بیوگرافی شاعران ایران و خارج
یغما گلرویی +بیوگرافی و عکس
یغما گلرویی
یغما گلرویی | |
---|---|
زادروز | ۶ مرداد ۱۳۵۴ ۲۸ ژوئیهٔ ۱۹۷۵ (۳۸ سال) ارومیه (رسماً در تهران) |
محل زندگی | تهران |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر، ترانهسرا |
سالهای فعالیت | ۱۳۷۷-اکنون |
سبک | موسیقی پاپ |
|
|
لقب | یغما |
والدین | هوشنگ گلرویی نسرین آقاخانی |
خویشاوندان | یلدا گلرویی |
وبگاه |
بیوگرافی یغما گلرویی
یغما گلرویی (۶ مرداد ۱۳۵۴ ارومیه) ترانهسرا، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است.
کودکی و نوجوانی
یغما گلرویی به گفتهٔ خودش در ۶ مرداد ۱۳۵۴ در ارومیه به دنیا آمد، البته در شناسنامه محل تولد تهران ذکر شده، پدرش آن زمان در شعبهٔ روزنامهٔ اطلاعات ارومیه کار میکرد، بعدها به تهران منتقل شد و در محلهٔ گیشا ساکن شدند.[۱] مادرش علاقه زیادی به ادبیات داشت، به همین دلیل از وقتی کودک بود با ادبیات و شعر آشنا شد و همین موضوع یکی از عواملی بود که وی را برای ورود به حوزه شعر و ترانه علاقمند کرد.
یغما دربارهٔ سالهای تحصیلاتش میگوید:[۲]
دوران دبستان در مدرسه محمد باقر صدر خوندم، دورهٔ راهنمایی را در مدرسهٔ طالقانی و دبیرستان را مدرسهٔ مطهری که البته به دلایلی ۲ سال از تحصیل محروم شدم و بعد در مدرسه شبانه درس خوندم… من هیچ خاطره شیرینی از دوران مدرسه ندارم. چون انقدر از مدرسه بدم میاومد که چیز شیرینی برام نداشت. همیشه از دیوار مدرسه میپریدم و فرار میکردم و…
زندگی حرفه ای
شروع کار یغما در زمینهٔ شعر، با شعر سپید بود و کتابهای اولش در قالب شعر سپید منتشر گشت.[۳]
اولین کسی که شعرهای یغما را اجرا کرد، امیر کریمی بود که در «آلبوم تا همیشه» چهار شعر از ترانههای او را ضبط نمود. اما اولین آلبومی که انتشار یافت، کاری از ناصر عبداللهی بود در «آلبوم دوستت دارم» که ۲ ترانه از یغما در آن بود.[۴]
یغما گلرویی پس از نامهٔ خداحافظی خود از دنیای هنر مدتی بی سر و صدا به زندگی عادی ادامه داد اما شروع دوباره بر سرزبانها افتادن نام وی شروع کار با خوانندهٔ ایرانی ساکن در آلمان شاهین نجفی بود. در تاریخ ۱۰ اسفندماه ۱۳۹۰ چهارمین آلبوم شاهین نجفی با نام هیچ هیچ هیچ منتشر شد. این آلبوم که در مجموع دارای ده قطعه بود دو قطعهٔ آن توسط یغما گلرویی سراییده شده بود. قطعه شماره ۱ با نام رانندگی در مستی و قطعهٔ شماره ۳ با نام سگ هار. ترانهٔ رانندگی در مستی خود نام کتاب ترانهٔ یغما گلرویی است که توسط انتشارات زخمه در آلمان انتشار یافت. گفتنی است این کتاب به علت مخالفت وزارت ارشاد ایران به طور مستقل توسط یغما گلرویی در آلمان چاپ شد. قطعهٔ رانندگی در مستی با واکنش مثبت هواداران هر دو قرار گرفت به طوری که در برنامهٔ پلی لیست منوتو ۱۳۹۳ این اثر توسط مخاطبان شبکه بین لیستی ۱۰۰ آهنگی قرار داشت. در پاییز ۱۳۹۲ شاهین نجفی آلبومی با نام ترامادول منتشر ساخت که قطعهای با نام پونز از یغما گلرویی در آن قرار داشت. وی در صحنهها و رخدادهای اجتماعی حضوری ملموس دارد. در فروردین ماه ۱۳۹۳ خبر اعدام گروهبانی ایرانی با نام جمشید دانایی فر واکنشهایی را برانگیخت که یغما گلرویی هم با سرودن شعری با نام “این آسیاب به نوبت خون میگردد” انزجار خود را از این حرکت نشان داد. یغما گلرویی در تهران زندگی میکند و ارتباط محدودی هم با ترانه سرایان جوان در غالب برنامهٔ کارگاه ترانه دارد. در این برنامهٔ هنری حسن علیشیری نیز وی را همراهی میکند. این کارگاه در شهرهای مختلف ایران به صورت دورههای ۲ الی ۳ روزه برگزار میشود و تا کنون در شهرهای تهران، اصفهان، اهواز،… برگزار شده است[نیازمند منبع] در پایان باید اشاره کرد که او از بزرگ ترین شاعران و ترانه سرایان معاصر است چنان که شاهین نجفی در باره ی وی چنین می گوید:شما اگر کارهای ترانه سرایان را بعد از انقلاب نگاه کنید یغما گلرویی سه چهار قدم جلوتر از بقیه است.
آثار
از او آثار متعددی از جمله شعر، داستان، ترجمهٔ شعر، فیلمنامه و غیره منتشر شده است و در ضمن ترانههای او توسط خوانندگانی چون شادمهر عقیلی ،سیاوش قمیشی، امیر کریمی، حسن شماعی زاده، امید، شاهین نجفی، فرهاد جواهر کلام، ناصر عبدالهی، ، قاسم افشار، سعید شهروز، رضا یزدانی و چند خواننده دیگر اجرا شده است.
همکاری او با شاهین نجفی در آلبوم هیچ هیچ هیچ یکی از متفاوتترین آثار اوست. ترانهٔ «تصور کن» که در آلبوم روزهای بیخاطرهٔ سیاوش قمیشی اجرا شد را می توان یکی از زیباترین کارهای یغما به حساب آورد ، به عنوان معروف ترین و محبوب ترین ترانه هم میتوان به ترانه ستاره که توسط شادمهر عقیلی در آلبوم آدم و حوا اجرا شد اشاره کرد ، که این آلبوم هیچ وقت مجوز در ایران نگرفت و چندی بعد آلبوم با کیفیت پایین بدون اجازه از صاحب اثر در ایران پخش شد.
