته آنموقع کسی متوجه اضطراب من نشد. چنان خودم را با اعتمادبهنفس نشان دادم که هیچکس متوجه حال من نشد و هرطور بود سعی کردم اجازه ندهم ترس بر من غلبه کند.
دایی و خاله مرحوم پریناز ایزدیار
بازیگرانی که صورتشان را جراحی کردهاند همه شبیه هم هستند
بازیگرانی که جراحی زیبایی انجام دادند همه شبیه هم هستند. به نظر من طبیعی بودن صورت خیلی مهم است و علاقهای به جراحیهای زیبایی ندارم. شاید اگر سنم بالا برود این کار را انجام دهم اما الان فکر میکنم به اعضای صورتم برای کار کردن نیاز دارم و فکر میکنم بازیگرهایی که بوتاکس میزنند میمیک صورتشان را به هم میریزند و همه شبیه همدیگر میشوند بنابراین برای از دست ندادن نقشها هم که شده جراحی زیبایی انجام نمیدهم.
۱۷ سالگی پریناز ایزدیار
بارها فقر را تجربه کردم
من از وقتی که حساب و کتابم را از خانوادهام جدا کردم و سعی کردم روی پای خودم بایستم بارها و بارها مزه فقر را چشیدهام چون میخواستم مستقل باشم و از خانواده طلب پول نکنم، در صورتی که اگر درخواست میکردم حتما حمایتم میکردند اما با بیپولی کنار آمدم. لحظاتی را داشتم که حتی به یک رقم خیلی کم احتیاج داشتم اما همه این روزها گذراست. من فکر میکنم بسیاری از کسانی که در این حرفه مشغول به کار هستند حتما شرایط نداری را تجربه کردهاند و بهنظرم این شرایط آدم را میسازد.
ولخرجی میکنم، پول کم میآورم
اولین دستمزد من سال ۸۴، ۵۰۰ هزار تومان بود. یادم میآید خیلی سریع همه درآمدم را خرج کردم. در کل آدم ولخرجی هستم چون خیلی زود هیجانزده میشوم، بعد که پول کم میآورم با خودم میگویم ای کاش ولخرج نبودم. تا یکی، دو سال پیش همه پولم را بابت لباس خریدن صرف میکردم و وقتی پول بابت کارهای واجبترم باقی نمیماند لباسها را جلوی چشمم میگذاشتم و میگفتم حالا با شماها چه کنم (میخندد).
پریناز ایزدیار در سریال شهرزاد
دروغم لو رفت و خجالت کشیدم!
برایم پیش آمده که به کسی دروغ بگویم. آن شخص متوجه دروغگویی من شده و حسابی خجالت کشیدهام. البته دروغ آنقدر بزرگ نبوده که مثل داستان سریال زندگیام از هم بپاشد اما فکر میکنم وقتی دروغ میگویی، مجبور میشوی پشت سر هم دروغت را ادامه بدهی. یعنی یک دروغ میتواند تو را مجبور کند صد دروغ دیگر بگویی، بنابراین بهتر است از ابتدا راستش را بگویی. اگر قرار است کسی ترکت کند و کسی به خاطر راستگوییات تو را قضاوت کند به نفع توست که قضاوت شوی. مهم این است که خودت میدانی صادق بودهای.
دوست دارم ازدواج کنم و بچهدار شوم
من ازدواج کردن را دوست دارم. به خصوص که عاشق بچه هستم و عاشق تجربه کردن احساس مادری. اما فکر میکنم ازدواج یک پختگی لازم دارد که من هنوز به آن نرسیدهام. این پختگی دوطرفه است. هم زن و هم مرد باید به جایی رسیده باشند که مسئولیت یک زندگی را دونفری به دوش بکشند. به نظرم این اشتباه است که فکر کنی همه چیز به عهده مرد است. از آن مهمتر توانایی تربیت بچه است. با شرایط امروز دنیا تحویل دادن یک بچه خوب و سالمی که خود بچه هم از به دنیا آمدنش راضی باشد و این قضیه قدیمی که بچهها به پدر، مادرهایشان میگویند چرا ما را به دنیا آوردهای تکرار نشود یک لیاقت میخواهد که آدمها باید به آن برسند. من فکر میکنم که در مورد هنرمندان اگر ازدواجگریزی وجود دارد به خاطر مشغله کاری زیاد آنهاست. من آنقدر کارم فشرده است که فرصت دیدن خانوادهام را هم نمیتوانم پیدا کنم. حالا فرض کنید اگر ازدواج کرده بودم و بچه داشتم چطور باید با شرایط کنار میآمدم. من فکر میکنم این موضوع باعث دور شدن اهالی سینما از ازدواج شده است. فکر میکنم اگر به جایی برسی که بخواهی تشکیل خانواده بدهی باید کارت را گزیدهتر انتخاب کنی که بتوانی وقت بیشتری برای همسر و فرزندانت بگذاری.
لحظه تحویل سال به چه کسی نگاه می کنید؟
به ساعم! اصلا توی سفره به چیزی نگاه نمی کنم. قبلا که با خانواده زندگی می کردم، به مادرم نگاه می کردم اما امسال فکر می کنم لحظه سال تحویل تنها باشم چون خانواده ام شمال زندگی می کنند.
نسبت به فامیل هایی که ۱۰ سال یک بار در نوروز می بینید، چه حس و واکنشی دارید؟
چنین کسی را در فامیل هایمان نداریم چون من هر سال می روم همه فامیل هایمان را می بینم. مگر آنهایی که ایران نباشند. من کلا خیلی خانواده دوست هستم و از دیدن خانواده و فامیل هایمان ذوق می کنم.
روی اعصاب ترین عیدی زندگی تان چه بوده؟
از بچگی خیلی عیدی گرفته ام ولی بدترین هایش چیزهایی مثل کتاب و دفتر بود که به درس و مشق ربط داشتند. کلا از بچگی از درس متنفر بودم.
رکورد خواب عیدتان چقدر بوده؟ تا حالا روزی از عید وجود داشته که کاری نداشته باشید و زودتر از ساعت ۱۰ بیدار شده باشید؟
یادم هست یک بار ۲۸ ساعت خوابیدم. خیلی خسته بودم و جوری عمیق خوابیده بودم که اگر کنار گوشم بمب هم می ترکاندند بیدار نمیشدم.
به همه آدم های دیگر هم پیشنهاد می کنم در عید بخوابند چون روزهای دیگر سال که آدم اصلا وقت نمی کند بخوابد.
اخبار مرتبط:
بیوگرافی و زندگینامه ساموئل بکت ، نمایش نامه نویس مشهور + تصویر
ساموئل بکت
در جوانی با هموطن نامدارش جیمز جوس دوستی و مراوده ای پیدا کرده بود، یک جور رابطه استاد و شاگردی میان بکت با نویسنده ای که ستایشش می کرد.
نام اصلی: ساموئل بارکْلی بِکت
زمینهٔ کاری: رمان، شعر، نمایشنامه
زادروز: ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ – دوبلین، ایرلند
مرگ: ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹ میلادی (۸۳ سال) – دوبلین، ایرلند
ملیت: جمهوری ایرلند ایرلندی
محل زندگی: دوبلین، پاریس، لندن و …
جایگاه خاکسپاری: گورستان مونپارناس
پیشه: نمایشنامهنویس، رماننویس و شاعر
سالهای نویسندگی: ۱۹۸۹-۱۹۲۹
در سال ۱۹۶۹ بکت به نیت گذراندن تعطیلاتی آرام، به تونس رفت و هتلی در منطقه ای بی سرو صدا گرفت. اما مدتی بعد یکباره با هجوم سیل خبرنگاران به هتل روبه رو شد، به خیالش یکی از ستارگان سینما با آمدن به این منطقه دور افتاده سکوت و آرامش او را برهم زده است. اما وقتی در اتاقش را باز کرد و نور فلاش دوربین ها چشمانش را آزرد و خبرنگاران سمج از سروکولش بالا رفتند، برای دقایقی شوکه شد.
اگرچه در این زمان بکت اسم و رسمی در دنیای ادبیات پیدا کرده بود، اما سوژه ای آنقدر جذاب نبود که کسی او را تعقیب کند آن هم نه در اروپا، بلکه در این منطقه دورافتاده از تونس. کمرویی و ضعف بنیه بکت کار را برای او دشوار کرده بود، اما وقتی راز حضور خبرنگاران را دریافت، هر طور که بود برخود مسلط شد، جلوی آنها نشست تا به سوالاتی که از برنده نوبل ادبیات داشتند، پاسخ بگوید.
در آن زمان روزهایی را به یاد آورد که باوجود اعتماد به نفسی که داشت، کسی آثارش را جدی نمی گرفت. منتقدان نوشته هایش را کسل کننده و آشفته محسوب می کردند و ناشران نیز تمایلی برای چاپ آثارش نشان نمی دادند، خوشقلب ترین آنها که بارقه هایی از استعداد او را کشف کرده بود این شانس را به بکت می داد که با تقبل هزینه انتشار، نوشته اش را منتشر کند.
در جوانی با هموطن نامدارش جیمز جوس دوستی و مراوده ای پیدا کرده بود، یک جور رابطه استاد و شاگردی میان بکت با نویسنده ای که ستایشش می کرد. جویس بارقه های استعداد را در ناصیه این جوان ایرلندی دیده بود و به او اجازه می داد تا در نوشتن و اصلاح آثارش کمک حالش باشد به خصوص اینکه بینایی اش وضع درستی نداشت و حضور گاه به گاه بکت کمک حالش بود.
اما این رابطه ادبی سرانجامی تراژیک پیدا کرد. دختر جویس عاشق بکت شده بود و این جوان کمروی عاشقِ ادبیات، علاقه ای به دختر جویس نداشت که علاوه بر انحراف مردمک چشمانش، به مشکلات عدیده روانی هم دچار بود و در بیان احساستش بیش از حد صراحت به خرج می داد. با اینکه بکت رعایت شأن استاد را می کرد، اما کار به جایی رسید که حقیقت را برای او بازگو کرد که به مذاق دختر جویس خوش نیامد. بکت تصمیم گرفت با حفظ رابطه با استادش، فاصله دیدارها را طولانیتر کند کند اما در نهایت این جویس بود که تحت فشار همسر و دخترش با بکت قطع رابطه کرد.