مجموعه شعرها و ترانهها
- رانندگی در مستی (که در ایران مجوز چاپ نیافت و در آلمان منتشر شد)
- باران برای تو میبارد (مجموعه شعر چاپ پنجم زمستان سال ۱۳۹۲)
- گریههای گربه خاکستری (مجموعه شعر چاپ نشد)
- دیوارنوشتههای انفرادی (مجموعه شعر چاپ نشد)
- چپق صلح (مجموعه شعر)
- تصور کن (پنجمین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۶)
- هایکوهای زندان (مجموعه شعرهای کوتاه چاپ نشد)
- ما رُ ببخشین! آقای دیکتاتور! (مجموعه شعر چاپ نشد)
- رقص در سلول انفرادی (چهارمین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۴)
- بی سرزمین تر از باد (سومین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۲)
- اینجا ایران است و من تو را دوست میدارم (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۸۱)
- تنها برای تو مینویسم، بی بی باران (دومین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۸۰)
- پرنده بی پرنده (نخستین مجموعه ترانه چاپ اول ۱۳۷۹)
- مگر تو با ما بودی!؟ (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۷۸)
- گفتم بمان! نماند… (مجموعه شعر چاپ اول ۱۳۷۷)
- آهنگ یه دختر (خواننده ابی و شادمهر ۱۳۹۲)
داستان، فیلمنامه، مجموعهنامه
- مسیح سرگردان
- سلام! خانم رنگین کمان!
- زنجیری (فیلمنامه)
- پوکه (فیلمنامه)
ترجمهها
- جهان در بوسههای ما زاده میشود، اشعار شاعران جهان
- فرشتهای در کنارِ توست!، شعرهای مارگوت بیکل، با همکاری ندا زندیه
- دو فنجون قهوه، دو نخ سیگار، شل سیلور استاین
- باران یعنی: تو بر میگردی!، نزار قبانی
- نه! نمیخواهم ببینمش… ، فدریکو گارسیا لورکا
- آوازهای کولی، فدریکو گارسیا لورکا
- تمامِ کودکانِ جهان شاعرند!، اشعار شاعران جهان
- نامه به کودکی که هرگز زاده نشد، اوریانا فالاچی
- یک مرد، اوریانا فالاچی
- به سلامتی برادرم هیچ کس!، چارلز بوکوفسکی
- ماهی مست، اورهان ولی
- زوزه، آلن گینزبرگ، با همکاری حسن علیشیری
- چشمان تو قاتل منند، مختوم قلی فراغی
- دیوارها سخن نمیگویند، احمد کایا، با همکاری آیدین آقاخانی
- جنس ضعیف، اوریانا فالاچی
- خدا در لباس کارگری، کارل سندبرگ
تصحیح متون، بازسرایی، گردآوری
- عاشقانههای سلیمان، (بازسرایی غزل غزلهای سلیمان)
- حافظ یاغی
- پری کوچک
- مَرا به خانه اَم ببر!
یغما گلرویی
یغما گلرویی
یغما گلرویی
یغما گلرویی
یغما گلرویی
یغما گلرویی
محمدعلی اسلامی ندوشن +بیوگرافی
محمدعلی اسلامی ندوشن
محمدعلی اسلامی نُدوشَن | |
---|---|
زمینهٔ کاری | ادبیات فارسی |
زادروز | ۱۳۰۴ روستای ندوشن, یزد |
ملیت | ایران |
نام(های) دیگر |
م. دیدهور |
پیشه | شاعر، منتقد، مترجم وپژوهشگر |
همسر(ها) | شیرین بیانی |
مدرک تحصیلی | دکتری حقوق از دانشگاه سوربن |
بیوگرافی کامل محمدعلی اسلامی نُدوشَن
دکتر محمدعلی اسلامی نُدوشَن (زادهٔ ۱۳۰۴ ـ ندوشن یزد) شاعر، منتقد، مترجم و پژوهشگر برجستهٔ ایرانی است.
زندگینامه
محمدعلی اسلامی ندوشن در سال ۱۳۰۴ در ندوشن یزد، در خانوادهای با بضاعت متوسط به دنیا آمد. پدرش خیلی زود درگذشت و او ناگزیر، روی پای خویش ایستاد. تحصیلات ابتدایی را نخست در مدرسه «ناصرخسرو» ندوشن، و سپس در مدرسه «خان» یزد پیگرفت. بعد از آن به دبستان «دینیاری» رفت و تا کلاس سوم متوسطه را در دبیرستان «ایرانشهر» یزد گذراند. در سال ۱۳۲۳ به تهرانعزیمت کرد؛ ابتدا بقیه دوره متوسطه را در دبیرستان البرز به پایان رساند و آنگاه برای ادامه تحصیل وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و به دریافت لیسانس نائل آمد. وی شعر سرایی را از حدود ۱۲ سالگی آغاز کرد و پس از ورود به تهران نیز، در دوران دبیرستان، حرفهایتر شعر میسرود. او در این زمان، بعضی از قطعات شعری خود را در مجله سخن منتشر کرد.
سفر به اروپا
وی در دههٔ سوم زندگیاش، به منظور تکمیل تحصیلات به اروپا عزیمت نمود. مدت ۵ سال در فرانسه و انگلستان به تحصیل و کسب دانش پرداخت و سرانجام با دفاع از پایاننامهٔ خود با عنوان «کشور هند و کامنولث» به دریافت درجهٔ دکتری حقوق بینالملل، از دانشکده حقوق دانشگاه سوربن پاریس توفیق یافت. فعالیتهای اسلامی ندوشن در دوران تحصیل در اروپا، بیشتر آشنایی با زبان فرانسه و شرکت در سخنرانیهای دانشگاه سوربن بود و به جز چند داستان کوتاه و چند قطعه شعر و پایان نامه دکتریاش، چیز دیگری ننوشت.
بازگشت به ایران
محمدعلی اسلامی ندوشن در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و چند سالی در سمت قاضی دادگستری مشغول به خدمت شد. وی پس از ترک خدمت در دادگستری، به تدریس حقوق و ادبیات در برخی دانشگاهها و آموزشگاههای عالی از جمله: دانشگاه ملی، مدرسه عالی ادبیات، مدرسه عالی بازرگانی و مؤسسه علوم بانکی پرداخت. در سال ۱۳۴۸ به دعوت پروفسور فضل الله رضا (رئیس وقت دانشگاه تهران) به همکاری با دانشگاه تهران دعوت شد و براساس تألیفاتی که در زمینه ادبیات انتشار داده بود، جزو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قرار گرفت و تدریس دروس «نقد ادبی و سخن سنجی»، «ادبیات تطبیقی»، «فردوسی و شاهنامه»، «شاهکارهای ادبیات جهان» را در دانشکده ادبیات، و تدریس «تاریخ تمدن و فرهنگ ایران» را در دانشکده حقوق برعهده گرفت و تا سال ۱۳۵۹ که به انتخاب خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد، بدین مهم اشتغال داشت. وی اکنون در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و در مقطع دکتری ادبیات، به تدریس «مکتبهای ادبی جهان» میپردازد.
محمدعلی اسلامی ندوشن، در شمار شاعران توانا و نویسندگان برجستهٔ ایرانی است. وی به رغم تواناییهای شعریاش، از زبان شعر کمتر استفاده کرده، و بیشتر به تألیف آثار انتقادی و تحلیلی پرداختهاست؛ اما آنچه از سرودههای وی چاپ شده و در دسترس قرار گرفتهاست، نمودار ذوق سرشار و قریحهٔ تابناک او در شاعری میباشد.