از بختیاری اش بود که پدر اگرنه ارثیهای بزرگ که آب باریکهای برای او باقی گذاشت که اگر ولخرجی در کار نمی بود، با صرفه جویی می توانست می توانست به ادبیات بپردازد و همین کار را هم کرد. اما توفیق ادبی دیر هنگام به سراغش آمد. با این حال خود همواره امیدوار بود اگرچه مادر مخالف خوانش بسیار کوشید پسرش را از وقت تلف کردن پای ادبیات منصرف کند که نتوانست. در طول سالهای بعد بکت آثار گوناگونی نوشت که همگی در جذب مخاطب و جلب نظر منتقدان ناکام ماندند.
با این احوال بکت به پنجاه سالگی نزدیک می شد بی آنکه شهرتی برای خود دست و پا کرده باشد. نمایشنامه ای نوشته بود با عنوان در انتظار گودو، چندماهی از انتشارش گذشته بود اما هنوز توجه خاصی بدان نشده بود. سرانجام صاحب سالنی ورشکسته این اثر به عنوان آخرین نمایشی که روی صحنه می فرستاد پذیرفت. البته این حقیقت را از بکت پنهان کرده بود.
بکت چنان با جدیت و سختگیری روی نحوه اجرا و بیان دیالوگها نظارت داشت که صدای بازیگران را درآورده بود. با این حال هنوز از نتیجه کار و واکنش تماشاگران نگران بود چنانکه شب اول اجرا در سالن حضور نیافت. تماشاگران از دیدن این نمایش متفاوت بهت زده، اما راضی به نظر می رسیدند.
در آغاز هر اجرا سالن پر از تماشاگر می شد اما به تدریج تعدادی از آنها سالن را ترک می کردند، اما گویی همانها نیز درمی یافتند که با اثر مهمی روبه رو هستند که قدرک درک آن را ندارند، برخی هم بی آنکه بدانند چرا، محو جذابیت و جادوی نمایشی می شدند که به نظرشان بالاتر از سطح درک آنها بود. البته در انتطار گودو طرفداران پرشوری هم داشت که در میان آنها منتقدان بسیاری حضور داشتند. منتقدانی که تا آن زمان به کارهای بکت، به دلیل اینکه سردرگم کننده و کسالت بار هستند، نهایت بی توجهی را روا داشته بودند!
تقدیر این گونه بود که در انتظار گودو نه تنها آن سالن را از ورشکستگی نجات دهد، بلکه ناجی نویسنده خود نیز باشد. اندک زمانی بعد آوازه شهرت این نمایشنامه به دیگر کشورها نیز رسید و بکت را به چنان اعتبار و موفقیتی رساند که آثار مهجور ماندهاش در مرکز توجه قرار گرفتند و در این ارزیابی تازه مهر با اقبالی بسیار روبه رو شدند.
دوران شهرت و ثروت برای بکت آغاز شده بود، دورانی که با کسب جایزه نوبل شکلی رؤیایی به خود گرفت و نام او را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ ادبیات انگلیسی زبان جاودان ساخت. ساموئل بکت کهدر سال ۱۹۰۶ در دوبلین به دنیا آمده بود، در سال ۱۹۸۹ در پاریس از دنیا رفت. بکت با نمایشنامه اش به شهرت جهانی رسید اما در کارنامه او رمانهای ارزنده ای چون مورفی (۱۹۳۸)، وات (۱۹۵۳)، مالوی (۱۹۵۱)، مالون میمیرد (۱۶۵۱)، نامناپذیر (۱۹۵۳)، گمگشتگان و … دیده می شوند که شاهکارهایی اصیل و البته دشوارخوان به شمار می روند!
کتاب «پارتیزان و کبوترها» شامل مقالاتی انتقادی درباره زندگی و آثار چنین نویسنده ایست. نام این کتاب که به همت بهروز حاجی محمدی گردآوری و ترجمه شده است، اشاره ظریفی دارد به دوره ای از زندگی بکت و مترجم با انتخاب این نام به روزگار پرفراز و نشیبی که ساموئل بکت پارتیزانِ پر شور نهضت مقاومت فرانسه در جنگ دوم جهانی بود. در واقع بکت نیز همانند بسیاری از نویسندگان نهضت مقاومت در فرانسه در جنگ علیه فاشیسم هیتلری حضور داشت. این در حالی است که او از جمله نویسندگان پوچگرا محسوب می شد که دیدگاهی بدبینانه به زندگی انسان دارد، ولی در عین حال باور دارد که انسان با مبارزه و کوشش می تواند بهبودی به اوضاع و احوال خود بدهد.
مترجم کتاب در مقدمه آن آورده است:«کتاب حاضر برای پژوهشگران ادبی-هنری و دانشوران هنرهای نمایشی و ادبیات انگلیسی منبع سودمندی است. علاقهمندان تئاتر نیز این کتاب را مفید خواهند یافت. امیدوارم این مجموعه بهرغم کاستیهای احتمالی، تصویر وشنتری از بکت ترسیم کند: او که بازیگر ذهن و زبان بود، او که بر تراژدیِ وجود خندید، او که مفاهیم انتزاعی مرگ و سکوت را به صحنه برد، او که در نهضت مقاومت فرانسه، برای آزادی انسان جنگید و در آخرین روزهای عمرش به کبوترها دانه داد و رفت.»
سالشمار زندگی ساموئل بکت، اختصارات، پیشگفتار مترجم، بکت: زندگی و زمینه ها، ساموئل بکت، ریشههای تاریخی متنی و زندگینامهای، بکت دکارتی ۱۹۵۹ _ ۱۹۶۹، سه رمان و چهار نوول: تسلیم نهایی روح به زاده شدن، صحنههای هویت: از آخرین نوار کراپ تا نمایش، سرهای مردگان: روایت عذاب دوزخ در «نمایشنامکها»، سرچشمههای جاذبه در تئاتر بکت، بکت و کتابشناسی او؛ بخشهای مختلف این کتاب خواندنی را تشکیل می دهند.
ترجمه دو مقاله «زندگی و زمینهها» و «بکت و دکارتی» از کتاب دیوید پتی، «سه رمان و چهار نوول»، «صحنههای هویت» و «سرهای مردگان» از کتاب جان پیلینگ و نیز مقاله «ساموئل بکت» از ژان ژاک مایو، مهمترین مقالات کتاب را تشکیل می دهند که برای هر علاقمند جدی ادبیات واجد نکات تازه و سودمند هستند؛ چرا که تصویری انتقادی از نوع ادبیاتی که بکت نمایندگی می کند در اختیار خواننده قرار می دهد.
اولین اجرای «در انتظار گودو» قریب به شش دهه پیش از این در سالن تاتر بابیلون در پاریسبه اجرا گذاشته شد. ساموئل بکت در این نمایش آوانگارد کوچک چه کرده که «در انتظار گودو» بخشی از ادبیات نمایشی دنیا را شکل داده است؟
این در حالی است که ۶۰ سال پیش، پس از اولین اجرای نمایش به زبان فرانسه، پاریسیهایی که به تماشای آن نشسته بودند از تعجب ابرو بالا انداخته بودند و سعی میکردند جدیدترین تجربه دنیای تئاتر را هضم کنند.
جیمز نولسن دوست و زندگینامهنویس بکت در این مورد گفت: «هزاران نفری که میگویند اجرای اول را دیدهاند، راست نمیگویند. سالن بابیلون این تعداد صندلی نداشت!»
از طرفی مطمئنا آنها چیزی از این نمایش نمیفهمیدند. اجرای این نمایش جمع و جور که تغییری عظیم در تئاتر ایجاد کرد از پنجم ژانویه سال ۱۹۵۳ شروع شد.
اما چه شد که «در انتظار گودو» چنین ماندگار شد؟ چطور این نمایشنامه دربرابر خیل عظیم ایدههای نو و نویسندگان سنتشکن دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مقاومت کرد و سرپا باقی ماند؟
پروفسور نولسن معتقد است: «به نظر من پاسخ در ابهام نمایشنامه نهفته است. نمایشنامه بطور تلویحی به خیلی چیزها اشاره میکند، اما آشکارا چیزی را بیان نمیکند. مردم میتوانند همان خوانشی را از نمایشنامه داشته باشند که خودشان دوست دارند.»
به گفته نولسن همین تفسیرپذیری «در انتظار گودو» است که آن را از سکه نینداخته است، چراکه وقتی اثری درمورد گذر زمان باشد، هرگز کهنه نمیشود.
از طرفی نمایش سئوالات فلسفی مهمی درمورد زندگی و مرگ و هدف نامعلوم آنچه میان این دو رخ میدهد، مطرح میکند و به نوعی این سئوالها مختص زمان و مکان خاصی نیستند. اجرای این نمایشنامه در کشورهای مختلف سراسر دنیا گواهی بر همین مدعاست.
از طرفی میشود ادعا کرد هیچ بحران یا مشکل اجتماعی بدون «گودو» نیست. این نمایش در دهه ۱۹۹۰ در سارایوو تحت اشغال روی صحنه رفت، در آفریقای جنوبی از این نمایش به عنوان اعتراضی به آپارتاید استقبال کردند و اجرای آن در نیواورلئان پس از توفان کاترینا، مقدمهای بود برای احیای نیواورلئان.
یکی از اجراهای جالب «در انتظار گودو»، اجرای آن در زندان سنکوئنتین در کالیفرنیا در دهه ۱۹۵۰ بود، جایی که بسیاری از زندانیان حس میکردند این نمایش حدیث نفس خودشان است.
دوستی پروفسور نولسن با بکت از طرفی میراثی غنی برای دانشگاه ریدینگ به همراه داشت، این داشگاه امروزه محل نگهداری از بزرگترین آرشیو آثار بکت است. بکت از اوایل دهه ۱۹۷۰ بسیاری از دستنوشتهها و یادداشتهای خود را که در کیف، جعبه یا ساک قرار داده بود به نولسن داد و بدین ترتیب «بنیاد بینالمللی بکت» به بزرگترین منبع تحقیقاتی درمورد این نویسنده بدل شد.
اما اجرای نمایش بدون سختی و مشکل نبود. حتی ممکن بود اصلا روی صحنه نرود. نه قرار بود بازیگری مطرح در نمایش بازی کند و نه چهرهای مهم از آن حمایت کرده بود. اتکای نمایش به راجر بلین بازیگر و کارگردان و بودجه اندکی بود و با شروع اجراهای نمایش این تبلیغ زبانی بود که آن را مطرح کرد.
هیچکدام از بازیگران اولین اجرای نمایشنامه زنده نیستند و سالن نمایش هم چند سال پس از این اجرا تعطیل شد. بلین در مصاحبهای که در دهه ۱۹۶۰ با تلویزیون فرانسه انجام دارد درمورد قدرت نمایش گفت: «به خودم گفتم این اثر خارقالعاده است و باید اجرا شود و به قیمت جانم هم شده از این نمایشنامه دفاع میکنم.»
اجرای نمایش در لندن (دو سال پس از اولین اجرای نمایش در فرانسه) به زبان انگلیسی و با کارگردانی پیتر هال ۲۴ ساله، همچنان کاری جنجالی بود. این درحالی است که هارولد پینتر، که آن زمان بیست و چند ساله بود بکت را «شجاعترین و جاودانهترین نویسنده زمان» توصیف کرد و در مقابلش برنارد لوین معروف در نقدش درمورد «در انتظار گودو» نوشت: «حماقت تمام و کمال».
نولسن که مهمترین رابطه دنیای امروز با بکت است، دلیل جذابیت بکت را در شخصیت معمایی او میداند. نویسندهای که انزوای سحرآمیزش به نوعی «بِرَند ادبی» بدل شد. او با این باور که بکت «بدبین» بوده موافق نیست و گفت: «بکت خیلیوقتها شوخطبع و بذلهگو و همصحبت دلنشینی بود که حس شوخطبعی معرکهای داشت، اما المانی ناامیدکننده و یاسآور بخشی از زندگی او بود. به ویژه بعد از پایان جنگ که به شدت درگیر رمان نوشتن بود.»
به عقیده نولسن، یکی از دلایل جذابیت «در انتظار گودو» طنز نهفته آن است. میشود گفت این نمایشنامه یک طنز سیاه است و طنز در آن برای تقلیل حس گرفتگی آن به کار رفته.
با همه این حرفها، «در انتظار گودو» امروز یکی از مهمترین آثار نمایشی قرن بیستم است و همانطور که بسیاری از بازیگران منتظر بودند به بلوغ کافی برای بازی در نقش «شاه لیر» برسند حالا منتظرند برای بازی در این نمایشنامه پخته شوند.
به گفته نولسن راتباط عمیقی بین این نمایشنامه و نقاشی دیده میشود. «بکت به شدت به نقاشی علاقه داشت، نه اینکه فقط دوست داشته باشد کنار نقاشها باشد، نه! او متخصص برجسته نقاشی قرن هفدهم هلند بود. او با تصاویر آن نقاشیها زندگی کرده بود و به نظرم حس آن نقاشیها در صحنه نمایش دیده میشود.»
«در انتظار گودو» شهرت جهانی را برای بکت به همراه داشت و به واسطه همین نمایشنامه و آثاری دیگر بود که برنده جایزه نوبل ادبیات شد.
جان کالدر، ناشر «در انتظار گودو» خاطره جالبی از این نمایشنامهنویس دارد. «بکت با سراسیمگی از هواپیما بیرون آمد و وقتی درهای هواپیما دوباره بسته شد، از بلندگوها شنیدیم: کاپیتان گودو به شما خوشامد میگوید. همان موقع بکت به من گفت: انگار سرنوشتم بالاخره به من رسید!»
آنچه در ادامه میخوانید ۱۰ جمله ماندگار از بکت به انتخاب نشریه تلگراف است:
«سعی کردی. شکست خوری. اشکالی ندارد. دوباره سعی کن. دوباره شکست بخور. بهتر شکست بخور.»
«هیچ چیز بامزهتر از شاد نبودن نیست، مطمئن باشید. بله، بله، شاد نبودن مسخرهترین چیز دنیاست.»
«عادت بزرگترین میراننده است.»
«نه، از هیچ چیز پشیمان نیستم، تنها پشیمانی من به دنیا آمدنم است، همیشه به نظرم مرگ کسلکنندهترین چیز دنیا بوده.»
«همه ما دیوانه به دنیا آمدهایم. برخی دیوانه میمانیم.»
«کلمات تنها چیزی هستند که ما داریم.»
«تولد، مرگ او بود.»
«من از سرنوشت انسان چه میدانم؟ درمورد کلم بیشتر میتوانم برایتان حرف بزنم.»
«شما روی زمین هستید. هیچ درمانی برایش نداریم.»
«اول برقصید. بعد فکر کنید. نظم طبیعی همین است.»
بیوگرافی کامل سوشا مکانی + ماجرای دستگیر شدن وی
سوشا مکانی (زاده ۲۷ آبان ۱۳۶۵ در بندرانزلی) بازیکن فوتبال اهل ایران است.
وی به طور رسمی فوتبال را از تیم نونهالان استقلال انزلی شروع کرد. سپس به تیمهای جوانان، امید و بزرگسالان کوثر تهران پیوست. سوشا مکانی در فصل ۱۳۹۳–۱۳۹۲ به همراه فولاد خوزستان قهرمان لیگ برتر ایران گردید
شناسنامه | ||
---|---|---|
نام کامل | سوشا مکانی | |
زادروز | ۲۷ آبان ۱۳۶۵ (۲۸ سال) | |
زادگاه | بندر انزلی، ایران | |
قد | ۱۹۳ | |
اطلاعات باشگاهی | ||
باشگاه کنونی | پرسپولیس | |
شمارهٔ پیراهن | ۱ | |
پُست | گلر | |
باشگاههای حرفهای | ||
سالها | باشگاهها | بازی (گل) |
۲۰۰۶–۲۰۰۸ ۲۰۰۸–۲۰۱۰ ۲۰۱۱–۲۰۱۲ ۲۰۱۱–۲۰۱۳ ۲۰۱۳–۲۰۱۴ ۲۰۱۴- |
فجرسپاسی پاس همدان استیل آذین نفت تهران فولاد خوزستان پرسپولیس |
۴۲ (۱) ۴۴ (۰) ۱۰ (۰) ۵۶ (۰) ۲۳ (۰) ۱۸ (۴) |
تیم ملی | ||
۲۰۰۷ ۲۰۱۲- |
زیر ۲۳ سال ایران ایران |
۶ (۰) ۳ (۰) |
در پی انتشار خبر بازداشت سوشا مکانی، در تماس خبرنگار طرفداری با باشگاه پرسپولیس، باشگاه این خبر را تأیید و اعلام کرد که در حال پیگیری ماجرا هستند و برنامه اصلی و اولویت اول باشگاه بیرون آوردن مکانی از بازداشتگاه است.
سوشا مکانی که امروز در دادسرای فرهنگ و رسانه حضور یافته بود پس از ارائه توضیحاتی درباره انتشار عکسهای خصوصی اش در شبکههای اجتماعی، بازداشت شد.
بیوگرافی کامل سوشا مکانی + ماجرای دستگیر شدن وی
سوشا مکانی راهی اوین شد
انتشار تصاویر خصوص سوشا مکانی در چند روز اخیر جنجال بسیاری به پا کرده است. تصاویری که ابتدا فرض بر این بود که با فتوشاپ تغییر پیدا کرده اند اما سرانجام مشخص شد واقعیت دارند.
بعد از این اتفاقات دروازه بان سرخ پوشان در صفحه اینستاگرامش نسبت به آن واکنش نشان داد. حالا بعد از چند روز سوشا مکانی دستگیر و راهی زندان اوین شده، طبق اعلام برخی منابع تنها جرم سوشا مکانی انتشار تصاویر خصوصی نبوده است.
هر چند مقامات رسمی اعلام کرده اند که به اتهام های سوشا مکانی در دادسرای ویژه فرهنگ و رسانه رسیدگی می شود.
تصویر زیر لحظه بازداشت سوشا مکانی را نشان می دهد که در فضای مجازی در حال دست به دست شدن است.
بیوگرافی و زندگینامه سندی ( شهرام آذر ) + عکس
سندی | شهرام آذر بیوگرافی و عکس های شهرام آذر
بیوگرافی سندی یا شهرام آذر + عکس های شهرام آذر (سندی)
شهرام آذر مشهور به سندی خواننده، آهنگساز، تنظیم کننده و نوازنده (کیبورد) است.
در سالهای قبل از انقلاب در ایران با خوانندگانی همچون بتی، شاهرخ و نوش آفرین، همکاریهایی داشت و بعد از انقلاب همکاریهای بسیاری با ابی در کنسرتها و تنظیم چند آهنگ در آلبوم طلوع کن داشت.
زندگینامه شهرام آذر
او در سال ۱۳۳۶ در آبادان متولد شد. در سالهای جنگ ایران و عراق در اندیمشکاقامت داشته و در سال ۱۹۸۴ میلادی به آلمان مهاجرت کرد. وی در آنجا کار موسیقی خود را ادامه داد و گروه سندی را در سال ۱۹۸۷ راهاندازی کرد و چند سال بعد به آمریکا مهاجرت کرد.
شهرام آذر ازدواج کرده و سه فرزند دارد. پسرش خشایار یکی از اعضای گروه هفت نفره سندی است. از دیگر اعضای گروه میتوان از باباخانی، بهزاد پیشرو، سام سهرابی، اولیور واروژیان و راس رایت نام برد.