وی بیشتر اوقات خود را صرف در تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کردهاست. مقالات متعددی از وی در مجلات «پیام نو»، «مجله سخن»، «یغما»، «راهنمای کتاب» و «نگین» چاپ شدهاست. در یکی از همین مقالات به انتقاد از نظام آموزشی دانشگاهها بعد از سال ۱۳۴۷ پرداخت.[۱]
محمدعلی اسلامی ندوشن، برخی از آثار خود را با امضای مستعار «م. دیدهور» چاپ و منتشر ساختهاست. کتاب «ابر زمانه و ابر زلف» وی در سال ۱۳۴۲ به عنوان کتاب برگزیده سال از سوی انجمن کتاب انتخاب شد.
- دکتر اسلامی ندوشن در مدت ۵۰ سال بیش از ۴۵ کتاب و صدها مقاله در باب فرهنگ و تاریخ ایران و ادبیات فارسی به رشتهٔ تحریر درآوردهاست.
- تأسیس فرهنگسرای فردوسی و انتشار فصلنامهٔ هستی از اقدامات او در زمینهٔ اعتلای فرهنگ و ادب فارسی میباشد.
- دکتر شیرین بیانی استاد تاریخ دانشگاه تهران و نویسنده چندین کتاب تاریخی، همسر اوست.
نمونهٔ اشعار
- تو را بینم که چون یک خرمن صبح
- به بالا میروی آرام و آرام
- من اینجا دیر ماندم، دور ماندم
- به زنجیر امید ناسرانجام
نمونهٔ متن
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن این که رسالت ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند و آنگونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکته های بسیاری به جهان بیاموزد.
کتاب شناسی
- ماجرای پایانناپذیر حافظ
- چهار سخنگوی وجدان ایران
- تأمّل در حافظ
- زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه
- داستان داستانها
- سرو سایه فکن
- ایران و جهان از نگاه شاهنامه
- نامه نامور
- ایران را از یاد نبریم
- به دنبال سایه همای
- ذکر مناقب حقوق بشر در جهان سوم
- سخنها را بشنویم
- ایران و تنهائیش
- ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟
- مرزهای ناپیدا
- شور زندگی (ون گوگ)
- روزها (سرگذشت – در سه جلد)
- پنجرههای بسته
- ابر زمانه و ابر زلف
- افسانه افسون
- دیدن دگرآموز، شنیدن دگرآموز (گزیدهٔ شعرهای اقبال لاهوری)
- جام جهان بین
- آواها و ایماها
- ناردانهها
- گفتهها و ناگفتهها
- صفیر سیمرغ
- آزادی مجسمه
- در کشور شوراها
- کارنامه سفر چین
- پیروزی آیندهٔ دموکراسی
- ملال پاریس و گلهای بدی (گزیدهای از شعر و نثر شارل بودلر، شاعر فرانسوی قرن نوردهم)
- بهترین اشعار لانگ فلو
- آنتونیوس و کلئوپاترا
- صفحهای از تاریخ ایران و یونان در بستر باستان
- نوشتههای بی سرنوشت
- یگانگی در چندگانگی
- فرهنگ و شبه فرهنگ
- هشدار روزگار
- کارنامهٔ چهل ساله
- باغ سبز عشق
محمدعلی اسلامی ندوشن
محمدعلی اسلامی ندوشن
محمدعلی اسلامی ندوشن
عرفان نظر آهاری +بیوگرافی
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری | |
---|---|
زادروز | ۱۳۵۳ خورشیدی تهران |
ملیت | ایران |
تحصیلات | دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی وتاریخ فلسفه[۱] |
پیشه | نویسنده، شاعر، مدرس دانشگاه |
جایزهها | [جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل … و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان) در اسپانیا] |
بیوگرافی کامل عرفان نظر آهاری
عرفان نظرآهاری (زاده ۱۳۵۳ در تهران)،
عرفان نظرآهاری نویسنده و شاعر، متولد ۱۳۵۳ در تهران. او دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی است. آثار متعددی از او منتشر شده است که از آن جمله میتوان به: من بیابان همسرم باد، دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس، در سینهات نهنگی میتپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است، جوانمرد نام دیگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، چای باطعم خدا و … اشاره کرد. کتابهای او به زبان انگلیسی فرانسه، ترکی، کردی، عربی و… ترجمه شده. وی تا کنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است، از جمله:[جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل … و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان) در اسپانیا. او یکی از نویسندگان کتاب (داستان صلح) است که در کره جنوبی به چاپ رسیده است. نظرآهاری هم اکنون به تدریس در دانشگاهها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است.[۲]
نظرآهاری نگارش پنج عنوان کتاب پژوهشی در ادبیات فارسی با موضوعهایی همچون: عشق، قناعت، عدالت طلبی و ستم ستیزی ارزش زندگی و مرگ و هستی را در پیشینهٔ خود دارد و آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان از او منتشر شدهاست، از جمله: راز مرواریدهای شهرزاد، در سینهات نهنگی میتپد، پیامبری از کنار خانه ما رد شد، لیلی نام تمام دختران زمین است،جوانمرد نام دیگر تو، من هشتمین آن هفت نفرم، دو روز مانده به پایان جهان، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس. او درسال ۲۰۰۱ برگزیده نخست کنگره شعر زنان شد و پشت کوچههای ابر اثر این نویسنده به عنوان برگزیده جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انتخاب شد. نظرآهاری هم اکنون به تدریس در دانشگاهها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است
عنوان کتاب | سال انتشار |
---|---|
از روزهای سادگی | ۱۹۹۶ |
پشت کوچههای ابر | ۱۹۹۷ |
کوله پشتی ات کجاست؟ | ۲۰۰۲ |
نامههای خط خطی | ۲۰۰۳ |
لیلی نام تمام دختران زمین است | ۲۰۰۴ |
راز مرواریدهای شهرزاد | ۲۰۰۴ |
پیامبری از کنار خانه ما رد شد | ۲۰۰۵ |
هر قاصدکی یک پیامبر است | ۲۰۰۵ |
بالهایت را کجا جا گذاشتی؟ | ۲۰۰۵ |
چای با طعم خدا | ۲۰۰۵ |
در سینه ات نهنگی میتپد | ۲۰۰۶ |
جوانمرد نام دیگر تو | ۲۰۰۷ |
من هشتمین آن هفت نفرم | ۲۰۰۷ |
روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس | ۲۰۰۷ |
دو روز مانده به پایان جهان | ۲۰۱۲ |
من بیابان همسرم باد | ۲۰۱۳ |
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری
عرفان نظر آهاری
پروین اعتصامی +بیوگرافی
پروین اعتصامی
پروین اعتصامی | |
---|---|
پروین اعتصامی |
|
نام اصلی | رخشنده اعتصامی |
زمینهٔ کاری | شعر و ادبیات |
زادروز | ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ ۱۷ مارس ۱۹۰۷ تبریز |
پدر و مادر | یوسف اعتصامی آشتیانی اختر فتوحی |
مرگ | ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۳۵ سال) ۴ آوریل ۱۹۴۱ تهران |
ملیت | ایران |
محل زندگی | تبریز و تهران |
علت مرگ | حصبه |
جایگاه خاکسپاری | قم، حرم فاطمه معصومه،صحن امام رضا، آرامگاه خانوادگی ۳۴°۳۸′۳۱.۷۱″ شمالی۵۰°۵۲′۴۶.۳۷″ شرقی |
همسر(ها) | فضلالله اعتصامی |
حوزه | کتابخانه دانشسرای عالیتهران |
استاد | یوسف اعتصامی آشتیانی،دهخدا، ملک الشعرای بهار |
وبگاه رسمی | جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی |
بیوگرافی و زندگینامه پروین اعتصامی
رخشندهٔ اعتصامی[۱] مشهور به پروین اعتصامی (۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز – ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) کتابدار و شاعر ایرانیاست.[۱] اعتصامی «مشهورترین شاعر زن ایران» است
زندگی
پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ برابر با ۱۷ مارس ۱۹۰۷ در تبریز) فرزند یوسف اعتصامی (اعتصامالملک آشتیانی) فرزند میرزا ابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد و آذری می باشد. مادرشاختر فتوحی (درگذشتهٔ ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به “شوری”[۲] از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود[۳].وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت.نام اصلی او “رخشنده” است.