سبک موسیقی گروه سندی تلفیقی از سبک رپ در زمینه شعر ترانه و”تکنو” و ”بندری” در آهنگها است. گروه سندی یکی از اولین گروههایی بود که مسایل و مشکلات اجتماعی جوانان ایران (مانند ازدواج، اعتیاد و مهاجرت به خارج) را موضوع بسیاری از آهنگهای خود قرار داد.
بسیاری شهرام آذر را پیشگام موسیقی رپ در ایران و همچنین اولین کسی که از سبک رپ در موسیقی ایران استفاده کرد می دانند.[نیازمند منبع]
گروه سندی تاکنون ۹ آلبوم استودیویی و تعداد زیادی تک آهنگ به بازار عرضه کرده است که آخرین آلبوم این گروه ”ایستگاه ۷” نام دارد.
او خوانندگی را در اولین تجربه خود یعنی ششم ابتدایی شروع کرد که در جشنی که همه اولیا دانش آموزان حاضر بودند. وی برای خواندن شعر انتخاب شده بود که به دلیل نامعلوم جلو حضار شروع به گریه کرد و همه او را تشویق کردند. در دوران دبیرستان شروع به کار با ابزارآلات موسیقی کرد و در این راه بسیار موفق بود. وی چندین بار در خوزستان و دو بار هم در مسابقات کشوری شرکت کرد. در نوزده سالگی یک آهنگ به نام «هله دان دان» برای خانم بتی ساخت و این آهنگ یکی از بهترین آهنگهای کشور شد؛ و بعد از این از دانشگاه جهانی موسیقی تهران فارغالتحصیل شد.
بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ که همه کلابها بسته شد شهرام آذر دوباره به آبادان برگشت و کمی بعد از جنگ خلیج فارس به تهران بازگشت و در سال ۱۹۸۴ به آلمان رفت. سپس در یک شرکت موسیقی به نام اروندا (آرواندا) شروع بکار کرد. در همین مدت یک آهنگ به نام «های هو» ساخت که این آهنگ یکی از بیست آهنگ برتر آلمان شد.
در سال ۱۹۹۲ میلادی مصادف با ۱۳۷۳هجری شمسی شهرام آذر آهنگ دیگری به نام “دختر اهوازی (امشو شوشه)” ساخت که غوغایی به پا کرد.
اعضای گروه سندی
- شهرام خسروشاهی آذر
در ۲ مرداد برابر با ۲۴ جولای در محلهای بنام تانکی دو آبادان بدنیا آمد. تا قبل از انقلاب در ایران به فعالیت موسیقی پرداخته و در سال ۱۹۸۴ بعد از انقلاب با خانواده به آلمان مهاجرت کرد و کار خود را در همان کشور ادامه داد. در آلمان با ایده بهزاد پیشرو گروه سندی را درست کردند. در سال ۱۹۹۵ به آمریکا مهاجرت کرد و هم اکنون با همسرش خانم شیلا و دو پسرش خشایار و کوروش و دخترش نیکی در نزدیکی لس آنجلس در منطقهای بنام Bakersfield زندگی میکنند.
خوانندگی، موزیک، تنظیم اهنگها، تهیه کنندگی، نوشتن شعر و ترانه از جمله کارهایی است که شهرام آذر در گروه سندی انجام میدهد و همچنین ایشان بعنوان یکی از بهترین کیبوردیستهای تاریخ ایران محسوب میشوند.
- بهزاد پیشرو
موزیک را در سن ۶ سالگی در زادگاه خود شهر ابادان اغاز کرد استاد او برادر بزرگش (گرشاسب پیشرو) بود، بهزاد در ادامه استادان بزرگی همچون برادران راهرو احمدی (علی، محمد رضا و حسین) داشت و در کلاس درس انها اموزش درامز را سپری کرد ایشان در دوران تحصیل خود در مسابقه هنری ابادان که در سراسر ایران برگزار میشد چندین بار رتبه اول را بدست اورد و صاحب نشان طلا ایران در این رشته شد بهزاد پیشرو در همان نوجوانی یعنی در سن ۱۴ سالگی پای به دنیای حرفهای موسیقی گذاشت … و اولین تجربه حرفهای خود را با خانم بتی اغاز کرد و همچنین در ادامه کارش با هنرمندانی همچون شهرام شب پره وابی همکاری داشت بهزاد بعد از انقلاب سالها در تایلند با کمپانیهای بینالمللی و معروف (Oriental Artist و EMI) همکاری میکرد و بعد از ورود به اروپا در کشور دانمارک زندگی جدیدی را اغاز کرد بهزاد پیشرو بنیانگذار گروه گروه سندی میباشد و با دوست دوران جوانی خود شهرام اذر و منوچهر پنیری سندی را به حرکت در اوردند … و چیزی نگذشت که این گروه یکی از معروف ترین گروههای خارج از ایران شد بهزاد پیشرو برای تحصیل در این رشته وارد اکادمی درامز در کشور دانمارک شد و در رشته درام و موزیک تراپی تحصیلات خود را به پایان رساند و او را یکی از معروف ترین و بهترین درامر ایرانی در خاورمیانه میشناسند او در کنار درامز یک تهیه کننده توانا در موزیک میباشد ایشان در حال حاضر مشغول فعالیت هنری در اروپا و امریکا است.
- سام سهرابی
دیگر عضو گروه سندی متولد شهر آبادان که در زمان جنگ ایران و عراق مجبور به ترک آنجا و مهاجرت به کشور سوئد کرد و در حدود ۱۳ سال در این کشور اقامت داشت. سامی در حالی که تنها ۱۰ سالش بود شروع به نواختن ساز پرکاشن کرد و در سن ۲۲ سالگی موزیک را در مدرسه گوتنبرگ سوئد شروع کرد. او را برای مطالعه بیشتر به لس انجلس آوردند و استادانش از سرتاسر دنیا از جمله افریقا، کوبا و اروپا بودند. دوستان صمیمی سامی از دهه ۹۰ با سندی شروع بکار کردند و تاکنون او یکی از اعضای موفق گروه سندی بوده است
آلبومها
- ۱۳۷۱- بگو دوستم داری
- ۱۳۷۲- دختر حاجی الماس
- ۱۳۷۳- دینگ دنگ
- ۱۳۷۵- کبرا
- ۱۳۷۶- خواننده تاپ
- ۱۳۷۸- رقص جوونا
- ۱۳۸۳- تق
- ۱۳۸۵- سبکسنگین
- ۱۳۹۳- ایستگاه هفت
آهنگسازی و تنظیم
نام خواننده | نام ترانه | ترانه سرا | آهنگساز | تنظیم |
---|---|---|---|---|
ابی | وقتشه | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | خوابم یا بیدارم | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | دریایی | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | همسفر | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | پل | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | باور کن | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | شب شیشهای | ایرج جنتی عطایی | واروژان | شهرام آذر |
ابی | طلوع کن | ایرج جنتی عطایی | اسفندیار منفرد زاده | شهرام آذر |
ابی | هلا | مینا اسدی | اسفندیار منفردزاده | شهرام آذر |
ابی | بشکن | حسین سماکار | اسفندیار منفردزاده | شهرام آذر |
ابی | عاشقانه | اهورا ایمان | بابک بیات | شهرام آذر |
شهرام شب پره | خوشکل بندری | عباس ابطحی | عباس ابطحی | شهرام آذر |
شهرام آذر, بیوگرافی سندی یا شهرام آذر
بیوگرافی و جدید ترین عکس های کیت آپتن
بیوگرافی و عکس های کیت آپتن
کاترین “کیت” آپتن (به انگلیسی: Katherine “Kate” Upton) (زاده ۱۰ ژوئن ۱۹۹۲) مدل و بازیگر آمریکایی است که از زمان حضورش Sports Illustrated Swimsuit Issue به شهرت رسید. که در آن به عنوان بهترین تازه وارد سال (Rookie of the year) معرفی شده بود. همچنین در سال ۲۰۱۲ نیز به عنوان مدل جلد مجله انتخاب شد.همچنین به دلیل شباهت زیادش به merlin monroe نام اورابرکیت نهادن.وی درنطرسنجی که مجله {هالیوود بوز}هرساله باعنوان {زیباترین زنان دنیا}انجام می دهد درسال ۲۰۱۴رتبه۲رابابدست اوردن ۷۰۰هزار رای به خوداختصاص داد.
حضور در سینما و تلویزیون
سال | عنوان | نفش |
---|---|---|
۲۰۱۱ | سرقت از برج (فیلم) | Mr. Hightower’s Mistress |
۲۰۱۲ | The Three Stooges | Sister Bernice |
سالعنواننقشتوضیحات۲۰۱۱Tosh.0در نقش خودش“Bug in Mouth Reporter” (season 3: episode 14)2012ساتردی نایت لایودر نقش خودش“Maya Rudolph/Sleigh Bells” (season 37: episode 15
بیوگرافی و جدید ترین عکس های کیت آپتن
بیوگرافی و جدید ترین عکس های کیت آپتن
بیوگرافی و زندگینامه آزیتا حاجیان + عکس
بیوگرافی آزیتا حاجیان + تصاویر آزیتا حاجیان
آزیتا حاجیان (زاده ۲۱ دی ۱۳۳۶، تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایرانی است
آزیتا حاجیان
نام اصلی : هدی حاجیان
زمینه فعالیت : تلویزیون، سینما و تئاتر
تولد : ۲۱ دی ۱۳۳۶
۱۱ ژانویهٔ ۱۹۵۸ (۵۷ سال)
ملیت : ایرانی
پیشه : بازیگر
سالهای فعالیت : سینما از ۱۳۶۸ تا کنون
تئاتر از ۱۳۵۴
همسر(ها) : محمدرضا شریفینیا (همسر سابق) محمد کریمی هراتی
فرزندان : مهراوه شریفینیا (۱۳۶۰) – ملیکا شریفینیا (۱۳۶۵)
مدرک تحصیلی : لیسانس رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر.
آزیتا حاجیان (زاده ۲۱ دی ۱۳۳۶، تهران) بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایرانی است.
زندگی آزیتا حاجیان
حاجیان لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیکِ دانشگاه هنر است. آغاز فعالیت هنری او از ۱۳۵۴ با نمایش «خورشید خانم آفتاب کن» بود. از دیگر نمایشهای آزیتا حاجیان میتوان به «بهرام چوبینه»، «ژاندارک»، «نسل آواره»، «نمایش بی کلام»، «دایره گچی قفقازی» و … اشاره کرد.
آزیتا حاجیان فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۸ با فیلم «دزد عروسکها» ساخته محمدرضا هنرمند آغاز کرد. وی در سال ۱۳۷۷ در هفدهمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر برای بازی در فیلم روبان قرمز به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در بخش بینالملل شد.
زندگی شخصی آزیتا حاجیان
آزیتا حاجیان پس از جدایی از محمدرضا شریفی نیا با محمد کریمی هراتی ازدواج کرد. همسر وی در سال ۱۳۵۶ هم دانشگاهی او در دانشکده هنرهای دراماتیک بوده، وی طراح صحنه تئاتر هست و در یکی از نمایشها که حاجیان نقش ژاندارک را بر عهده داشت به عنوان طراح صحنه در کنار گروه حضور داشت. آقای هراتی رشته طراحی داخلی را در کانادا خواندهاست
حاجیان لیسانس بازیگری و کارگردانی تئاتر از دانشکده هنرهای دراماتیکِ دانشگاه هنر است
گفتگو با آزیتا حاجبان خانم بی حاشیه
در شرایط پرتنش و پر از اضطراب جامعه ما خیلی از افراد هستند که دنبال راه های مختلف برای رسیدن به آرامش و ثبات می گردند. خیلی ها دوست دارند در این زمینه از تجربه های افرادی که آرامش دارند استفاده کنند و شیوه زندگی آنها را الگو قرار دهند.
سراغ یکی از بازیگرانی رفتیم که به سمبل آرامش معروف است آزیتا حاجیان همیشه به عنوان بازیگری آرام و انرژی مثبت شناخته می شد. چه دوستان و آشنایان این بازیگر و چه کسانی که حتی برای یک بار با او از نزدیک ملاقات داشته اند می دانند که او زنی، متین، آرام و در عین حال پر از انرژی است. او درباره مسائل و حواشی ای که برای زندگی شخصی اش به وجود آمده هم مدیریت درستی داشته و در تمام این مدت هم سعی کرده با غلبه بر مشکلات، آرامش خودش را حفظ کند. اما چگونه؟
خانم حاجیان! خیلی از کسانی که شما را از نزدیک می شناسند می دانند که در زندگی شخصی تان آرام هستید. به نظرتان برای رسیدن به آرامش در زندگی باید چه کار کنیم؟
– عموما وقتی کسی جهان بینی مخصوص به خودش را داشته باشد، یعنی کل جهان هستی برای یک مفهوم مشخص داشته باشد در مواقعی که در زندگی دچار اضطراب و گمگشتگی می شود، می تواند با توجه به آن جهان بینی آرامش خودش را حفظ کند. وقتی اتفاقی ناخوشایند برای ما می افتد، اگر قرار باشد تمام مدت درگیر عمل ها و عکس العمل های زندگی روزمره شویم قطعا باید خیلی قوی باشیم تا بتوانیم آرامشمان را حفظ کنیم.
درواقع خیلی بعید است که زندگی روزمره بتواند به ما آرامش دهد چون خصوصا در کشور ما مدام دچار اضطراب و بی ثباتی از نظر اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی هستیم و این مساله ما را به هم می ریزد. بنابراین اگر هرکسی با توجه به نوع نگرشش به جهان هستی یا همان جهان بینی ای که به آن اعتقاد دارد به معضل یا مشکلی که برایش پیش آمده نگاه کند، می تواند با تکیه به آن آرامشش را به دست آورد.
به نظرتان چطور می توان به این جهان بینی رسید؟
– به نظرم هم مطالعه در این زمینه دخیل است و هم فرهنگی که در آن بزرگ می شوید. البته تفکر هم در این زمینه نقش زیادی دارد. فردی که لحظه تولد تا مرگ را فقط در تفریح، لذت و فراموشی می بیند بعید است به جهان بینی جدی ای برسد، البته شاید هم برسد و راهکار دیگری پیدا کند. اما من معتقدم مسائل مختلف باید برای افراد دغدغه باشد و دنبال آنها بگردند. مگر می شود صبح که از خواب بیدار می شوی به آسمان نگاه کنی و به فکر نیفتی؟ چطور ممکن است گل هزار رنگ را ببینی و به آن فکر نکنی؟
کشور ما کشوری مذهبی است و زمینه این نوع جهان بینی در آن تقویت شده، در نهایت این جهان بینی ها در فضایی که زندگی می کنیم جهت پیدا می کند. من کاری به این ندارم که کدام درست است یا کدام غلط، حرف من این است آرامش فردی که جهان بینی قوی ای دارد خیلی بیشتر از آدمی است که هیچ گونه اعتقادی به این قضیه و مسائل جهان هستی ندارد.
خانم حاجیان به نظر شما برای رسیدن به آرامش و در ادامه حفظ آن چه راهکارهای علمی و عملی ای وجود دارد؟
از نظر علم روان شناسی اخیرا برخی راهکارها برای به آرامش رسیدن پیشنهاد می شود. راه هایی مثل یوگا. همین طور مدیتیشن که راه دیگری است برای به آرامش رسیدن. به نظرم این روش ها ما را از اضطراب های روزمره زندگی دور می کند و به عمق می برد، عمقی که خیلی سنگین است و با هر طوفانی تکان نمی خورد.
آغاز فعالیت هنری آزیتا حاجیان از ۱۳۵۴ با نمایش «خورشید خانم آفتاب کن» بود
درواقع منظورتان این است که اعتقادداشتن به شیوه ای که برای به آرامش رسیدن انتخاب می کنیم تاثیر مهمی در نتیجه ای که از آن کار می گیریم، دارد؟
– بله، همین طور است. کسانی که اعتقاد جدی به موضوعی دارند آرامش پرثبات تری در زندگی شان دارند. اما در مقابل کسانی که به هیچ جریانی در زندگی باور ندارند، ممکن است زودتر دستخوش اضطراب ها و نوسان ها شوند. به هرحال قرار است در این دنیا از نقطه A به نقطه B برسیم، از تولد تا مرگ، وقتی قرار است این مسیر را طی کنیم من ترجیح می دهم با آرامش بیشتری آن را پشت سر بگذرانیم.
آرامش داشتن در زندگی برای خودتان چقدر اهمیت دارد؟ اینکه بحران ها، مسائل و مشکلات را با صبوری و آرامش طی کنید.
– این موضوع برای خودم خیلی اهمیت دارد و از راهکارهای مختلفی از جمله مواردی که گفتم برای آرامش داشتن استفاده می کنم. من مدیتیشن انجام می دهم، علاوه بر آن ما به دلیل شغلی که داریم خیلی بیشتر از مردم عادی یا شاغلان مشاغل دیگر دستخوش اضطراب می شویم. درواقع شغل ما چه از نظر تخصصی و چه از لحاظ ارتباط اجتماعی اضطراب زاست و من سعی می کنم از راه های مختلف این اضطراب را به حداقل برسانم.
ما ناچاریم حداقل برای حفظ سلامت روانی مان حواسمان به جریان های مختلف باشد و آسیب پذیری های خودمان را بشناسیم. به نظرم شناخت آسیب پذیری هر فرد یکی از مهم ترین کمک هایی است که او می تواند به خودش کند. وقتی از آسیب پذیری ات باخبر شوی می توانی از آن مراقبت کنی، مثل زمانی که بدن فردی بیمار است، مثلا کلسترولش بالاست و پزشک به او می گوید گوشت قرمز مصرف نکند و او هم مراعات می کند، درد مورد روح و روان هم خودش را در شرایط استرس، اضطراب و آشفتگی قرار نمی دهد.
شما چقدر سعی کردید خودتان را از این آشفتگی ها دور نگه دارید؟
– چون شغل من سینماست راجع به آن حرف می زنم و قضاوت می کنم. من در سینما اهل حاشیه نیستم. به نظرم حاشیه در این حرفه بسیار اضطراب برانگیز است. یکی از راهکارهای من برای اینکه بتوانم آرامشم را به دست بیاورم این است که مطلقا در حاشیه سینما نیستم و خودم را از این قضیه دور می کنم.
خودم به این نکته پی برده ام که حواشی شغلم می تواند آسیب پذیری ام را تشدید کند به همین دلیل معتقدم آدم ها باید روی روحیات خودشان و شناخت آنها متمرکز باشند. اگر هرکسی ضعف های خودش را بشناسد قطعا بیشتر مراقب آنها خواهد بود و با تمرین می تواند آسیب پذیری هایش را در معرض هجوم قرار ندهد.
آزیتا حاجیان فعالیت در سینما را از سال ۱۳۶۸ با فیلم «دزد عروسکها» ساخته محمدرضا هنرمند آغاز کرد
حواشی ای که در زندگی افراد وجود دارد، باید به نحو درستی مدیریت شود تا در نهایت همه چیز آرامش ختم شود. شما چگونه این مسائل را مدیریت می کنید؟
– صددرصد همین طور است. مسائلی که پیش می آید باید مدیریت شوند. سینما شغل جذابی است که خیلی توی چشم است. درواقع عالم سینما مثل یک چراغ شبرنگ و ویترین است که روی شما زوم می شود و لحظاتی برای شما لذت بخش و گاهی اوقات هم آزاردهنده می شود. به همین دلیل حاشیه آن هم زیاد است.
راستش نباید به آن لحظات شیرین خیلی دل خوش کرد چون زودگذر است و آسیب هایی هم که در ادامه می تواند در پی داشته باشد به لحظات شادی ساز و بقیه مسائلش نمی ارزد. بنابراین هرچه کنار زندگی خودت آشفتگی و شلوغی ایجاد کنی می توانی زندگی ات را با آرامش بیشتری طی کنی.