یوسف اعتصامی، پدر پروین نویسنده و مترجم بود. [۴] وی در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد.[۵]
او در سال ۱۲۹۱ به همراه خانوادهاش از تبریز به تهران مهاجرت کرد؛ به همین خاطر پروین از کودکی با مشروطهخواهان و چهرههای فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبانهای فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. وی به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL (ایران کلیسا) می رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را در آنجا به اتمام رسانید. سپس مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت.
پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت. شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانهای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانهای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمیتوانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه اش در مرداد ماه ۱۳۱۴ طلاق گرفت.[۶] با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. در سالهای ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، پروین به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن، مشغول به کار شد.[۷].او ۳۵ سال داشت که درگذشت.
پروین به تشویق ملکالشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان خود را توسط چاپخانه مجلس منتشر کرد[۸]، ولی مرگ پدرش در دی ماه۱۳۱۶ در سن ۶۳ سالگی، ضربه هولناک دیگری به روح حساس او وارد کرد که عمق آن را در مرثیهای که در سوگ پدر سرودهاست، به خوبی میتوان احساس کرد:
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل | تیشهای بود که شد باعث ویرانی من |
پروین اعتصامی عاقبت در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۴ آوریل ۱۹۴۱) در سن ۳۵ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری حصبه در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد. پروین برای سنگ مزار خود نیز قطعه اندوهباری سروده که هم اکنون بر لوح نماینده مرقدش حک شده است.
اینکه خاک سیهش بالین است | اختر چرخ ادب پروین است | |
گر چه جز تلخی ز ایام ندید | هر چه خواهی سخنش شیرین است | |
صاحب آنهمه گفتار امروز | سائل فاتحه و یاسین است | |
دوستان به که ز وی یاد کنند | دل بی دوست دلی غمگین است | |
خاک در دیده بسی جان فرساست | سنگ بر سینه بسی سنگین است | |
بیند این بستر و عبرت گیرد | هر که را چشم حقیقت بین است | |
هر که باشی و ز هر جا برسی | آخرین منزل هستی این است | |
آدمی هر چه توانگر باشد | چون بدین نقطه رسید مسکین است | |
اندر آنجا که قضا حمله کند | چاره تسلیم و ادب تمکین است | |
زادن و کشتن و پنهان کردن | دهر را رسم و ره دیرین است | |
خرم آنکس که در این محنت گاه | خاطری را سبب تسکین است |
آثار و سبک شعری
- دیوان قصائد و مثنویات و تمیثلات و مقطعات
دیوان پروین، شامل ۲۳۸قطعه شعر میباشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامی بیشتر در قالب قطعات ادبی است که مضامین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی به تصویر کشیدهاست. در میان اشعار پروین، تعداد زیادی شعر به صورت مناظره میان اشیاء، حیوانات و گیاهان وجود دارد.درون مایه اشعار او بیشتر غنیمت داشتن وقت و فرصت ها، نصیحت های اخلاقی، انتقاد از ظلم و ستم به مظلومان و ضعیفان و ناپایداری دنیاست.در شعر پروین استفاده هایی از سبک شعرای بزرگ پیشین نیز شده است.[۹] ملک الشعرای بهار در مقدمه ای که بر دیوان وی می نویسد، می گوید:
این دیوان ترکیبی است از دو سبک و شیوهٔ لفظی و معنوی آمیخته با سبکی مستقل، و آن دو یکی شیوه خراسان است خاصه استاد ناصر خسرو قبادیانی و دیگر شیوهٔ شعرای عراق و فارس است به ویژه شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی علیه الرحمه و از حیث معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاً است، و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی که خاص عصر امروزی و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت جوئی است ترکیب یافته و شیوه ای بدیع و فاضلانه به وجود آورده است.
[۱۰]
اشعار او را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول که به سبک خراسانی گفته شده و شامل اندرز و نصیحت است و بیشتر به اشعار ناصرخسرو شبیهاست. دسته دوم اشعاری که به سبک عراقی گفته شده و بیشتر جنبه داستانی به ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است. این دسته از اشعار پروین شهرت بیشتری دارند.[نیازمند منبع]
نمونهٔ اشعار
اشعار پروین اعتصامی به دلیل محتوای پندآموز و زبان گویا و روان خود از قبل از انقلاب تا کنون در کتابهای فارسی مقاطع مختلف مدارس نگاشته شده اند. یکی از معروفترین اشعار وی که تا سالها در کتاب فارسی پنجم دبستان قرار داشت قطعه «اشک یتیم» است که بیت اول آن چنین آغاز می شود:
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی | فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست |
بخشی اندک از آنچه که پروین در سوگ پدرش سرودهاست:
پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل | تیشهای بود که شد باعث ویرانی من | |
…
|
||
عضو جمعیّت حق گشتی و دیگر نـخوری | غـم تـنهایی و مـهجوری و حـیرانی من | |
من کـه قـدر گـهر پاک تـو مـیدانستم | ز چـه مـفقود شـدی؟ ای گهر کـانی من | |
من که آب تو ز سرچشمهٔ دل مـیدادم | آب و رنگت چه شد ای لالهٔ نعمانی من؟ | |
من یکی مرغ غزلخوان تو بـودم، چه فتاد؟ | که دگر گـوش نـداری به نواخوانی من | |
گنج خود خوانـدیَم و رفتی و بگـذاشتیَم | ای عجب! بعد تو با کیست نگهبانی من؟ |
نمونهای دیگر از یک قصیده ۲۷ بیتی:
تا زآتش عناد تو گرم است دیگ جهل | هرگز خرد به خان تو میهمان نمیشود |
شعر زیر بخش هایی از یک مثنوی ۴۶ بیتی از دیوان اوست:
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست | وآن مس که شد همسر این کیمیا طلاست | |
…
|
||
وقت گذشته را نتوانی خرید باز | مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست | |
گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین | تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست | |
…
|
||
زان راه بازگرد که از رهروان تهی است | زان آدمی بترس که با دیو آشناست | |
جان را بلنددار که این است برتری | پستی نه از زمین و بلندی نه از هواست | |
…
|
||
جمشید ساخت جام جهان بین از آنسبب | کآگه نبود از اینکه جهان جام خود نماست | |
زنگارهاست در دل آلودگان دهر | هر پاک جامه را نتوان گفت پارساست | |
ایدل غرور و حرص و زبونی و سفلگی است | ای دیده، راه دیو ز راه خدا جداست | |
…
|
||
در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیست | در موجهای بحر سعادت سفینه هاست | |
…
|
||
دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست | از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست | |
…
|
||
جانرا هرآنکه معرفت آموخت مردم است | دل را هرآنکه نیک نگه داشت، پادشاست |
از معروفترن اشعار او ه توسط گروه همای اجرا شد
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت | مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست | |
گفت مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی | گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست | |
گفت میباید تورا تا خانهٔ قاضی برم | گفت رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست | |
گفت نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم | گفت والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟ | |
گفت تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب | گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست | |
گفت دیناری بده پنهان و خود را وارهان | گفت کار شرع، کار درهم و دینار نیست | |
گفت از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم | گفت پوسیدهاست جز نقشی ز پود و تار نیست | |
گفت آگه نیستی کز سر درافتادت کلاه | گفت در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست | |
گفت می بسیار خوردی زان سبب بیخود شدی | گفت ای بیهودهگو حرف کم و بسیار نیست | |
گفت باید حد زند هشیار مرد مست را | گفت هشیاری بیار اینجا کسی هشیار نیست |
سالروز تولد
بیست و پنجم اسفندماه ۱۲۸۵، مطابق با یکصدمین سالروز تولّد اختر فروزان چرخ ادب[۱۱] پروین اعتصامیست.در تقویم رسمی ایران، این روز به روز بزرگداشت پروین اعتصامی نامگذاری شده است.