به جز این راه هایی که اشاره کردید، چقدر کتاب خواندن در این زمینه را به کسانی که دنبال کسب آرامش هستند توصیه می کنید؟
– کتاب خواندن و فیلم دیدن به نظرم عالی هستند که مباحث آنها درباره روان شناسی فردی است که آنها هم خیلی می توانند موثر و کمک کننده باشند. با توجه به شخصیت و نوع علاقه مندی افراد حتی کتاب های فلسفی و اجتماعی و حتی بعضی رمان ها هم می توانند تاثیر زیادی روی افراد بگذارند. گاهی اوقات پیش می آید رمانی می خوانی و آنقدر با آن درگیری که ناخودآگاه آرامش در تو به وجود می آید. این اتفاق درباره فیلم و سریال ها هم می افتد، البته فیلم های قوی و خوب که تو را به شدت درگیر می کنند و علاوه بر آن آموزش های زیادی هم از لحاظ رفتاری و انسانی به شما می دهند.
از بین کتاب هایی که خودتان خوانده اید نمونه خاصی مد نظرتان هست که به آن اشاره کنید؟
– اخیرا کتابی از موراکامی به نام «کافکا در کرانه» خواندم که به نظرم خیلی قشنگ بود. سال ها پیش هم کتابی خواندم که خیلی به نظرم قشنگ بود و تاثیر خوبی روی من داشت به نام «وقتی نیچه گریه کرد» زمانی که ۱۶ ساله بودم «ابله» داستایوفسکی را هم خواندم و به نظرم آنقدر عالی بود که هیچ وقت فراموشش نمی کنم. شاید آن زمان آن کتاب برایم سنگین بود اما خیلی دوستش داشتم و برایم موثر بود. در زمینه سریال هم وقتی «آناتومی» را می بینم خیلی برایم خوب است و از آن نکات زیادی یاد می گیرم.
تصاویر آزیتا حاجیان
عکس های آزیتا حاجیان
تصاویر جدید آزیتا حاجیان
جدیدترین عکس های آزیتا حاجیان
بیوگرافی و زندگینامه مرحوم محمدعلی اینانلو +عکس
بیوگرافی زنده یاد محمدعلی اینانلو (+عکس)
محمدعلی اینانلو
بیوگرافی زنده یاد محمدعلی اینانلو
محمدعلی اینانلو (زاده ۲ فروردین ۱۳۲۶ قزوین – درگذشتهٔ ۱۲ دی ۱۳۹۴) مجری تلویزیون، بازیگر، صداپیشه، کارشناس ورزشی، روزنامهنگار و کارشناس و مستندساز طبیعت بود. وی به عنوان قدیمیترین گزارشگر و مفسر والیبال در ایران و بنیانگذار روزنامهنگاری محیط زیست شناخته میشد. اینانلو دارای دو فرزند به نام های آرش و البرز است.
• سوابق کاری محمدعلی اینانلو
– محیط زیست
محمدعلی اینانلو دارای سابقه ۴۰ سال طبیعتگردی در ایران بود و آموختههای خود را به صورت نوشته و فیلم درآورد. همچنین، اینانلو از مبتکران کلاسهای آموزش اکوتوریسم در ایران بود. او دارای مدرک کارشناسی در رشته ادبیات بود و در زمینهٔ کار در رسانههای مکتوب و تصویری ایران سوابق متعددی داشت. اینانلو همواره دغدغه معرفی و حفظ طبیعت ایران را داشت و در برنامههای مختلف آن را مورد تأکید قرار میداد.
محمدعلی اینانلو دربارهٔ ظرفیتهای طبیعت ایران اعتقاد داشت: اکوتوریسم ۸ شاخه اصلی دارد و ۸۰۰ شاخهٔ فرعی که همه اینها در طبیعت ایران در دسترس است. از طرف دیگر کشور ما جوانترین کشور دنیاست، یعنی با تربیت نیروهای جوان به این سمت به راحتی میتوان این جاذبهها را برای دیگران توضیح و تفسیر کرد.
محمدعلی اینانلو دارای سابقه ۴۰ سال طبیعتگردی در ایران بود
– ورزش
محمدعلی اینانلو به عنوان مفسر بازیهای والیبال از بازیهای آسیایی تهران در سال ۱۹۷۴ شروع به کار کرده بود و از مجریان معروف تلویزیون و رادیوی ایران به شمار میرفت.
– مستندسازی و سینما
محمدعلی اینانلو طی دوره فعالیت خود تعداد زیادی مستند در زمینه زیستمحیطی و گردشگری تهیه و کارگردانی نمود که از شاخصترین آنها میتوان به ایران؛ جهانی در یک مرز اشاره کرد. وی همچنین در دو فیلم سینمایی «ارتفاع پست» و «به رنگ ارغوان» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا به عنوان بازیگر حضور داشت و به ایفای نقش پرداخته بود.
– مطبوعات
محمدعلی اینانلو از سال ۱۳۴۲ فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز نمود و در بیش از ۴ دهه فعالیت مطبوعاتی علاوه بر نگارش مقالههای متعدد در مجلات و روزنامهها سردبیری مجلات گردش، مجله سیلکرود به (زبان انگلیسی)، شکار و طبیعت، مجله جهانگردان و مجله طبیعت (همچنین صاحب امتیازی) را به عهده داشت.
• در گذشت محمدعلی اینانلو
محمدعلی اینانلو، در شهریور نود و چهار براثر یک ضایعه مغزی در بیمارستان بستری شده بود. وی مدتی تحت درمان بود و با بهبود حالش توانسته بود برنامههای تلویزیونی را هم اجرا کند. اینانلو چند ماه بعد، صبح روز دوازده دی ماه همان سال در بیمارستان آتیه تهران بر اثر سکتهٔ قلبی درگذشت.
محمد علی اینانلو، بنیانگذار روزنامهنگاری محیط زیست شناخته میشد
• گزیده ای از گفتگوی اینانلو با رسانه های مختلف
متن زیر گزیده ای از چند گفت و گوی محمدعلی اینانلو است با رسانه های مختلف، خوانش حرف های اینانلو سیر یک زندگی موفق را پیش رویتان می گذارد، صرف نظر از اینکه علاقه مند به کارهای او بوده اید یا نه، با خواندن متن چیزهای زیادی دستگیرتان می شود.
از تبار شاهسون
محمدعلی اینانلو: ما از ایل شاهسون هستیم. پدرم هدایتالله خان اینانلو است. ایل شاهسون در دامنههای سبلان و دشت مغان زندگی میکنند. زمانی که من به دنیا آمدم بیشتر ایل تخت قاپو(ساکن شدن ایل در یک منطقه و ییلاق و قشلاق نکردن) شده بود، ولی من این خوشبختی را داشتم که سالهای اول کودکی را در چادر زندگی کنم. دور تا دور ما صدای آب جاری، صدای پرندهها و صدای باد میآمد و این حس با من باقیماند. در دوران دانشجویی سفرهایم آغاز شد. اصفهان، شیراز، خراسان و… به سفرهای خارجی هم رفت.
هشت ساله ی آسفالت ندیده!
محمدعلی اینانلو: علت علاقۀ من به طبیعت و سفر کردن همین ژن ایلیاتی من است. در واقع من در طبیعت به دنیا آمدم و زندگی کردم و تا هشت سالگی من که به تهران آمدیم، حتی هنوز آسفالت ندیده بودم. طبق رسوم زندگی ایلیاتی، از صبح که بیدار می شدیم، چند نفر موظف بودند که مراقب من باشند، اما من همۀ آنها را “قال” می گذاشتم، “جیم” می شدم و به باغ و دشت و مزارع می رفتم؛ و موقعی که در میان گندم زار دراز می کشیدم، مارها، مارمولک ها وحشرات روی بدنم می آمدند، می خزیدند و من با آنها حرف می زدم.
ورزشکار همه فن حریف
محمدعلی اینانلو: پدرم و علی آقا سه چیز به من آموختند: سوارکاری- تیراندازی و راستگویی. من به شدت از دروغ گفتن و دروغ شنیدن بدم می آید و این خصلتم را مدیون تربیت ایلیاتی خودم هستم.با این ورزش های ایلیاتی بزرگ شدم، مشتی زنی یاد گرفتم، کشتی یاد گرفتم، چلتوق یاد گرفتم…
بعدها که به تهران آمده بودیم، علاوه بر تیراندازی با تفنگ، من به تیراندازی با کمان هم علاقه مند شدم و این رشته را ادامه دادم؛ تا جایی که قهرمان کشور شدم. فعالیت در رشته والیبال را هم از دورۀ دبستان شروع کردم وبه صورت حرفه ای ادامه دادم تا جایی که دعوت به حضور در تیم ملی هم شدم. بعد هم عضو تیم والیبال، بسکتبال و دومیدانی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم بودم.
محمد علی اینانلو از مجریان معروف تلویزیون و رادیوی ایران به شمار میرفت
فراری از درس
محمدعلی اینانلو: هیچ وقت درس را دوست نداشتم، اما به مطالعۀ آزاد خیلی علاقه دارم. به طوری که زندگی کردن بدون کتاب برای من کاملاً بی معنی است، در همان زمان، معلمی داشتم به نام آقای نوح اسفند. ایشان عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ توفیق بودند و باعث شدند برای اولین بار، مطلبی از من، در مجلۀ توفیق چاپ شود. وقتی که من اسم خودم را پای آن مطلب دیدم، چنان خوشحال شدم که همان لحظه از مدرسه بیرون رفتم و تا خانه دویدم و همین امر، باعث ادامۀ فعالیت من و ایجاد انگیزۀ هر چه بیشتر در من شد.
گزارشگر والیبال
محمدعلی اینانلو: اولین گزارش من هم مربوط به گزارش تیم “زسکا موسکا” بود که به ایران آمده بودند و چون اوایل کارم بود و آماتور بودم، با تأنّی خاصی گزارش را ارائه می دادم که حتی بعداً دوستان در روزنامه های ورزشی، از جمله همین اردشیر خان لارودی، سر به سرم گذاشتند. در آن زمان، هر کسی در رشته ای خاص تخصص داشت. مثلاً آقای بهمنش در کشتی و دومیدانی تخصص داشتند، مانوک خدابخشیان در فوتبال، ایرج ادیب زاده در دوچرخه سواری داشت و خلاصه هر کسی در حوزه ای متخصص بود و من هم در والیبال تخصص داشتم.
خبرنگاری عشق یا مرض؟
محمدعلی اینانلو: بعضی ها می گویند خبرنگاری عشق است، اما من معتقدم که “مرض” است! یک روز سیروس علی نژاد با من تماس گرفت از من خواست که یک مطلب راجع به کلاردشت بنویسم، من هم در پاسخ گفتم: ” سیروس! من تصمیم گرفتم که دیگر روزنامه نگاری نکنم”. ایشان هم گفتند: “خب هر طور راحتی” و گوشی را قطع کرد! همان شب، مطلب را برایش نوشتم. صبح که شد تلفن را برداشتم، تماس گرفتم. به محض اینکه سیروس گوشی را برداشت و صدای من را شنید گفت: “صبر کن، صبر کن، اون مرض رو من هم دارم! می دونم مطلب رو نوشتی!”
دو کیلو ناسزا
محمدعلی اینانلو: شایعه ای مبنی بر اینکه من شکار زده ام، برای من درست کردند. در ایلات و عشایر، شکار یک فضیلت محسوب می شود و اصلا، مردی که شکار نمی کرد فکر می کردند که مشکلی دارد. من با تفنگ بزرگ شدم. اما حالا بیش از هفده سال است که من به شکار نرفتم و شاید اولین شاهسونی باشم که تفنگ را زمین گذاشته، سال هاست که دیگر دل شکار کردن ندارم. حالا شما تصور کنید که برای من، چنین شایعه ای درست کنند و بدتر از آن، جوانان ما، بدون لحظه ای تفکر، این شایعه را پخش کنند!
تصورش را بکنید که حدود “دو کیلوگرم” برای من ناسزا ارسال شد! خودتان حساب کنید که هر کیلوگرم، چند ورق A4 می شود؟ و روی هر ورق A4 چند تا کامنت می توان نوشت؟
رفیق های بی معرفت و بد حساب
محمدعلی اینانلو: به نظر من اکثر مدیران رسانه ها، “رفیق های بی معرفت و بدحساب” ما محسوب می شوند. بد حسابند به این دلیل که حقوق و دستمزد بچه ها را به موقع پرداخت نمی کنند، و آنها را بیمه نمی کنند، بی معرفتند به این دلیل که وقتی یک خبرنگار، مطلبی انتقادی راجع به عملکرد یک نهاد، سازمان و یا فردی خاص می نویسد، این کار را به اتکای خبرگزاری و یا روزنامه ای که در آن مشغول به کار است انجام می دهد. در نتیجه، اگر هر کس عکس العملی نشان داد، باید آن روزنامه پشت آن خبرنگار بایستد و از او حمایت کند. در حالی که اینطور نیست و اصولاً اینگونه است که آنها، بلافاصله پشت خبرنگار را خالی می کنند. در نتیجه یک خبرنگارِ هیچ کاره می ماند و یک سازمان، وزارتخانه یا…
از مسئولین رسانه ای می خواهم که با معرفت و خوش حساب باشند، از مسئولین غیر رسانه ای هم می خواهم که انتقاد پذیر باشند.
محمدعلی اینانلو از سال ۱۳۴۲ فعالیت مطبوعاتی خود را آغاز نمود
مستند ساز رکورد دار
محمدعلی اینانلو: میتوانم بگویم که من رکورددار برنامههای ایرانشناسی در تلویزیون هستم و هزاران ساعت برنامه در این رابطه تولید کردهام؛ در شبکههای ۲، چهار، مستند و جامجم. حتی قدیمیترین برنامه شبکه جامجم تحتعنوان «ایران، جهانی در یک مرز» متعلق به من است. من در این برنامه، این مملکت را به ایرانیان و مردم دنیا شناساندم.
جهانگردی به جای نفت
محمدعلی اینانلو: من حدود ۱۲ سال پیش فیلم «جهانگردی به جای نفت» را ساختم که به تازگی برخی درباره این مساله حرف میزنند. من در آن زمان جهانگردی را به جای نفت پیشنهاد کردم که اگر گوش شنوایی بود، امروز با نفت بشکهای ۵۰ دلار به دست و پا نمیافتادیم و از لحاظ گردشگری پیشرفت زیادی کرده بودیم. اما علت اصلی اولویت داشتن گردشگری این است که کشور ما یکی از جوانترین کشورهای دنیاست و ۷۰ درصد جمعیت کشور ما، جوانها هستند. در عین حال، افغانستان که همجوار ماست، بزرگترین تولیدکننده مواد مخدر جهان است. من معتقدم که بیکاری، امالفساد است. من دو پسر دارم و میدانم که اگر جوانها بیکار باشند، ممکن است به تدریج به انحراف کشیده شوند.
مرد رسانه
محمدعلی اینانلو: من در اصل یک فرد رسانهای هستم. یعنی اگر من برنامه گردشگری را برای تلویزیون ساختهام، به این دلیل بوده که با رشتهام در ارتباط بوده است. اگر در رشته تبلیغات کار کردهام و هنوز هم عضو انجمن جهانی تبلیغات هستم، به این دلیل است که حوزهای از رسانه است. اگر مؤسسه طبیعت را راهاندازی کردهام، باز هم بخشی از آن به رسانه مربوط میشود.
صدای خاص
محمدعلی اینانلو: اولویت من، کار رسانهای مکتوب است و خیلی هم بد نمینویسم. من آشنایی زیادی با کامپیوتر ندارم و اخیراً بچهها به من یاد دادهاند چطور با تبلت کار کنم. چندی پیش، سایتی را دیدم که بهترین صداها را با مثالهای عینی شناسایی و معرفی کرده بود. مثلاً نوشته بود که صدای بم زنانه چنین تعریفی دارد یا صدای سوپرانو، فلان تعریف و مختصاتی دارد. برای صدای «باس» یا بم مردانه هم تعریفی ارائه کرده بود و دو مثال برای آن معرفی کرده بود؛ محمدعلی اینانلو و محمد نوری.
محمد علی اینانلو
سینما و حاتمی کیا
محمدعلی اینانلو: با حاتمیکیا شرط کردم و گفتم که وقتی تو کارگردانی میکنی، من اجازه میخواهم که به فاصله یکی دو متر پشت سرت بایستم. او باز هم تأکید کرد که مشکلی ندارد من پشت سرش بایستم. در آن شرایط دیدم که این فرد در انتخاب جای دوربین و کارهای دیگر چقدر باهوش است. بعد از اینکه کارمان در فیلم ارتفاع پست تمام شد، حاتمیکیا از من پرسید که به چه نتیجهای رسیدی؟ گفتم که من فیلم خودم را خودم کارگردانی نخواهم کرد. من ترجیح میدهم بهعنوان مشاور در کنار کارگردانی مثل تو بایستم. وقتی علت را جویا شد، به او گفتم که سینما خیلی بیرحم است و من به این حد بیرحم نیستم.
مسافر ماشین باز
محمدعلی اینانلو: من در ۳۰ سال گذشته، ۴ میلیون کیلومتر در ایران سفر کردهام. این یک ادعای بیحساب و کتاب نیست و کیلومتر شمارهای ماشینهای من در اینباره شهادت میدهند. من هر ماشینی را که میخرم، ۴۰۰ هزار کیلومتر با آن رانندگی میکنم و اگر از بین نرفته باشد، از پرتگاه سقوط نکرده باشد یا سیل آن را نبرده باشد، آن را رنگ و تودوزی میکنم و در مزرعهام میخوابانم. هنوز هم چند ماشین دارم که چنین وضعیتی دارند.
من در کانادا خودرو اجاره کردم و تمام مناطق شرقی، غربی، شمالی و مرکزی این کشور را گشتم. هر کسی که به کانادا میرود، برای استراحت و تفریح میرود اما من در آنجا هم مثل ایران زندگی کردم.
کاشف خستگی ناپذیر..
محمدعلی اینانلو: مثلاً کلاردشت را من معروف کردم اما امروز از کلاردشت چیزی باقی نمانده است. حتی جنگل ابر را من برای نخستین بار معرفی کردم اما چارهای هم نیست؛ این مملکت متعلق به جوانهاست و آنها باید بروند و مناطق مختلف کشور را ببینند. البته لازم است که محیط زیست را ملاحظه کنند. ما در کویر لوت چیزهایی کشف کردیم که برای نخستین بار در ایران کشف شد اما متأسفانه به آنها توجه نشد. از دانشگاههای آمریکا به من جواب دادند اما وقتی من گزارشی به فارسی و انگلیسی تهیه کردم و برای دانشگاه تهران، سازمان محیط زیست و… فرستادم، هیچکس به من نگفت عمو! خرت به چند من؟!
کویر گردی
محمدعلی اینانلو: من از جوانهایی که برای آفرود و تفریح به کویر میروند خواهش میکنم که برنامهریزیشده به کویر بروند؛ اول بهخاطر حفاظت از جان خودشان و بعد بهخاطر حفظ طبیعت. قطعاً جوانها باید از رانندگی در کویر لذت ببرند؛ همانطور که من هم زمانیکه در پهنه کویر میافتم، از رانندگی لذت میبرم اما کویر را خراب نمیکنم و طبیعت را شلوغ نمیکنم. حیواناتی که در کویر زندگی میکنند، حق حیات دارند و برعکس آنچیزی که میگفتند کویر لوت عاری از حیات است، من اثبات کردم که تا اعماق کویر لوت، حیات وجود دارد.