دو بیت اول یکی از اشعار پروین:
ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟ | جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟ | |
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت | غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟ |
بیتی از سعدی که پروین در شعر فوق به آن با آرایهٔ تضمین اشاره میکند:
فروغی بسطامی +بیوگرافی
فروغی بسطامی
فروغی بسطامی | |
---|---|
زادروز | ۱۲۱۳ ه. ق. کربلا |
درگذشت | ۲۵ محرم ۱۲۷۴ ه. ق. تهران |
نامهای دیگر | میرزا عباس بسطامی |
سبک | غزلسرا |
لقب | فروغی |
بیوگرافی کامل فروغی بسطامی
فُروغی بَسطامی (زادهٔ ۱۲۱۳ در کربلا – درگذشتهٔ ۲۵ محرم ۱۲۷۴ در تهران) از غزلسرایان دوره قاجار بود. او شاعر معاصر سه تن از پادشاهان قاجار بود: از زمان فتحعلی شاه نامور گشت، و در دورههای محمد شاه و ناصرالدین شاه به کار خویش ادامه داد.
زندگینامه
میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلیبیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری، حین سفر خانوادهاش به عتبات عالیات،[۱] در کربلا [نیازمند منبع] زاده شد. پس از چندی به همراه خانوادهاش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد.[۱] او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهربسطام به سر برد؛ وزهمانروی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاعالسلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاعالسلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغالدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را بهکارمیبرد.[۱]
عموی او، دوستعلیخان معیرالممالک، خزانهدار فتحعلی شاه قاجار بود.[۱] فروغی بسطامی پس از یک سال کسالت شدید[نیازمند منبع] در روز ۲۵ محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران[۲] درگذشت.
شعر
او شاعری بود که در شعرهایش پادشاهان نخستین قاجار را میستود.[نیازمند منبع] بیشترین و برجستهترین شعرهایش در قالب غزل است. فروغی بسطامی از جرگهٔ شاعران صوفیمنش بود. او در بهترین غزلهای عارفانهاش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، بههم میسرشت.[۱]
هرچند گفته میشود که فروغی بسطامی، حدود بیستهزار بیت شعر داشتهاست، اما آنچه از او برجا ماندهاست و در زمان خود او هم به صورت پیوست دیوان قاآنی به چاپ رسید، چیزی در حدود پنجهزار بیت است
نمونهٔ اشعار
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند | یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند | |
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند | یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند | |
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند | یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند | |
جمعی به در پیر خرابات خرابند | قومی به بر شیخ مناجات مریدند | |
یک جمع، نکوشیده، رسیدند به مقصد | یک قوم دویدند و به جایی نرسیدند | |
فریاد، که در رهگذر آدم خاکی | بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند | |
همّت طلب از باطن پیران سحرخیز | زیرا که یکی را ز دوعالم طلبیدند | |
زنهار، مزن دست به دامان گروهی | کز حق ببریدند و به باطل گرویدند | |
چون خلق در آیند به بازار حقیقت | ترسم نفروشند متاعی که خریدند | |
کوتاهنظر غافل ازآن سرو بلند است | کاین جامه بهاندازهٔ هرکس نبریدند | |
مرغان نظرباز سبکسیر، فروغی | از دامگه خاک برافلاک پریدند |
هنگامه مفید +بیوگرافی
هنگامه مفید
هنگامه مفید | |
---|---|
زمینه فعالیت | تئاتر کودک و نوجوان؛ ترانهسراییو خوانندگی کودک و نوجوان، |
تولد | ۱۳۳۵ ژانویهٔ ۱۹۵۶ (۵۸ سال) تهران |
والدین | قدسیه فریور، غلامحسین مفید |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر؛ ترانهسرا؛ نویسنده، بازیگر وکارگردان تئاترهای عروسکی کودک و نوجوان؛ و خواننده ترانههایکودکانه |
سالهای فعالیت | ۱۳۴۷ تا کنون |
همسر(ها) | کامبیز صمیمیمفخم |
بیوگرافی هنگامه مفید
هنگامه مفید (۱۳۳۵ در تهران) شاعر، ترانهسرا، نویسنده، بازیگر و کارگردان تئاترهای عروسکی و تئاترهای کودک و نوجوان و خواننده ترانههای کودکانه است
خانواده
وی فرزند قدسیه فریور و غلامحسین مفید؛ همسر کامبیز صمیمیمفخم؛ و خواهر بیژن مفید، بهمن مفید، اردلان مفید و هومن مفید است.