نیمرو روی سنگ
محمدعلی اینانلو: میگفتند که «گندم بریان» گرمترین نقطه کره زمین است که البته یک سال هم گرمترین نقطه زمین بود. من تا داخل گندم بریان رفتم، تخممرغ را روی سنگ نیمرو کردم، خوردم و فیلمش را هم ثبت کردم.
یک نفر جنگل را دوست دارد و یک نفر کوهستان را میپسندد. همهجا هم زیباست.من به شخصه کویر را خیلی دوست دارم؛ گستردگی، عظمت، زیبایی، شبها و ستارههای کویر باعث شدهاند که کویر حالت عجیبی داشته باشد.
سمنان یک قاره است
محمدعلی اینانلو: دامغان هم کویر دارد، هم کوه دارد و هم جنگل دارد؛ در حالیکه همه اینها به یکدیگر نزدیک هستند. یا حتی سمنان. شما در سمنان با گرمای ۵۰ درجه مواجه میشوید اما زمانیکه ۲۰ دقیقه رانندگی میکنید، دمای هوا به ۲۰ درجه میرسد. ۲۰ دقیقه دیگر رانندگی میکنید و به جنگل میرسید و بعد از یک ساعت میتوانید به دریا برسید. در کجای دنیا چنین چیزی میبینید؟ اگر مردم کشورهای دیگر بخواهند چنین مناظر طبیعی را ببینند باید قاره عوض کنند اما ما میتوانیم همه این مناظر را در سمنان ببینیم.
شکار ممنوع
محمدعلی اینانلو: من شکارچی بودم اما ۱۵ سالی است که به شکار نمیروم. علیرغم اینکه خودم شکارچی بودم و با شکار موافقم اما به شدت طرفدار این هستم که شکار برای ۵ سال ممنوع شود. البته باید فروش ۴۰۰ پروانه در سال ادامه پیدا کند و راهی پیدا کنیم که از کشتار حیوانات جلوگیری شود.
من کار و زندگیام از یکدیگر جدا نیست. همه از میپرسند چه زمانی وقت میکنی به خودت برسی؟ من میگویم که تفریح من، کار من است و کار من تفریح من است؛ زندگی من، کارم است و کارم زندگی من است. متأسفانه همسرم فوت کرده اما تا زمانی که زنده بود، با من همراهی میکرد.
محمد علی اینانلو
از آش شله قلمکار تا فسنجون
محمدعلی اینانلو: همه غذاها را راحت میخورم اما بعضی را به بعضی دیگر ترجیح میدهم. قورمه سبزی و فسنجان را خیلی دوست دارم. دنده کباب را هم خیلی دوست دارم اما نه بیشتر از یک بار در هفته. آشپز درجه یک هستم. آش شله قلمکار شیرازی درست میکنم که کار هر آشپزی نیست اما ۴۸ ساعت برای آن زمان میگذارم.
خشم دریاچه ارومیه
محمدعلی اینانلو: دریاچهی ارومیه دهها سال صبر کرد و دید که آبهایش را بردند و با آن باغ سیب درست کردند و چه سیبهای درشتی هم به دست آوردند. حالا صبرش دارد تمام میشود و میگوید شما آدمها به من آب ندادید. من این آب باقیمانده را در اختیار آفتاب میگذارم و تبدیل میشوم به نمک. بعد باد را که با من دوست است خبر میکنم و نمک ها را مینشانم روی همان سیبهای درشت و همهی این باغ هایتان را نابود میکنم.سیستان زمانی انبار غلهی ایران بود و بعد از اینکه هامونها خشک شدند واردکنندهی گندم شد.
عکس سلفی آرام جعفری به همراه همسرش در برف بازی
سلفی آرام جعفری و همسرش در برف کوهستان! + عکس
آرام جعفری و همسرش
آرام جعفری با انتشار عکس زیر نوشت:
برف و هواى پاک کوهستانى
سلفی آرام جعفری و همسرش
صفحه اجتماعی آرام جعفری
بیوگرافی ولیالله مؤمنی + خبر و علت مرگ وی
استادولی الله مومنی دراول خرداد سال۱۳۲۳دراردبیل به دنیاآمد. وی درکلاس چهارم ابتدایی تحصیل می کرد که همراه خانواده ازاردبیل به تهران نقل مکان کرد.
مومنی به خاطرعلاقه ای که به هنرداشت ازسال۱۳۴۳به بازی در تئاتر روی آورد و ازسال ۱۳۴۵ نیز با بازی درفیلم «دوانسان» ساخته آرامائیس آقامالیان وارد سینما شد.
فرانک میرقهاری ومرحوم ایرج قادری هنرمندان نقش اول این فیلم بودند.
وی یک سال بعد در سال ۱۳۴۶فعالیت در گویندگی را آغاز و ازسال ۱۳۴۷به طورحرفه ای واردکاردوبلاژ شد.
مومنی درهمان سال با بازی درمجموعه سریال«پهلوان نایب» به عنوان بازیگر وارد تلویزیون شد. وی همزمان فعالیت درسینما دوبلاژ وتلویزیون را ادامه داد و تاپیروزی انقلاب اسلامی ایران دربیش از۱۰فیلم سینمایی ومجموعه سریال تلویزیونی ایفای نقش کردودرفیلمهای زیادی نیزبه جای بازیگران خارجی وایرانی گویندگی کرد که ازجمله آن ها می توان به زنده یاد «فرهادحمیدی» اشاره کرد که بیشتردرنقشهای منفی سینما ظاهر می شد.
مومنی پس ازانقلاب فعالیت بازیگری خود را بافیلم «قیام» ساخته استاد رضاصفایی آغازکرد.
وی درسال۱۳۶۰به دلیل علاقه ای که به هنرخوشنویسی داشت به کلاس های استاد امیرخانی(خط نستعلیق) واستادکابلی (شکسته نستعلیق) رفت وموفق به اخذمدرک عالی خوشنویسی شد. مومنی درسال های۱۳۶۲و۱۳۶۳با بازی در فیلم های «میرزاکوچک خان» و«سردارجنگل» نقشی ماندگار و پا برجا درسینمای ایران ایفا نمود که باعث شهرت ومحبوبیت بیش ازپیش او در بین مردم وجامعه هنری شد.
وی پس از آن همچنان به فعالیت هنری خود ادامه داد.
مومنی درسال۱۳۷۵با بازی درمجموعه سریال «آفتاب وزمین» درنقش پدرامام خمینی(ره) نیزدوباره توانایی خودرابه تصویرکشید.
وی ازجمله معدود بازیگرانی است که درتمام ژانرهای منفی ومثبت ایفای نقش می کند. بازی تاثیرگذار او در نقش بسیارمنفی «شرحبیل بن ذی الکلاع» درسریال«مختارنامه» و نقش مثبت«امیربخارا» درسریال «جلال الدین» فراموش نشدنی است.
مومنی درسال۱۳۹۰ نیزدرفیلم «سال های حادثه» در نقش امام خمینی(ره) ایفای نقش کرد که این فیلم به دلایلی ناتمام ماند.
وی همچنان درسینما تلویزیون ودوبلاژ فعالیت دارد.
ازجمله آثار بعدانقلاب وی درزمینه دوبله نیزمی توان به مجموعه سریال های «تنهاترین سردار»، «مزدترس»، «بازی بامرگ»، «این خانه دوراست»….و مجموعه کارتون های «هاچ زنبورعسل»، «جزیره کوری کودیل ها»، «سیاره میمون ها» و «لوک خوش شانس» نام برد که درلوک خوش شانس پس ازحسین عرفانی وی به جای اسب لوک خوش شانس صحبت کرد.
ازجمله نقش های دیگر و ماندگار او در دوبله نیزمی توان به گویندگی درفیلمهای«مادر» و «ای ایران» نام برد که به جای زنده یاد«محمودلطفی»(بلندقدترین بازیگرسینما)صحبت می کرد.
نگاهی به آثار ولی الله مومنی در عرصه بازیگری:
=سینما:
سه قهرمان۱۳۴۵
ماموردوجانبه۱۳۴۵
ازجان گذشتگان۱۳۴۶
آواره های تهران۱۳۴۷
یک چمدان سکس۱۳۵۰
کوچ۱۳۵۶
قیام۱۳۵۹
عصیانگران۱۳۶۰
آفتاب نشین ها۱۳۶۰
میرزاکوچک خان۱۳۶۳
سردارجنگل۱۳۶۳
عروس حلبچه۱۳۶۹
افعی۱۳۷۱
دمرل۱۳۷۲
ضربه آخر۱۳۷۲
دل ودشنه۱۳۷۳
جهنم سبز ۱۳۷۴
شیخ مفید۱۳۷۴
بشارت منجی(مسیح)۱۳۸۳
تلویزیون:
پهلوان نایب۱۳۴۷
یعقوب لیث صفاری۱۳۴۷
قصرعشق۱۳۵۲
غارتگران۱۳۵۴
کوچک جنگلی۱۳۶۲
آفتاب و زمین۱۳۷۵
پهلوانان نمی میرند۱۳۷۶
ولایت عشق۱۳۸۰
کلانتر۱۳۸۷
مختارنامه۱۳۸۸
تبریزدرمه۱۳۸۹
جلال الدین۱۳۹۱
«ولیالله مؤمنی» بازیگر پیشکسوت سینمای ایران که این روزها در حال ایفای نقش در سریال «معمای شاه» بود، ساعاتی قبل بر اثر سکته قلبی دار فانی را وداع گفت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، این بازیگر آخرین بار در سریال معمای شاه در نقش «آژان» و مأمور سفارت شوروی مقابل دوربین رفته قرار بود فردا چهارشنبه نهم دی ماه در شهرک سینمایی غزالی مقابل دوربین برود که متأسفانه درگذشت.
روابط عمومی سریال معمای شاه درگذشت این هنرمند شریف را به خانواده وی و دستاندرکاران تلویزیون و سینمای ایران تسلیت گفته و برای او آمرزش آرزو میکند.