نمایشهای عروسکی
نمایشهای عروسکی هنگامه مفید | |||||
---|---|---|---|---|---|
سال | مجموعه عروسکی | شاعر | نویسنده | کارگردان | سایر سمت ها |
۱۳۸۸ | انیمیشن «قلقلی در سرزمین قِلَکها» | ||||
۱۳۸۸ | «سوتک و توتک» | ||||
۱۳۸۸ | «کوچه دوستی» | ||||
۱۳۸۷ | «چشم بلبلی» | فروزان زاهد بیگی | |||
۱۳۸۷ | انیمیشن «ترمه، ترنج، گل افشان» | ||||
۱۳۸۷ | «امین و مینا» | ||||
۱۳۸۷ | «مزرعه بیبی خانم» (سری دوم) | ||||
۱۳۸۵ | «مزرعه بیبی خانم» (سری اول) | ||||
۱۳۸۴ | «موش نمکی» | مرضیه محبوب | صدای عروسک | ||
۱۳۸۳ | «ماجراهای تقی جان» | مرضیه محبوب | صدای عروسک | ||
۱۳۸۲ | «رفوزه» | مرضیه محبوب | صدای عروسک | ||
۱۳۸۲ | «پلیس کوچولو» | ||||
۱۳۸۱ | «دارا و سارا» | ||||
۱۳۸۱ | «آشپز کوچولو» | ||||
۱۳۸۰ | «قصههای شبانه» | ||||
۱۳۷۹ | «ماجراهای تقی جان» | حسن پورشیرازی | صدای عروسک | ||
۱۳۷۷ | «موسم گل» | ||||
۱۳۷۷ | «هوشی و کوشی و مامان» | عادل بزدوده | |||
۱۳۷۵ | «آقای مبادا» | کامبیز صمیمیمفخم | |||
۱۳۷۴ | «داداش و باباش» | کامبیز صمیمیمفخم | صدای عروسک | ||
۱۳۷۳ | «آب، آب، زندگی» | کامبیز صمیمیمفخم | |||
۱۳۷۲ | «نازنین خانم» | رامین احمدی | صدای عروسک | ||
۱۳۷۱ | «بیالوی آوازه خوان» | مرضیه برومند | صدای عروسک | ||
۱۳۶۸ | «السون و ولسون» | کامبیز صمیمیمفخم | صدای عروسک | ||
۱۳۶۴-۶۵ | «گنجشکک اشیمشی» | کامبیز صمیمیمفخم | صدای عروسک | ||
۱۳۶۳-۶۴ | «سقائک و شانه به سر دانا» | ایرج طهماسب | صدای عروسک | ||
۱۳۶۳-۶۴ | «ابر و باد و مه خورشید» | کامبیز صمیمیمفخم | صدای عروسک | ||
۱۳۶۳ | «خونه مادربزرگه» | مرضیه برومند | صدای عروسک |
نمایشهای تلویزیونی
نمایشهای تلویزیونی هنگامه مفید | |||||
---|---|---|---|---|---|
سال | مجموعه | شاعر | نویسنده | کارگردان | سایر سمت ها |
۱۳۸۹-۱۳۹۱ | مجموعه تلویزیونی آب پریا | مرضیه برومند | بازیگر | ||
۱۳۸۳ | سریال «دربهدرها» | امیرحسین صدیق | گوینده عروسکی | ||
۱۳۷۳ | مجموعه «غلامحسینخان اصل تهرانی» | مرضیه برومند | آهنگساز |
پروین دولتآبادی +بیوگرافی
پروین دولتآبادی
پروین دولتآبادی | |
---|---|
زادروز | ۱۳۰۳ محله احمدآباد اصفهان |
درگذشت | ۲۷ فروردین ۱۳۸۷ تهران |
آرامگاه | قطعه هنرمندان بهشت زهرا |
ملیت | ایرانی |
پیشه | شاعر و از بنیانگذاران شورای کتاب کودک |
والدین | فخرگیتی حسامالدین دولتآبادی |
بیوگرافی و آثار پروین دولتآبادی
پروین دولتآبادی (۱۳۰۳-۱۳۸۷)، شاعر و از بنیانگذاران شورای کتاب کودک بود[۱], [۲]
کتاب شعر
گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد [۳][۴].
پروین در سال ۱۳۰۳ در محله احمدآباد اصفهان از مادری فرهنگی و مدیر مدرسه ناموس به نام فخرگیتی و پدری که رئیس اوقاف اصفهان بود به نامحسامالدین دولتآبادی زاده شد. او ابتدا به مدرسه ناموس در اصفهان رفت اما به زودی همراه خانوادهاش به تهران رفت و دوره ابتدایی را در دبستان نوروز به پایان برد. پروین سالهای اولیه دبیرستان را در مدرسه نور و صداقت که آموزگاران انگلیسی داشت گذراند و سالهای بعد را در مدرسه آمریکایینوربخش تحصیل کرد[۴].
پس از دبیرستان تصمیم داشت تحصیل را در رشته نقاشی و مجسمهسازی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دهد و چند جلسه هم در دانشگاه شرکت کرد اما بازدید از یک پرورشگاه مسیر او را عوض کرد. پرورشگاه متعلق به شهرداری تهران بود و پدرش ریاست کل آن را برعهده داشت. خواهرش مهین نیز به اداره بخش شیرخوارگاه آن میپرداخت. پروین تصمیم گرفت به سرپرستی و تربیت کودکان پرورشگاه بپردازد. در پرورشگاه شعرهایی که برای کودکان سرود بسیار مورد توجه آنان قرار گرفت[۴].
وی تلاش کرد تا شعر کودکان را از حالت پند گونه خارج کرده و اشعاری که جنبه سرگرمی و تفریح برای ایشان داشته باشد ارائه کند. وی هم چنین آثاری برای بزرگسالان نیز در هر دو سبک سنتی و نیمایی سروده است. وی از معدود نویسندگانی است که آثارش در کتب درسی نیز آمده است[۴].
پروین دولت آبادی روز سهشنبه ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۷ شمسی در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت[۵] و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن گردید.
آثار
- گل بادام (برگزیده شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ [۴])
- بر قایق ابرها
- شوراب
- هلال نقرهسا
- آتش و آب
- باز میآید پرستو نغمهخوان
- گنجشک و وزغ
- شهر سنگ
- در بلورین جامه انگور
- جمجمک برگ خزان
- گذری در ادبیات کودکان
- یک بازیگر
- و ویرایش بیش از ۲۰ کتاب کودکان.
مولوی +بیوگرافی
بیوگرافی مولوی
جلالالدین محمد بلخی | |
---|---|
زادروز | ۶ ربیعالاول ۶۰۴ قمری بلخ یا وخش |
درگذشت | ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ قمری قونیه |
آرامگاه | قونیه ترکیه
۳۷°۵۲′۱۴.۴۷″ شمالی۳۲°۳۰′۱۷.۸۲″ شرقی |
محل زندگی | ایران و افغانستان و تاجیکستان و ترکیهکنونی |
لقب | مولانا مولوی خَمُش |
دوره | خوارزمشاهیان |
دین | اسلام |
آثار | مثنوی معنوی دیوان شمس فیه ما فیه مکتوبات مجالس سبعه |
والدین | پدر: بهاءالدین ولد[۱] |
بیوگرافی شاعر ایرانی مولوی
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ[۲] یا وخش[۳] – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری،قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانیتبار[۴][۵][۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳]پارسیگویاست[۱۴][۱۵][۱۶][۱۷].[۱۸][۱۹] نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بوده است.[۲۰]
مولوی، پیونددهندهٔ ملتها
مولوی زادهٔ بلخ (در افغانستان کنونی)[۲۱][۲۲] یا وخش[نیازمند منبع] بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم میزیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسیزبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر میدانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبهها و نامهها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است)[۲۳] او نیز به فارسی میباشد. و تنها حدود هزار بیت عربی[۲۴] و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب به طور ملمع در شعر فارسی)[۲۵][۲۶] شعر دارد.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است | عشق را خود صد زبان دیگر است |
و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است:[۲۷][۲۸]:
بگذر از گفت ترکی و رومی | که از این اصطلاح محرومی | |
گوی از پارسی و تازی | که در این دو همی خوش تازی |
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسیزبان، تاثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیایه میانه گذاشته است.[۲۹] آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشتهاست. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.[۳۰]
ای بسا هندو و ترک همزبان | ای بسا دو ترک چون بیگانگان |
برخی مولویشناسان (ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بودهاست.[۳۱]. جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا (که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره میکند[۳۲].
زندگینامه
آغاز زندگی
موزهٔ مولانا در قونیه
جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۲] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالیمیپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی، پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را بر ضد او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰هجری قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچید و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شدهاست که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه را به او هدیه داد. وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت و تا اواخر عمر آنجا بود و علاءالدین کیقباد پیکی فرستاد و او را به قونیه دعوت کرد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ هجری قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۳۳]
همه کردند رو به فرزندش | که تویی در جمال مانندش | |
شاه ما زین سپس تو خواهی بود | از تو خواهیم جمله مایه و سود |
سید برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطانالعلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باختهاست. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین جان باخت.
بود در خدمتش به هم نه سال | تا که شد مثل او به قال و به حال |
مؤمنه خاتون
مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال الدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده، بنابر این باید بین سالهای ۶۲۶-۶۱۹/۱۲۲۹-۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد.[۳۴]
در سالهای بعد از ۶۱۷ هجری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانوادهاش که جلال الدین محمد بلخی (مولوی) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومی جلال الدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده میروند.[۳۵]
کرمن، پایتخت سلجوقیان روم، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، علاالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فرخواند.[۳۶] قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ هجری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.[۳۷]
شرع اسلام ازدواج با چهار زن را به طور همزمان مجاز میداند. نمیدانیم بهاءالدین چند زن را همزمان در عقد خود داشتهاست، اما از زنهای متعدد نام میبرد که والاترینشان مؤمنه خاتون، مادر مولانا جلال الدین است؛ در مسافرت به سوی غرب همراهش بوده و قبل از رسیدن به قونیه مردهاست. معارف از زنی به نام بی بی علوی سخن میگوید که زرین کوب آن را نام خودمانی مؤمنه خاتون میداند، اما «مایر» آن را نام همسری دیگر میخواند.[۳۸] مولویه او را مادر سلطان مینامند.[۳۹]
به گفتهٔ بعضی دیگر، سلطان العلماء بهاءالدین ولد: فقیه، واعظ و عارف، دستکم سه همسر اختیار کرد؛ از جمله مؤمنه خاتون. در باره فرزندانش از وجود فاطمه خاتون و علاء الدین محمد و جلال الدین محمد آگاهی داریم.(از تعلیقات رساله سپهسالار)
به گفتهٔ بعضی دیگر، بهاءالدین ولد دو همسر به طور همزمان داشتهاست. بهاءالدین نیز در یادداشتهای خود مانند پسرش، بندرت ذکری از مؤمنه خاتون میکند و به جایش از آن دو تای دیگر نام میبرد. در کنار دختر قاضی شرف به خود میگوید که «الله» خوشی او را در راحات و عقوبات بدین وسیله بدو فرستاده است و این هرد و سری در آن سوی دارد. در کنار بی بی علوی به دل او میآید که انسان اینجا نیز مقهور اراده «الله» است و در برابر «الله» نباید امر صواب را از نظر دور دارد. در مورد سوم که از او هم در روابط خاص زناشویی ذکری به میان میآید و ترکان نام دارد که به معنای بانو است و نیز ممکن است اسم خاص برای زنان باشد چیزی روشن نیست.[۴۰]
ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بودهاند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آنها نیز صاحب فرزندانی بودهاست. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کردهاست.[۴۱]
بهاءالدین در جایی دیگر بدون شرمساری از میل جنسی خود نسبت به دختر قاضی شرف الدین سخن میکند، که تصور میکنیم زن دیگر او باشد. همچنین بی پرده از میل خود به جماع با ترکان نامی سخن میگوید که شاید نام همسر چهارمین، یا شاید لقب و نام خودمانی یکی از همسرانی باشد که در بالا نام بردیم.[۴۲] نظر بهاءالدین نگرش اسلام را نسبت به مسائل جنسی نشان میدهد؛ بهاءالدین حکایت میکند که یک روز صبح چشم به تنور خشت پزان دوخته از سر معنا در صفات آتش به تفکر میپرداخت؛ در این میان سگ بانگ کرد و او را مشوش ساخت. آنگاه بی بی علوی برخاست و صبحدم پیش او رفت، و در این وقت شهوتی به قوت در او پدید آمد. کوشید تا با جنبش نفس بستیزد، اما به دلش آمد که این میل از الهام «الله» است؛ پس جنبانیدن او شر نباشد.[۴۳]
بعضی مدعی شدهاند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، در باره پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بودهاست که در ولایات خاوری حدود سال ۳-۴۷۲ هجری حکومت خود را پایهگذاری کردند، ولی این داستان را هم میتوان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳-۶۰۲ هجری قمری بلخ موطن جلال الدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.[۴۴]
اسلاف مولانا – چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی«ابوبکر»بودهاست، و بعدها نام شمس الائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین در آمیخته باشد.[۴۵] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا میکرد.[۴۶]
شمس تبریزی
شاعر پارسیگوی مولانا، در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است. و مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
زاهد بودم ترانه گویم کردی | سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی | |
سجاده نشین با وقاری بودم | بازیچهٔ کودکان کویم کردی |
پیوستن شمس تبریزی به مولانا
روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمیگشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟
و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و اینبار مزاحم را از شانههایم بردار.»
شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ هجری قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمیداند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و آموخت که دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بودهاست که نوشتههای او بهترین گواه بر دانش گستردهاش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
غیبت موقت شمس تبریزی
مریدان که میدیدند که مولانا مرید ژندهپوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمیکند، به فتنهجویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا میگفتند و تحقیرش میکردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳، هنگامیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزشها خواستند.
پیش شیخ آمدند لابهکنان | که ببخشا مکن دگر هجران | |
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول | گرچه کردیم جرمها ز فضول |
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.
غیبت دائم شمس تبریزی
پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی که به سلطان ولد شکایت کرد:
خواهم این بار آنچنان رفتن | که نداند کسی کجایم من | |
همه گردند در طلب عاجز | ندهد کس نشان ز من هرگز | |
چون بمانم دراز، گویند این | که ورا دشمنی بکشت یقین |
شمس تبریزی سرانجام بیخبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.
شیدایی مولانا
مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفتهاش در شهر بر سر زبانها افتاد.
روز و شب در سماع رقصان شد | بر زمین همچو چرخ گردان شد |
مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت که آنچه به دنبالش است در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذرهای در آفتاب پر انوار او میگشتند و چرخ میزدند. مولانا سماع را وسیلهای برای تمرین رهایی و گریز میدید. چیزی که به روح کمک میکرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده میدارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.
مولانا و صلاحالدین زرکوب
مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمیگردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون میآورد و از وجود چه کسی نمایان میشود.
روزی مولانا از کنار زرکوبان میگذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاحالدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاحالدین شد و شیخ صلاحالدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاحالدین مردی عامی و درسنخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت میکرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به ویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب میدانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چارهساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاحالدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان باخت و در قونیه دفن شد.
مولانا و حسامالدین چلبی
حسامالدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسام الدین مثنوی معنوی را به رشتهٔ نگارش در آورد و گه گاه در مثنوی نام حسام الدین به چشم میخورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامی نامه را برای مثنوی معنوی بر میگزیند.[نیازمند منبع]
درگذشت مولانا
آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه
مولانا، پس از مدتها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ هجری قمری درگذشت.
در آن روز پرسوز، قونیه در یخبندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند | همه مشغول این فسانه شدند | |
روز و شب بود گفتشان همه این | که شد آن گنج زیر خاک دفین |
آثار
آثار منظوم
نسخهای خطی از دیوان مولوی
برای دیدن صفحههای دیگر کتاب کلیک کنید.
مثنوی معنوی
نسخهای خطی از مثنوی معنوی در شیراز
مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت میکند /از جداییها شکایت میکند» آغاز مینماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده میشود ((به عربی: «هذا کتابً المثنوی، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدین»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفتهاست: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.
اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافتهاست. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفتهاست.
این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی میبیند و «شکایت میکند» که چرا روح آزادهٔ او از «نیستانِ» عالم معنا بریدهاست. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کردهاست:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی…
ما چو ناییم و نوا در ما زتوست…
دیوان شمس تبریزی
نسخهای خطی از کلیات شمس تبریزی در قونیه
غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کردهاند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای یونانی[۴۷]و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شدهاند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.[۴۸][۴۹].
رباعیات
رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.
برای نمونه:
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود | جوینده عشق بیعدد خواهد بود | |
فردا که قیامت آشکارا گردد | هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود |
آثار منثور
نسخهای خطی از مثنوی در قونیه
فیه ما فیه
این کتاب مجموعهٔ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمدهاست. این سخنان توسط پسر او سلطان ولد یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمدهاست. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای ازمطالب عرفانی دینی واخلاقی دارد.
مجالس سبعه
مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و بهطریق تذکیر بر سر منبر بیان کردهاست. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ میباشد.
مکتوبات
(همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامههای صد و پنجاگانهٔ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخهٔ آن در کتابخانهٔ دارالفنون اسلامبول موجود است.
مولوی و عارفان پیشین
بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره میکند:
هفت شهر عشق را عطار گشت | ما هنوز اندر خم یک کوچهایم |
یا:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او | ما از پی سنائی و عطار میرویم |
نظریات معرفت شناختی مولوی
مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد میکرد این بود که در بسیاری از موارد اول و اخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.
اول و آخر بباید تا در آن | در تصور گنجد اوسط یا میان | |
بینهایت، چون ندارد دو طرف | کی بُوَد او را میانه منصرَف؟! | |
گفت راه اوسط ار چه حکمت است | لیک اوسط نیز هم با نسبت است |
دفتر دوم مثنوی
مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبر ترین شناخت می داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی می داند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز می داند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمین است ولی شخصی که چارهای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال انها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.
چشم اگر داری تو کورانه میا | ورنداری چشم، دست آور عصا | |
آن عصای حَزم و استدلال را | چون نداری دید، میکن پیشوا | |
ور عصای حزم و استدلال نیست | بی عصاکش بر سر هر ره مایست | |
گام از آن سان نه، که نابینا نهد | تا که پا از چاه و از سگ، وارهد | |
لرز لرزان و به ترس و احتیاط | مینهد پا تا نیفتد در خُباط |
دفتر سوم مثنوی
مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی می داند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمیداند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیلهای است که هر دو طرف نیکیها و بدی هایشان ظاهر شود.
هست سنی را یکی تسبیح خاص | هست جبری را ضد آن در مناص | |
سنی از تسبیح جبری بیخبر | جبری از تسبیح سنی بی اثر | |
این همیگوید که آن ضالست و گم | بیخبر از حال او وز امر قم | |
و آن همی گوید که این را چه خبر | جنگشان افکند یزدان از قدر | |
گوهر هر یک هویدا میکند | جنس از ناجنس پیدا میکند | |
قهر را از لطف داند هر کسی | خواه دانا خواه نادان یا خسی | |
لیک لطفی قهر در پنهان شده | یا که قهری در دل لطف آمده | |
کم کسی داند مگر ربانیی | کش بود در دل محک جانیی |
دفتر سوم مثنوی
سال جهانی مولانا
مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شدهاست.
یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیدهاست.[نیازمند پیوند یونسکو]
رویدادهای سال مولانا
- نخست وزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزیرفرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند. ترکها زادگاه مولانا را بازسازی میکنند
- در واپسین روزهای سال نام نهاده برای بزرگداشت از خداوندگار بلخ، دهها تن از اندیشمندان افغان در جشنوارهای در زادگاه مولانا دربلخ مزار شریف شرکت و سال ۲۰۰۷ را آغازی برای تحقیقات و مطالعات درباره مولانای بلخی عنوان کردند.[http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071228_mf_festival.shtml
- در هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، مراسم مختلفی در شهر قونیه، محل درگذشت این شاعر پرآوازه فارسی زبان، در حال برگزاری است. از جمله این مراسم، برنامه سماع است که روز شنبه پانزدهم دسامبر (بیست و چهارم آذر ماه) در ساختمان تازه تأسیس ‘مرکز فرهنگی مولانا’ در شهر قونیه برگزار شد.[۵۰]
- ‘از بلخ تا همیشه’، نام یک همایش فرهنگی است که به مناسب پایان سال مولانا از طرف ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات برگزار شد.برگزاری همایش ‘مولانا از بلخ تا همیشه’ در هرات
- در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.[۵۱]
- در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت.[۵۲] حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند.[۵۳] در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس تبریزی و مولوی پردهبرداری کرد.[۵۴]
- برگزاری همایش بینالمللی داستانپردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما.[۵۵]
- برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.[۵۶]
- ترکیه نیز برنامههایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کردهاست.[۵۷]
همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است | عشق را خود صد زبان دیگر است |
آثار درباره مولانا و اشعار او
- «چکیده و تحلیل مثنوی»، علی محمدی، تهران: انتشارات علم، ۱۳۸۷.
- «تفسیر مثنوی با مثنوی (گزینش و تحلیل و تفسیر ۹۸ موضوع برجسته در مثنوی مبنی بر اندیشههای مولانا)»، علی محمدی، همدان: انتشارات دانشگاه بوعلیسینا، ۱۳۸۸.
مولانا و جهان غرب
مولانا در یک دهه گذشته بسرعت مشهور شد بطوریکه ترجمه کتاب او در آمریکا به بزرگترین و پر فروش ترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمه کولمن بارکس Colman Barks’ ۲۰۰۱ سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار در آمریکا فروش داشت